در جامعه اي كه فرهنگ عمومي آن بيشترين تاثير را از فرهنگ ديني پذيرفته است و نظام سياسي حاكم بر آن نيز از صبغه اسلامي برخوردار است، مطالعات ديني در حوزه هاي مختلف ارتباطي مستقيم با حيات مادي و معنوي جامعه پيدا خواهد كرد واز اين رو اهتمام بيش از پيش به كارآمدسازي اين مطالعات در راستاي نيازهاي معرفتي روزافزون جامعه اهميتي فراوان دارد.
در ارتباط با كل مقوله مطالعات ديني آنچه كه امروزه بيش از گذشته حائز اهميت است اهتمام به « روش شناسي» هاي عام در علوم انساني و روش هاي خاص مطالعات ديني است.
در جهان امروز كه شاهد رشد روزافزون علوم و فناوري در حوزه هاي مختلف هستيم نمي توان صرفا بر داشته ها و شيوه هاي سنتي و كهن اعتماد و تكيه نمود بلكه شرايط نوين جامعه ما اقتضا مي كند براي نيل به شكوفايي هر چه بيشتر در علوم انساني بخصوص مقوله خطير مطالعات ديني، نوآوري در نحوه و شيوه مطالعات ديني خط مشي اصولي كليه محققان اين حوزه قرار گيرد.
تنها با اعمال شيوه هاي نوين پژوهش در مطالعات ديني است كه به نوآوري در اين عرصه دست خواهيم يافت. دكتر قراملكي به عنوان يكي از محققين برجسته در زمينه روش شناسي هاي مرتبط با مطالعات ديني در باره چنين پژوهشي مي گويد:
«پژوهش را پردازش اطلاعات مي دانيم كه نظاممند بوده و به گستره معيني متعلَق است و به نوآوري مي انجامد. طبق اين، تعريف پژوهش سه ركن و مقوّم دارد: ركن اول پژوهش اطلاعات است. پژوهش هميشه از اطلاعات بدست ميايد . دومين ركن تحقيق پردازش است . منظور از پردازش ، تجزيه و تحليل است؛يعني اين كه بتوانيم اطلاعات را بهدرستي تجزيه و تحليل كنيم . پردازش اطلاعات بسيار مهم است. اطلاعاتٍ بدون پردازش كور است و پردازش بدون اطلاعات تهي است. سومين ركن پژوهش نظامدار بودن است . پردازش اطلاعات بايد نظامدار باشد؛ يعني تحت يكسري قواعد، ضوابط و چارچوبهاي معين باشد . هر مسالهاي را با هر روشي نمي توان تحقيق كرد. هر موضوعي را با هر روي آوردي نمي شود به بحث نشست. هر ابزاري هر جايي كاربرد ندارد . تحقيق" منعندي" معنا ندارد . تحقيق مثل يك بازي مي ماند و بازي هم قواعدي دارد .
چهارمين ركن پژوهش متعلق به گسترهي معين بودن است. اين مقوّم غالباً فراموش مي شود. گسترهي معين يعني يك شاخهي خاص از علوم. تحقيق تنها, معنا ندارد. پژوهش دائمالاضافه است. اين نكته مخصوصاً در مطالعات ديني بسيار مهم است. هرگونه تامل و مطالعه ديني مسبوق به آموزشهاي نظاممند و دقيق در داخل آن حوزه است. چركه پژوهش متعلق است به يك گسترهي خاص وواقعاً اينطور نيست كه هر كه از راه رسيد, در مورد اسلامشناسي بتواند اظهارنظر كند.
آخرين مقوم پژوهش اين است كه پژوهش حتماً بايد به نوآوري برسد. فرق مهم پژوهش نظاممند با مطالعات پركنده, با آموزش, با تبليغ, با ترويج و با اطلاعرساني همين نكته است.
