دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شناخت سرچشمه های سکولار علوم انسانی غربی

بین تمامی موجوداتی که ما می‌شناسیم، انسان تنها موجودی است که دائما در حال تحول و پیشرفت است
شناخت سرچشمه های سکولار علوم انسانی غربی
شناخت سرچشمه های سکولار علوم انسانی غربی
نویسنده: زهیر بلندقامت پور

بایسته‌های تولید علم بومی

بین تمامی موجوداتی که ما می‌شناسیم، انسان تنها موجودی است که دائما در حال تحول و پیشرفت است. در ذات خداوند تبارک و تعالی تغییر و تحول ممکن نیست. لازمه تغییر، حرکت و به دست آوردن نداشته‌ها است و فقر و احتیاج در ذات خداوند ممکن نیست. بنابر این در او تغییر و تحول و پیشرفت معنا ندارد و ممکن نیست. اکثر فلاسفه اسلامی موجودات غیر مادی را نیز بدون تغییر می‌دانند زیرا تغییر را ملازم با مادیات می‌دانند و آنچه بهره ای از ماده ندارد، بهره‌ای از تحول نیز نخواهد داشت. اما عالم ماده قرین و ملازم تغییر و حرکت است. عالم ماده لحظه به لحظه و آن به آن، نو می‌شود و قوای خود را به فعلیت می‌رساند. هرجا تغییری ملاحظه می‌شود در موجود مادی است که رخ می‌دهد و هرجا موجودی مادی داریم، تغییر نیز خواهیم داشت. تغییر و مادیت، لازم و ملزوم یکدیگرند و از هم جدایی ندارند. عالم ماده عالم حرکت است و عالم مجرد از ماده عالم ثبات. عالم مادی لحظه به لحظه نو می‌شود و عالم مجرد از ماده بدون تغییر باقی می‌ماند. عالم ماده قوا و استعدادهای خود را تدریجا به فعلیت می‌رساند اما عالم مجرد از ماده فعلیت محض است و هیچ استعداد و قوه ای ندارد. عالم ماده در ذات خود حرکت دارد اما عالم مجرد از ماده ذاتا حرکت را نمی‌پذیرد. در عالم ماده حرکت ضروری و واجب است و در عالم مجرد از ماده حرکت ممتنع. حرکت برای عالم مادی ذاتی است و برای عالم مجرد از ماده غیر ممکن. عالم ماده قرین زمان است و عالم مجرد از ماده مجرد از زمان و محیط بر زمان. موجودات عالم ماده آغازی دارند و پایانی اما در موجودات عالم مجرد از ماده به کار بردن آغاز و پایان بی معنا وخطا است. انسان موجودی است که گرچه روحی مجرد از مادیات دارد و از «نفخت من روحی» نشات گرفته است، اما محصور به عالم ماده شده و در قفس بدن زندانی. ملاصدرا مدعی است که نفس در بدو تکوّن مادی است؛ به عبارتی جسمانیة الحدوث است اما در بقا روحانی و مستقل از ماده است. در نظر صدرا انسان موجود واحد سیالی است که در حرکت جوهری از مراتب صرفا مادی تن گذشته است و روحی مجرد از ماده به دست آورده است. انسان دو وجود ندارد که یکی مادی و دیگری مجرد از ماده باشد. بلکه نفس انسانی ابتدا از درجات جمادی و نباتی عبور کرده و در آخر و در حرکت جوهری به شکل نفس ناطقه انسانی در می‌آید و می‌تواند با اختیار خود از ملک پران شود یا پست تر از گاوان و خران شود که خداوند فرموده است «اولئک کالانعام بل هم اضل».

