حقيقت دنياى پس از مرگ

وجود مبارك رسول خدا(صلى الله عليه و آله) همه فرصت هايى كه خداوند مهربان به انسان عنايت مى كند را به عنوان غنيمت، يعنى سرمايه اى قابل سود به حساب آورده كه اين فرصت ها به شكل ها و صورت هاى گوناگون در اختيار انسان قرار مى گيرد و خدا نيز احدى را از اين فرصت ها غريب، تنها و بيگانه نمى گذارد. چون كريم، رحيم، ودود و مهربان است. پس به كمال، رشد، نجات و سلامت بندگانش علاقه دارد. خاك مرده را تبديل به انسان كرد كه اين انسان از عظيم ترين سرمايه هاى خداوندى بهره مند شده و به حياتى برسد كه خودش در قرآن از آن به «عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ».[1]تعبير كرده است كه جاى اين زندگى، در دنياى بعد است.

اگر كسى بگويد: چرا اين زندگى را در آنجا به من مى دهند؟ جوابش اين است كه: شما در حقيقت درخواست مى كنيد كه اقيانوس كبير را در استكان بريزند و اين كار شدنى نيست. بعد ممكن است بگويد: خدا كه قدرت دارد؟ بايد گفت: قدرت خدا به امر محال تعلق نمى گيرد. خدا قدرت بى نهايت است، ولى قرار گرفتن اقيانوس كبير در استكان، امرى محال است، البته اشكال از ماده است كه اين توان را ندارد كه مانند اقيانوسى در استكان جا بگيرد، وگرنه ضعف و اشكال از ناحيه قدرت خدا نيست.

هميشه بايد فعل و انفعالات در دايره قدرت بيايد. نه اينكه اينجا قدرت خدا ناقص است، بلكه اين فعل و انفعال، ميدان ندارد. اقيانوس كبير قبول نمى كند كه در استكان برود و استكان نيز قبول نمى كند كه اقيانوس در آنجا بگيرد واين ربطى به خدا و قدرت او ندارد.وقتى خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:جاى شما در بهشتى است كه پهناى آن از آسمان ها و زمين بيشتر است، هيچ كسى نمى تواند پهناى آسمان و زمين را به دست بياورد. اين بهشت، اجر درست كارى شماست. اين بهشت مانند اقيانوسى است. زندگى محدود ما نيز مانند استكان است. بهشت را نمى شود به اين طرف- دنيا- بياورند و به شما بدهند، اينجا نيز نمى شود كه شما را ابدى قرار دهند؛ چون نسل و انسان هاى ديگر مى خواهند وارد زمين شوند و ما بايد برويم كه جا براى آن ها باز شود. اينجا جا تنگ است.

ارزش فرصت ها در قرآن و روايات

ارزش فرصت ها در قرآن مجيد و روايات بيان شده است. انسان اگر از اين فرصت ها غافل و بى توجه بماند تا فرصت ها از دست بروند وقتى به عالم بعد منتقل شود، دائم به خدا التماس مى كند كه مرا دوباره به كنار آن فرصت ها برگردان.آن ها جواب مى دهند كه ما نظام عالم دنيا را به هم ريخته ايم و خورشيدش را خاموش كرده ايم: «إِذَا الشَّمْسُ كُوّرَتْ* وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ».[2]ستاره ها را تيره و تار كرديم، كوه ها را مانند پنبه حلّاج، گرد و غبارش را به باد داديم، ديگر دنيايى وجود ندارد كه تو را برگردانيم. اگر هم وجود داشت، در اراده ما نبود كه به كسى دوبار عمر بدهيم. فرصت فقط يك بار است.

شما تاكنون شنيده ايد كه از زمان حضرت آدم(عليه السلام) تا به حال، دو مرتبه جوانى را به كسى بدهند؟ يك بار جوان مى شود، و بعد پير مى شود و بعد هم مى ميرد. هيچ پيرى را به جوانى برنگردانده اند.
اگر بنا بود كه پيرى را به جوانى برگردانند، پيغمبران اولوالعزم مانند نوح(عليه السلام) را برمى گرداندند كه نهصد و پنجاه سال ديگر عمر كند، اما آن ها درخواست نكردند؛ چون مى دانستند كه در اين دستگاه، اين درخواست را قبول نمى كنند.آيه اى از فرصت هاى از دست رفته و آن هايى كه از دست دادند، در سوره مباركه فاطر است كه: «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صلِحًا غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَ جَآءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ».[3]

اين «هم» كه ضمير جمع است؛ يعنى آن هايى كه فرصت هاى الهى را از دست دادند؛ ماه مبارك رمضان، فرصت زيبايى براى روزه گرفتن است، شما اگر اين فرصت را غنيمت می دانستيد؛ يعنى از اين سرمايه بهره می برديد. پيغمبر اعظم(صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: «انفسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة و عملكم فيه مقبول و دعاءكم فيه مستجاب».[4]وقتى در ماه رمضان مى خوابيد، در خواب كه كسى مكلّف نيست، خدا به نويسنده هاى اعمال مى گويد: خواب بنده مرا به عنوان تسبيحِ من بنويسيد. از دست دادن فرصت هااز اين سرمايه بهره ببريد. اما عده اى فرصت را از دست دادند، همان گونه كه سال هاى قبل از دست دادند و سال هاى بعد نيز ممكن است از دست بدهند.

