خانه، اين فضاي كوچك، اين ساختماني كه از پاره‌اي خشت و آجر و سيمان و آهن و… تشكيل شده است، آسايشگاهي امن و مأوايي مطمئن است ـ و تو نيز حتماً اين را تجربه كرده‌اي ـ كافيست فقط چند روز از خانه‌ات دور باشي! بي‌شك كيفيت و كميت ساختمان، چندان تأثيري در آرامش بخشيدن ندارد. خانه كوچك باشد يا بزرگ، آپارتماني باشد يا حياط دار، قديمي باشد يا مدرن، براي اعضاي آن پناهگاهي امن و آرام است، وقتي از دغدغه‌هاي كوچه و خيابان به آن پناه مي‌بري و در آغوش گرم آن جاي مي‌گيري با احساسي رضايت بخش به خوابي آسوده، فرو مي‌روي! و چگونه است كه اگر شبي را در خانه ديگري بيتوته كني؟

حس غريبي داري كه گويا دلتنگ خانه ات هستي و فضاي اين خانه كه براي اهل آن بهشتي آرام است براي تو جهنم و بيگانه!

اينجاست كه به ياد آيه قرآن مي‌افتي كه مي‌فرمايد: و از نشانه‌هاي او اينكه از [نوع] خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام ‌گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. آري؛ در اين [نعمت] براي مردمي كه مي‌انديشند قطعاً نشانه‌هايي است». (سوره روم، آيه 21)

 آنجا كه قرآن، خلقت همسران را براي ازدواجشان مايه سكون و آرامش مي‌داند، اشاره به رمز و راز خانه، اين اجتماع كوچك دارد. آري؛ رمز و راز اين آرامش در ابتدا تفاهم و توافق دو زوج و هم سطح بودن در ازدواج است كه قرآن فرموده: زنان پليد براي مردان پليدند و مردان پليد براي زنان پليد و زنان پاك براي مردان پاكند، مردان پاك براي زنان پاك…» (سوره نور، آيه26)

از اين روست كه اسلام از ابتداي تشكيل خانواده و انتخاب همسر به اين مهم پرداخته است؛ اما اين شرطي لازم و غير كافي است. قرآن همان‌گونه كه مردان و زنان را براي يكديگر لباس و پوشش معرفي مي‌نمايد. «…هُنّ لِباسّ لكم و انتُم لِباسّ لهُنّ…» (سوره بقره، آيه 187)

و مردان را به‌ويژه امر به معاشرتي نيكو با همسرانشان مي‌نمايد. «…و عاشِرو هُنّ بِالمعروفِ…» (سوره نساء، آيه 19) به عناوين مختلف وظايف فرزندان كه اعضايي ديگر از اين خانواده هستند را نيز گوشزد مي‌كند و درست پس از پرداختن به مسأله عبادت خداوند احسان و نيكي به پدر و مادر را مطرح مي‌كند و اين نكته جاي بسي تامل و تدبّر دارد. آري، آرامش و آسايش خانه از آرامش اهل آن است و آرامش اهل خانه نيز در تفاهم و احترام متقابل و قدرشناسي و رعايت حقوق يكديگر است.

 آرامش خانه از اينجاست كه صاحب اصلي خانه بزرگ جهان را زنده نگه داري و همه جا او را شاهد و ناظر خود بداني كه: «ألابذِكرِ‌الله تطمئنُّ القُلُوب». (سوره رعد، آيه 28) و مهر و تعلق خاطري كه بدان داري از آن روست كه اين محيط كوچك، آزمايشگاه تجربه خوشبختي توست؛ خوشبختي كه به رستگاري دنيا و آخرت مي‌انجامد. 

دوستی با خدا

در سايه سار وحي، در حقيقت، مجموعه‌اي برآمده و نگارش يافته از سلسله مباحث ارزشمند درس تفسير انديشمند فرزانه، استاد حائري شيرازي است كه سالياني چند پيش از انقلاب در حلقه جمعي اهل دل و دوستدار قرآن ايراد شده است. آنها كه از خُمِّ مصاحبت استاد بزرگوار جرعه‌ها نوشيده و از لطف بيان، ملاحت طبع و جوشش ضمير ايشان، نكته‌ها برگرفته‌اند بر اين باورند كه باريك بيني، نغز گويي، تمثيل‌سازي، استشهاد بجا به آيات، روايات و ابيات، چند شاخصه برجسته كلام استاد است كه موجب شده تا حلواي سخن ايشان، كام دل‌هاي بسياري را شكربار سازد. قرآن كريم می‌فرمايد: (بقره/94)

بگو: «اگر آن (چنان كه مدعي هستيد) سراي ديگر نزد خدا، مخصوص شماست نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست مي‌گوييد!» مي‌گويد: ما به شما«معياري»مي‌دهيم تا ايمان خود را آزمايش كنيد و درجه ايمان خود را شناسايي كنيد، و اين آيه ملاكي است هم براي گذشتگان و هم براي آيندگان. هر كس مي‌خواهد ببيند چقدر با«خدا»دوستي دارد ببيند كه چقدر با«مرگ»دوستي دارد. اگر مي‌خواهيد ببينيد كه بين او و خدا چقدر فاصله افتاده است، ببينيد كه بين او و مرگ چقدر فاصله افتاده است. اگر انسان اعلم علما باشد اما با اين معيار تطبيق نكند قرب عندالله ندارد. شما اگر معروف‌ترين و مقدس‌ترين اشخاص باشيد، و... اينها هيچ‌كدام ملاك قرب شما به خداي تعالي نخواهد بود.

بايد به خود رجوع كنيد و ببينيد كه با«مرگ»چه رابطه‌اي داريد ؟! چون آن قبيل مسائل را گاهي خداي تعالي از باب امتحان صورت مي‌دهد. ممكن است يك كسي«قطب»باشد، «تصرفاتي»هم انجام بدهد، و مردم هم چيزهايي از او ببينند اما اينها هيچ‌كدام دليل و معيار«تقرب» انسان نخواهد بود، و قرآن اخطار مي‌دهد كه مبادا«فريب»بخوريد ! پس اين آيه كه مي‌گويد: اِنْ كانتْ لكمُ الدارُ الاخِره عِنْدالله... در واقع دارد مي‌گويد كه: انسان ! همانطوري‌كه تب را با ميزان الحراره اندازه مي‌گيرند، تو هم ميزان ارادت خودت را به من با ميزان ارادت خودت با مرگ اندازه‌گيري كن! هر اندازه كه انسان تب داشته باشد، دليل بر اين است كه توي وجودش يك ميكروب و يك كانون چركي وجود دارد، و وقتي كه تب قطع شد معنايش اين است كه چرك‌ها فرو نشسته است. همانطوري كه چرك در بدن انسان موجب تب مي‌شود گناه هم در وجود انسان موجب وحشت از مرگ و علاقه به دنيا مي‌شود. يعني هر وقت مي‌بيني كه دكتر مي‌گويد شما تب داريد، معنايش اين است كه يك جاي بدن شما گرفتار تب است و عفونت دارد. و وقتي هم كه انسان وحشت ازمرگ دارد معنايش اين است كه يك جايش چرك دارد، چرك گناه ! اين چرك‌ها كه برطرف شود آن تب هم فرو خواهد نشست، و درجه‌اش پايين خواهد آمد. «نماز» انسان را بيدار مي‌كند كه ‌اي انسان تو بنده‌اي ! مبادا كه«سجده»نكني ! البته گاهي هست كه انسان احساس بندگي و سجده مي‌كند؛ و گاهي هم هست كه آنقدر سجده مي‌كند تا يك وقت احساس بندگي كند. درست مثل اينكه گاهي موتور روشن مي‌شود، و آنگاه ماشين راه مي‌افتد و گاهي هم موتور خاموش است و هر چه هم كه استارت مي‌زني موتور روشن نمي‌شود، و آنقدر آن را هُل مي‌دهي و چرخش را به حركت درمي‌آوري تا يك وقت موتور روشن شود و راه بيفتد. ما نمازمان مثل هل دادن ماشين است ! يعني اول سجده مي‌كنيم تا احساس عبوديت نماييم، تا كه يادمان بيايد كه بنده هستيم. گاهي يك ماشين تا يك كيلومتر هم برده مي‌شود اما باز هم روشن نمي‌شود، اما نبايد خسته شد. به ما گفته‌اند كه اين ماشين را راه بيندازيد و خسته نشويد، زيرا روزي خواهد آمد كه اين ماشين شروع به حركت خواهد نمود. بايد آنقدر نماز بخواني تا احساس بندگي كني. اما كساني هم هستند كه آنها ابتدا احساس بندگي مي‌كنند، و بعد سجده مي‌كنند، آنها به ماشين‌هايي مي‌مانند كه موتورشان روشن است.

حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: خدايا ! تو را اهل ديدم براي اينكه عبادتت كنم لذا تو را عبادت مي‌كنم.