دیگر موجودات عالم ماده گرچه تغییر و تحول دارند، اما تکامل و ترقی در آنها دیده نمی‌شود. فرضیه تحول یا تکامل داروین صرف نظر از اشکالات عدیده‌ای که به آن وارد است و نتایج غلطی که از آن برداشت شده است، مدعی است با تغییر شرایط محیطی، در حیوانات نیز تغییراتی در جهت تطبیق با شرایط جدید ایجاد می‌شود. این تحول یا تکامل ابتدا از محیط شروع می‌شود و تحول در انواع به دلیل سازگاری با شرایط جدید رخ می‌دهد. اما در مورد انسان و جامعه انسانی تحول از خود انسان شروع می‌شود و به تغییر و تحول در محیط کشیده می‌شود. به عبارتی در انسان مبدا تحول انسان است و در دیگر موجودات مبدا تحول محیط است نه خود آن موجود. انواع اگر تحولی هم پیدا کنند در شرایط مادی حیات تحول پیدا می‌کنند اما انسان در روح و بعد معنوی نیز متحول می‌شود. انسان نه فقط در شرایط مادی خود مثل شکل خوراک و پوشاک و مسکن خود تحول ایجاد کرده بلکه مهم تر از آن توانایی تحول و تکامل در مراتب معنوی و روحی را نیز دارا است. آنچه انسان در موجودات زنده عالم دیده فقط یکنواختی و تکرار است. هیچ تحولی در روحیات و مراتب معنوی دیگر موجودات مشاهده نکرده است. اسب از وقتی که بشر او را شناخته اسب بوده. نه تحولی و نه پیشرفت و ترقی و تکاملی. اما انسان به خاطر قوه تفکر و اختیار در عرض عریضی از مراتب قرار گرفته که از اسفل السافلین تا اعلی علیین را شامل می‌شود. پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم اشرف مخلوقات عالم امکان قرار می‌گیرد و در سوی دیگر فرعونی قرار می‌گیرد که ادعای خدایی و «انا ربکم الاعلی» دارد. بنابر این تنها انسان است که در این عالم توان پیشرفت یا پسرفت دارد و تنها اوست که بر سرنوشت خود و سعادت و شقاوتش سیطره دارد و باقی موجودات به حکم غریزه یا شهوت آن می‌کنند که پدران و مادرانشان انجام داده بوده‌اند. انسان برای تکامل و پیشرفت احتیاج به ابزار دارد. بعضی انسان را حیوان ابزار ساز دانسته اند. این نظریه صرف نظر از صحت و سقمش تاثیر مهم ابزار در زندگی بشر را می‌رساند.

باستان شناسان تاریخ حیات بشر را با ابزاری که استفاده می‌کرده است تقسیم می‌کنند. عصر حجر‌، عصر مفرغ و عصر آهن. اختراع چرخ از نقاط مهم تاریخ تمدن بشری شمرده می‌شود. همه اینها نشان دهنده این است که ابزار نقش مهم و حیاتی در تمدن بشری ایفا می‌کند. ابزار را به دو نوع تقسیم می‌کنند. سخت افزار و نرم افزار. منظور از سخت افزار آن بخش از تمدن و ابزارهای بشری است که قابل دیدن و لمس کردن می‌باشد. شیئی مادی است که بشر آن را ساخته و از آن استفاده می‌کند. اما مهم تر از سخت افزار، نرم افزار ساخت آن وسیله است. مهم تر از خود ابزار، دانش دستیابی به ابزار و ساختن آن است. به این دانش و فن، نرم افزار گفته می‌شود. پیشرفت بیش از آنکه به سخت افزارها متکی باشد به نرم افزارها متکی است. در پیشرفت نرم افزاری آنچه بیش از همه نقش بازی می‌کند نیروی فکری و نیروی انسانی فعال یک کشور است. کشوری که در پی پیشرفت باشد‌، چاره ای ندارد جز اینکه با تمام قوا به تولید فکر و اندیشه بپردازد. موتور محرکه پیشرفت‌، تولید علم و تفکر است. در میان انواع علوم با موضوعات و روشهای مختلف آنچه بیش از دیگر علوم می‌تواند تاثیر گذار باشد، علوم انسانی است. علوم طبیعی گرچه در زندگی روزمره نمود بیشتری دارد و بعضی با ساده انگاری پیشرفت را در پیشرفت علوم طبیعی منحصر می‌دانند اما پوشیده نیست که آن علمی که ریشه و پایه پیشرفت است –‌ حتی پیشرفت در علوم طبیعی و تجربی، علوم انسانی است.

