15 آذر 1395, 5:42
مدرنیسم با وجود رفاهی که برای بشر غربی فراهم آورد، خواست ههای فرامادی او را برآورده نساخت و این، علتی جز بی مهری و بلکه بی اعتقادی تفکر مدرن به روح و بعد فرامادی انسان نداشت. بحران بی معنایی که در غرب بیداد میکرد و قربانی میگرفت، تبدیل شدن انسان غربی به شیء و کالا، از دست رفتن هدف و معنای زندگی و خلأ و فقدان یک نظام ارزشی، متفکران بزرگ غرب را به چاره اندیشی واداشت.
سرانجام بشر در دوران مدرن، مجبور شد نگاهی تأمل آمیز به مبانی فکری مدرنیسم بیندازد و به کاستیهای آن توجه ویژه کند و این، سرآغازی برای دورة «پست مدرنیسم» یا «پسامدرنیته» شد. بازکاوی سنت و مبانی آن از سوی اندیشمندان غرب برای آن بود که نیازهای بیپاسخ خویش در زندگی مدرن را بیابند. آنها با توجه به بحرانهای روحی پیدا شده در جهان غرب و نیاز بشر غربی به عواطف انسانی و رسیدگیهای باطنی، با گرایش مردم به معنویت همراه شدند. ایشان بر باور غالب دوره مدرنیسم که انسان را مساوی با جسد میدانست، خط بطلان کشیدند و بعد فرامادی بشر پذیرفتند؛ از جمله، نظریات متفکرانی مانند «میشل فوکو»، «یورگن هابرماس» و «ماکس هورکهایمر»، نقد مدرنیسم و تجددزدگی و بازگشت به نوعی اخلاق و معنویت و ارزشهای فرامادی انسانی است.
واژگان کلیدی مدرنیسم، اومانیسم، سکولاریسم، معنویتگرایی، فرقه های معنویتگرا، سکولاریزه کردن، پروتستانتیسم، کیبرال دموکراسی.
جهت دانلود متن کامل مقاله، روی «دانلود» کلیک فرمایید.
یادداشت | رضا طراوت
یادداشت | سعید احمدی
یادداشت | حبیبالله اسداللهی
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان