کلید واژه ها: مراقبه ، محاسبه اعمال، توبه، عاشورا، گریه بر حسین (علیه السلام) ، مصیبت، رجعت
یکی از دستوراتی که در روایات معصومینو آیات نورانی قرآن بر آن تأکید شده و بزرگان اخلاق هم برای پیشرفت و رشد انسان مهم دانستند، مسئله مراقبه و محاسبه است. انسان باید نسبت به تکالیف و مسئولیت هایی که دارد، اول با خودش مشارطه بکند و مثل دو تا شریک که با همه دیگر قرارهایشان را می بندند، خودش قرارهای خودش و عهدهایی که باید با خدا داشته باشد، تکرار و به شرط تبعیت از خدای متعال اشاره کند. فرض کنید نسبت به واجب ها و محرمات، با خودش هر روز شرط بکند که چه تکالیفی به عهده اوست و باید این تکالیف را انجام بدهد. بعد در طول روز مراقبه داشته باشد. برای این که این تکلیف را خوب انجام بدهد، واجبات و محرمات الهی رعایت بشود و در همه لحظات مراقب خودش باشد و دقت کند که از قرارها و عهدهایی که با خدای متعال داشته، تخلف نکند و در پایان هم برای این که متوجه بشود آیا خوب عمل کرده یا نه، محاسبه و حسابرسی کند و ببیند آیا واقعاً تکالیفی که روی دوشش بوده، انجام داده یا نداده است. در روایات هست که روزی یک بار، به حساب و کتاب تان برسید و محاسبه بکنید و ببینید وظایفی که روی دوشتان بوده، انجام دادید یا نه؟ آن تکالیف و تعهدات انجام گرفته یا نه؟ لذا اگر انسان فرصتی را در شبانه روز، برای این کار در نظر بگیرد، فرصت مغتنمی است. شب ها یا صبح ها، یا فرصتی را برای مراقبه و محاسبه خودش در نظر داشته باشد. وقتی محاسبه کردید و دیدید عملی سر زده که مرضی خدا نبوده و خلاف عهدتان با خدای متعال بوده است، نگذارید این عمل ادامه یابد، بلکه به سرعت توبه بکنید. در روایات دستور داده شده که حتماً به دنبال هر گناهی، توبه ای باشد و به شدت ما را پرهیز دادند که گناه روی گناه قرار گیرد که کدورت و تیرگی قلب و قساوت قلب به همراه دارد. ممکن است گاهی از مؤمن گناهی سر بزند، در این صورت باید بلافاصله توبه کند و اگر نور ایمان در قلب مؤمن باشد، اثر نور ایمان این است که حتماً بعد از گناه، توبه خواهد آمد. فرمودند اگر عملی انجام دادید که آن عمل خیر است و توفیقی داشتید، این توفیق را از خدای متعال بدانید و شکر این نعمت را به جا بیاورید تا خدا نعمت را برایتان افزون کند. گاهی بزرگان کتاب هایی به نام مراقبات نوشته اند و مراقبه هایی را که انسان باید داشته باشد، توضیح دادند. بزرگان در این کتاب ها، مراقبات و دستورالعمل هایی را بیان کردند که انسان مکلف است آنها را رعایت کند،این دستورالعمل ها دو گونه است: یکی دستورالعمل هایی که در طول سال باید انجام داده شود ؛ دوم مراقبه هایی است که مختص به ایام خاص است.