اما نوآوري ابعادي هم دارد. ابعاد آن چنين است نوآوري يا نظريه جديد است، يا فرضيه جديد است ،يا پرسش ومساله جديد است ،يا رهيافت جديد است ،يا روش و ابزار جديد است ،يا )http://www.hadith.ac.ir قرائت جديد؛ بالاخره جديد است. » (دانشكده علوم حديث
ايشان در ادامه بايسته ها و ضرورتهاي پژوهش در مطالعات ديني را اينگونه بيان مي كنند:«اما پژوهش در مطالعات ديني چه بايستهها و ضرورتهايي دارد؟ اين ضرورتها را مي توان در دو بخش مطرح كرد:
1- ضرورتهاي روشي: يعني چگونه در مطالعات ديني پژوهش كنيم؟
2- ضرورتهاي موضوعي و غايي: يعني درچه زمينههايي تحقيق كنيم؟ (جهتگيري پژوهشي).» (همان)
اولين موضوع درباره ضرورتهاي روشي اين است كه تحقيق بايد مساله محور باشد. نكته ديگر اين است كه در تحقيق صرفاً بايد به حل مساله پرداخت. به زبان ديگردر تحقيق نبايد مبادي را تبديل به مساله كنيم.
ضرورت دوم: اصل تفكيك مشكل و مساله است.يكي از ضرورتهاي روشي در تحقيق اين است كه شما بين مشكل و مساله تمايز قايل شويد. بطور ساده عرض ميكنم؛ اگر در سطح مشكلات بايستيد سطح عوامزدگي است . تا از مشكل به مساله نرسيد, سطح شما سطح علمي نيست
ضرورت ديگر تحقيق ،روشمندي است . مساله به ما مي گويد كه چه روشي را بايد به كار برد. ما حق نداريم از اين روشها عدول كنيم .
در عالم روش، تنوع روشي بسياري وجود دارد. مثلا شما در حوزه مطالعات ديني مي توانيد انواع روشهاي تفسيري داشتهباشيد. روش ماثور و غير ماثور و ...غير از روشهاي تفسيري، شما روشهاي مختلف تحقيقي داريد ، تاريخي ، تطبيقي و انواع روشهاي مطالعات ديني داريد . اما نكتهاي كه در اينجا وجود دارد اين است كه غالباً محققان دچار نوعي حصرگرايي مي شوند(حصرگرايي روششناختي).يعني اگر شما فكر كنيد در اين موضوع فقط با اين روش مي توان پيش رفت ولاغير، به دام حصرگرايي افتادهايد. ...ما به عنوان يك بايسته و ضرورت در روش تحقيق بر اين نكته تكيد داريم كه حتماً نسبت به روشهاي مختلف سعه صدر داشته باشيم و تنگنظري نكنيم . بدانيم كه در يك موضوع با روشهاي مختلف مي شود كار كرد. (همان)
امروزه روش شناسي در علوم انساني دامنه و كاربرد بسيار وسيعي يافته است و محققين اين حوزه از رهيافتهاي گوناگون روشي براي نيل به نتايج بهتر در تحقيقات بهره مي برند.
بسياري از روشهاي بكار رفته در شاخه هاي گوناگون علوم انساني را مي توان با نوآوري و بسط و تكميل در حوزه مطالعات ديني نيز مورد استفاده قرار داد.
يك روش صحيح در اين حوزه با چهار مولفه شناخته مي شود:« الف. داراي پشتوان? قوي، سنتي و استوار است، ب.روي به آينده دارد. ج. مي¬تواند با دنيا و علوم جديد مفاهمه برقرار كند و د. عقلاني، خردورزانه و به دور از تنگ¬نظري است. » (انجمن مطالعات سياسي http://www.psas.ir )
در ادامه سعي خواهد شد با ارائه تعريفي از روش شناسي به چند گونه از رهيافت هاي روش شناسي در علوم انساني كه مي تواند در حوزه مطالعات ديني نيز مفيد واقع شود به اجمال اشاره گردد.
تعريف روش شناسي:
الف) موضوع روششناسى: روششناسى شناخت شيوههاى انديشه و راههاى توليد علم و دانش در عرصه معرفت بشرى است و موضوع اين دانش، روش علم و معرفت است، و روش در ارتباط مستقيم با عواملى نظير موضوع معرفت، هدف معرفت و هستىشناسى و معرفتشناسىاى است كه معرفت بر اساس آن شكل مىگيرد. معرفت خصوصاً اگر كاربردى باشد، در روش خود از نظريهاى كه مبتنى بر آن است نيز تأثيرپذير مىباشد.
