قلب سلیم، شرط بهره مندی از دنیا

يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ، إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ.[1]

در این آیه نورانی، خدای متعال هشدار بزرگی به انسان می دهد و می فرماید: شما روزی را در پیش دارید که در آن روز، هیچ یک از این امکاناتی که در دنیا به شما دادیم، برای شما سودی ندارد و به کار نمی آید؛ در حالی که آن روز، مهم ترین روز برای انسان است. مگر آن کسی که با قلب سلیم بر آستان الهی وارد شود. بزرگان درباره این آیه نورانی دو احتمال را بیان فرموده اند:

1. این آیه نورانی به ما می فهماند که در قیامت هیچ چیزی به درد نمی خورد و فقط قلب سلیم سرمایه شما خواهد بود. اگر در این دنیا صاحب قلب سلیم شدید، در آخرت به کار شما می آید.

2. اموال و فرزندانی که در دنیا در اختیار شما قرار دادیم و از بهترین نعمت های دنیا هستند، در روز قیامت برای کسی نفعی ندارند، مگر آنکه صاحب قلب سلیم باشد. با قلب سلیم، این امکانات برای او مفید خواهد بود.

روایات، قلب سلیم را این گونه معنا می کنند: قلب سلیم، قلبی است که وقتی به لقاء خدا می رود، چیزی جز خدای متعال و محبت او در آن نباشد. سپس حضرت فرمودند: كُلُّ قَلْبٍ فِيهِ شِرْكٌ أَوْ شَكٌّ فَهُوَ سَاقِطٌ[2]؛ هر قلبی که نسبت به حقایق شک دارد و هنوز به مرحله یقین نرسیده، قلبی است که در محضر خدا از درجه اعتبار ساقط است!

پس آن قلبی در محضر خدای متعال معتبر است که: يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاهُ[3]؛ وقتی به لقاء پروردگار می رود، هیچ چیزی جز خدا در آن نباشد.

درباره دنیا و استفاده از آن، نگاه های متفاوتی وجود دارد که بعضی از آنها مردود، برخی متوسط و بعضی عالی است:

نگاه اول: اینکه دنیا را اصل قرار دهیم و به حلال و حرام دنیا توجه نداشته باشیم. بی تردید این نگاه، نزد اولیا و انبیای الهی مردود است. ادیان الهی نیز به اتفاق این برخورد را نمی پسندند.

نگاه دوم: به طور کلی از دنیا دوری کنیم. به این معنا که باید از دنیا کناره گرفت و به رهبانیت رو آورد.

این نگاه نیز از نظر اسلام مردود است و رهبانیت جزو اسلام نیست. از نظر اسلام انسانی که از زندگی در جامعه و معیشت در میان مردم کناره گیری کند، به خدا نمی رسد؛ زیرا این تفکر در اسلام جایی ندارد و راه اسلام برای رسیدن به سوی خدای متعال، راه دیگری است.

نگاه سوم: این که انسان درباره احکام شریعت الهی مراقبه داشته باشد و از دنیا هم در چهارچوب این شریعت استفاده کند. این نگاه، نگاه متوسطی است؛ یعنی همین قدر که انسان از حرام دنیا اجتناب کند و در پی حلال آن باشد، کافی است. البته نگاه اهل قرب و اولیای خدا، از این کامل تر و بالاتر است.

به ما آموخته اند که نباید از دنیا جدا شد، بلکه باید از آن در حد کمال استفاده کرد. البته باید دانست که استفاده کردن از دنیا چگونه است. اگر انسان راه استفاده کردن از دنیا را یاد گرفت، از آن بهره مند می شود.

انسان باید امکانات دنیا و راه به کارگیری آنها را بشناسد. مثلا ممکن است انسان از بیابانی بگذرد و از گیاهانی که آنجا روییده اند، استفاده کند. گاهی برای گرم شدن و گاهی برای تفرج. اما یک طبیب و گیاه شناس می داند چگونه باید از آنها استفاده کند؛ زیرا او از خواص دارویی هر یک از این گیاهان آگاه است. او هم نیاز انسان و هم فایده ای که در این نعمت قرار داده شده را می شناسد.

