نقد کننده: علیرضا قائمینیا
علیرضا قائمینیا، نویسنده کتاب «وحی و افعال گفتاری» در گفتوگو با خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، درباره اظهارات اخیر عبدالکریم سروش درباره قرآن گفت: من در سخنان آقای سروش نکته تازهای ندیدم البته شکل بیان یک مقدار تفاوت داشت و رک و صریح بود. اما مطالب جدیدی مطرح نشده بود. زیرا قبل از آقای سروش، روشنفکران دیگری مثل نصر حامد ابوزید، محمد ارکون این مطالب را گفتهاند و آقای سروش متاثر از این اندیشمندان است.
وی افزود: آقای سروش قبلا هم در کتاب «بسط تجربه نبوی» این مطالب را آورده است. از این رو نظرات جدیدی در اظهارات اخیر ایشان دیده نمیشود.
اینکه اقای سروش میگویند؛ حرفهای من ریشه در سدههای میانی تاریخ اسلام دارد، این بازخوانی نادرست تاریخ است. در طول تاریخ اسلام در میان علمای اسلام اعم از شیعه و سنی ما کسی را نداریم که قائل باشد قرآن ماهیت الهی نداشته باشد. اختلاف به یک چیز دیگری باز میگردد. حتی معتزله که صریحتر از اشاعره بودند، قائل بودند که قرآن از جانب خداوند است. بنابراین یک اجماعی در طول تاریخ میان مسلمانان وجود داشته است که قرآن کلام خدا است.
اختلاف به این باز میگشته است که آیا الفاظی که قرآن دارد، عین الفاظ خداوند است یا پیامبر این الفاظ را گفته است و یا کلام فرشته وحی است. این سه دیدگاه وجود داشته است. اما همه اعتراف داشتهاند که مضمون قرآن از خداست و در شکل زبانی دچار اختلاف بودهاند.
قائمینیا گفت: همه علمای اسلام در طول تاریخ قرآن را معجزه دانستهاند. این هم بیارتباط با مضامین قرآنی نیست. به همین خاطر در تحلیلهای قرآنی نهایت دقت را به خرج دادهاند. اگر قرآن کلام پیامبر بود، اصلا نیاز نبود که چنین نگاهی به قرآن داشته باشند و کلام پیامبر را معجزه بدانند. کلام چون کلام خداست، معجزه است. بنابراین در مقام عمل همه طبق این اصل عمل کردهاند. اختلاف فقط در سطح الفاظ بوده است.
· تفکر سروش مایههای مسیحی دارد
تفکر دکتر سروش مایههای مسیحی دارد و این موضوع را نمیشود منکر شد. تفکر او حتی با نصر حامد ابوزید و ارکون خیلی متفاوت است، زیرا دکتر سروش قائل به تجربه دینی است و ماهیت وحی را تجربه دینی میداند و تجربه دینی به ادیانی باز میگردد که «بانیمحور» هستند مثل مسیحیت، نه با ادیانی مثل اسلام که «کلمهمحور» هستند و ارتباط زبانی با خداوند اهمیت دارد. از این رو بحث اصلی سروش مبتنی بر این مبنا است که وحی یک تجربه دینی است.
* اشتباه روشنفکران در یکی دانستن شهود و تجربه دینی
یک خلطی هم در بین روشنفکران صورت گرفته است. روشنفکران نگاه عرفا نسبت به دین را -که وحی را یک نوع شهود میدانند- یک نوع تجربه دینی در نظر گرفتهاند. در صورتی که تجربه دینی یک مفهوم مدرن است و در جایی تجربه دینی اهمیت پیدا میکند که ارتباط زبانی و مفاهیم دینی کمرنگ باشد. از این رو یک خلط بین دیدگاه عرفا و دیدگاه روشنفکران صورت گرفته است و اینها شهود را با تجربه دینی یکی دانستهاند.