ب) روش و روششناسى: روششناسى غير از روش است. روش مسيرى است كه دانشمند در سلوك علمى خود طى مىكند، و روششناسى دانش ديگرى است كه به شناخت آن مسير مىپردازد. روش همواره در متن حركت فكرى و تلاشهاى علمى يك دانشمند قرار دارد. و روششناسى دانشى است كه از نظر به آن شكل مىگيرد، و به همين دليل روششناسى همواره يك دانش و علم درجه دوم است.(مجله علوم سياسي ، شماره 28،ص7 )
ج) عوامل موثر در روششناسى: همانگونه كه روش هر معرفت متأثر از عواملى چون موضوع، هدف، معرفت است، روششناسى نيز به عنوان يك علم به نوبه خود از عوامل ديگرى كه تأثيرگذار در يك علم هستند اثرپذير است، موضوع دانش روششناسى، روش است. و روششناسى به عنوان يك علم ضمن آن كه از موضوع خود اثر مىپذيرد، از بنيادهاى معرفت شناختى و هستى شناختى و هم چنين از مبانى نظرى و ساختار معرفتى روششناس و نيز از هدف معرفتى او اثر مىپذيرد.(همان ص8)
عبارات فوق را مي توان تعاريف عام مربوط به روش شناسي در علوم دانست. اما در مطالعات ديني به خاطر نوع خاص معرفتي كه موضوع پژوهش قرار مي گيرد، اين روش شناسي نيز دستخوش تحول مي شود.«وحى و شهود در برابر حس و عقل به عنوان دو منبع معرفتى، پيامدهاى روش شناختى ويژهاى را دارند، مسير حس و عقل، مسير دانش مفهومى است و دانش مفهومى، منطق و روش مناسب با خود را طلب مىكند. مسير وحى و شهود مسير دانش حضورى است، و دانش حضورى روش و شيوهاى را كه طلب مىكند از طريق تزكيه و سلوك طى مىشود و با تغيير و تبدل وجود عالم قرين و همراه است. اهل معرفت و عرفان در مباحث عرفان عملى، كوشيدهاند، تا روش تأمين و تحصيل دانش شهودى را نيز تدوين نموده و يا آموزش دهند. مباحثى كه درباره انواع و اقسام كشف و شهود بيان شده است مانند مكاشفات رحمانى و شيطانى و خصوصياتى كه درباره مراتب يقين، نظير علم اليقين، عين اليقين، حق اليقين و برداليقين ذكر شده است، نمونهاى از ادبيات مربوط به اين نوع روششناسى است، تأويل در معنايى كه در قبال تفسير به كار مىرود، روش ويژهاى است كه در مسير معرفت حضورى قرار دارد. اين معناى از تأويل غير از معنايى است كه در هرمنوتيك فلسفى به كار مىرود و به مراتب عميقتر از آن است.» ( همان، ص12)
از سوي ديگر «تحقيق در مطالعات ديني يك هويت واسطهاي بين وحي به معني اعم كلمه با مخاطبان وحي دارد. ما در مطالعات علوم ديني واسطهايم و هويت واسطهاي داريم؛ يعني مطالعات ديني معرفتهايي هستند واسطهاي ؛واسطهي بين وحي به معناي اعم (يعني كتاب و سنت) و مخاطبان وحي. اگر نقش واسطهبودنمان را خوب ايفا كنيم خوب تحقيق كردهايم. لازمه اين امر آن است كه بدانيم ذهن و زبان مخاطبان امروز وحي چيست؟ بايد نيازهاي واقعي مخاطبان وحي را پيدا كنيم.»
http://www.hadith.ac.ir دانشكده علوم حديث
در ادامه به عنوان نمونه به برخي از رهيافت هاي روش شناسي كه مي تواند در حوزه مطالعات ديني مورد بهره برداري قرار گيرد اشاره مي شود:
الف) نشانه شناسي
نشانهشناسي يكي از دانشهاي نوپا است كه تأثيرات عميقي در بررسي نصوص ديني و ادبي نهاده است. تأثير اين دانش به حوزههاي ادبي و دينيمحدود نميشود؛ بلكه حوزههاي بسياري مانند: هرمنوتيك، زبانشناسي، فلسفه، هوش مصنوعي و…، رنگ مباحث آن را به خودگرفتهاست.
معرفت ديني، معرفتي نص ـ محور است و فعاليتهاي نشانهشناختي بر روي نص، هستة اصلي معرفت ديني را فراهم ميآورد. نشانهشناسي دربسياري از دستاوردهايش با معرفت ديني ارتباط مييابد. چهاربحث عمده سخن در اين زمينه كه تاثيرات نشانهشناسي بر معرفتشناسي ديني را نشان ميدهد عبارتنداز:
ــ بيان فعاليتهاي عمدة نشانهشناختي عالمان دين
ــ منطق فهم نصوص ديني
ــ ابطالپذيري در فهم (نظر امبرتو اكو)
ــ نامحدود بودن فرايندنشانگي
هر يك از اين مباحث، طرحي جديد در معرفت ديني ميافكند و جهت خاصي به مباحث آن ميدهد. (درگاه پاسخگويي به مسايل ديني / نشانه شناسي و معرفت ديني - عليرضا قائمي)
ب) هرمنوتيك
تقريبا تمامي تعاريف موجود درباره هرمنوتيك را مي توان برگرفته از سه جريان هرمنوتيكي در مغرب زمين دانست:
1) برخي همانند شلاير ماخر و ديلتاي و آگوستين هرمنومتيك را به فهم متون (عمدتا مقدس) و آشكار كردن رموز و معاني در آثار مكتوب تعريف كرده اند.
2) تعريف دوم ريشه در انديشه هاي هايدگر و گادامر دارد كه قلمرو هرمنوتيك را تا مرزهاي زبانشناسي ، انسان شناسي و حتي هستي شناسي گسترش داده اند. در اين ديدگاه ، هرمنوتيك عبارت است از تأويل و تبيين سنت و اقوال گذشته از طريق امتزاج افقهاي متن و مؤول.
3) تعريف سوم از انديشه هاي ريكور نشأت مي گيرد كه هرمنوتيك را به شناخت و نظريه "علل معرفت و فهم" در پيوند با تأويل متون تعريف مي كند. در اين ديدگاه استعاره ، مجاز ، نماد . ... اهميت بيشتري دارد.
در كتاب مهم «روش شناسي مطالعات ديني» نوشته دكتر احد فرامرز قراملكي روش هرمنوتيك در زير مجموعه روي آوردهاي درون ديني گنجانده شده است. تقسيم بندي ايشان به اين ترتيب است:
طبقه بندي روشها و روي آوردهاي مطالعات ديني :
1) روي آوردهاي درون ديني
الف) از حيث ابزار و روش:
تفسير مأثور (قرآن به قرآن، قرآن به روايت)
تفسير غير مأثور(رمزي، علمي، فلسفي، عرفاني)
ب) از حيث پارادايم:
سمانتيكي
هرمنوتيكي
2) روي آوردهاي برون ديني
تجربي
تحليلي
تاريخي
پديدارشناختي
وجودي نگر
3) روي آوردهاي تلفيقي
تطبيقي
ميان رشته اي
هر چند هرمنوتيك نخستين بارتوسط شلايرماخر در تفسير متون ديني بكار رفت اما نمي توان انتظار داشت كه رهيافتهاي هرمنوتيكي به صورت فعلي كارايي بالايي در فهم و تفسير متون ديني ما نيز ايفا كنند زيرا بعضا از مباني هستي شناسي و معرفت شناسي كاملا متفاوتي نشات مي گيرند كه با مباني معرفت شناسي ما بيگانه است. دكتر داوود فيرحي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در موردي مشابه در باره استفاده تام از اين نوع رهيافتها (در مورد خاص كاربرد روش شناسي فوكو در مطالعات اسلامي) مي گويد:« اين كه روش شناسي فوكو را جداي از معرفت شناسي ماترياليستي اش، مي توان در خوانش متون ديني به كار برد هنوز مورد سوال است. » ايشان در ادامه مي گويد:«همچنين اينكه آيا مي شود هرمنوتيك فاقد معناي مركزي فوكو را در خوانش امر ديني كه در ذات خود معناگرا و داراي حقيقت مركزي است، پرسشي است كه بايد به آن پاسخ داد.
