جهل مبنا و اساس همة خسارت های مادی و معنوی انسان و دشمنی است که خطرش به مراتب از سایر دشمنان بیشتر است. اسلحه ای که این دشمن را از میدان حیات به در می کند نیز به فرمایش امام رضا علیه السلام ، معرفت و علم است. معرفت و علمی که در این روایت مطرح است، آن معرفت و علمی است که حصولش واجب عینی است؛ یعنی بر همه واجب است در صدد آموختن و فرا گرفتن آن باشند. البته در حدّی که خطرات جهل به وسیلة آن از آدمی دور شود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معتقد است که معرفت نگاهی به انسان می دهد که با آن همه چیز را بر جای خویش می بیند و براساس آن زندگی اش را نظام می بخشد؛ زندگی ای که خود حضرت آن را معنا کرده اند و در قرآن کریم از آن به «حیات طیّبه» یاد شده است.
حضرت در جملة کوتاهی دربارة ویژگی و کارکرد علم و معرفت می فرمایند: « فَالْعِلْمُ يَرْفَعُ الْوَضِيعَ وَ تَرْكُهُ يَضَعُ الرَّفِيع »[1] معرفت، انسان پست و محدود را رفعت می دهد و ارجمند می سازد و او را از چارچوب هایی که میدان دید محدودی دارند، در می آورد و در فضای با عظمت الهی قرار می دهد.
خدای متعال در قرآن می فرماید : « يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ »[2] خدا مؤمنان از شما را به درجه اى و دانشمندانتان را به درجاتى [ عظيم و با ارزش ] بلند گرداند.
این سخن پروردگار نشان می دهد که اهل معرفت و علم، دارای مرتبه ها و درجات ملکوتي نیز هستند.
چرا شهدا ـ به ویژه شهدای کربلا ـ برترین انسان های عالم و مرگ ایشان بهترین مرگ هاست؟ پاسخ این است که شهداي کربلا سه ويژگي مهم دارند که در دیگران بدین شکل وجود ندارد: ويژگي اوّلِ ایشان اين است که همة آنها عالم بودند؛ ويژگي دومشان اين بوده که بهترين ماية خلوص را داشتند و ویژگی سومشان اين است که در راه خدا ثابت قدم بودند و در مواجهه با سخت ترين طوفان ها سربلند بیرون آمدند. ويژگي دیگرشان نیز شهادت در راه خدا و در رکاب حجّت خداست. پس آنان را باید عالمان خالص و ثابت قدم و شهيد دانست. از این روست که امام حسين علیه السلام مي فرمایند: «در میان گذشتگان و آيندگان، نمونة اين افراد وجود ندارد».
نکتة مهمّی که دربارة این شهیدان باید دانست، علم ایشان است؛ زیرا تا کسی علم نداشته باشد، نه می تواند عمل خویش را برای خدا خالص کند، نه می تواند حجّت خدا را بشناسد و وظیفة خود را در برابر او بداند و نه می تواند ارزش شهادت را درک کند و به استقبال آن برود. آری، آگاهي و بصيرت، انسان پست و فرومایه را بالا مي برد و ارجمند می کند و جهل، انسان های بزرگ را به زمين مي زند و پست مي سازد.
« فَالْعِلْمُ يَرْفَعُ الْوَضِيعَ وَ تَرْكُهُ يَضَعُ الرَّفِيع »
[3]
حضرت در ادامة روایت، دانش را در وجود انسان به انسانی تشبیه می کنند که تواضع سر آن، دوری از حسد چشم آن، راستگویی زبان آن، فهم گوش آن، نیّت پاک قلب آن و شناخت اسباب امور عقل آن است : « وَ رَأْسُ الْعِلْمِ التَّوَاضُعُ- وَ بَصَرُهُ الْبَرَاءَةُ مِنَ الْحَسَدِ وَ سَمْعُهُ الْفَهْمُ- وَ لِسَانُهُ الصِّدْقُ وَ قَلْبُهُ حُسْنُ النِّيَّةِ- وَ عَقْلُهُ مَعْرِفَةُ أَسْبَابِ الْأُمُور»[4] انسان متکّبر و حسود و دروغگو که نه نیّت خالص و پاکی دارد و نه فهمی در وجودش موج می زند، عالم نیست.
اين ویژگی های علم و معرفتی است که هر انسانی باید در صدد کسب آن باشد و دین اسلام آن را واجب می شمارد. در غیر این صورت، کسب دانش جز حجابی بزرگ تر و تیره تر نخواهد بود و از این روست که در روایات آمده است : «العلم حجاب اکبر».
