دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جایگاه عقل بشری در قرآن و اسلام

No image
جایگاه عقل بشری در قرآن و اسلام

عقل، قرآن، اسلام، وحي

مسعود ادیب

موضوع «فطرت انسان» برای کسانی که می‌خواهند ایمان آگاهانه داشته باشند، از جهات مختلف، موضوعی ریشه‌دار در ایمان و دین است که در عین کهن بودن و بنیادی بودن، تازه و پرتپش هم هست؛ ایمانی که نه بر اساس جوشش عاطفی یا سرسپردگی اجتماعی، بلکه بر اساس عقلانیت و باور قلبی صورت گرفته باشد.

از روزگار کهن و در هر دینی مطرح بوده که ایمان به متن قدسی و غیبی (وحی) چه نسبتی با معرفهای غیر دینی به معنی عام کلمه دارد؟ در روزگار ما این مسأله اهمیت زیادی یافته است؛ زیرا در آن عقلانیت، استدلال خواهی و چون و چرا در هر نظریه رواج دارد که هم در مفاد ایمان و هم در عرصه گره‌گشایی‌های عملی این واقعیت به چشم می‌خورد؛ به ‌خصوص آنکه در دنیایی می‌خواهیم زندگی کنیم که هم دین (وحی که از طریق رسولان به ما رسیده است) و هم عقلانیت (تجربیات تمدن بشری) را پاس بداریم و لذا با سوالات و تنگناهای جدیدی مواجه می‌شویم؛ چه در کشور ما هم که حکومت عنوان دینی دارد و سعی می‌کند تصمیمات خود را با نصوص دینی منطبق کند و چه در کشورهای دیگر که مردم می‌خواهند مومنانه زندگی کنند.

در طول تاریخ معمولا خیلی زود نهادهایی پیدا شده‌اند که عنوان سخنگو یا مرجع تفسیر رسمی دین را به خود گرفته‌اند. معروفترین آن دستگاه پاپی و کلیسای کاتولیک است که از قرن اول یا دوم میلادی آغاز شد و در ابتدا اسقف روم ادعا کرد که با توجه به جانشینی پترس (که او را جانشین مسیح (ع) می‌دانست) و سپس با حمایت کنستانتین و اعلام مسیحیت به عنوان دین رسمی و برخورداری کلیسا از پشتوانه قدرت، آرام آرام این سخنگویی در شوراهای مختلف تثبیت شد و امروز هم کلیسا به عنوان مرجع رسمی شناخته شده است و پاپ هم کسی است که معصوم دانسته می‌شود و مورد حمایت روح‌القدس و واسطه زمین و آسمان دانسته می‌شود که تمام اعمال دینی باید با وساطت او و نمایندگانش انجام شود.

البته در اسلام این موضوع به جدیت وجود ندارد؛ اما در طول تاریخ هرگاه کسانی توانسته‌اند از پشتوانه قدرت برخوردار شوند، عنوان سخنگوی رسمی دین را هم به خود گرفته‌اند. نمونه بارز آن هم «ماجرای محنت» است که در دوران مأمون عباسی آغاز شد و در دوران معتصم و واثق به اوج خود رسید که به دلیل گرایش خلیفه به تفکر عقل‌گرایی اعتزالی و برخورداری از قدرت، آرام آرام معیار دینداری می‌شود؛ در ابتدا گفته می‌شد عالمان دینی که پایبند به مختصات فکری آن جریان نیستند، نباید در مناصب حکومتی به کار گرفته شوند و سپس حق اظهار نظر از آنان گرفته شد. پس از مدتی نیز گفتند که آنها باید از عقاید خود برگردند تا کار به جایی رسید که احمدبن‌حنبل که در آن دوره شیخ‌الاسلام بود، شکنجه می‌شود؛ زیرا اعتقادات رسمی خلیفه را نپذیرفته و به حدوث قرآن قائل نشده است.

اگر به این جمع‌بندی برسیم که نسبت ایمان دینی با ویژگی‌های انسانی و از جمله اندیشه او چیست، می‌توانیم در دو عرصه ذکر شده به آنها پاسخ دهیم. آیا تدین مستلزم این است که ویژگی‌های انسانی وانهاده شود یا اینکه ایمان دینی مستلزم خالصی یافتن و هدایت این ویژگی‌هاست؟ این سوال را به گونه دیگر هم می‌توان مطرح کرد: آیا انبیا آمده‌اند تا ما را به مخالفت متعبدانه با مقتصیات انسانیت دعوت کنند یا آمده‌اند تا ما را به شکوفایی انسانیت و مدد گرفتن از ویژگی‌های انسانی برای حرکت در مسیر ترسیم شده عالم غیب دعوت کنند؟ سعی می‌کنم با تمسک به آیات و احادیث این بحث را مطرح کنم.