در کتاب «المراقبات» مرحوم آقای میرزا جواد آقای تبریزی ملکی، مراقباتی است که به ایام خاصی مثل رجب، شعبان و رمضان مربوط است. از جمله این مراقبه ها، مراقبه های ماه محرم است. ماه محرم یک تکالیف و عبادات مخصوصی دارد که در همه ایام این عبادات را می شود انجام داد، اما بهار آن عبادات، در ماه محرم است. لذا انسان باید تلاش کند در ماه محرم بهره مند از عبادات بشود و فضای معنوی عالم هم برای بهره مندی از این فیض ها آماده است. یکی از مهم ترین مراقبه ها، حضور در محافل عزاداری و اشک و رعایت حرمت این ماه است. در این ماه، بزرگ ترین مصیبت برای اولیای الهی در طول تاریخ واقع شده است، یعنی در روز دهم، بزرگ ترین مصیبت و بلایی که بر اولیای خدا در طول تاریخ اتفاق افتاده، رقم خورده است. ما نسبت به این مصیبت، تکالیف فراوانی داریم. یکی از این تکالیف که جزو تکالیف عمومی است، این است که لااقل در مقابل این مصیبتی که اتفاق رخ داده، بی تفاوت نباشیم. نقطه شروعش هم این است که لااقل در مقابل این مصیبت و ابتلا، سعی کنیم رقت قلب، حزن و اندوه و بکاء و اشک داشته باشیم، بکاء و اشکی که همه موجودات براساس روایات ما در ماجرای سیدالشهداء(علیه السلام) دارند. در روایات ما هست که همه موجودات در مصیبت سیدالشهداءگریستند. ماهی های دریا، پرندگان، حیوانات، جن، انس، آسمان و زمین، حتی بهشتیان. در بعضی روایات هم هست که جهنمی ها هم می گریند. اهل شام، از مصیبت سیدالشهداء(علیه السلام) بهره مند نشدند، ولی بقیه موجودات گریه کردند. این اشک و بکاء بر سیدالشهداء، آثار و برکات فراوانی برای انسان دارد. یکی از وظایف دیگر در این ماه این است که حرمت این حادثه عظیم را نگه بداریم. اگر اهل راه بودیم، از عالم ذر، جایی که حضرت ما را صدا زد و ما را دعوت کرد، به گونه ای جواب می دادیم که در روز عاشورا در صف ایشان باشیم، کما این که در روایات هست که افرادی که حج می روند، تعداد حجشان تابع این است که وقتی خدای متعال به حضرت ابراهیم(علیه السلام) دستور داد که اذن فی الناس بالحج، مردم را دعوت کن که به حج بیایند، حضرت ندا داد و دعوت کرد و هر کس در عالم ذر شنید و اجابت کرد، موفق شد حج را به جا بیاورد.
اگر انسان نتواند سعی کند حرمت این حادثه را نگه بدارد، لااقل باید اهل بکاء بر مصیبت سیدالشهداء(علیه السلام) باشد. در روایات ما، بکاء بر مصیبت سیدالشهداء جزو عبادات بسیار بزرگ است که برکات فراوانی دارد و موجب مغفرت و پاکی و طهارت انسان می شود و گناهان انسان را فرو می ریزد. البته اسراری در گریه بر مصیبت سیدالشهداء وجود دارد. اینکه چگونه انسان وقتی اشکش بر امام حسین(علیه السلام) جاری می شود، ظلمت ها و تاریکی های گناه برداشته و حلقه هایی که شیطان بر دست و پای انسان بسته، باز می شود؟ اگر کسی دیگران را بگریاند یا خودش برای سیدالشهداءگریه کند، اهل نجات خواهد بود. تأکید کردند که با گریه بر سیدالشهداء، آمرزش حاصل و سبب طهارت روح و جان می شود. حضرت به ابوهارون فرمودند: بخوان. خواند. حضرت گریه کردند. بعد فرمودند: ابو هارون، اگر کسی چهل نفر را برای سیدالشهداء بگریاند، اهل بهشت است. اگر اهل گریه نیست، تباکی بکند. این آدم هم اهل بهشت است. به راستی چه رازی در گریه بر سیدالشهداءاست؟ سرّهای عظیمی در این گریه است که وقتی قلب انسان متألم و این تألم در وجود انسان جاری می شود، اشکش، تاریکی ها گناه و کدورت ها را از دل و روح و دست و بال انسان برمی دارد و انسان سبک بال به سوی خدای متعال پیش می رود. خیلی از درجات به راحتی به دست نمی آید. ما عالمی را داشتیم که برای این که صفت حسد را از خودش دور بکند، بیست سال ریاضت کشید. دودمان آدم با یک صفت رذیله به باد می رود. استادی می گفت آن هایی که زمین گیر شدند، با یک صفت زمین گیر شدند. یکی متکبر بوده، دیگری حسود. شیطان با تکبرش و قابیل با حسدش، زمین گیر شدند. آن وقت چطور می شود که آدم این صفات را داشته باشد و نجات یابد؟ اگر آدم می خواهد به جنگ صفات ناپسند برود، آن گونه که علمای اخلاق گفتند، هزار سال هم کم است. باید از راه های میانبر خدای متعال رفت. برای شست و شوی قلب، یکی از بهترین راه ها، گریه بر سیدالشهداءعلیه السلام و درک این مصیبت است. «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ».[1]
در زیارت ناحیه مقدسه تکلیف معین شده که چقدر نسبت به حادثه عاشورا باید توجه کرد و متألم بود: «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِي الدُّهُورُ وَ عَاقَنِي عَنْ نُصْرَتِكَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حَارَبَكَ مُحَارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَدَاوَةَ مُنَاصِباً».[2] تعبیر این است که یا جدّا، اگر من تأخیر کردم و نتوانستم با کسانی که با تو درگیر شدند، درگیر شویم. صبح و شب گریه می کنم. حالا گریه صبح و شب چه خاصیتی دارد؟ چگونه جای یاری سیدالشهداء(علیه السلام) را پر می کند؟ اگر انسان نتواند سپر سیدالشهداء (علیه السلام) بشود و خونش را به هر دلیلی بدهد، باید خون گریه کند که چرا نتوانسته خونش را پیش روی امام حسین(علیه السلام) بدهد و نتوانسته در مقابل صف آرایی شیطان و بنی امیه و اصحاب سقیفه، فدای امام حسین(علیه السلام) شود.
گریه بر سیدالشهداء(علیه السلام) اقسامی دارد و هر کدام برای انسان درجاتی پدید می آورد. یک بخش آن این است که انسان واقعاً متوجه مصیبت اولیای خدا و آن مصیبت در روح انسان منعکس بشود، یعنی واقعاً حزن ولی الله اعظم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در وجود انسان تجلی پیدا کند. خدای متعال ارواح و جسم ما را بالاتر از علّیین آفرید و طینت ما از علّیین است. فرمود: ارواح شیعیان ما از طینت و از علّیین است. لذا به ما متمایل هستند. انبیا هم همین گونه هستند. از این رو، با حزن ما، محزون و با شادی ما، خوش حال می شوند. اگر انسان این ارتباط سرشت را داشته باشد، قاعدتاً در این ایام متحول می شود. اگر هر مؤمنی با سرشت خود ارتباط داشته باشد، به دنبال حزن ولی اش است و قاعدتاً حزنی پیدا می کند. کما این که به تبع نشاط وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نشاطی پیدا می کند. مهم ترین گریه این است که انسان به حدی متصل باشد که حزن نورانی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) تابشی در قلب و دل او پیدا بکند و حزنش تابشی از مصیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه باشد، مصیبتی که آن قدر گریه کند که به خاطر حرارت مصیبت جان بدهد، یعنی تا مرز جان دادن، گریه بر سیدالشهداء (علیه السلام) جا دارد.
یوسف (علیه السلام) جزو پیغمبران خداست. جزو اولیای خداست و وقتی حادثه ای برای این ولی خدا پیدا می شود، نباید این حادثه را ندیده گرفت. حداقل کاری که می شود کرد این است که حادثه را زنده نگه بداریم. این پیغمبر ابتلایی برایش پیش آمده و غایب شده و در زندنی می شود. حدأقل کاری که ما می کنیم این است که یادش را زنده نگه بداریم. جناب یعقوب (علیه السلام) این کار را کرد و نگذاشت یاد یوسف (علیه السلام) از بین برود. مدام گریست تا چشمش سپید شد. این کار یک پیغمبر خداست. بعد از این که جناب یعقوب به یوسف رسید و بعضی از مصیبت های یوسف را شنید، بی هوش شد، ایشان به جناب یوسف فرمود: که بگو برادران با تو چه کردند. یوسف خواهش کرد که مرا معاف بدار. ولی حضرت یعقوب اصرارکردند، حضرت یوسف یک صحنه را تعریف کرده و فرمودند: وقتی مرا بردند تا در چاه بیندازند؛ چون پیراهن مرا نیاز داشتند و می خواستند خونی بکنند و شب بگویند گرگ مرا دریده، به من دستور دادند و تهدید کردند که عریان شو. هر چه خواهش کردم، فایده نداشت. مرا عریان کردند و در چاه انداختند. چه زمانی جناب یوسف این صحنه را نقل کرد؟ وقتی به عزت رسیده بود.
اگر مؤمن با وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ، مرتبط شد، طبیعی است که غصه های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در روح او اثر می گذارد. این بهترین و لطیف ترین نوع غصه است که اینقدر انسان رشد کند که قلبش دنبال قلب امام حرکت کند. «الَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا».[3] در روایات هست که فرمود: در بقیه مؤمنین، چهار روح است که عبارتند از روح الايمان، روح القوّة، روح الشهوة، و روح المدرج.[4] حضرت فرمود: «رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو».[5] اصلاً لهو و لعب و غفلت و کار ناروا ندارد. محال است کسی واجد این روح باشد، کار لغو بکند. همه کارهایش خدایی است. بنابراین این گریه حجاب ها را از جلوی قلبش کنار می زند، اگر متوسل و ملتمس باشد و استدعا و دعا و گریه بکند و بخواهد که حضرت حجاب ها را از جلوی قلب انسان بردارد، انسان به آن حقیقت مصیبت راه پیدا می کند. آن هایی که راه پیدا کردند، دیگر نمی شود کنترلشان کرد. اصلی ترین مسئله در گریه این است که انسان مصیبت را بفهمد و بر مصیبت ولیّ خدا متألم بشود. این تألم هم درجات و مراتبی دارد تا جایی که همه وجود انسان را متحول و صفات رذیله را از انسان دور کند. شعاع زندگی انسان، باید زندگی امام صادق (علیه السلام) باشد. نور حیات امام صادق (علیه السلام) باید در زندگی انسان جلوه بکند. حیات انسان، حیات آن ها باشد و برای اهداف آن ها زنده باشد. مثل آن ها زندگی بکند، بفهمد، در دنیا راه برود بعد هم مثل آن ها بمیرد. این چیزی است که از این گریه به دست می آید. گریه انواع مختلفی دارد که گریه بر مصیبت از همه مهم تر است، به خصوص گریه ای که حزن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است که آدم را محزون می کند. بخشی از تقدیر به خودمان بر می گردد. ما دیر سیدالشهداء (علیه السلام) را اجابت کردیم. همین الان هم اگر دیر بجنبیم، اهل رجعت نخواهیم بود. اگر الان سیدالشهداء (علیه السلام) دعوت کند و بگوید: «هَلْ مِن ناصِرٍ يَنْصُرُنى»[6] یا «هَلْ مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّه»؟[7] بعید نیست آدم بگوید این دعوت مربوط به عاشورا بوده است. حضرت فرمودند: فقط دعوت آن ها و اتمام حجت با آن ها که نیست. اگر در این فرصتی که داریم، دیر بجنبیم، به رجعت هم نخواهیم رسید. نمی توانیم در دوره رجعت در کنار سیدالشهداء باشیم. همان طور که می دانید حضرت سیدالشهداء رجعت دارند.
در روایات هست که فرمود ما معصومان نامه سر به مهری داریم. تکلیفمان را انجام می دهیم و می رویم. وجود مقدس سیدالشهداء به بخشی از نامه ای است که به دستشان رسیده و عمل کردند و مابقی برای رجعت ماند. ایشان در رجعت می آیند و عمل می کنند. لذا در روایات آمده که سیدالشهداء اصحاب شان را به رجعت وعده دادند و با آن ها از رجعتی گفتند که دارند، یعنی اصحاب نیز بر می گردند. این جمله در زیارت عاشورا آمده است: «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِي [بِكَ ] أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».[8] اگر مصیبت سیدالشهداء در دل انسان عظمت یافت و عظمت مصیبت را دریافت، این انسان آمادگی می یابد و به او اجازه می دهند در کنار امام زمان عجل الله تعالی فرجه به ثواب و فضیلت خون خواهی سیدالشهداء (علیه السلام) برسد. این همان چیزی است که با گریه به دست می آید. منتهی گریه ای که همه دوستان هم می دانند.
بعضی ها می گویند این احادیثی که می خوانید، غرور می آورد. این احادیث را نگویید که فلانی گریه کرد و گناهانش آمرزیده شد. هر وقت به ما گفتند برای امام حسین (علیه السلام) گریه بکنید، گناهانتان آمرزیده می شود. بعضی فکر می کنند که یعنی برو گناه کن، بعد گریه کن. نه، معنایش این نیست. معنایش این است که گناه نکن و بعد گریه کن. اگر گناه کردی، بیشتر گریه کن. برخی می گویند اشکال دارد که آدم بگوید هر کس گناه بیشتری کرد، شب ها بیشتر گریه و توبه کند. این غرور می آورد. اگر به کسی گفتید، گریه نصف شب از خوف خدا، گناه را پاک می کند، این موجب می شود طرف پشت سر هم برود گناه بکند. در حالی که این یاد دادن توبه است. یاد دادن گناه نیست. آن هایی که این نکته را غلط می فهمند، باید خودشان را اصلاح بکنند.کلام امام صادق (علیه السلام) نور است و امام صادق (علیه السلام) با کلام خودش حاضر است. این گونه نیست که یک کلام بی صاحب باشد و هر کس هر گونه بخواهد بفهمد. اگر قلبی، سالم بود، حضرت با همین کلام نور، مرادشان را، آن نور هدایتی را که در کلامشان است، به قلب منتقل می کنند. همه مشکل ما این است که برای امام حسین (علیه السلام) گریه نمی کنیم. اگر کسی اهل گریه بر امام حسین (علیه السلام) باشد، رغبتی برای دنیا پیدا نمی کند. اگر کسی مصیبت سیدالشهداء (علیه السلام) را درست بفهمد و آن حزن عظیم در وجودش پیدا شود، دیگر شیطان حریف آدم نمی شود. بنابراین رسیدن به هدف های بزرگ با گریه بر سیدالشهداء (علیه السلام) متصور و ممکن است. همه حرکت های مهم ثمربخشی که شیعه در طول تاریخ داشته، به خاطر عاشورا و در گریه بر امام حسین (علیه السلام) است. شما اگر عقبه شیعه و اتصالش را قطع بکنید، هیچ حرکت مثبتی در جامعه
اتفاق نخواهد افتاد و ادامه حرکات مثبت هم با این حادثه ممکن است. لذا هم دوست می فهمد و هم دشمن؛
این یهودی های ملعون که در بعضی روایات ما قتل سیدالشهداء به آن ها نسبت داده شده است، می گویند ما باید بکوشیم رابطه شیعه را با عاشورا قطع بکنیم. اگر قطع کنیم، شیعه یک جمعیت خاموش می شود. این که شیعه به تعبیرمخالفان ناآرام بوده، سخن درستی است. همیشه شیعه برای شیطان خطرناک است. شیعه هر کجا باشد، خطرناک است، چون ریشه اش در عاشورا دارد. درست هم فهمیدند. لذا می گویند شیعه یک سر سرخ و یک سر سبز دارد. این دو سر از پیکر شیعه قطع شود، کار تمام است. سر سبز، ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است. از اول به شیعه گفتند شما پیروزید، حق پیروز است. این جبهه اولیای خداست. نگران نباشید. این امید همه شان را زنده نگه داشته است. هیچ وقت زمین گیر نمی شوند. این امیدی است که ائمه در روح شیعه دمیدند. دوم این که گفتند برای سیدالشهداء بنشینید و گریه بکنید تا این خاطره از بین نرود. لذا همه تلاش مخالفان این بوده که این امید و گریه بر امام حسین از بین برود. شما عاشورا را بردارید، چیزی نمی ماند. اگر خون مبارک سیدالشهداء نباشد و همه شیعیان یک جا خونشان را بدهند، چیزی حل نمی شود. در مجالس امام حسین (علیه السلام) اسرار الهی گشوده می شود. چه آدم هایی که در این محافل پاک با ریاضت های بزرگ، پاک نمی شوند و عمری در مجلس امام حسین به تصفیه می پردازند.
یکی از گریه های ما که بزرگان گفتند گریه خوبی است، گریه بر خوف است. در روایات هست که مؤمن تا وقتی از دنیا نرفته، آرام نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند مؤمنین و متقین این گونه هستند که اگر خدا روحشان را نگه ندارد، یک لحظه در دنیا نمی مانند. مؤمن تا آخرین لحظه نگران است، تا لحظه ای که ملایکه می آیند و می گویند: «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ».[9] شما استقامت کردید و پای امر ولایت ایستادید. پای اولیای معصوم (علیهم السلام) ایستادید. ما با شما بودیم و با شما خواهیم بود. این وقتی است که مؤمن دارد از این دنیا می رود. مؤمن تا به آن لحظه نرسیده، نگران است. آن هایی که آمدند حضرت را محاصره کردند، نمی توانند بگویند ما سیدالشهداء (علیه السلام) را نمی شناسیم. همه خوب می شناختند. بسیاری از آن ها نامه نوشته بودند و حضرت خورجین نامه ها را فرمود بیاورید و بریزید جلویشان. مگر شما نامه ننوشتید و دعوت نکرده بودید؟ وقتی گفتند ننوشتیم، فرمود: شما نامه ننوشتید و امضا نکردید که نهرهای ما جاری و باغستان های ما آماده است و همه چیز در خدمت شماست؟چطور شد برخی در مقابل سیدالشهداء ایستادند و کم کم در ریختن خون حضرت مشارکت کردند و در آخر خیلی هایشان با هم مسابقه دادند. این خطر بزرگی است. در این ایام گریه خوف داشته باشید که مبادا صفت رذیله یا گناهی، در ما باشد که خدای نکرده ما را از سیدالشهداء جدا بکند. مبادا در عاشورای امسال روحمان در صف ابن زیاد باشد. اگر انسان این نکته را بفهمد، جا دارد اگر عمری گریه کند که با این گریه تدریجاً امنیتی به دست می آورد و جزو اهل نجات می شود، کما این که دیدید بعضی ها گریه می کردند و خدا به آن ها امان داد.
جناب شعیب (علیه السلام) این قدر گریه کرد که چشم هایش نابینا شد و خدا سه بار بینایی اش را برگرداند. خدا گفت: امان دادم، چرا گریه می کنی؟ خدا به یک انسانی امان قطعی بدهد، درجات بهشت فراهم است. به خدای متعال عرضه داشت: خدایا من از محبت تو گریه می کنم. چشم را برای گریه می خواهم. دوباره هم بدهی، گریه می کنم. خدا فرمود: من کلیم خودم را، موسی (علیه السلام) را خادم تو می کنم.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ».[10]
- نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
- هوا ز باد مخالف چون نیلگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
حضرت تا آخرین لحظه ایستاد و اتمام حجت کرد و فرمود: مردم آیا من خون به ناحق ریخته ام؟ گفتند: نه. فرمود: آیا حلال خدا را حرام کردم؟ حرام خدا را حلال کردم؟ گفتند: نه. فرمود: چرا خون مرا حلال می دانید؟ چرا ریختن خون من جایز دانستید؟ گفتند: جرم تو این است که پسر امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستی.
عمر سعد دستور داد که این پسر علی (علیه السلام) است. از او پروا کنید، مبادا به میدانش بروید. فقط ناجوانمردانه به او حمله بکنید. در این صحنه بود که حضرت تیرباران و سنگ باران شدند. سنگ به پیشانی مقدسش خورد. وقتی دامن پیراهن را بالا آورد، خون را پاک کند، سینه مطهرش آشکار شد و این سینه نورانی را که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می بوسید، هدف تیر سه شعبه آهنین قرار گرفت. تیر به حدی نفوذ کرد که حضرت خم شدند و تیر را از پشت سر بیرون آوردند. خون جاری شد. دیگر حضرت توان نشستن روی اسب را نداشت، ذوالجناح حضرت را به سمت گودی قتل گاه حرکت داد، می خواست آرام حضرت را روی زمین قرار بدهد که دشمن مهلت نداد و کاری کرد که حضرت از روی اسب افتاد.
حجةالاسلام میرباقری
[1]. مجلسی، بحارالأنوار، ج 98، ص 237، باب 18، زياراته صلوات الله عليه المطلقة...، ص 148
[2]. همان
[3]. شیخ حرعاملی، وسائل الشيعة، ج 14 ص 507، 66، باب استحباب البكاء لقتل الحسين...، ص 500
[4]. شيخ صدوق و شيخ مفيد، اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد، ج 1، ص 50، باب الاعتقاد في النفوس و الأرواح ...، ص 47
[5]. شیخ کلینی، الكافي، ج 1، ص 272، باب فيه ذكر الأرواح التي في الأئمة ع ...، ص 271
[6]. جمعی ازنویسندگان، فرهنگ عاشورا، ص 123
[7]. محمد مظفری سعید، اسيران و جانبازان كربلا، ص 99
[8]. مفاتيح الجنان، ص 456، أول زيارت عاشوراء معروفه است ...، ص 456
[9]. سوره فصلت، آیه 30
[10]. مفاتيح الجنان، ص 458، أول زيارت عاشوراء معروفه است ...، ص 458