امام خمینی در بیت زبیایی می گوید:
-
هر چه فـرا گـرفتم و هـر چه ورق زدم
چیزی نبود غـیر حجابی پس از حجاب
-
از درس و بحث و مدرسه ام حاصلی نشد
کی می توان رسید به دریا از این سراب؟[5]
یک سؤال مهم این است که علم و معرفت را از کدام منبع باید به دست آورد؟ پاسخ این است که بی تردید، مهم ترین و ناب ترین منابع معرفت، اول قرآن و بعد فرمایشات اهل بیت علیهم السلام است. گاه، لطف این فرمایشات به حدّی است که در طول تاریخ معجزاتی بدین کیفیّت کم رخ داده است .
تذکّر این مطلب لازم است که معجزه گاه تصرّف در جریانی بیرونی و گاه حاصل فعّالیت عقل امام است. برای تبیین بهتر مطلب، نمونه هایی از هر دو نوع معجزه ذکر می شود که نخستین آنها مربوط به تصرّف در طبیعت و جریانی است که در خارج از وجود امام اتّفاق افتاده است.
روايت جالبي دربارة مسأله ولایت و تصرّف، در كتب اهل سنّت نقل شده كه از قضا در کتاب های شیعیان نیست.
آورده اند كه جوان شهوت ران و بی ادبي در هنگام طواف خانة خدا، زن جوان و زیبایی را دید كه مشغول طواف بود و توجّهی هم به او نداشت. جوان كه اعضاي بدنش را به جای آنکه در راه طاعت حق قرار دهد در خدمت هواي نفس قرار داده بود، براي آنكه در آن شلوغي لذّتي برده باشد، دست این زن را لمس كرد و ناگهان دستش به پشت دست آن زن چسبيد و دیگر جدا نشد.
مردم با دیدن این واقعه آنان را نزد حاکم مکّه بردند. علمای اهل سنّت نیز جمع شدند تا حكم مسأله را مشخص كنند؛ ولي هر کدام نظر متفاوتی داشتند. برخی مي گفتند: دست زن نبايد آسیب ببیند، ولی دست جوان اگر آسیب ببيند اشكالي ندارد. در حقيقت، نظرشان اين بود که دست جوان را باید با خنجر تیزي از مچ قطع كنند تا دست زن را رها کند؛ ولی عدّه اي نظرشان اين بود كه چنین حکمی در فقه وجود ندارد و قطع انگشت مربوط به سرقت است و شامل اين موضوع نمي شود.
در نهايت، علمای اهل سنّت گفتند: جناب حاکم، اگر حسین بن علی علیه السلام در مكّه است، حکم مسأله را از ايشان بپرسيد؛ زیرا عقل ما به جایی نمی رسد! از قضا، وجود مبارک ابی عبدالله علیه السلام ، آن سال به حج مشرّف شده بودند و به محكمه آمدند. از ايشان سؤال كردند: آیا این دست را باید قطع کرد؟ فرمودند: خیر! گفتند: پس حکمتان چیست؟ حضرت فقط نگاهی به این دست ها کرد و آنها را از هم جدا كرد. سپس فرمود: این حکم من است! بعد رو به جوان کردند و فرمودند: از كاري كه كردي توبه کن. سپس دربارة او حكم كردند که کسی كاري به او نداشته باشد.
یکی دیگر از معجزات ابی عبدالله علیه السلام دعای عرفه است؛ زیرا اگر کسی دو صفحة اوّل دعای عرفه را که متعلّق به هزار و پانصد سال پیش است به کسی بدهد که معنای آن را می فهمد و بگوید این اثر از کیست؟ می گوید: نوشتة یک استاد بزرگ دانشگاه علوم پزشکی است که بدن انسان را تشریح کرده و اجزای مختلف جمجمه و چشم و گوش و ... را ثبت کرده است .
پس منبع نخست کسب معرفت، قرآن است؛ خاصّه اگر انس با قرآن با وضو و گریه همراه باشد و از تفسیرهای معتبر نیز برای فهم آن استفاده شود، بهتر و مؤثّرتر است. قرآن نور است و همواره حرف نو دارد؛ از این رو حتّی متخصّصین قرآن نیز وقتی به آیه ای می رسند که سی سال است با آن سر و کار دارند و آن را بارها تحلیل علمی کرده اند، باز احساس می کنند که آن آیه تازه نازل شده و سخن تازه ای در خود دارد.