علاوه بر این، عرفا خیلی از جاها تعابیری دارند که از آن استفاده میشود که عارف هم میتواند به مقام پیامبر برسد. این تعابیر باز خودش بر اساس مبانی عرفان نظری تعبیرها و تفسیرهای دقیقتری دارد، که این هم موجب خلط شده و روشنفکران فکر کردهاند که هر کسی میتواند به مقام پیامبر برسد و بر او وحی شود. در صورتی که وحی یک مفهوم منحصر به فرد است و از جانب خدا است و به اختیار انسان نیست و عارف هر چه قدر تلاش کند به مرحله وحی نمیرسد.
وقتی حرفهای دکتر سروش را با نصر حامد ابوزید مقایسه میکنیم میبینیم که حرفهای نصر حامد به سنت اسلامی بیشتر نزدیک است تا حرفهای دکتر سروش. چون حرفهای دکتر سروش کاملا مایههای مسیحی دارد و در فضای پروتستان شکل میگیرد و مطلقا با فرهنگ اسلامی بیگانه است.
* روشنفکران از مباحث قرآنی دور شدهاند
یک ایرادی که جریان روشنفکری پس از انقلاب در ایران دارد دور شدن از فضای مباحث قرآنی است. هر کسی که به آثار دکتر سروش رجوع میکند به روشنی میبیند که از مباحث قرآنی خبری نیست. در صورتی که آثار روشنفکرانی که قبل از انقلاب بودند، مثل مهندس بازرگان به تحقیقات قرآنی خیلی بها میدادند.
هر اندیشهای در طول تاریخ اسلام برای ماندگاریاش مجبور شده است که به نحوی با قرآن ارتباط برقرار کند، زیرا قرآن، محور تمامی تفکرات اسلامی در طول تاریخ اسلام بوده است. ولی شما وقتی اندیشه روشنکفرانی مثل دکتر سروش را بررسی میکنید، میبینید، که این اندیشهها از مباحث قرآنی خارج شده است و بحثها (به تعبیر خودشان) بروندینی شده است و هیچ ارتباطی با بحثهای قرآنی پیدا نمیکند، چه بسا با قرآن تعارض صریح پیدا میکند. از این رو دکتر سروش به یک مجوزی نیاز داشت که براساس آن مجوز بگوید که من اصلا نیازی ندارم به قرآن رجوع کنم، زیرا قرآن کلام یک بشر است و برای من سند نمیشود. بنابراین این اظهارات دکتر سروش به نوعی دفاع استعجالی است که فرد براساس فرار از یک معضل چنین دیدگاهی را ابراز میکند و به اعتقاد من با این اظهارات از کلیت تفکر اسلامی خارج میشود و دکتر سروش اصلا نمیتواند اصلاحگر تفکر اسلامی باشد.
در میان هیچ یک از مسلمانان چنین اظهار نظری را نداریم که قرآن کلام پیامبر باشد. اما در میان مسیحیان چنین تفکری وجود دارد. بنابراین دکتر سروش از آنجا که وحی را یک تجربه دینی میداند، مجبور است که قرآن را یک گزارشی از این تجربه دینی بداند نه اینکه کلام خداوند باشند.
* تجربه دینی چیست؟
تجربه دینی، یعنی اینکه پیامبر یک مواجههای با خداوند داشته است که از این تجربه گزارشی را ارائه کرده است. این گزارش بشری است و وحی که آن تجربه است شکل زبانی ندارد و پیامبر آن را تبدیل به زبان میکند. ادعاهای آقای سروش همین است. در صورتی که نه اشاعره و نه معتزله (که سروش به اشتباه معتزله را دارای مباحثی مشابه عقاید خود میداند) میگویند خداوند نمیتواند در قالب زبان بیاید و ارتباط زبانی برقرار کند به همین خاطر مضمون را به پیامبر میفرستد و پیامبر آن را به زبان تبدیل میکند و این صورت زبانی با مضمون تفاوتی ندارد و همان را القا میکند.
