نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
بسیاری از بزرگان فرقههای باطل حاضر نیستند بحث کنند و مطلب را روشن کنند؛ چون آنها همین ابهام را میخواهند تا در سایه آن یک مشت مرید داشته باشند. در برخورد با این نوع از اختلافات، باید توجه داشت که آنچه اهمیت دارد این است که در بین اتباع این شیادان کسانی هستند که واقعا طالب حقند؛ ولی در اشتباه افتادهاند. آن چنان به اینها اعتماد داشتهاند که روش باطل آنها را باور کردهاند. من در طول زندگی هفتاد و چند ساله ام با اشخاص زیادی از این دسته برخورد داشته ام. در بین فرق مختلف اسلامی، مسیحیان و دیگر ادیان، واقعا افرادی بودند که اگر برایشان ثابت میشد که اسلام و مذهب اهل بیت علیهم السلام تنها مذهب حق است حتما آن را میپذیرفتند. من نمی گویم همه این طورند؛ اشتباه نشود؛ بلکه کسانی هم هستند که واقعا عناد خاصی با اهل بیت علیهم السلام و شیعه دارند. آن قدر عناد دارند که اگر در کتابی، داستان یا روایتی به نفع شیعه ببینند در چاپ بعد آن را حذف میکنند. این چه قدر زشت است! این خیانت به تاریخ و به اسناد تاریخی و حقیقت و بشریت است.
تسلیم در برابر حق؛ راز سعادت
ان شاءالله این عناد و لجبازی در ما پیدا نشود؛ اما بالاخره باید از این که در مقابل حق بایستیم به خدا پناه ببریم! قرآن میفرماید: تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین؛1 اگر این خوی شیطانی را از جوانی در خودمان تغییر دهیم، تمرین کنیم که همیشه تابع حق باشیم، وقتی فهمیدیم یک جایی اشتباه کردهایم بگوییم اشتباه کردم؛ به خدا قسم هیچ ضرری به ما نمیخورد. امتحان کنید! عزیزتر میشوید، اما شیطان نمیگذارد. گاهی میفهمیم اشتباه کردهایم باز هم بر آن اصرار میکنیم. این صفت در حد روسا، رهبران و اداره کنندگان جامعه خیلی فساد ایجاد میکند. به هر حال انسانهای معاند هم هستند. قرآن میفرماید: ان الذین کفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون¤ ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم،2 و یا در سوره یس میفرماید: وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون¤ و سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون¤ انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب.3 این طور نیست که همه تابع دلیل و برهان باشند؛ اما نباید گمان کنیم که همه معاندند. شاید اکثریت مردم این گونه اند که اگر حقیقت را بشناسند، به آن ایمان میآورند. مقداری کوتاهی از ماست که آن طوری که باید و شاید حقایق را برای دیگران بیان نکردهایم.
راه صحیح و منطقی در این اختلافات این است که سعی کنیم با دلیل و منطق و با شیوهای که تعصبات طرف را تحریک نکند حقیقت را به طرف مقابل بشناسانیم. آنها هم آدمی زاد هستند. اگر کسی با زبان منطقی و ملایم با خود ما صحبت کند اشتباهاتمان را قبول میکنیم؛ اما اگر از اول با تندی و پرخاش و احیانا با توهین با ما حرف بزند ما هم در مقابلش موضع میگیریم. اگر با مردم با بیانی منطقی و روشی صحیح حرف بزنیم بسیاری از اختلافات برداشته میشود. مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه به مناسبتی فرمودند: این صحیح نیست که ما از اول با یک نفر سنی مذهب درباره مسائلی که موجب ناراحتی شان میشود با شدت و حدت بحث کنیم. ایشان میفرمودند: بهترین راه این است که ما به آنها بگوییم شما در فقه تابع چهار نفر از علمای بزرگ هستید؛ ابوحنیفه، شافعی، مالک و احمدبن حنبل. ابوحنیفه و مالک مستقیما شاگرد امام صادق علیه السلام بودند. خودشان هم افتخار میکردند. از ابوحنیفه نقل شده که گفته است: «ما رایت افقه من جعفر بن محمد» و در جای دیگر میگوید: «لولاالسنتان لهلک النعمان»! (نعمان اسم ابوحنیفه بوده است). آیا تقلید کردن از شاگرد مانع از تقلید کردن از استاد میشود؟ ما از استاد اینها تقلید میکنیم و شما از شاگرد تقلید میکنید. چرا شما مذهب شیعه را در کنار سایر مذاهب معتبر نمیدانید؟ در مقابل این مطلب هیچ راهی جز قبول ندارند. آیا در جایی که شاگرد اعتراف کند که استاد از من خیلی بالاتر است و من هر چه دارم از اوست، تقلید از شاگرد جایز است و تقلید از استاد او جایز نیست؟! هیچ منطقی این را نمی پذیرد. این همان راهی است که مرحوم شیخ محمود شلتوت آن را مطرح کرد و مذهب شیعه را در مصر معتبر دانست و این از برکات اقدام مرحوم آیت الله بروجردی رضوان الله تعالی علیه بود که دارالتقریب را تاسیس کردند. اگر این باب باز شود و آنها حاضر شوند در کنار ابوحنیفه برای امام صادق علیه السلام هم اعتبار قائل شوند این رسمیت بخشیدن به شیعه است. این باعث میشود که کتابهای ما در کشورهای آنها از حالت قاچاق در آید. اگر آنها با معارف اهل بیت آشنا شوند، افرادی که طالب حقیقتند تدریجا شیعه خواهند شد. کم نیستند کسانی که طالب حقیقتند و شیاطینی مانع راهشان شده اند. ما اگر راه مسالمت آمیزی باز کنیم آنها راه را پیدا خواهند کرد. من در سفرهایم به کشورهای مختلف با اشخاصی برخورد کردم که علاقه شان نسبت به اهل بیت علیهم السلام از آن چه در بین ما شایع است کمتر نبود. با یک شیخ مصری در اندونزی ملاقات کردم که درباره اهل بیت علیهم السلام سخنرانی کرد. به او گفتم گویا شما مصریها نسبت به اهل بیت علیهم السلام علاقه مندید؛ گفت: «بلکه ما شیدا و عاشق اهل بیتیم!» اگر ما به روش صحیح تبلیغ کنیم و معارف شیعه را درست برایشان تبیین کنیم مطمئنا بسیاری از اینها شیعه میشوند؛ ولی ما کوتاهی داریم. ما باید به صاحب شریعت و مذهبمان جواب بدهیم.
برخورد با معاندان؛ بحث منطقی توام با ادب
اما در برابر معاندین و یا کسانی که آن چنان تحت تاثیر تبلیغات اینان قرار گرفتهاند که یقین کرده اند که مذهبشان حق و مذهب شیعه باطل است، چه وظیفه ای داریم؟ اگر ما در بیان حق و اثبات بطلان مذاهب باطل، کوتاهی کنیم به خدا، به پیغمبر، به انسانیت، به شهدا، به گذشتگان و به آیندگان خیانت کردهایم. در این صورت ما هم عملاجز شیاطینی شده ایم که راه حق را مسدود میکنند؛ و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم معتهدون.4 وقتی حقیقت را بیان نکنیم آنها سوءاستفاده میکنند و میگویند: «اگر مطلبی داشتند میگفتند و از خودشان دفاع میکردند.» پس وظیفه برابر این افراد چیست؟
اصل مساله حفظ وحدت در این جاست. اگر ما با اینها برخورد پرخاشگرانه و تند و متعصبانه داشته باشیم چه نتیجه ای دارد؟ نتیجه اش این است که بر عناد آنهایی که معاند هستند افزوده میشود و برای آنهایی که در اثر جهل به باطل مبتلاشده اند بهانه ای پیدا میشود که از ما رو برگردانند و بگویند: «اگر حق بودند چرا باید درشتی کنند و فحش بدهند؟! مطلب حقشان را با دلیل بیان میکردند.» چنین روشی باعث میشود ما را باطل محسوب کنند. پس برخورد متعصبانه، یعنی اظهار مطلبی بدون دلیل و توام با پرخاش اگر نتیجه معکوس ندهد نتیجه مطلوب هم نخواهد داشت. حرف منطقی است که نتیجه دارد. جلوی حرف منطقی نباید گرفته شود. هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که جلوی حرف منطقی گرفته شود؛ اما رفتار پرخاشگرانه، متعصبانه، خصومت برانگیز و کینه توزانه نه دلیل عقلی دارد و نه دلیل شرعی.
ممکن است گفته شود که: «در بعضی زیارتها برخی افراد لعن شده اند، و ما براساس همین زیارات مصادیق آنها را لعن میکنیم.» ولی در این روایات و زیارات گفته نشده است که بروید بالای مناره بایستید و لعن کنید، یا بروید پشت بلندگو لعن کنید! لزومی ندارد در حضور دیگران کاری کنید که آنها تحریک شوند و نتیجه اش این شود که شیعیان در جاهای دیگر مشکل پیدا کنند؛ خونشان را مباح بدانند و آنها را ترور کنند و هیچ پیشرفتی هم عاید شما نشود! این کار چه دلیل عقلی و شرعی دارد؟! بله، قرآن هم خیلی جاها صریحا افرادی را لعن کرده است؛ بلکه میگوید: «اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون؛5 خداوند آنها را لعن میکند و لعنت همه لعن کنندگان بر این افراد باد!» این لعن قرآن است؛ اما هیچ وقت لزوم ندارد که ما در مقابل کسانی که مثلادر صد مساله با هم اتفاق نظر داریم و مقدسات همدیگر را محترم میشماریم و فقط در چند مساله اختلاف داریم، آنها را چنان تحریک کنیم که از هر دشمنی برای ما دشمن تر شوند! چه دلیل عقلی برای این کار داریم؟ با این حال این حق را برای خودمان قائلیم که در محافل علمی، در محیط سالم، دور از تعصبات و در محیط تحقیقی بنشینیم و حقایق را بررسی کنیم؛ ببینیم کدام تاریخ درست و کدام خطا است. اگر این کار را نکنیم، به زبان امروزی ها، به علم خیانت کرده ایم، و به زبان دین، به خدا، پیغمبر، امام، شهدا و حقیقت خیانت کرده ایم. اگر این حقایق بیان و اثبات نشود آیندگان از کجا حقیقت را بفهمند؟ من و شما در مجالس مذهبی، مساجد، حسینیه ها، روضه خوانیها، مجالس عزاداری، مجالس سرور و... حق را فهمیدیم. اگر اینها نبود از کجا حقیقت را میفهمیدیم؟ اگر این وظیفه را انجام ندهیم، امانتداری نکرده ایم و حق را به اهلش نرسانده ایم. تحقیق درباره مسائل اعتقادی و مسائل تاریخی که نتایج اعتقادی، دینی و مذهبی دارد یک وظیفه عقلی و شرعی است. این باب نباید مسدود شود؛ ولی باید احترام طرفمان را حفظ کنیم و بی جهت احساساتشان را تحریک نکنیم. بی جهت چیزهایی نگوییم که هیچ نتیجه ای برای اثبات حق ندارد؛ بلکه بر عناد و لجاج لجبازان میافزاید و احیانا دشمنی هایی به بار میآورد که موجب کشته شدن افراد بی گناه میشود.
تاریخ تشیع نشان میدهد که چه قدر شیعه به دست این افراد نادان یا معاند در اثر حرفهایی که شیعه دیگری در یک شهر دیگری زده است به شهادت رسیدهاند. صرف نظر از جهت دینی، آیا این کار، کار عاقلانهای است که آدم کاری کند که عده ای از دوستان و عزیزان خودش را که مثل جان عزیزند، به کشتن بدهد؟! بنابراین ما دو وظیفه داریم که نباید با هم خلط شوند؛ یکی این که کاری نکنیم که آن کسانی که امر بر آنها مشتبه شده یا خدای ناکرده اهل عنادند احساساتشان علیه ما تحریک شود و دشمنی آنها را زیاد کنیم؛ این میشود حفظ وحدت. دوم این که در محافل علمی از بیان حقایق و اثبات آنها خودداری نکنیم.
یکی از بزرگترین خدماتی که در قرن اخیر برای احیای مذهب شیعه و اثبات حقانیت آن انجام گرفت، کاری بود که در هندوستان مرحوم صاحب عبقات الانوار انجام داد و در نجف مرحوم علامه امینی رضوان الله علیهما با نوشتن کتاب الغدیر. چه خدمات بزرگی این دو بزرگوار انجام دادند و چه فداکاریهایی کردند! چه خون دلهایی خوردند تا این دو کتاب را نوشتند! علامه امینی چه عشقی به اهل بیت و امیرالمومنین علیهم السلام داشت که با شنیدن اسم امیرالمومنین علیه السلام اشک از چشمانش جاری میشد! اما در کتابش حتی یک جا نسبت به شخصیتهای مورد احترام اهل تسنن بی احترامی نکرده؛ بلکه همه جا به دنبال اسم آنها رضی الله عنه آورده است. با این روش، انسان هم حقیقت را تبیین میکند و هم بهانه به دست مخالف نمیدهد و اگر کسی هم طالب حقیقت باشد حق را میپذیرد. باید این حجاب حاجز که شیطان میان ما ایجاد کرده است از بین شیعه و سنی برداشته شود. باید کاری کرد که آنها حاضر شوند کتابهای ما را مطالعه و ما را هم مسلمان حساب کنند؛ البته یک مقدار هم رفتار نسنجیده بعضی از شیعیان در شکل گیری این مانع دخالت دارد. ما اگر خودمان را مسئول میدانیم که مذهب تشیع را ترویج کنیم و حقیقت آن را برای آیندگان حفظ کنیم باید از یک طرف بر اساس دلایل عقلی و منطقی و شواهد تاریخی آن را اثبات کنیم و از طرف دیگر متعرض کسانی که حساسیت آنها را تحریک میکند نشویم. دلایل آن چنان روشن است که مرحوم ماموستا شیخ الاسلامی، نماینده شهید کردستان در مجلس خبرگان، میگفت: «من عقیده ام این است و صریحا هم میگویم که اگر کسی به حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت کند کافر است!
به هر حال مساله تحقیق در مسایل اعتقادی و تاریخی در جهت اثبات حقانیت مذهب شیعه و بالعرض در جهل ابطال سایر مذاهب مخالف یکی از وظایف قطعی شرعی ماست که هیچ جانشین پذیر نیست؛ اما بشرطها و شروطها و آن این که با رعایت ادب توام باشد و آنها را تحریک نکنیم که باعث شود حجاب میان ما قویتر شود و اختلاف، جای اتحاد را بگیرد و نگذارد که مسلمانها بیشتر به هم نزدیک شوند و در مقابل دشمنان یکپارچه شوند.