منبع دوم کسب معرفت، روایات معصومین علیهم السلام و ادعیه مأثوره است که تا کسی در آنها دقّت نکند، ارزششان را نمی فهمد.
بیهوده نیست که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از اوّل طلبگی تا روزی که در نود سالگی از دنیا رفتند، یک بار هم در جایی که یک کتاب روایی بود، نخوابیدند و دراز نکشیدند و می فرمودند: در این اتاق کتابی هست که در آن «قال الصادق» و «قال الباقر» نوشته شده و خوابیدن در این اتاق بی ادبی است! تازه معلوم می شود که چرا بعضی فقها بی وضو دست روی جلد این کتاب ها نمی گذاشتند و چرا بعضی از بزرگان در بیماری های سخت کتاب اصول کافی را به بدن خود می مالیدند و شفا می یافتند!
فرزند مرحوم شیخ عباس قمّی برای خود من نقل کرد که وقتی پدرم در بغداد بیمار شد و دکترها نتوانستند ایشان را معالجه کنند، از مادرم خواستند مقداری آب و یک ظرف برایشان بیاورند. سپس، دست راستشان را روی ظرف گرفتند و مادرم روی دستشان آب ریختند. ایشان این آب را خوردند و شفا یافتند. وقتی سرّ مطلب را از ایشان پرسیدیم، گفتند: این انگشت ها پنجاه سال است که «قال الصادق» و «قال الباقر» نوشته اند؛ اگر کاری نتوانند بکنند، باید به قصّاب محل گفت با ساطور آنها را قطع کند.
وقتی انگشتی که عمری «قال الصادق» نوشته چنین خاصیتی دارد، عمل به روایات و فرمایشات معصومین صلوات الله علیهم أجمعین چه بیماری هایی را شفا می دهند و چه احترامی نزد پروردگار برای انسان ایجاد می کنند؟ قرآن در این باره می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ»[6] مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، اينانند كه بهترين مخلوقاتند. پاداششان نزد پروردگارشان بهشت هاى پاينده اى است كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، در آنها جاودانه اند، خدا از آنان خشنود است... .
خدای متعال با ایمان و عمل صالح از بندگانش راضی می شود. در دعای کمیل خوانده ایم که خدای متعال «سريع الرضا» است؛ یعنی زود می شود خدا را از خود راضی کرد. حرّ بن یزید ریاحی چند دقیقه هم بیشتر طول نکشید که خدا را از خود راضی کرد و شقاوت ابدی را به سعادت ابدی تبدیل کرد.
این دو، منبع معرفت هستند که لازم است جویندگان معرفت با آنها مأنوس باشند؛ معرفتی که به فرمودة امیرمؤمنان سلام الله علیه ، ا نسانِ پست را که خدای متعال هیچ ارزشی برایش قائل نیست، عزیز می کند و تبدیل به موجودی می نماید که خدا برای او ارزش قائل است و این مقام و سرمایة کمی نیست که ا نسان در نزد پروردگار، محترم و عزیز باشد.
از نکات عجیب قرآن، این است که خدای متعال به پیامبر خود که عظیم ترین عظما و برتر از همة فرشتگان و صاحب مقام جمع الجمعی است، چنین امر می کند: « وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ »[7] و پر و بال [فروتنى و تواضع] خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند، بگستر!
یعنی هر مؤمنی نزد تو آمد، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به او داشته باش. این تنها مربوط به دنیا نیست؛ زیرا در روز قیامت نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مؤمنین احترام می کند. این ارزش، محصول کسب معرفت است که ویژگی «يرفع الوضيع» دارد .
همچنان که گذشت، در قرآن آمده است که درجات ا هل معرفت به مراتب از دیگران بالاتر است : « يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ »[8] خدا مؤمنانِ از شما را به درجه اى و دانشمندانتان را به درجاتى [عظيم و باارزش] بلند گرداند.
ارزش و احترام عالم و متعلّم نزد خدا به حدّی است که اگر از کنار قبرستانی عبور کنند، عذاب از اهل آن قبرستان برداشته می شود؛ «إن العالم و المتعلم إذا مرا على قرية فإن الله تعالى يرفع العذاب عن مقبرة تلك القرية أربعين يوماً».[9] این ارزش ویژة اهل معرفت برای کسانی است که حتّی در این دنیا زندگی نمی کنند.
معرفت، انسان پست را ارزشمند می کند و به همین قیاس، هر آبرومندی اگر بدون معرفت زندگی کند، درنهایت ذلیل و پست می شود. در قرآن کریم می خوانیم: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ *إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ * ليْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ*خافِضَةٌ رافِعَةٌ * »[10] هنگامى كه واقعة [بسيار عظيم قيامت] واقع شود كه در واقع شدنش دروغى [در كار] نيست، پست كننده [كافران] و رفعت دهنده [مؤمنان] است .
«خفض» به معنی به زمین زدن و «رفع» به معنی بالا بردن است. یعنی هر کس بی معرفت زیست کند، اگرچه در دنیا برای خودش رفعت و منزلتی داشته باشد، در قیامت پست می شود و هر بامعرفتی در قیامت منزلت می یابد و خدا او را رفعت و بزرگی می بخشد.
مطابق قرآن و روایات، شفیعان قیامت چند گروه اند: توبه، قرآن، پیامبران الهی و امامان شفیعان آن روز هستند. در کنار آنان، اهل معرفت نیز از شفیعان قیامت اند. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی می فرمایند: « إِنِّي أَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأُشَفَّعُ وَ يَشْفَعُ عَلِيٌّ فَيُشَفَّعُ وَ يَشْفَعُ أَهْلُ بَيْتِي فَيُشَفَّعُونَ وَ إِنَّ أَدْنَى الْمُؤْمِنِينَ شَفَاعَةً لَيَشْفَعُ فِي أَرْبَعِينَ مِنْ إِخْوَان »[11] من و علی در قیامت مردم را شفاعت خواهیم کرد و شفاعتمان پذیرفته خواهد شد و به تحقیق، کمترین مقداری که مؤمنین می توانند دیگران را شفاعت کنند، چهل نفر است.
ارزش اهل معرفت در قیامت به حدّی است که مرحوم فیض کاشانی، این انسانِ بزرگِ کم نظیر شیعه نقل می کند که در قیامت، خدای متعال به ملائکه می گوید: از کسی که اهل جهنّم شده بپرسند که هیچ عمل دیگری برای ارائه ندارد که از دوزخ نجاتش دهد؟ می گوید: ندارم! خطاب می رسد که به او بگویید: در دنیا با فرد بامعرفتی آشنا بوده یا خیر؟ زیرا اگر سلام و علیکی هم با فرد بامعرفتی کرده باشد، نجاتش می دهم. می گوید: ندارم! در نهایت، خطاب می رسد که اگر اسمش با اسم عالمی یکسان باشد، او را می بخشم. ملائکه می گویند: در دنیا با اهل معرفت سر و کاری نداشته و همنام آنان نیز نیست؛ ولی یک بار برای مؤمنی که می خواسته وضو بگیرد، آب برده است. خطاب می رسد: برای اینکه مؤمنی را در عبادت کمک کرده، نجاتش بدهید.
مسألة مهمّی که همه باید به آن توجّه داشته باشند، این است که قبل از هر عملی باید معرفت لازم برای آن عمل را پیدا کرد. برای مثال، مردم نباید «شعر محور» بار بیایند و وقتی در جلسات عزا شرکت می کنند، غیر از سینه زدن و زنجیر زدن، کار دیگری بلد نباشند. اول باید معرفت خود را نسبت به مسألة امامت و ولایت کامل کرد و در حد توان از قرآن و اهل بیت علیهم السلام کسب معرفت نمود؛ زیرا پیامبر و اهل بیت علیهم السلام از انسان های جاهل به شدّت نفرت دارند.
عزاداری بدون معرفت، سوگواری مقبول و توصیه شده از ناحیة معصومین علیهم السلام نیست؛ زیرا کسی که کارگردان وجودش دشمن ترینِ دشمنانش، یعنی جهل است، همة کارهایش از روی نفهمی و نادانی است و تولّی و تبرّی و دوستی و دشمنی او ارزش واقعی ندارد .
حجة الإسلام انصاريان
[1] . بحار الأنوار /علامه مجلسی(ره)/ ج 75 / ص 6 /
[2] . مجادله: 11/ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ
[3] . بحار الأنوار /علامه مجلسی(ره)/ ج 75 / ص 6 /
[4] . همان
[5] . دیوان اشعار امام خمینی (ره)/دریا و سراب
[6] . بینه: 7-8
[7] . شعراء : 215
[8] . مجادله: 11
[9] . كشف الخفاء/ عجلونى/ ج 1، ص 221
[10] . واقعه: 1-3
[11] . بحارالأنوار / علامه مجلسی/ ج 8/ ص 30