...در صورتی که در تجربه دینی این صورت زبانی همان مضامین را نمیرساند و فقط یک گزارش زبانی است. علاوه بر این تجربه دینی محدودیتهای دیگری را نیز برای قرآن قائل میشود مثل ذهنیت و شخصیت پیامبر، فرهنگ زمانه و... که در دوران مدرن مطرح شده است و اصلا با حرفهای اشاعره سازگار نیست. زیرا اشاعره با این حرف که فرهنگ زمانه بر قرآن تأثیر گذاشته است موافق نیستند.
*دیدگاه شیعه درباره وحی
غزالی در تفسیر یکی از آیات سوره شورا میگوید: هر وقت خدا خواست به پیامبری وحی بفرستد به سه روش میفرستاده است: یکی حالت ناشناخته و رمزگونه که به صورت بیواسطه خداوند به پیامبر وحی فرستاده است. صورت دیگر از پشت حجاب بوده است، مثل حضرت موسی و صورت سوم این بوده است که واسطهای در کار بوده است، اما این واسطه عاقل بوده است مثل فرشته وحی.
نظر شیعه این است که وحی یک ارتباط زبانی است و کلمات قرآن دقیقا از خود خداوند است و از پیامبر نیست. مبنای این اعتقاد هم آیاتی است که از آن استخراج میشود که وحی یک ارتباط زبانی بوده است. تفاوت دیدگاه شیعه با معتزله این است که معتزله میگویند ارتباط زبانی خدا به واسطه ایجاد اصوات طبیعی است و خداوند اصواتی را به وجود میآورد. ولی شیعه چنین محدودیتی را قائل نیست و میگوید خداوند میتواند در فضای نفس پیامبر ارتباط زبانی برقرار کند و بر همین اساس شیعه اعتقاد دارد که وحی قرآنی با دیگر وحیها متفاوت است. مثلا خداوند کتاب آسمانی حضرت موسی را به صورت لوح فرستاده است، اما خداوند به حضرت محمد(ص) به صورت زبانی وحی فرستاده است و نه تنها مضمون وحی القا میشد بلکه به گوش پیامبر هم خوانده میشد و این دو جنبه یکدیگر را پشتیبانی میکردند.
* دینشناسی از دینخوانی متفاوت است
دینشناسی که دکتر سروش ارایه میدهد، دین شناسی نیست، بلکه دینخوانی است. زیرا دینشناسی ریشه در عناصر دینی دارد و از درون، موجودی دین را ارزیابی میکند. اما دینخوانی یک نوع قرائتی است که هیچ ارتباطی با دین ندارد و از دور پدیده دین را مطالعه میکند و دینخوان مطابق ظنی که دارد و تفسیری را از دین ارایه میدهد.
* مباحث قرآنی جایگاه خود را از دست داده است
مباحث قرآنی چه در حوزهها و چه در میان روشنفکران تا حدودی جایگاه خودش را از دست داده است. ما در گذشته درسهای تفسیری گوناگون داشتهایم، ولی اکنون افراد اندکی به مباحث قرآنی اهتمام نشان میدهند. به نظر من با به وجود آمدن روشهای جدید، قطعا حوزه تفسیر هم تحول پیدا خواهد کرد. اما به شرطی که عالمان به این بحثها توجه نشان دهند و این نگرش جدی را نسبت به قرآن پیدا کنند.
وی در پایان گفت: اکنون گویا دپارتمانهای شرقشناسی خیلی فعالتر از حوزههای علمیه هستند و کتابهای بیشتری در زمینه قرآن منتشر میکنند. متأسفانه بعد از تفسیر «المیزان» در حوزههای شیعه تفسیر جدیدی که بتواند فضای جدیدی را باز کرده باشد نوشته نشده است. طبیعی است با این غربتی که قرآن در میان ما دارد، روشنفکرانی پدید میآیند که کاملا با قرآن بیگانه هستند و این موضوع رمز شکست آنان است.