انسان هم اگر بخواهد از دنیا بهره ببرد، ابتدا باید نیاز خودش و راه برطرف کردن آن را بشناسد. سپس به بهره های موجود در دنیا توجه کند. اگر انسان مقصد را نشناخت یا راه رسیدن به آن مقصد را نیافت، از دنیا بهره مند نخواهد شد.

در روایات، از امام مجتبی (ص) و دیگر ائمه صلوات الله علیهم نقل شده: قیمت شما بهشت است و خودتان را به کمتر از بهشت نفروشید؛ یعنی از امکاناتی مانند چشم، گوش، زبان، قلب، قوای باطنی و ظاهری و امکاناتی که در دنیا برای شما قرار دادیم، بهترین بهره را ببرید. همین استفاده درست، شما را به بهشت و درجات آن می رساند. البته درجات بهشت هم نامنتاهی هستند.

حال اگر انسان هدف را فهمید، ولی به هدف علاقه نداشت، رسیدن به آن ممکن نخواهد بود. مثلاً می دانیم این کودک یا نوجوان می تواند با تحصیل علم ترقی کند و به مدارج عالی برسد؛ ولی انگیزه ای برای حرکت ندارد.

باید گفت برای حرکت به سمت یک هدف، شناخت آن هدف، امکانات و داشتن انگیزه لازم است. همچنین بی توجهی به انگیزه هایی که مانع رسیدن به هدف ها هستند، ضروری خواهد بود. این ها همه با قلب سلیم به دست می آیند.

اگر انسان خودش را نشناسد، اهدافش را هم در حد همین دنیا تعریف می کند و تنها به متنوع تر خوردن، متنوع تر پوشیدن و پیچیده تر زندگی کردن می اندیشد. این مسئله نشان می دهد که انسان مقاصد بلند خود را نشناخته است. انبیاء الهی آمدند این مطالب را به ما بیاموزند، به ما بیاموزند که هدف ما کجاست و تا کجا می توانیم پیش برویم. قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ [4] آنها گفتند: حقیقت اوست و مابقی هیچ کاره اند. نه محبتی به شما دارند و نه می توانند کاری برای شما انجام دهند.

وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي [5] خدایا! همه نفع و ضرر من در دست توست. اگر تو مرا محروم کنی، چه کسی می تواند به من روزی بدهد؟ اگر تو مرا رها کنی ، چه کسی می تواند به من کمک کند؟ انسان باید دریابد هیچ کسی غیر از خدای متعال خیری به انسان نمی رساند و اوست که انسان را اداره می کند.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ النَّاسُ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَيْهِمْ فَيُهِينُونِي [6] اگر خدای متعال ما را به مردم واگذار می کرد، هیچ بهره ای از آنها به ما نمی رسید. ما را به همدیگر نیازمند کرده، ولی معنای این نیازمندی این نیست که ما به یکدیگر واگذار شده ایم، بلکه جنود او عالم را اداره می کنند. بنابراین اگر این توجه پیدا شد که ما به غیر خدای متعال نیاز نداریم، به سرمایه اصلی برای حرکت دست یافته ایم.

دنیا در نگاه اهل ولایت

این محبتی که در فطرت ما هست، محبت نسبت به خداست و سرمایه ای است که می تواند ما را تا قرب خدای متعال پیش ببرد و اگر دریافتیم که سرمایه ما سرمایه ای است که می شود با آن به لقاء خدا رسید، حرکت به سوی خدای متعال برای انسان فراهم می شود. حال اگر علاوه بر همه اینها نیتش نیز خالص شد، آن وقت آماده حرکت به سوی خدای متعال است.