جامعه بشری بر انسان و روابط انسانی استوار است. آنچه جامعه را شکل می‌دهد ماشین و چرخ دنده نیست. جامعه از انسانهایی تشکیل یافته که دارای فکر، شعور، علم، قدرت و اراده و هزاران صفت دیگر است. هدف از تشکیل جامعه رسیدن فرد و جامعه به سعادت و هدف نهایی خود است و انسان با توجه به هدفی که برای خود انتخاب کرده باید به برنامه ریزی و حرکت بپردازد. در شناخت هدف و راهکار برای حرکت به سوی هدف، این علوم انسانی است که نقش محوری دارد و جریان حرکت انسانی را مشخص می‌کند. بنابر این برای سعادت یک جامعه قبل از اینکه نوبت به علوم طبیعی برسد، باید به علوم انسانی پرداخت. باید با جهان بینی درست و مطابق با واقع، جهان و انسان را شناخت و مطابق این شناخت قدم در راه سعادت بشر گذاشت و إلاانسان و جامعه انسانی رهسپار ترکستان گمراهی و ضلالت خواهد شد.  

علوم انسانی از مهجور‌ترین علوم در کشور ما بلکه در تمامی کشورهای جهان سوم است. ما از بیرون به تمدن غرب و دستاوردهای علمی‌اش خیره شده ایم و علم غربی را منحصر در علوم ریاضی و طبیعی می‌دانیم و وجه همت خود را پیشرفت در علوم طبیعی قرار داده ایم تا از انسان غربی و علم انسان غربی عقب نمانیم. اما بی خبریم از اینکه این تمدن غرب با همه پیشرفت ظاهری و مادی‌اش، ریشه در علوم انسانی‌اش دارد.

تمدن و تمدن سازی از راه سخت و دشوار علوم انسانی می‌گذرد. هیچ قومی در عالم نیست که فقط به قدرت مادی و طبیعی و نظامی خود تکیه کرده باشد و توانسته باشد تمدنی هرچند کوچک ایجاد کرده باشد. تمدن یونان و روم باستان ریشه در علوم انسانی و نگاه خاص آنها به انسان دارد. به همین دلیل ملاحظه می‌کنیم که اسکندر مقدونی زمانی را به شاگردی ارسطو فیلسوف بزرگ یونان پرداخته است. مارکوس اورلیوس از فرمانروایان روم‌، خودش جزء حکیمان و فیلسوفان به حساب می‌آید. تمدن اسلامی در قرنهای هفتم و هشتم به علوم فلسفی و انسانی گرفته شده از حکمت مشاء تکیه می‌زند و خواجه نصیر الدین طوسی که وزیر ایلخان مغول می‌شود و در توسعه علوم طبیعی مثل نجوم تاثیر بسزایی در عالم اسلامی دارد‌، خودش یکی از فیلسوفان برجسته عالم اسلامی است. او در علوم انسانی آن روز از فلسفه و کلام گرفته تا عرفان و علم النفس و معاد شناسی و عرفان سرآمد دانشمندان عصر خود است. کتاب شرح اشارات و تنبیهات او شاهدی است بر جامعیت او در علوم انسانی و عقلی آن دوره. تمدن غرب نیز از این قاعده مستثنی نیست. سرچشمه علم امروز غربی، در علوم انسانی نهفته است. غرب هنگامی در مسیر پیشرفت خود قدم گذاشت که به علوم انسانی پرداخت. علم طبیعی در غرب فرزند علوم انسانی غربی است. غرب هنگامی پیشرفت کرد که علوم انسانی اش تغییر کرد. علم جدید با تغییر هدف علم از شناخت جهان به تغییر جهان ایجاد شد. دیگر هدف از علم شناخت جهان پیرامونی نبود بلکه سیطره بر طبیعت و تغییر آن برای ارضای نیازهای مادی بشر هدف علم قرار گرفت. این تغییر با تحول در معرفت شناسی‌، روش شناسی و فلسفه شروع شد و سپس به فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی و علوم طبیعی کشیده شد. بزرگ ترین نظریه پردازان علم و سیاست و اخلاق در غرب، فیلسوفان هستند. آنهایی که اسمشان در شمار بزرگ ترین فیلسوفان مغرب زمین قرار دارد، از سردمداران تفکرات سیاسی و اخلاقی و حتی از بزرگ ترین عالمان علوم طبیعی هستند. فیثاغورث، افلاطون، ارسطو، بیکن‌، دکارت‌، هابز‌، لاک‌، هیوم و بسیاری دیگر را می‌شود نام برد که نامشان هم در شمار فیلسوفان شمرده می‌شود و هم در کنار صاحبان اندیشه سیاسی و نظریه پردازان اخلاقی و بعضا در شمار کاشفان قوانین طبیعی و ریاضی. فلاسفه غربی مطابق نظرات انسان شناسی و جهان شناسی خود به تولید علم و تمدن پرداختند. تمدنی که امروزه در غرب شکل گرفته و جامعه ما و جوامع جهان سوم مفتون زرق و برق آن شده است‌، بر بنیان جهان شناسی و انسان شناسی غرب شکل گرفته است و به جای توحید از سرچشمه الحاد و سکولاریسم آب می‌خورد. مادر علوم انسانی فلسفه است. زایشی اگر در علوم باشد‌، از فلسفه آغاز می‌شود زیرا فلسفه است که عهده دار جهان بینی است. بدون جهان بینی صحیح نمی‌توان از انسان و علوم انسانی به درستی سخن گفت. محور علوم انسانی انسان و جامعه انسانی است و تا انسان و هدف انسان را نشناسیم‌، نمی توانیم علمی تولید کنیم که انسان را در راه رسیدن به هدفش یاری کند. شناخت جهان‌، انسان و هدف نهایی انسان کار فلسفه است. باید از فلسفه شروع کرد و دستاوردهای آن را در دیگر علوم انسانی به کار گرفت. تا در فلسفه تحولی رخ ندهد در هیچ کدام از علوم انسانی تحولی رخ نخواهد داد. تحول در فلسفه تحول در باقی علوم انسانی را در پی خواهد داشت. قدما فلسفه را به درستی مادر علوم می‌دانسته اند و برای زایش و تولید علم، باید به سراغ فلسفه رفت. متاسفانه در کشور ما یا به فلسفه پرداخته نمی‌شود یا اگر پرداخته می‌شود غالبا به ترجمه آثار فیلسوفان غربی پرداخته می‌شود و قلیلی هم که به فلسفه اسلامی مشغول‌اند، فقط به مباحث الهیات بالمعنی الاعم می‌پردازند و به فکر تولید علوم انسانی از این فلسفه نیستند. فلسفه آن گاه می‌تواند در تولید علم و تمدن نقش داشته باشد که از دل مبانی هستی شناسانه و انسان شناسانه فلسفه علوم انسانی تولید شود و این علوم انسانی بر تولید و جهت دهی علوم طبیعی و تجربی موثر قرار بگیرند. برای تمدن اسلامی قبل از اینکه به علوم تجربی پرداخته شود باید فلسفه علمی مطابق با تمدن اسلامی تدوین شود و مطابق روش شناسی و غایت شناسی اسلامی به تولید علم تجربی پرداخت. اگر می‌خواهیم در دنیای امروز سری در میان سرها بلند کنیم‌، باید تمدن ساز باشیم. تمدن سازی از راه تولید علم می‌گذرد و راه تولید علم تحول و بازنگری در علوم انسانی است. تمدنی که بخواهد رنگ و بوی اسلامی داشته باشد، باید بر علوم انسانی ای متکی باشد که از سرچشمه اسلام سیراب شده باشد و ریشه در جهان بینی و انسان شناسی اسلام داشته باشد. اینکه مقام معظم رهبری به حق تاکید بر تحول و بازنگری و تولید علم در زمینه علوم انسانی دارند ازهمین جهت است که تمدن سازی از تحول در علوم انسانی باید شروع شود. پس اگر خواهان پیشرفت هستیم باید به تولید علم در همه علوم بالاخص علوم انسانی بپردازیم. علوم انسانی ای تولید کنیم که بر پایه و شالوده اسلام استوار باشد و هدف را عبودیت و بندگی خدا بداند. نه اینکه فقط برای التذاذ بیشتر برنامه ریزی کند و به سوی مادی گری حرکت داشته باشد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS