نویسنده:علی اخترشهر
چکیده
این مقاله درصدد است تا از طریق نتایج و پیامدهای توسعه، مقایسهای بین توسعه در اسلام و غرب انجام دهد. در غرب، فقر و عدم تعهد، نابودی انسانها، خودفراموشی و سردرگمی، بیحرمتی و تجاوز، نابودی خانواده، تضادهای درونی نظام سرمایهداری، گسترش و افزایش شکافهای طبقاتی و فقر فزاینده طبقات پایین، از مهمترین نتایج توسعه در غرب محسوب میشود، در حالی که اسلام به عنوان دین خاتم و کامل، نه تنها به عدالت اجتماعی و اقتصادی، فقرزدایی، ایجاد رفاه عمومی و استقلال اقتصادی، سفارش و تأکید میکند، بلکه راهکارهای عملی برای رسیدن به این اهداف ارائه میکند.
مقدمه :
"توسعه "[1] از مفاهیمی است که اندیشمندان درباره آن اتفاقنظر ندارند و هر کس آن را متناسب با دیدگاهها، باورها و اعتقادات خود تعریف میکند. برخی آن را معادل "رشد اقتصادی [2]"2 و بعضی "پیشرفت اقتصادی از جهات گوناگون [3]"3 میدانند. صاحبنظران دیگری این مفهوم را کمی گستردهتر دیدهاند و توسعه را دارای ابعاد اجتماعی و انسانی نیز میدانند.4[4] به هر حال، در جامعه علمی ما اختلاف و سردرگمی درباره تعریف "توسعه " فراگیر است.
اما سؤالی که به ذهن متبادر میشود این است: به راستی توسعه چیست؟ در جواب این سؤال، عدهای برای تعریف "توسعه " به دنبال علتها و عوامل توسعه هستند. اینها فرهنگ، انباشت سرمایه، ثبات سیاسی و آموزشهای تخصصی و مانند آن را علت توسعه میدانند.5[5] عدهای دیگر نیز به دنبال اهداف توسعه هستند.
این عده آزادی، دموکراسی و استقلال را جزو اهداف توسعه میدانند. بعضیها نیز به دنبال آثار و نتایج توسعه هستند. این دسته به دنبال نتایجی هستند که منجر به حذف فقر، رفع بیکاری و کاهش نابرابری شود.[6]6 این پژوهش به دنبال اهداف توسعه در نظام غربی و اسلام است.
سؤال اصلی، که در این مقاله مطرح است این است: نتایج و پیامدهای توسعه در غرب و اسلام کدام است؟
تعریف "توسعه "
توسعه7[7] در لغت به معنای وسعت دادن و فراخ کردناست و در اصطلاح عبارت است از "بهبود، رشد و گسترش همه شرایط و جنبههای مادی و معنوی زندگی اجتماعی " و یا "گسترش ظرفیت نظام اجتماعی برای برآوردن احتیاجات محسوس یک طبقه، امنیت ملّی، آزادی فردی، مشارکت سیاسی، برابری اجتماعی، رشد اقتصادی، صلح و موازنه محیط زیست، مجموعهای از این احتیاجات است " و یا "فرایند بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی افراد جامعه جنبههای مهم توسعه عبارتند از: ارتقای سطح زندگی افراد (مثل درآمد، مصرف مواد غذایی، خدمات بهداشتی و آموزشی، از طرق مناسب رشد اقتصادی، ایجاد شرایطی که موجب رشد عزت نفس افراد شود و افزایش آزادیهای آنها. [8]"8
در باب تعریف "توسعه " در اصطلاح، همانگونه که در مقدّمه بیان شد، "توسعه " از مفاهیمی است که اندیشمندان درباره آن اتفاقنظر ندارند و هر کس آن را متناسب با دیدگاهها، باورها و اعتقادات خود تعریف میکند. اما دانشمندان علم توسعه، که به تعریف "توسعه " پرداختهاند، همگی آنها در این تعریف اتفاقنظر دارند که توسعه "فرایند حرکت جوامع از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب " است، اگرچه در روش و عوامل دستیابی به توسعه و رابطه توسعه با دیگر عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی اختلافنظر دارند. مراد از "توسعه " در این پژوهش آن است که توسعه فرایندی است که زمینه شکوفایی استعداهای گوناگون انسان را فراهم میسازد و در این فرایند، با استفاده بهینه از منابع گوناگون، بستر مناسبی برای رشد (همهجانبه) فراهم میآید و در نتیجه، افراد جامعه در این فرایند، مسیر تکاملی شایسته خود را میپیمایند و به عبارت دیگر، توسعه فرایند تحوّل بلندمدت و همهجانبه (ساختاری و کیفی) درون یک نظام اجتماعی به نام جامعه است که نیازهای روبه گسترش جامعه را با روش عقلانی تا حدّی که امکان دارد، برآورده میکند و این باید به شکلی همهجانبه باشد. مراد از "همهجانبه " نیز توجه به همه ابعاد است؛ مانند:
1. بعد اقتصادی؛ ایجاد ثروت و بهبودی وضع زندگی مادی و توزیع عادلانه امکانات؛
2. بعد اجتماعی که بر مبنای امکانات بهزیستی (بهداشت، آموزش، مسکن و اشتغال) اندازهگیری میشود.
3. بعد سیاسی که ارزشهایی همانند حقوق بشر و آزادیهای سیاسی را دربر میگیرد.
4. بعد فرهنگی که بر مبنای به رسمیت شناختن این واقعیت است که فرهنگها به افراد هویّت و ارزش شخصی اعطا میکنند.
5. بعد "الگوی زندگی کامل " که به نظامهای محتوایی، نمادها و باورهایی که با هدف نهایی زندگی و تاریخ در ارتباط هستند، مربوط میشود.
6. بعد سلامت زیست محیطی.9[9]
این پژوهش به بعضی از این ابعاد به طور خلاصه اشاره میکند.
توسعه در غرب
تردیدی نیست که رشد سریع اقتصادی در نیمه دوم قرن بیستم در کشورهای شمال، عامل مهمی در کاهش فقر و محرومیت انسانی بود و همین امر سبب شد که از سال 1960 تاکنون، بنابر آنچه سازمان ملل متحد در گزارش توسعه انسانی در سال 1977 منتشر ساخته است، میزان مرگ و میر در کشورهای در حال توسعه، به کمتر از نصف، و میزان سوء تغذیه تا حدّ یک سوم کاهش یابد و نیز نسبت کودکانی که از دسترسی به مدرسه ابتدایی محروم بودند، از نصف به کمتر از یک چهارم برسد.[10]10 علت آنکه غرب در این زمینه به ظاهر موفق به نظر میرسد توجه به شرایط مادی بوده است.