برای آنکه به انسان بفهمانند که از این امکاناتی که در اختیار اوست، چگونه می تواند استفاده کند، انبیاء الهی آمدند. آن ها این چراغ را روشن می کنند تا انسان در پرتو این نور، هدف خودش را ببیند. بنابراین اگر کسی به دعوت انبیا روی آورد، از امکانات دنیا برای رسیدن به آن مقاصد بلند و اهداف متعالی استفاده می کند. برای او در هر لحظه حجاب هایی برداشته می شود و موانعی رفع می شود. بنابراین اگر کسی خوب توجه کند، در می یابد که تنها اولیاء خدا به خوبی از دنیا بهره مند می شوند. مابقی با همین دنیا به رنج و عذاب می افتند.

در آیات قرآن مکرر به این مطلب اشاره شده: إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ[7] آنهایی که به لقاء ما امید ندارند، طبیعتاً به بهجت ها و لذت های دنیا راضی اند و در میان آرامش به دنیا می رسند. آنها آیات هشدار دهنده ما را نمی شنوند و از این آیات روی می گردانند. پناهگاه آنها و چیزی که در نهایت به آن می رسند، جهنم است.

اگر کسی در مسیر درست حرکت نکرد، یعنی این امکانات را نشناخت، بی شک همین امکانات برای او به جهنم تبدیل می شود.

فقط یک دسته هستند که از این امکانات دنیا خوب استفاده می کنند و آن ها زاهدان هستند. برخی بر این باورند که اهل زهد از دنیا چشم می پوشند که به آخرت برسند، ولی این گونه نیست. اهل زهد از دنیا استفاده می کنند تا به خدا برسند؛ زیرا با ترک دنیا، کسی به خدا نمی رسد. بلکه با استفاده از دنیاست که انسان ها به خدا می رسند.

البته انسان باید راهی را که در دنیا بسوی خدای متعال گشوده شده، پیدا کند و در آن راه گام بردارد. در این مسیر، بصیرت ها و انگیزه های جدیدی در انسان پدید می آید. تا آنجا که به اخلاص محض می رسد و در شمار مخلصین قرار می گیرد. او جز خدا نمی خواهد. بنابراین اهل اخلاص هم در همین دنیا زندگی می کنند و از مسیر همین دنیا به خدای متعال می رسند. پس در دنیا و آخرت بهره مندند و به سرور، نشاط، آرامش و امنیت می رسند.

امّا کسی که از خدای متعال روی برگرداند، عیش دنیای او عیش ضنک می شود؛ .وَمَنْأَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً [8]. علاوه بر این که وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى[9] در آخرت هم او کور محشور می شود و از نور بهره ای ندارد. امکانات برای انسان وسعت نمی آورد. وسعت در توجه به خدای متعال پدید می آید و انسان را حفظ می کند. امکانات دنیایی محافظ انسان نیست، مزاحم انسان است.

حضرت موسی یک عصا داشت. خدای متعال از موسی می پرسد: این چیست؟ موسی پاسخ می دهد: این یک عصا است، به آن تکیه می کنم. چوپانی می کنم و برگ درختان را با این چوب برای گوسفندهای خودم می ریزم. خاصیتی غیر از این ندارد. به او دستور می دهند: عصا را بینداز. وقتی انداخت، دید دیگر عصا نیست، معجزه خداست. این عصا به تعبیری محافظ موسی می شود. نقل شده که ساحران فرعون درباره راست یا دروغ بودن ادعای موسی از بزرگ خود پرسیدند. بزرگ آنها گفت: وقتی موسی در خواب است، عصای او را بردارید. اگر توانستید بردارید، سحر است و اگر نتوانستید، بدانید معجزه است. آنها چنین کردند، ولی نتوانستند عصا را بگیرند.