تنها چيزي كه لازم است اين تفسير هاي نوگرايانه پاسخ دهند اين است كه چگونه مي توان از متدولوژي فوكو كه مبتني بر معرفت شناسي ماترياليستي است جهت خوانش معرفت ديني كه قائل به حقايق متعالي و معاني قدسي است استفاده كرد.» (www.feirahi.ir )
دو رهيافت فوق تنها به عنوان نمونه هايي از رهيافتهاي موجود در اين باره مطرح گرديد. رهيافتهاي ديگري از قبيل رهيافتهاي زبانشناسانه، تحليل گفتمان و... نيز وجود دارند كه به نوبه خود حائز اهميت و بررسي اند.
در ادامه از زاويه اي كمي متفاوت تر به اختصار برخي ازچالش هاي فراروي روش شناسي در مطالعات ديني را مورد بررسي قرار مي دهيم.
چالشهاى روش شناختى مذهبى
فلسفه ختم نبوت را مىتوان بنياد چالشهاى معرفتى و روششناختى ميان علماى شيعه و اهل سنت دانست. از منظر علماى اهل سنت، فلسفه ختم نبوت با كمال و رشديافتگى امت و عدم اجماع امت بر خطا تفسير مىشود؛در حالى كه از نظر علماى شيعه، فلسفه ختم نبوت تداوم امامت با ويژگىهاى نص و عصمت است. پذيرش تداوم عصمت و رهبرى الهى از سوى شيعيان، پيامدهاى زيادى چون گسترش منابع توليد معرفت دينى را در پى داشت. در اين راستا علاوه بر قرآن و سنت قولى، رفتارى و تقريرى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله كه مشترك ميان شيعه و اهل سنت است، سنت قولى، فعلى و تقريرى امامان دوازده گانه براى شيعيان از منابع توليد معرفت دينى به حساب مىآيد. همچنين اصولى از قبيل اصل تقديس ناشى از نصب الهى، اصل صلاحيتهاى شخصى مبتنى بر عصمت و عدالت و اصل اقبال عامه كه ناشى از بيعت ارادى مردم است در رهبرى شيعه، پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله، مورد تأكيد قرار گرفت؛ در حالى كه در ميان اهل سنت شاهد تنوع نظريههاى مشروعيتبخشى هستيم كه نتيجه نظريه عدالت صحابه است. در واقع اهل سنت با ارائه نظريه عدالت صحابه و قداست بخشيدن به تاريخ صدر اسلام كوشيده تا حدى مشكل كمبود منابع توليد معرفت دينى را رفع كند. نظريههاى مشروعيت امت، مشروعيت شورايى، مشروعيت اهل حل و عقد و مشروعيتبخشى قدرت همه برگرفته از تاريخ صدر اسلام است.
اين دو ديدگاه باعث شد تا در ميان شيعيان عدالت بر امنيت مقدم گردد و در ميان اهل سنت امنيت بر عدالت؛ همچنين در بين اهل سنت، نظريات فقه سياسى متأخر از عمل شكل گرفت؛ اما در ميان شيعه، وحدت نظريه مشروعيت كه مبتنى بر انديشه امامت و تداوم عصمت بود، مانع از توجيه تاريخ و شكلگيرى نظريات متأخر از عمل گرديد. در جمعبندى بحث حاضر به ديدگاه شهيد صدر درباره نقطه محورى در چالشهاى روششناختى در حوزه فقه يعنى عقل اشاره مىكنيم. به نظر ايشان، جايگاه عقل در مباحث روششناختى، هم محل نزاع ميان شيعه و اهل سنت است و هم محل نزاع ميان خود شيعيان.
درباره مشروعيت به كارگيرى ادله عقلى در زمينه استنباط احكام فقهى دو نزاع و بحث وجود دارد: نخست، نزاع ميان اماميه و ديگران در اين باره كه آيا مىتوان به دليل عقلى ظنيّى چون قياس، استحسان، مصالح مرسله و همانند آن - كه اهل سنت بنا را بر حجّيت آن نهادهاند - اعتماد كرد يا نه. اماميه به پيروى از امامان خودعليهم السلام بر جايز نبودن استناد به چنين دليلى اجماع كردهاند؛ دوم، نزاع ميان خود اماميه در اين باره كه آيا استنباط احكام شرعى از ادله عقلى قطعى مشروع است يا نه. مشهور به درستى چنين استنباطى گراييده و محدثان به عدم حجّيت نظر دادهاند.
(انجمن علوم سياسي /دكتر نجف لكزاييhttp://www.psas.ir )
چالش مجتهدان و روشنفكران دينى
چالشهاى روششناختى و معرفتشناختى موجود ميان اين دو گروه را در موارد ذيل مىتوان ارائه كرد:
1. اصول فقه يا مكاتب روششناسى جديد: در حالى كه مجتهدان همچنان بر ارزش ابزارى و روششناختى اصول فقه تأكيد مىورزند، برخى از روشنفكران دينى تلاش مىكنند تا رهيافتهاى روششناختى جديدى چون هرمنوتيك، تحليل گفتمانى و ساير نحلههاى تفسيرى را پيشنهاد كنند. هرمنوتيك و ديگر روشهاى جديد اصول فقه را، به عنوان ابزارى براى كشف نظر دين، در حوزه مبانى مورد چالش قرار داده است.
2. كشف حقيقت و قرائتهاى مختلف: در حالى كه مجتهدان همچنان بر وجود حقيقت واحد اصرار مىورزند و معتقدند تمامى تلاشها براى به دست آوردن آن حقيقت بايد متمركز شود، روشنفكران دينى بر مشروعيت قرائتهاى مختلف از دين اصرار دارند. تمايز اين دو ديدگاه در چيست؟ اين سؤال از آن جهت مهم است كه برخى از پژوهشگران به وجود فتاواى مختلف اشاره كرده و آن را با قرائتهاى مختلف يكسان پنداشتهاند؛ در حالى كه مجتهدان چنين تفسيرى از اختلاف فتاوا ندارند. به نظر مجتهدان از ميان فتاواى مختلف، تنها يكى مىتواند درست و حاكى از حقيقت باشد و بقيه خطاست. بنابراين مختلف بودن فتاوا به نسبيّت و متعدد بودن حقيقت در نزد دانشمندان مختلف منجر نمىشود.
3. فقه و علم: مجتهدان بر جايگاه فاخر فقه، به مثابه دانشى كه عهدهدار نظم بخشيدن به زندگى فردى و اجتماعى انسان و جامعه معاصر است اصرار مىورزند، در حالى كه برخى از روشنفكران دينى معتقدند فقه عقلانيت خود را از دست داده و مديريت فقهى امروزه كارآيى ندارد و بايد مديريت علمى محور قرار گيرد. همچنين به اعتقاد مجتهدان، علم فقه هم جنبه تأسيسى دارد و هم جنبه امضايى، اما از نظر روشنفكران دينى، علم فقه فقط شأنيت پاسخدهندگى دارد و نه شأن تأسيسى؛ به عبارت ديگر، مجتهدان به دينى كردن عصر مىانديشند، در حالى كه روشنفكران دينى به عصرى كردن دين مشغولند. علاوه بر اين روشنفكران دينى بر نياز مجتهد به علوم انسانى تجربى در تفقّه و اجتهاد تأكيد مىكنند، اما اين مسأله هنوز در ميان مجتهدان پذيرفته نشده است.
4. فقه و اخلاق: تأكيد روشنفكران دينى بر اخلاق، معنويت و جنبههاى فردى دين بيش از تأكيد آنها بر مقررات و احكام فقهى است؛ در حالى كه مجتهدان عملاً تأكيد بيشترى بر فقه داشته و دارند.( http://www.psas.ir گزيدهاى از پژوهشى است كه در پژوهشكده انديشه سياسى اسلام انجام شده است و در اين موارد ارجاع داده است به: محمد مجتهد شبسترى، «هرمنوتيك ،كتاب و سنت»، ص 13-33، 40-45، 52-63 و 133-143؛ محمد مجتهد شبسترى، «نقدى بر قرائت رسمى از دين» (تهران: طرح نو، 1381)، مقالات مختلف كتاب به ويژه مقاله فقه سياسى بستر عقلايى خود را از دست داده است. عبدالكريم سروش نيز در بسيارى از سخنرانىها و مكتوبات خود بر اين نكته پا مىفشارد. از جمله در مقاله «دين اقلى و اكثر» در مجله كيان،)
...................................................................................................
منبع: دفتر جنبش نرم افزاري