شما اين فرصت را غنيمت دانستيد. فرصت عمر، مال، زيبايى، سلامت، آبرو، بيان، قلم و كار، فرصت هاى الهى است: كسانى كه همه فرصت ها را از دست دادند، در جهنم فرياد مى كشند؛ چون در آنجا خواب نيست و كسى در آن عذاب، خوابش نمى برد. بيدارى و تشنگى و گرسنگى است، خوردن آب هاى جوشان جهنم و به هم ريختن مزاج دوزخيان كه پيوسته ناله مى كنند.ناله آن ها چيست؟ خدا مى گويد: اين است كه: خدايا! ما را از جهنم بيرون ببر! كه چه كار كنيم؟ «نَعْمَلْ صلِحًا غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ».[5] ما در زمانى كه در دنيا بوديم، به شكلى زندگى كرديم كه مورد پسند تو نبود؛ چون زندگانى ما انسانى، اخلاقى و عاطفى نبوده، بلكه زندگى ما، زندگى حيوانى بوده است. به قول سعدى:

  • گاوان و خران بار بردار به ز آدميان مردم آزار

عدّه اى كه در زندگى آن ها ظلم و ستم بود، هميشه دل ها را مى سوزاندند، مال مردم را مى خوردند، مردم را مى ترساندند، عرق خورى، چاقو كشى، فحاشى، كه هيچ حيوانى در عالم اين گونه زندگى نمى كند.

حكايت انوشيروان و وزير

مى نويسند: انوشيروان با وزيرش رد مى شدند، به خرابه اى رسيدند، دو جغد با هم حرف مى زدند. بوذرجمهر شخص باسوادى بود، كه هم زبان ايرانى را استاد بود و هم زبان هندى را. «كليله و دمنه» را ايشان اولين بار از زبان هندى به زبان ساسانى برگرداند. بعد عبدالله بن مقفع به عربى برگرداند و ملّاحسين كاشفى سبزوارى به فارسى برگرداند و به نام «انوار سهيلى» ناميد كه كتاب خيلى خوبى است.اين كتاب عيب ها و حسن ها را از زبان حيوانات بيان كرده است كه آن عالم هندى ساخته بود. بوذرجمهر چون آن را ترجمه كرد مشهور شد كه بوذرجمهر زبان حيوانات را مى فهمد.

انوشيروان به بوذرجمهر گفت: اين دو جغد به همديگر چه مى گويند؟ گفت:ممكن است دوست نداشته باشند كه ما بدانيم چه مى گويند. گفت: نه، بگو آن ها چه مى گويند. گفت: آن جغد خاكسترى، جغد نر است و آن جغد ديگر، ماده است. جغد خاكسترى به خواستگارى دختر اين جغد ماده آمده است براى پسر خودش. دارند با هم صحبت مى كنند تا مقدمات را فراهم كنند. آن جغد ماده مى گويد: دختر من در زيبايى، پر زدن و حرف زدن كم نظير است، پس مهريه اش سنگين است. جغد نر گفت: مهر دخترت چقدر است؟ گفت: صد هزار خرابه. جغد نر گفت: پسر من صد هزار خرابه از كجا بياورد. گفت: تا اين مرد- انوشيروان- بر سر كار است، اين مملكت رو به خرابى است و هر چه خرابه بخواهى، پيدا مى شود. تا ستمگران سركار هستند، هم اقتصاد خراب است، هم اخلاق، هم زندگى و هم گره هاى زندگى مردم زياد است. همه مردم دچار چه كنم چه كنم هستند. اين طبع ستم و ستمكار است. واعظ خوش بيان و خوش قيافه اى را سى روز ماه رمضان دعوت به منبر نمودند.

از روز اول ماه رمضان شروع به تفسير آيات بهشت كرد و از نعمت هايش گفت. بعد روز بيست و نهم روى منبر نشست، كسى به او گفت: آقا! تا منبرت را شروع نكرده ايد، ممكن است فردا عيد فطر شود، شما بيست و نه روز را از بهشت گفتى، يك روز نيز از جهنم بگو! واعظ گفت: جهنم را كه مى رويد و مى بينيد، من جايى را كه نمى بينيد، مى گويم.فرصت از دست دادگان ناله مى كنند كه خدايا! ما را از دوزخ درآور تا به دنيا برگرديم و فرصت ها را غنيمت بدانيم؛ صدقه بدهيم، انفاق كنيم، درمانگاه، بيمارستان و مدرسه بسازيم، دختران بى جهيزيه را شوهر بدهيم، بى خانه ها را خانه دار كنيم، ماه رمضان را روزه بگيريم، نماز بخوانيم، كسى را مسخره نكنيم، آبروى كسى را نبريم، كسى را به خاك سياه ننشانيم و نان كسى را نبريم. «نَعْمَلْ صلِحًا غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ».[6]غيراز آنچه كه انجام داديم، انجام دهيم؛ چون آن هايى كه ما انجام داديم ، سوزاندن فرصت ها بود. اين حرف دوزخيان است. ببينيد كه ازدست دادن فرصت، مساوى با جهنم است.