شخصی از قوم بنی اسرائیل کشته شد و قاتل او نیز گریخت. پس از مدتی قبیله ای را به قتل متهم کردند. قوم بنی اسرائیل از حضرت موسی خواستند فکری بکند. حضرت به قبیله مورد نظر فرمود: قسم بخورید که او را نکشتید، سپس دیه بدهید. آن ها زیر بار نرفتند. گفتند: هم دیه و هم قسم که نمی شود؛ یکی از این دو را می پذیریم. بعد گفتند: کاری کنید تا قاتل پیدا شود.

حضرت موسی فرمود: به فرمان خدای متعال یک گاو بکشید. اهل قوم بهانه جویی کردند. گفتند: گاو کشتن چه ربطی به تعیین قاتل دارد. ما می خواهیم قاتل مشخص شود. حضرت موسی پاسخ داد: من مسخره نمی کنم؛قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ.[10] فرمان خدا چنین است. خدا فرموده که گاو بکشید. آنها نیز بهانه جویی کردند. مثلا می پرسیدند: رنگ این گاو چگونه باشد. تا این که چندین ویژگی دشوار گفته شد و کار را سخت کرد. وقتی می خواستند این گاو را بخرند و قربانی کنند، صاحب این گاو گفت: باید به اندازه وزنش به من طلا بدهید؛ آنها هم مجبور شدند بپردازند.

دین با کسی شوخی ندارد. می گویند: دروغ نگو به خدا می رسی، نگاه حرام نکن به خدا می رسی، غیبت نکن به خدا می رسی، کسبت حلال باشد به خدا می رسی؛ اینها همه جدی است. ولی اگر به انسان چند ذکر پیچیده بیاموزند تا هنگام خواب بگوید، این را جدی می پندارد. خدای متعال می تواند از هر راهی که بخواهد، به انسان خیر رسانده و با همین امکانات دنیا انسان را به خودش برساند؛ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ[11].

اگر کسی تمام کارهایش خدایی شد، صاحب قلب سلیم می شود؛ یعنی خدا مالک این قلب است. اگر کسی صاحب قلب سلیم شد، از همه امکانات دنیا بهره مند می شود. حتی از پول هم به خدا می رسد. بنابراین راه بهره مندی از امکانات دنیا یک چیز بیشتر نیست و آن پیدا کردن راه داد و ستد با خدای متعال در دنیا است؛ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ[12]. آنهایی که با خدا معامله کردند و جان و اموالشان را در راه خدا دادند، این راه را یافته اند.

خدای متعال می فرماید: أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ[13] تنها راه استفاده در دنیا داد و ستد با خدا در همین دنیاست. ولی اگر نتوانست داد و ستد کند، همه دنیا وبال او خواهد شد؛ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ[14]. مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ[15].

خداوند در سوره «هل اتی» معارف بلندی را بیان می کند؛ می فرماید: شما دنیا را انتخاب می کنید، در حالی که نمی توانید از این مسیر به خدا برسید. در روایات می خوانیم: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا.[16] دنیا یعنی ولایت دشمنان ما. وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى[17] آخرت یعنی ولایت ما معصومین.

تمام سخن این یک کلمه است: اگر کسی در دنیا زیر چتر ولایت اولیاء طاغوت و دشمنان باشد، همه امکانات برای او می شود جهنم؛ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ [18]. اگر کسی در دنیا به آن حقیقت راه پیدا کرد، همه دنیا می شود آخرت؛ یعنی دو تا محیط در عالم هست. محیط نورانی ولایت حق و محیط ظلمانی ولایت باطل. این دو محیط، هم قلب انسان و هم فکر او را در بر می گیرد.