در واقع، باید گفت: پیشرفتهای مادی سبب گردیده اند که عده زیادی از افراد با تمام وجود امیدوار شوند که میتوان بر فقر و محرومیت فائق آمد و ریشه آن را از سراسر عالم برکند، ولی طولی نکشید که این باورها به تردید تبدیل گردید.
کشورهای ثروتمند شمال بین تورّم و عقبگرد دست و پا میزنند، در حالی که حتی در دوران وفور، قادر به هضم بیکاری، برطرف کردن فقر مطلق و... نمیباشند.[11]11
از اینرو، عدم موفقیت و کارا نبودن برنامههای رشد و توسعه اقتصادی، برای فقر و بیکاری را، حتی در کشورهایی که بیشترین رشد و توسعه اقتصادی را در این چند دهه پس از جنگ جهانی دوم داشتهاند، شاهدیم.
ما فکر میکنیم که سرمایهداری پاسخ درستی برای نابسامانیهاست، ولی بسیاری از گرسنگان و بیخانمانها با ما موافق نیستند.12[12]
آنقدر مسئله و مشکل وجود دارد که نتوانیم خود را ملتهای سرمایهدار موفقی ارزیابی کنیم.[13]13
آلوین تافلر در کتاب موج سوم، وضعیت اقتصادی جهان صنعتی را چنین توصیف میکند:
در اواخر دهه 1960 بالاخره، بحران عمومی نظام صنعتی به مرحله انفجار رسید. اعتصابات، سیاهی و تباهی، از همپاشیدگی، جنایت و پریشانیهای روانی سراسر جهان موج دوم را فرا گرفت... اقتصاددانان هشدار دادند که امکان دارد نظام مالی به طور کامل سقوط نماید... با عمیقتر شدن بحران عمومی نظام صنعتی، تیرگی و کسادی کشورهای پیشرفته صنعتی را فرا گرفت و به ناگهان، میلیونها نفر در سراسر جهان، نه تنها نسبت به کارساز بودن خطمشی موج دوم به تردید افتادند، بلکه از خود پرسیدند که چرا باید با تمدنی به رقابت برخاست که خود در آستانه چنین از همپاشیدگی عمیقی قرار گرفته است.14[14]
به هر حال، وضعیت توزیع درآمدی در غرب بنا بر گزارشهایی که میرسد، حکایت از آن دارد که غرب نتوانسته است مشکل فقر را حل نماید. در سال 1993، گزارش منتشرشده دولت انگلستان حاکی از آن بوده است که درآمد واقعی ده درصد پایین جمعیت انگلستان در سال 1979 تا 1990 چهارده درصد کاهش داشته، در صورتی که متوسط درآمد خانوار در آن کشور 36 درصد افزایش داشته است،15[15] و یا در آمریکا بنابر گزارش دفتر برنامه و بودجه کنگره ایالات متحده، 40 درصد خانوادههای آمریکایی در پایان همین دهه (1989) عملاً با شرایط سختتری روبهرو شدهاند.
البته این وضعیت اسفبار محدود به مسائل اقتصادی تنها نمیشود، بلکه دامنه مسائل اجتماعی را نیز گرفته که به اعتراف بعضی از شخصیتها و صاحبنظران مسائل جهانی در کشورهای صنعتی، رهاورد رشد اقتصادی و توسعه، چیزی جز انسانهای بیروح، بیهویّت و عاری از اخلاق انسانی نبوده است.
از جمله پیامدهایی که توسعه در غرب به همراه داشته است، میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. فقر و عدم تعهد
الف. از لحاظ اقتصادی، فقر مطلق و شکاف درآمدی؛
ب. از لحاظ اجتماعی؛
ج. از دست دادن ارزشهایی همانند احساس وظیفه، تعهد، مسئولیت و نوعدوستی.
شاهد بر این مدعا، گفتههای الگور است:
ما در تمدن کنونی، در جهان غیرواقعی و دروغین مرکّب از گلهای پلاستیکی، قلمرو فضایی، تهویه مطبوع... سالنهای تفریحات و خوشگذرانی... و قلبهای بیاحساس و تخدیر شده از کافئین قهوه و نشئه از مشروبات الکلی، مواد مخدّر و خیالات اغفالکننده... به سر میبریم.16[16]
چهره واقعی جامعه غرب را چارلز بی. هندی به وضوح ترسیم میکند:
ما هرگز این منظور را نداشتیم که بیارتباط با دیگران و تنها باشیم... ما به واژههایی مثل وفاداری، وظیفه و تعهد با شک و تردید مینگریم.[17]17
2. نابودی انسانها
امروزه غربیها به این نتیجه رسیدهاند که چون فقرا بار سنگینی برای توسعه اقتصادی به شمار میآیند، بهتر است آنها را از بین ببریم. فقرا مسئول فقر خویش هستند و با وجود این، بار سنگینی برای توسعه اقتصادی به شمار میآیند. پس میتوان بدون تأسّف، خویشتن را از دست آنان رها ساخت.18[18]
به همین دلیل است که ـ مثلاً ـ به کشور مصر پیشنهاد میدهند: برای دستیابی به توسعه و بهترین راه مقابله با بحران اقتصادی این است که هر سه سال یکبار، بگذاریم سه میلیون انسان در این کشور از گرسنگی از بین بروند.19[19]
3. خودفراموشی و سردرگمی
خود اندیشمندان غربی اقرار دارند: هدف از آفرینش انسان این نبوده است که موجودی درون تهی باشد تا در نتیجه، به صورت ارقامی بیمعنا و بیهدف، در فهرست حقوق قرار بگیرد و هر روز در رنگی و نقشی ظاهر شده، مواد اولیه اقتصاد را تشکیل دهد. اگر قرار باشد انسان اینگونه باشد، توسعه اقتصادی وعدهای پوچ و بیمحتواست. به نظر این دسته از اندیشمندان غربی، مشکل اصلی در این است که ما در انتخاب عناصر اصلی توسعه دچار اشتباه شدهایم و چنین میپنداریم که افزایش راندمان و رشد اقتصادی از لوازم توسعه و پیشرفت هستند. از اینرو، برای رسیدن به این اهداف، خود را فدا کرده، فراموش میکنیم که ما خود باید معیار و شاخص همه چیز باشیم.20[20]
4. بیحرمتی و تجاوز
به اعتقاد اندیشمندان، جنایات و اعمال وحشیانه در این جوامع به حدّی است که حتی بچههای کوچک و زنان مسن از هرزهگریها و تجاوز در امان نیستند. تجاوز و بیعفّتی در این جوامع، به گونهای است که هر ساله در آمریکا قریب 300 هزار، و در آلمان 160 هزار زن مورد تجاوز قرار میگیرند.21[21]
در واقع، در هر شش دقیقه در آمریکا یک زن مورد تجاوز قرار میگیرد. هر روزه بر شمار زنان اروپایی دارای فرزند بدون شوهر افزوده میشود.22[22]
5. نابودی خانواده
متأسفانه خانواده در این جوامع به حدّی سقوط کرده است که در صورت ادامه چنین روندی، دیری نخواهد پایید که دیگر چیزی به عنوان "خانواده " در این جوامع یافت نخواهد شد. در یک نظرخواهی انجام شده از افراد بین 16 تا 24 سال، که مرکز ثقل ایجاد خانواده را شکل میدهند، سه چهارم آنها معتقدند: زن به تنهایی میتواند فرزند را به گونهای موفقیتآمیز که پدر و مادر زندگی میکنند، تربیت کند.23[23] یا در سوئد، بیش از نیمی از اطفال خردسال از زنان و مردانی به وجود آمدهاند که هرگز پیوند زناشویی در بین آنها برقرار نشده است.24[24]
بنابراین، میتوان گفت: توسعه در غرب، تنها یک بُعد از کمال را دربرداشته، آن هم بعد مادی و تکامل و پیشرفت در ابزار بوده است. آنچه در کشورهای غربی اتفاق افتاده، صرفا رشد و توسعه اقتصادی بوده است، نه توسعه انسانی همهجانبه و پایدار؛ زیرا در ابعاد انسانی، نه تنها توسعهای صورت نگرفته، بلکه به نوعی انهدام ارزشهای انسانی را به همراه داشته است.
6. کنار نهادن همه ارزشهای والای انسانی25[25]
نظام سرمایهداری عالیترین شکل نظام اقتصادی ـ سیاسی، که مطابق فطرت و عقل بشر باشد، نیست و در درون خود دارای تضادهایی است. امروزه مشکلاتی به تدریج، در این نظامها جلوهگر میشوند که برخاسته از نوع این نظام هستند. انواع مشکلات روانی همچون پوچ و بیهوده جلوه نمودن زندگی، حاکمیت اقتصاد بر مغزها و اندیشهها در سود و رشد سرمایه و کنار زدن همه ارزشهای والای انسانی از جمله تراوشهای سمّی این نظام هستند که پیشبینی میشود روزی به فروپاشی آن بینجامند. نظامی که در آن، ثروت حدّ و مرز نمیشناسد نمیتواند با فطرت بشر سازگار باشد. این نظام کمال مطلوب انسان را دارا نیست تا بتواند آینده روشنی برای وی نوید دهد و از چنان قدرت سیاسی ـ اقتصادی برخوردار گردد که از هرگونه حرکت توسعهای مستقل، جلوگیری کند.
علاقه به رفاه مادی در این نظام، به گونهای رسوخ نموده است که هر چیزی را با دلار میتوان معامله کرد. شخصیتهای سیاسی و علمی، فرمولهای سرّی نظام تجهیزات علوم و فناوری، همه میتوانند خریداری شوند. شواهد تاریخی ثابت کردهاند که اتحاد جهان سرمایهداری نیز از استحکام کافی و ضمانت اجرایی لازم برخوردار نیست و تنها میتواند جنبه ظاهری داشته باشد.[26]26
علاوه بر آنچه ذکر شد، موارد دیگری را نیز میتوان به عنوان پیامدهای توسعه در غرب ذکر کرد:
1. گسترش و افزایش شکافهای طبقاتی و فقر فزاینده طبقات پایین؛
2. بتوارگی کالاها و شیئی شدن روابط انسانی که به از خودبیگانگی انسان انجامیدهاند.
3. دستگاههای دولتی، شرکتهای بزرگ و احزاب تودهای قفسهای آهنینی به شمار میروند که آرمانهای آزادی و برابری را محدود میکنند.
4. تنوّعگرایی و لذتطلبی و نسبیگرایی اخلاق موجب شیوع بسیاری از بیماریها، استعمال مواد مخدّر، تحلیل روابط عاطفی و سست شدن بنیان خانواده در اینگونه جوامع است.
5. عقلانیت ابزاری، عقلانیتی است که به عدم عقلانیت در مقیاسی بزرگ میانجامد. جهان افسونزدایی و اسطورهزدایی میشود، ولی ابزارها و فناوری به جای افسانهها، بر انسان تسلّط مییابند.
6. افزایش هزینههای اجتماعی ناشی از خردگرایی ذرّهای و اخلاقی که موجب افزایش آلودگی محیط زیست، و اسراف و تبذیر در مصرف شده و آثار مثبت رشد اقتصادی را در معرض خطر قرار داده است.
7. تهی شدن جامعه از نظامهای عمیق معنایی.27[27] در جوامع نوین، افراد به دنبال کالاهای مادی در مسابقهای دشوار برای کسب مشاغل یا موقعیتهای اجتماعی بالاتر گرفتار میشوند.
با توجه به این پیامدهای منفی که در توسعه غربی ایجاد شده و نیز با توجه به احیای بنیادگرایی در خاورمیانه، مفهوم مصطلح "توسعه غرب " مورد انتقادات شدیدی قرار گرفته است، به گونهای که لوئیس ئیک میگوید:
با احیای بنیادگرایی در خارومیانه، فرض نظریه غالب توسعه در مورد لزوم دنیوی کردن امور شدیدا مورد حمله قرار گرفته است. به قدرت رسیدن روحانیون شیعه در ایران، مبانی اخلاقی توسعه را به عنوان مهمترین موضوع در معرض بحث و گفتوگو قرار داده است.28[28]
خلاصه اینکه امروزه توسعه در کشورهای غرب، گسسته از عدالت و بخصوص ارزشهایی که ادیان آوردهاند، ادامه مییابد و به پیش میرود و چنین توسعهای ـ علیالقاعده ـ نمیتواند الگوی گزینشی مناسبی برای کشورهای توسعه نیافته و به ویژه کشورهای اسلامی باشد؛ چه آنکه هرگز با روح دیانت و فرهنگ و با ساختار کلی جامعه ما تناسب ندارد؛ زیرا در نگاه اسلامی، توسعه در مقولههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باید همسو با کلّیت تفکر و اندیشه دینی و سنّتها و معیارهای اجتماعی باشد.
توسعه در اسلام
اسلام به عنوان دین خاتم و کامل، جهانبینی پویا و متحوّلی به پیروان خویش عرضه میدارد و آنان را از عقایدی برخوردار میسازد که چشمانداز زندگانی فردی و اجتماعی مسلمانان را از رشد و توسعهای بهرهمند میسازد که با جهانبینی آنان و عقاید اسلامی منطبق بر فطرت سازگار باشد. انسان یکی از اساسیترین عوامل تولید، از ظرفیت علمی بالایی برخوردار است که خلیفه و جانشین خداوند بر زمین معرفی شده است.29[29]
در جهانبینی توحیدی که اسلام ارائه میکند، جهان از یک مشیّت حکیمانه پدید آمده است و تکقطبی و تکمحوری است. ماهیت جهان از او و به سوی اوست و چنانچه لحظهای عنایت پروردگار هستی از آن قطع شود، نابود میگردد و به نیستی میگراید. بر این اساس، جهان یک واقعیت متغیّر و متحرّک و از اینرو، یک حدوث مستمر است که دایم در حال خلق شدن است. در این جهانبینی، جهان از نظامی متقن علّی برخوردار است و فیض مستمر پروردگار و تقدیر او تنها از مسیر علل و اسباب خاص به جریان میافتد.
از جمله سنّتهای الهی، که قرآن بارها متذکر آن شده، این است که سرنوشت هیچ قومی به دست خداوند تغییر نمیکند، مگر آنکه مقدّمتا مردم آن قوم به تغییر سرنوشت خود اهتمام ورزند.30[30]
از اینرو، اسلام دینی است که در روند تاریخی حضور خویش، چنان عمل نمود که میتوان گفت: اسلام نه تنها مانع توسعه نبوده، بلکه سرشار از عناصری است که به عنوان عامل توسعه، عمل میکنند و از پیامدها و دستاوردهای عملی آن، میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. عدالت اجتماعی و اقتصادی
اصل عدالت را در ابعاد گوناگون چنین تعریف کردهاند.
الف. عدالت مطلق:31[31] "اعطاء کل ذی حقٍّ حقه "؛[32]32 یعنی حق را به حقدار دادن.
ب. عدالت ا جتماعی:33[33] عبارت است از: برابری طبقاتی در مقابل قانون و اجرای آن؛ یعنی تمام افراد بشر در مقابل قانون و اجرای آن برابرند و از جهات حقوق انسانی، نژادی، اجتماعی و قانونی، هیچکس بر دیگری امتیازی ندارد. عدالت از این بعد، فقط یک صفت اخلاقی نیست، بلکه یک اصل اجتماعی مهم اسلامی است.
ج. عدالت اقتصادی: عدالت اقتصادی لازمه و جزئی از عدالت اجتماعی است و به مفهوم "قسط " در اسلام نزدیک است. عدالت اقتصادی یک اصل کلی و ساده در نظام اقتصادی اسلام بوده و عبارت است از: تساوی امکانات؛ یعنی عدالت در توزیع ثروت، تقسیم عادلانه مواد اولیه طبیعی برای افراد جامعه، و برابری کاری که فرد در جامعه انجام میدهد یا حقی که جامعه میپردازد؛ و برابری حق قانونی (مزد) با حق واقعی (سهم) هر کس. بر این اساس، فعالیتهای اقتصادی که موجب تخریب، تجاوز و نابودی حقوق دیگران شود، ممنوع بوده و بعکس، فعالیتهایی که موجب رشد، توسعه و امکان بهرهبرداری همه از حقوق مساوی باشند، مجاز شناخته شدهاند.
در قرآن کریم و روایات پیشوایان دینی، بر اهمیت و تأثیر عدالت در انسجام وقوام جامعه مکرّر اشاره شده است:
ای اهل ایمان، در راه خدا پایدار و استوار بوده و (بر سایر ملل عام) گواه عدالت، راستی و درستی باشید و البته شما را نباید عداوت گروهی بر آن بدارد که از طریق عدل بیرون روید. عدالت ورزید که عدل به تقوا نزدیکتر است.34[34]
در جای دیگر میفرماید:
و اگر میان آنها حکم کردی، به عدالت و قسط داوری کن. همانا خداوند دادگران را دوست دارد.35[35]
قرآن کریم درباره عدالت در رفتار و کردارهای اقتصادی میفرماید:
هر جنس را که به پیمانه میفروشید، باید پیمانه پر باشد و هر چه را که به ترازو میفروشید ترازو نباید کم نشان دهد. (عدالت را در پیمانه و ترازو در نظر داشته باشید.)[36]36
بنابراین، یکی از نتایج رشد و توسعه در مکتب اسلام، رسیدن به جامعهای است که در آن عدالت اجتماعی و اقتصادی برقرار باشد. این هدف در سایه تربیت و تعالیم عالی اسلامی، تحت تأثیر عقاید و اخلاق اسلامی و توسعه بینش مردم در محیط مساعدی که با اجرای احکام و حقوق اسلام به وجود میآید، تحقق میپذیرد، و حال آنکه در نظام سرمایهداری (غرب)، رشد تولید هدف و غایت اساسی توسعه، به ویژه توسعه اقتصادی، است. طرفداران این مکتب معتقدند: افزایش تولید ناخالص ملّی موجب ریشهکن شدن فقر، ایجاد رفاه عمومی، افزایش فعالیتهای اقتصادی و صنعتی میگردد، در حالی که در اسلام توسعه هدف نیست، بلکه وسیلهای است که جامعه را به هدف یعنی عدالت اجتماعی و اقتصادی میرساند.
نقش کلیدی در توسعه از نظر اسلام، ایجاد رفاه و سعادت جامعه است؛ مثلاً، در اسلام نفع شخصی هرچند هدفی ارزنده و مهم است، اما این به خودی خود، مطلوب نیست، مگر اینکه برای حفظ مصالح و رفاه جامعه باشد. به همین دلیل، برخورد اسلام با توسعه فراتر از رفاه فردی است و با منافع و مصالح همه افراد بشر ارتباط پیدا میکند. به همین دلیل، اولین آثار رشد و توسعه در سطح داخلی، رهانیدن افراد نیازمند از قید گرسنگی، بیماری و جهل است، و در سطح خارجی و جهانی، آزادی از اسارت، استثمار و استعمار کشورهای استکباری است و این یعنی: عدالت اجتماعی و اقتصادی.
2. فقرزدایی
از دیگر آثار و نتایج توسعه در اسلام، مسئله فقرزدایی است. اسلام معتقد است: وقتی در جامعه توسعه اسلامی محقق گردد از پیدایش عوامل فقر جلوگیری خواهد نمود؛ زیرا بر اساس نصوص دینی، منابع اولیه مورد نیاز همه انسانها در طبیعت وجود دارند؛ چنانکه خداوند میفرماید:
هرچه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت خدا را شمارش کنید، نمیتوانید آن را به شمارش آورید.37[37]
از اینرو، اسلام برای مبارزه با این واقعیت تلخ، مالیاتهایی همچون خمس و زکات را مقرّر کرده است. برنامههای فقرستیز و نیز نصوصی که در نکوهش فقر آمده، نشان میدهند که این پدیده در نظر اسلام، مطلوب نیست.38[38]
فقر دارای آثاری است که در ذیل به آنها اشاره میشود:
الف. آثار اقتصادی: به دلیل آنکه فقر پدیدهای اقتصادی است، به طور طبیعی، در حوزه اقتصاد، آثاری ویرانگر بر جای مینهد. از جمله آثار اقتصادی فقر، ممکن است موارد ذیل باشد:
1. مورد استفاده قرار نگرفتن امکانات بالقوّه اقتصادی؛
2. فقدان سرمایه لازم برای نیروی کار؛
3. کمبود تقاضا برای نیروی کار؛
4. پایین بودن دستمزدها و رشد منفی.[39]39
این امر موجب میشود فقرا به طور معمول، از تحصیلات و تخصص لازم بیبهره باشند و در نتیجه، از ظرفیت کارخانهها و مزارع و دیگر منابع و امکانات استفاده کامل نمیشود و تولید نیز کاهش مییابد.
ب. آثار فرهنگی: برخی از آثاری که فقر به دنبال دارد عبارتند از: 1. ضعف عقیدتی؛ 2. ضعف علمی؛ 3. اضطراب و ناراحتیهای روحی؛ 4. رخت بر بستن صفات پسندیده.40[40]
ج. آثار اجتماعی: مهمترین اثر اجتماعی فقر، که خود به آثار دیگری میانجامد، ضعف شخصیت تهیدستان است. فقیران به سبب برخوردار نبودن از امکانات مادی و موقعیت اجتماعی در جامعه مورد تحقیر قرار میگیرند؛ اگر حقی از آنها پایمال شود، گفتارشان را نمیپذیرند. بنابراین، قدرت دفاع از حق خود را از دست میدهند و نومیدانه به انزوا روی میآورند. همین موجد عواملی همچون بالا رفتن آمار جرایم و بزهکاری، حتی در میان کودکان و نوجوانان، طلاق، اعتیاد، فحشا، تکدّی و ولگردی میشود.
د. آثار سیاسی: فقر و محرومیت سبب میشود تهیدستان در برابر دولتمردان احساس کینه و دشمنی کنند و در اجرای برنامههای دولت کارشکنی نمایند. هرچند این گروهها از موقعیت اجتماعی بیبهرهاند، ولی بدان دلیل که بیشتر مردم را شکل میدهند، رضایت آنها موجب مستحکم شدن پایههای حکومت و ناخشنودی آنها سبب فروپاشی آن میشود. هرگاه مردم فقیر به حکومت خود، اعتقاد و اعتماد نداشته باشند، به سادگی بازیچه گروههای مخالفت دولت میشوند و دربرابر مزدی ناچیز، مقاصد آنان را اجرا میکنند.41[41]
از اینرو، توسعه در اسلام، پیشرفت یکنواخت و ملموس به سمت حذف فقر و گسترش پایدار فرصتهای شغلی و درآمدی تهیدستان را به ارمغان خواهد آورد.
3. ایجاد رفاه عمومی
از دیگر پیامدهای توسعه، مسئله رفاه است که در ضمن توسعه و رشد حاصل میشود؛ اگر جامعهای توسعه و رشد را فراهم کرده باشد، به دنبال آن نیز رفاه به وجود میآید.
از مطالعه آیات و روایات معلوم میشود که اسلام صرفا درصدد رفع نیازهای ضروری بشر نیست و با تأمین آنها کار خود را تمام شده نمیداند، بلکه درصدد تأمین رفاه بشر است. خداوند نعمتهای بیشماری42[42] در اختیار انسان قرار داده است تا از آنها بهره گیرد؛ اما در استفاده از این نعمتها، حدّی معین گردیده است: اجتناب از اسراف و تبذیر43[43] و پرداخت حقوق متعلّق به اموال.
خداوند با در اختیار قرار دادن این نعمتها، درصدد آسانتر کردن استفاده از آنها نیز برآمده و وسایل کاستن از رنج و زحمت بشر را نیز فراهم کرده است. به همین دلیل، بر انسان منّت مینهد که برای شما حیوانات بارکش آفریدیم تا برای حمل بار خویش، از آنها استفاده کنید.
بارهای شما را به شهری حمل میکنند که به آن، جز با مشقّت انداختن خویش نمیرسیدید.44[44]
همچنین وسایل رفاهی دیگری را برای انسان نوید میهد که بشر از آنها در زمان نزول وحی چیزی نمیدانست. در اینباره میفرماید:
و خداوند چیزی را که نمیدانید، میآفریند.45[45]
بنابراین، تأمین راحت و رفاه بشر، مورد نظر خداوند بوده است و اگر بشر خود درصدد آسانتر کردن زندگی برآید، نه تنها مورد نکوهش نیست، بلکه مورد تمجید و ستایش است، بخصوص اگر با این قصد همراه باشد که با استفاده بیشتر از نعمتهای الهی اسباب شکر بیشتر او را فراهم کند و فرصت بیشتری برای قرار گرفتن معارف الهی و رسیدگی به تهذیب خویش و تربیت دیگران و عبادت خدا پدید آورد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در وصف متقین میفرمایند:
متقین بهره دنیای نقد و آخرت آینده را بردند؛ با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، ولی اهل دنیا در آخرت آنان شریک نگشتند. در دنیا، به بهترین نوع، مسکن گرفتند و به بهترین وجه خوردند. از دنیا، به آنگونه که مترفان بهرهمند میشوند، استفاده کردند و از آن چیزی را که جابران متکبّر برمیداشتند، برگرفتند، سپس از آن با توشه کافی و تجارت سودمند، بیرون رفتند.[46]46
از اینرو، با رشد و توسعه، رفاه عمومی در جامعه ایجاد خواهد شد و این رفاه برای همه باید باشد، نه برای عدهای خاص. از مجموعه احکام و روایات، چنین برداشت میشود که رفاه عمومی هدف کلی جامعه و برای همه افراد است.
4. استقلال اقتصادی
از پیامدهای دیگر توسعه، استقلال اقتصادی است. از اطلاق برخی آیات[47]47 و به عنوان لازمه برخی دیگر، لزوم استقلال اقتصادی فهمیده میشود. همچنین از جمله راههای سلطه کفّار بر مؤمنان، سلطه اقتصادی است، از اینرو، قرآن وظیفه مؤمنان میداند که تلاش کنند خود را از وابستگیها و از جمله وابستگی اقتصادی برهانند؛[48]48 زیرا وابستگی دارای آثار بدی است. بعضی از نتایج شوم وابستگی عبارتند از:
الف. شکوفا نشدن استعدادها؛
ب. احساس حقارت و خودکمبینی؛
ج. خودفراموشی یا از دست رفتن فرهنگ خودی؛
د. برده شدن جامعه وابسته.[49]49
استقلال یا عدم وابستگی ـ به طور کلی ـ آن است که فرد یا جامعهای روی پای خود بایستد و به دیگران اتّکا نداشته باشد. معنای "استقلال " غیر خودکفایی است. "خودکفایی " آن است که یک جامعه همه نیازمندیهای خود را تأمین کند و نیازی به وارد کردن کالا از خارج نداشته باشد، اما "استقلال " اعم از این است. یک جامعه مستقل اقتصادی ممکن است احتیاج به وارد کردن برخی کالاها داشته باشد، اما در تأمین این نیاز، بر سایر جوامع تکیه ندارد و ناگزیر به باج دادن نیست، بلکه در روابطی سالم، برخی از محصولات خود را میدهد وتولیدات دیگران را میستاند.
همچنین معنای "استقلال " غیر از قطع روابط اقتصادی با خارج است. ممکن است کشوری با سایر جوامع داد و ستد بازرگانی داشته باشد، بدون اینکه استقلال خود را از دست بدهد.50[50]
5. تعالی و الهیگونه شدن انسانها
از دیگر پیامدها و نتایج توسعه، تعالی و الهیگونه شدن انسانهاست. از دیدگاه اسلام، هدف و رسالت دین همان هدف خلقت انسان است. دین آمده است تا این هدف را متحقق سازد. خداوند در آیه 30 سوره بقره درباره خلقت آدم علیهالسلامخطاب به ملائکه میفرماید:
"وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً "(بقره: 30)؛ به یاد آور) آن زمان را که خداوند به ملائکه فرمود: میخواهم در زمین خلیفهای قرار دهم.
در جایی دیگر میفرماید:
"وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ " (ذاریات: 56)؛ جنّ و انس را جز برای عبادت کردن نیافریدم.
از این آیه و آیات دیگری که در این زمینه نازل شده است، میتوان استفاده کرد که انسان برای این منظور آفریده شده است که خداگونه شود و متخلّق به اخلاق الهی گردد؛ زیرا پرستش و عبادت معشوق و معبود است که آدمی را به رنگ معبود درمیآورد و او را به معبود خویش مقرّب میسازد و شایستگی مقام خلاقت از جانب خداوند را به او ارزانی میدارد. پس هدف نهایی خلقت انسان، که دسترسی به آن، موجب سعادت و اخروی وی میگردد، عبارت است از: تقرّب به خدا.
اما رسیدن به این هدف، بدون وجود مقدّمات لازم ممکن نیست، و از جمله مقدّمات لازم برای این منظور، وجود جامعهای صالح است؛ زیرا طبیعی است که در یک جامعه موحّد، صالح و درستکار، امکان رشد و تکامل انسان، چه از بعد مادی و چه از بعد معنوی بهتر و بیشتر فراهم میگردد تا در جامعهای پر از شرک و ظلم و بیعدالتی. از دیگر مقدّمات، امکان رشد و توسعه در جامعه اسلامی است. از اینرو، خداوند هدف از بعثت انبیا را اقامه عدالت اجتماعی معرفی مینماید.[51]51
بنابراین، رسالت دین از نظر اسلام عبارت است از: کمک به انسان برای برپا داشتن جامعهای مبتنی بر توحید، تقوا و عدالت اجتماعی، به گونهای که محصولات این جامعه افراد صالح و پرهیزگار و مقرّب درگاه الهی باشند که این امر به مدد توسعه امکانپذیر است.
6. عزّت جامعه اسلامی
رسیدن جامعه اسلامی به رشد و توسعه، بستر مناسبی برای کسب عزّت و سربلندی آن است؛ زیرا برای دستیابی به این هدف (عزّت) جامعه، باید از جنبههای گوناگون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی به شکوفایی و اقتدار لازم برسد تا نیازی به بیگانگان نداشته باشد.
عزّت در آیات و روایات اسلامی، مکرّر آمده است: قرآن کریم عزّت را مخصوص خداوند متعال و رسول او و مؤمنان دانسته و در این میان، سرچشمه تمام عزّتها را ذات مقدّس حق تعالی معرفی مینماید.52[52] قرآن به همه مسلمانان هشدار میدهد که عزّت خود را در همه شئون زندگی، اعم از اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و مانند آن، در دوستی با دشمنان اسلام نجویند، بلکه تکیهگاه خود را ذات پاک خداوندی قرار دهند که سرچشمه همه عزّتهاست.
جامعهای که برای اداره خود، دست نیاز به سوی بیگانگان دراز نماید و به منافع و امکانات خود متّکی نبوده و قادر نباشد استعداد افراد را برای نیل به خودکفایی و پیشرفتهای علمی شکوفا سازد، هیچگاه به توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نخواهد رسید. در نتیجه، عزّت اسلامی جامعه تحقق نخواهد یافت. افراد این جامعه با از دست دادن اعتماد به نفس، هویّت و شخصیت فرهنگی و اجتماعی خود را به فراموشی سپرده، روحیه خودباختگی و یأس بر آنان حاکم میگردد، چنین میپندارند که دیگران از نظر فکر، استعداد و ابتکار، از آنها برتر و بالاترند و کاری از خودشان ساخته نیست.
بنابراین، حرکت برای نیل به خودکفایی، همراه با اقتدار اقتصادی و کسب استقلال، تلاش برای کسب عزّت و کرامت جامعه محسوب میگردد و از عناصر لازم تقرّب به سوی حق تعالی و جلب رضایت اوست و این امر جز با رشد و توسعه اسلامی قابل تحقق نخواهد بود. از جمله شاخصهای مهم عزّت جامعه اسلامی عبارتند از:
الف. میزان ایمان و تقوای اکثریت افراد جامعه؛
ب. میزان اتحاد و همبستگی و روحیه همکاری بین آنها؛
ج. پیشرفت دانش و فناوری روز از نظر کمّیت و کیفیت؛
د. درصد دستیابی به استقلال در ابعاد گوناگون؛
ه . خودکفایی همراه با اقتدار اقتصادی؛
و. میزان آمادگی برای مقابله با تجاوزهای نظامی و تهاجم فرهنگی.
خاتمه و نتیجه
توسعه فرایندی اجتماعی و مبتنی بر عقلانیت و عمل است که در این زمینه، جامعه از وضعیت غیر عقلانی نامطلوب به سوی وضعیت عقلانی مطلوب گذر میکند. این فرایند در غرب، بدون برنامهریزی خاص ناظر به کل جامعه و بدون کوششهای سنجیده، به طور تدریجی و با تغییر و تحوّل در ساختار فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به وقوع پیوست و هدف آن، رفاه مادی و افزایش مداوم درآمد سرانه بود. این افزایش مرهون به کارگیری روشهای تولید مبتنی بر دانش و عقلانیت عمل اقتصادی و اجتماعی است.
اما فرایند توسعه در کشورهای در حال توسعه، پس از جنگ جهانی دوم روندی متفاوت داشت. توسعه این کشورها، که با هدف رسیدن به پیشرفتها و خطمشی صنعتی شدن و با تأکید بر انتقال فناوری و انباشت سرمایه برای رسیدن به هدف مزبور آغاز شده بود، روندی تند و سریع داشت و با کوششهای برنامهریزی شده سازمانها و حرکتهای اجتماعی و به ویژه با هدایت دولت همراه بود. به دلیل آنکه ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی این کشورها با این تحوّل سازگاری و همخوانی نداشت و بیشتر این کشورها هدف اصلی را رشد اقتصادی دانسته، توسعه اقتصادی را مهمترین جزء توسعه تلقّی میکردند، از عدالت، انسانیت، ارزشهای متعالی، مشارکت سیاسی و محیط زیست غفلت نمودند و بدینسان، از اواخر دهه هفتاد تاکنون، بحران فکری همگن و شایعی در حوزههای نظری مرتبط با مسائل توسعه اتفاق افتاده که بیشتر ناشی از ناتوانی در ارائه تعریفی قابل قبول از مفهوم "توسعه " است.
گروهی از اندیشمندان رفع وابستگی و مسئله ضرورت ایجاد نظم نوین بینالمللی را عامل اساسی توسعه، و نظام سرمایهداری سلطهگر را مانع تحقق آن دانستهاند؛ و از جنبه داخلی روابط استثماری را محکوم و نظام مالکیت جمعی را پیشنهاد نمودهاند. از سوی دیگر، پس از شکست مکتب "نوسازی " (نظریه غالب توسعه) به خاطر بروز نابسامانیهای اجتماعی و آسیبهای فرهنگی و زیستمحیطی و رشد قارچگونه حلبیآبادها و زاغهها، عدهای از اقتصاددانان، رفع فقر مطلق را هدف بنیادین توسعه تلقّی کردند و برای تحقق آن راهبرد "نیاز اساسی " را پیشنهاد کردند. در سال 1974 در اعلامیه "کرکویوک " تصریح شد:
هر فرایند رشدی که نیازهای اساسی را ارضا نکند یا ـ حتی برتر ـ ارضای آنها را مختل سازد، صرفا کاریکاتوری از توسعه میباشد.53[53]
به هر تقدیر، ناکامی بیشتر کشورهای کمتر توسعهیافته در دستیابی به توسعه از یکسو، و میوههای تلخ توسعه غرب (از قبیل افزایش شکافهای طبقاتی، از خودبیگانگی انسان در اثر بتوارگی و شیئی شدن روابط انسانی، قدرت بیمهار شرکتهای بزرگ و احزاب و دستگاههای دولتی، عقلانیت ابزاری و تسلط افسانهای فناوری بر انسان، افزایش هزینههای اجتماعی ناشی از خودمحوری و نفعطلبی و مهمتر از همه، تخلیه نظام محتوایی جوامع غربی از فلسفه زندگی و مرگ) از سوی دیگر، موجب شد که در دو دهه اخیر، مباحث توسعه پایدار، توسعه انسانی و توسعه حکیمانه به نحو گستردهای در آثار توسعه طرح و رایج شود. اگر زمانی عنصر اصلی توسعه "رشد اقتصادی " بود، امروزه چهار موضوع رشد اقتصادی، عدالت در توزیع، مشارکت سیاسی، و ارزشهای متعالی عناصر اصلی توسعه به شمار میآیند. اگر در ابتدای دهه 60 میلادی بیشتر بعد اقتصادی توسعه، مورد توجه بود، به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران و ابطال نظریه "افیون بودن دین برای تودهها " و تضاد جدّی دین با سکولاریسم، ابعاد دیگر توسعه نیز مورد اقبال قرار گرفته که مهمترین آنها نقش دین و معنویات در توسعه است. از مبانی اختلاف میان توسعه در غرب و اسلام، میتوان عنصر "معنویات " را ذکر کرد. به عبارت دیگر، رشد و توسعه از دیدگاه اسلامی، مفهوم وسیعتر و عمیقتری دارد و تمام زوایای مادی و معنوی جامعه و انسانها را شامل میشود و معنایی گستردهتر از حیات مادی و اقتصادی را دربر میگیرد.
آغاز راه توسعه غربی بر مبنای سود (utility) و لذت است و این نحوه جهتگیری در توسعه، متأثر از دیدگاه غرب درباره خود انسان است. اینگونه توسعه با تعریف خاصی که از انسان دارد، در هر وجهی که رخ بنماید، تجلّی خواست و اراده انسان است. در وجه اقتصادی، خواست انسان فراهم بودن امکانات بیشتر برای تمتّع افزونتر است. از اینرو، توسعه اقتصادی غرب دقیقا در همین مسیر به پیش میرود. در وجه سیاسی، خواست انسان صاحب اختیار بودن و جلب قدرت هرچه بیشتر در تصمیمگیریها به هر میزان که ممکن باشد از حق رأی معمولی تا عالیترین مراجع تصمیمگیری سیاسی یک جامعه است. بنابراین، توسعه غربی در سیر طبیعی خودش، در وجه اقتصادی به سرمایهداری، و در وجه سیاسی، به لیبرال ـ دموکراسی میانجامد.
اما توسعه دیگری را نیز میتوان تصور کرد که آغاز و انجامش متفاوت با توسعه غربی باشد: "توسعه " در مفهوم دینی مترادف با معنای تکامل است. مبنای توسعه دینی همراه بودن توجه به ماده و معنا و به تعبیر دیگر، دنیا و آخرت است. توسعه دینی بر مدار مفهوم تکامل معنا مییابد. در این زمینه، برای تقریب به ذهن، انسان کامل را در نظر بگیرید. او مجموعهای است از نیازهای مادی و معنوی مؤثر در یکدیگر و متأثر از یکدیگر، اما به صورتی متعادل. او هرگز در مسیر تأمین نیازهای مادی خویش، افراط نمیکند؛ چراکه افراط در تأمین نیازهای مادی، خود نیازهای کاذبی به وجود میآورد و همینطور ادامه مییابد تا جایی که مفهوم "اسراف " در زندگی او به یک ضرورت تبدیل میگردد. در دایره توسعه اسلامی، توزیع امکانات مادی نه تنها بر مدار حقوق (علم حقوق و قضاوت)، بلکه در بسیاری موارد، بر اساس ایثار و از خودگذشتگی است. از اینرو، در توسعه اقتصادی دینی، مفاهیم "مالیات " و "انفاق " در یک مسیر، برای توزیع عادلانه امکانات مادی، سازماندهی میشوند.
در توسعه دینی، مالیات یک تکلیف قانونی است، آن هم در ازای خدمات دولت (یعنی باز هم بر مدار منافع شخصی، وجود دارد.) با این مثال، میتوان تصور نمود که توسعه غربی در مرز تکلیف حقوقی انسانها متوقف است؛ اما در توسعه دینی، تکلیف اخلاقی دایره توسعه را از مرز حقوقی مادی تا معنویترین لایههای وجدان انسانی بسط میدهد.