علما و غنيمت شمردن فرصت

آن كسى كه فرصت ها را از دست مى دهد، بدبخت است. در منطقه مامقان آذربايجان، بچه اى دوازده ساله بود كه سواد نداشت و چوپان بود. او در همين سن و سال، به همين مسأله فرصت و غنيمت دانستن آن برخورد كرد. اين بيدارى چنان در او اثر كرد كه نزد پدر آمد و گفت: بابا! مى خواهم به دنبال تحصيل بروم و اين فرصت جوانى و عمرم را غنيمت بدانم. پدرش قبول كرد. آن زمان حوزه علميه تبريز خيلى قوى بود. رفت و مشغول تحصيل شد.

روزى به مامقان براى ديدن پدر و مادر آمد. و به پدرش گفت: مى خواهم از تبريز به نجف بروم، پدرش قبول كرد. شما كتاب هاى شيعه را در اين دو قرن اخير مشاهده كنيد، حدود بيست كتاب را مى توانم اسم ببرم كه اين چوپانِ مامقانى كه بعد از مدتى آيت الله العظمى حاج شيخ محمد حسن مامقانى، همطراز شيخ انصارى، حاج ميرزا حبيب الله رشتى شد، نوشته است. در علم، فقه، اصول و تفسير حرف دارد و صاحب نظر است. اين غنيمت دانستن فرصت است.

اين قدر گدازاده در تاريخ سراغ داريم كه از شاهان عالم شاه تر شدند، اما در عالم معنا مى دانيد كه مؤسس حوزه با عظمت قم چه كسى است؟ مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى است. مرحوم آيت الله حاج ميرزا حسن فريد اراكى، مرحوم آيت الله العظمى گلپايگانى، مرحوم آيت الله العظمى آقا مرعشى نجفى و خيلى از علماى ديگر از شاگردان ايشان بودند كه همه آن ها پهلوان علم، دانش، فلسفه، عرفان و حكمت بودند.پدر آيت الله العظمى حائرى در يزد قصاب بود، اما وقتى كسى فرصت را غنيمت مى شمارد، يا ثروتمندى كه ثروتش را غنيمت مى داند، اين چنين مى شود. من دوستى دارم كه نزديك به هفتاد سال دارد. سه شب مرا براى صرف شام دعوت كرد. او چند جنس از چين و پاكستان و چند كشور ديگر در انحصار دارد و چون مورد اعتماد است، از در و ديوار برايش پول مى بارد.

همسرش مى گفت: او شب ها را حداكثر چهار ساعت مى خوابد. ساعت ده شب مى خوابد و دو نيمه شب بيدار مى شود و تا اذان صبح يا در سجده يا در ركوع در حال گريه است. با او كه مى نشينى مانند اهل روستا است. هنوز غذا را با دست مى خورد. با پيراهن عربى زندگى مى كند. تاكنون با پول شخصى خودش بيش از صد درمانگاه و مسجد ساخته است. بيمارستانى در شهر خودشان ساخته است كه هركس از بيرون مريض مى آورد و جا ندارد در يكى از اتاق هاى مانند هتل آن مى ماند، و غذايش را رايگان مى دهند تا مريضش خوب شود. مسجدى در يكى از شهرها ساخته است كه نمونه ندارد. اين چنين شخصى را غنيمت دان فرصت مال مى گويند.

افرادى نيز فرصت قلم را مانند علّامه حلّى غنيمت مى شمارند و پانصد و بيست و سه جلد كتاب مى نويسند. مرحوم فيض كاشانى، سيصد جلد كتاب نوشته است. سعدى دو كتاب گلستان و بوستان را نوشته است، اما همين دو كتاب جهانى شده است.شما جوان ها فرصت علم را با خواب طولانى نكشيد. فرصت عمر را با رفيق بازى و سر كوچه و سر چهارراه به بطلان نكشيد و بيهوده نابود نكنيد. بيست سال از فرصت عمر خود را به علم، هنر، قلم و شعر بدهيد. مگر سعدى از مادر به دنيا آمد، شاعر بود؟ بچه يتيمى بود كه خودش مى گويد:

  • مرا باشد از درد طفلان خبر كه در طفلى از سر برفتم پدر

من يتيم بودم، اما سعدى شدم. فرصت ها را غنيمت بدانيد. روزى مى آيد كه به خدا مى گوييد: ما را برگردان تا پول خود را در راه صحيح خرج كنيم، اما مى گويند: نه. اما به دوزخيان جواب مى دهند: «أَوَ لَمْ نُعَمّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَ جَآءَكُمُ النَّذِيرُ».[7]آيا من به اندازه كسى كه در عمر خود متذكر حقايق باشد و فرصت ها را غنيمت بداند، به شما عمر ندادم؟ يعنى شما هم به اندازه اى كه در آن فرصت بهشت را به دست بياوريد، فرصت داريد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »

حجة الاسلام انصاریان