قلب سلیم، یعنی قلبی که با ولایت امیرالمومنین نورانی است و غیر ولایت در آن جایی ندارد. همه دنیا برای این قلب، آخرت است. برخی از روایات دنیا را تعریف می کنند و می فرمایند: مسیر آخرت شما از دنیا می گذرد. بخشی از روایات هم به شدت دنیا را منع می کنند و می گویند: دنیایی که محیط ولایت امیرالمومنین باشد، اصلاً دنیا نیست، راه بسوی آخرت است، راه بسوی خداست. أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ[19] دنیایی هم که در ولایت دشمنان حضرت باشد، تا آخرش جهنم است. حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ مِفْتَاحُ كُلِّ سَيِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ كُلِّ حَسَنَة [20].

ذکر مصیبت

السلام عليك يا أبا عبد الله و على الأرواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم [لزيارتك ] السلام على الحسين و على علي بن الحسين [و على أولاد الحسين ] و على أصحاب الحسين[21].

امام حسین تنها شده بود. به حسب ظاهر کسی باقی نمانده که از او دفاع کند. همه رفته اند. امام حسین مانده بود و یک خیمه زن و کودک و یک بیابان دشمن. آمد مقابل دشمن تا اتمام حجت کند: هَلْ مِنْ ناصرٍ يَنْصُرُنى وَ هَلْ مِنْ مُعينٍ يُعينُنى، هل من ذابٍّ عن حُرم رسول اللّه؟ هل من موحّدٍ يخاف اللّه فينا؟ [22]

اهل حرم دیدند این کودک شیرخوار در گهواره حرکت کرد. بی تاب و بی قرار شد. او را آوردند و به امام حسین (ع) دادند. تشنگی بر او غلبه کرد. همین که او را در آغوش امام حسین قرار دادند، آرام گرفت.

  • نمی نالد ز بی شیرینمی گرید ز بی آبی
  • شده مادر فراموشش
  • زبان خویش را گاهیبرون آرد به آرامی
  • مگر مرطوب گرداندلبان خشک و خاموشش

حضرت کودک را مقابل لشکر دشمن آورد. کم کم در لشکر دشمن همهمه افتاد. عمر سعد رو کرد به حرمله: حرمله! قائله را تمام کن. امیر! پدر را بزنم یا پسر را. مگر سپیدی گلوی علی را نمی بینی؟ همینطور که حضرت با دشمن صحبت می کرد، سر این کودک روی دوش امام حسین ذبح شد؛ ذبح الطفل من الاذن الی الاذن و من الورید الی الورید[23].

از یک سو از طرف خدای متعال امام حسین را به صبر دعوت کردند؛ صبرا يا أباعبداللّه[24]. من نمی دانم چه طوفانی در دل امام حسین به پا شده، ولی یک صحنه ای را نقل کردند که خیلی جان سوز است. لذا توجه اهل ادب را به خودش جلب کرده و آن صحنه این است که معمولاً وقتی کودکی، طفلی، نه طفلی، یک شجاع توانمند هدف تیر سه شعبه قرار بگیرد، لبخند نمی زند. این طفل به روی امام حسین لبخند زد و چشماش را روی هم گذاشت و خاموش شد. لذا بعضی اهل ادب در اشعار خودشان گفتند: این طفل دست و پای خودش را گم کرده بود. به جای این که گریه کند، خندید. ولی آنهایی که بیشتر اهل معرفت بودند، گفتند: یعنی این که دیدید چه خوب از تو حمایت کردم؛ یعنی بابا ممنونتم، خوب من را به هدف رساندی.

درست است که این کودک لبخند می زند، ولی آتش به جگر امام حسین زد که این کودک شش ماهه بین دو نهر آب، از عطش بی تاب شده بود و امام یک جرعه آب به حسب ظاهر برای او فراهم نکرد.

  • غم مخور ای کودک خاموش منقتلگاهت می شود آغوش من
  • غم مخور ای کودک دردی کشممن خودم تیر از گلویت می کشم

چطور امام حسین این تیر سه شعبه را از گلوی نازک بیرون بشکد؟

  • تو ای دست خدا با شصت قدرتبکش تیر از گلوی شیر خواران

حجه الاسلام و المسلمین میرباقری