"توسعه " به مفهوم غربی، هیچ نسبتی با معنای تکامل در اندیشه دینی ندارد. از اینرو، ممکن است در غرب، تورّم امکانات مادی و رفاه به وجود بیاید، اما عدالت وجود نداشته باشد. روشن است که اگر غرب به دنبال عدالت بود، هرگز به این شکل از توسعه منتهی نمیشد. توسعه دینی آغاز راهش رفع تبعیض، ستم و خشونت است، هم در سیر اقتصادی و هم در سیر سیاسی.
مبانی توسعه غربی تفکیک ماده از معنا و دنیا از آخرت است. در توسعه سیاسی دینی، قدرت هرچه بیشتر شود، باید با تزکیهای عمیقتر همراه باشد. اما در توسعه سیاسی غربی، قدرت و تلاش در به دست گرفتن قدرت هیچ ارتباطی با تهذیب و تزکیه نفس ندارند. توسعه اقتصادی دینی افزایش ثروت را در غیر وجه لیاقت معنوی و در صرف کردن آن در غیر راههایی که آرمان دینی بر آن صحّه میگذارد، وبال و موجب شقاوت و بدبختی میداند و البته تلاش برای فراهم ساختن امکانات مادی در مسیر آرمانهای دینی را در حکم جهاد در راه خدا میشمارد؛ اما در توسعه اقتصادی به مفهوم غربی، افزایش سرمایه به هر طریق ممکن، ممدوح است و در هر جهت و مسیری که مورد استفاده قرار گیرد، سعادت تلقّی میشود.
در توسعه غربی، همواره ثروت و قدرت دو طرف یک معادله را تشکیل میدهند؛ اما در توسعه دینی، معادله توسعه غربی وجود ندارد و در حقیقت، یک نامعادله است. در "توسعه " به مفهوم غربی، توسعه سیاسی و اقتصادی هر یک دیگری را هدف قرار میدهد؛ یعنی گاهی هدف از توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی و ثروتاندوزی است و گاهی نیز هدف از توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و قدرتطلبی. اما در اندیشه دینی، توسعه اقتصادی و سیاسی هر دو، یک چیز را نشانه میروند و آن سعادتِ جامعه دینی است، چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی.
توسعه دینی درختی است که میوههای متنوعی دارد، اما توسعه غربی تکمحصولی است و تنها ثمره آن رفاه مادی. پس نظام سرمایهداری، که تحقق عینی اندیشه لیبرال است، تمام قوامش به سرمایهداری و سرمایهداران است. از اینرو، هر توسعهای که در غرب اتفاق افتد، بر مسئله توسعه اقتصادی سرمایهداران مبتنی است، حتی توسعه علمی نیز در غرب چنین است. بنابراین، در توسعه غربی، فقط چیزهایی رشد میکنند که بتوانند به نوعی در خدمت توسعه اقتصادی قرار گیرند، اما در توسعه دینی، اصلالاصول عدالت و حقیقت است و رشد هر موضوع، خواه اقتصادیا سیاست و یا هر چیزی دیگر، مبتنی بر این مفاهیم است.
پی نوشت:
-
[1] . عضو هیئت علمى دانشگاه سمنان.
-
[2] . ناصر جهانیان، اهداف توسعه با نگرش سیستمى تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1382، ص 19.
-
[3] . محمّدنقى نظرپور، ارزشها و توسعه تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1378، ص 33.
-
-
-
[6] . محمدرضا طالبیان، "معضل تعریف توسعه "، حوزه و دانشگاه 24،25 پاییز و زمستان 1379، ص 194.
-
-
[8] . على آقابخشى، فرهنگ علوم سیاسى تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمى ایران، 1375، ص 105.
-
[9] . دنیس گولت، "توسعه، آفریننده و مضرب ارزشها "، برنامه و توسعه 10 مهر 1370، ص 77.
-
[10]."فقر در جهان "، ترجمه محمّدحسن فطرس، به نقل از: سعید فراهانىفرد، نگاه به فقر و فقرزدایى از دیدگاه اسلام تهران، اندیشه معاصر، 1378، ص 56.
-
[11] . اینیاسى، زاکس، "بومشناسى و فلسفه توسعه "، ترجمه سیدحمید نوحى، به نقل از: ناصر جهانیان، پیشین، ص 173.
-
[12] . چارلز بى. هندى، عصر تضاد و تناقض، ترجمه محمود طلوع تهران، رسا، 1375، ص 36.
-
-
-
[15] . نک. حسین نصیرى، "توسعه پایدار؛ چشمانداز جهان سوم "، اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى 128،127 (اردیبهشت 1376)، ص 12.
-
[16] . چارلز. بى. هندى، پیشین، ص 31.
-
-
[18] . ر. ک. نشریه آلترناتیو فوریه 1987، به نقل از: على اخترشهر، اسلام و توسعه (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1386)، ص 222.
-
[19] . عبداللّه جیروند، توسعه اقتصادى تهران، مولوى، 1368، ص 46.
-
[20] . چارلز بى. هندى، پیشین.
-
[21] . صبح 78، به نقل از: على اخترشهر، پیشین، ص 23.
-
-
-
-
[25] . جمعى از نویسندگان، پدیدهشناسى فقر و توسعه، دفتر تبلیغات اسلامى شعبه خراسان قم، بوستان کتاب، 1380، ص 110.
-
-
[27] . حسین بشیریه، "بحران و تحوّل در تجدّد "، نقد و نظر 4 تابستان 1374، ص 435ـ439.
-
[28] . لوییس ئیک، "دگرگونى در مفاهیم و هدفهاى توسعه "، ترجمه حسین قاضیان، فرهنگ 22و23 تابستان و پاییز 1376، ص 78.
-
-
-
[31] . مهدى بنّاء رضوى، طرح تحلیلى اقتصاد اسلامى مشهد آستان قدس رضوى، 1367، ص 127.
-
[32] . على اخترشهر، درآمدى بر اندیشه سیاسى امام خمینى قدسسره(قم، یاد اندیشه، 1383)، ص 60.
-
[33] . مهدى بنّاء رضوى، پیشین، ص 128.
-
-
-
-
[37] . سورهابراهیم آیه 34.
-
[38] . على اخترشهر، پیشین، ص 229.
-
[39] . سعید فراهانى فرد، پیشین، ص 34.
-
-
-
-
-
-
-
[46] . نهجالبلاغه، ترجمه علینقى فیضالاسلام، خ همّام، 186.
-
-
[48] . غلامرضا مصباحى و هادى عربى، مبانى اقتصاد اسلامى تهران، سمت، 1382، ص 202.
-
-
-
-
[52] . منافقون: 8 / فاطر: 10.
-
[53] . على اخترشهر، اسلام و توسعه، ص 246