مشهور‌ترین آیه در این زمینه آیه 30 سوره مبارکه روم است:

«فاقم وجهک للدین حنیفا، فطرت الله التی فطر الناس علیها، لاتبدیل لخلق الله، ذلک الدین القیم و لکن أکثر الناس لایعلمون؛ روی دلت را سوی این دین اعتدال گردان و برآن پایدار باش، آیینی برخاسته از فطرت الهی که قلوب انسانها بدان دعوت می‌کند؛ چرا که بر آن سرشته گشته، این آفرینش توحیدی تغییر پذیر نخواهد بود. این است دینی که تکیه‌گاهی استوار است، هرچند این حقیقتی است که بیشتر مردم آن را نمی‌دانند.»

در مورد تفسیر کلمه حنیف تفاسیر زیادی هست؛ مرحوم استاد مطهری به «حق طلبانه» معنا کرده‌اند؛ اما اگر از نظر لغوی بررسی کنیم، به معنای کسی است که به طور صحیح راه می‌رود. از منظر زمینه‌های تاریخی هم برخی مفسران این ‌گونه معنا کرده‌اند که مانند حنفاء دیندار باش. در حالی که این امر پیش فرض‌های کلامی غیر قابل اثباتی را به بار می‌آورد؛ زیرا حجیتی باید وجود داشته باشد تا عمل حنفاء حجت باشد و لذا احاله را به وضعیت نامعلومی داده‌ایم که در عمق تاریخ است؛ زیرا این گروه در زمان قبل از پیامبر(ص) زندگی می‌کردند. تعاریف برخی دیگر از بزرگان از کلمه حنفاء نیز در آیه از شواهد دیگری برخوردار نیست.

اما از نظر لغوی آیه بدین معناست که با دین خدا به نحو حنیف روبرو شو! و آن‌گونه که فطرت انسانی تو اقتصا می‌کند، دین بورز! این اقتضا مربوط به اندیشه، تمایلات و حتی اقتصائات عملی را شامل می‌شود و لذا فشار آوردن در عبادت و زور گفتن به طبیعت اسلامی مختصات دینداری اسلامی نیست. جالب این است که وقتی پیامبر(ص) می‌خواهند آسانی، راحتی و قابل پذیرش بودن دین خود را مطرح می‌کنند، می‌فرمایند: ممن به دین حنیف مبعوث شدم.» گاهی هم تعبیر «سمحه سهله» را عنوان می‌کنند. دلیل این موضوع هم آن است که با فطرت انسانی سازگار است و برای او ساخته و فرستاده شده است؛ نسخه مطابق با خلقت خداوندی در وجود انسان است و بنابراین خیلی راحت می‌توان آن را پذیرفت که بر این اساس از نظر فکری با راز آلودگی سر و کار ندارد و هم از نظر عملی، دشواری در آن نیست که معنای حنیف بودن همین است.

در نامه 31 نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) خطابی به امام مجتبی(ع) دارند که می‌فرمایند:

«اگر خدای تو شریکی داشت، باید رسولان او می‌آمدند و نشانه‌های قدرت و پادشاهی او را هم در عالم می‌دیدی»؛

یعنی از طریق وحدت نظام معرفتی، دینی و عملی عالم بر توحید خداوند استدلال فرموده‌اند. از سوی دیگر این‌گونه می‌توان استدلال کرد که از وحدت خداوند حکیم می‌توانیم نتیجه بگیریم که نظام تشریع و تکوین نمی‌تواند ناهمخوان باشد. معنا ندارد که خدواند حکیم و واحد انسان را با توان و حوصله مشخصی در میدان اندیشه وعمل بیافریند، اما دین را بر خلاف آن و به گونه دیگری بفرستد. بنابراین نسخه خلقت و دین، دو نسخه همخوان و متناظر هستند.

در این بحث چند موضوع پدید می‌آید: آیا امکان ندارد که عقل انسانی در مقام فهم، تمایل انسانی در مقام کشش و گرایش و رفتار انسانی در مقام عمل کردن به خطا بگراید؟ این امر امکان دارد و حتی بخشی از عواطف و عقل ما تربیت یافته، تاریخ‌مند و زمانی و مکانی است. شاید اگر در جای دیگری و دوره دیگری تربیت می‌شدیم، مسلمات ما چیزهای دیگری بود؛ اما آیا تمام ساحت وجود انسان معروض این دگرگونی‌هاست یا در انسان ابعاد ثابتی هم وجود دارد؟ از سه طریق به این سوال می‌توان پاسخ داد:

الف) مطالعه تجربی و پسینی: از طریق تفکر در تمدنها و نظام‌های اخلاقی و دینی قدر مشترک‌ها بیرون می‌آید که به نتایج قابل توجهی می‌رسد و در می‌یابیم مشترکات آنقدر زیاد است که می‌توان به عنوان مبنای انسانی به آنها تمسک کرد.

ب) تحلیل عقلی پیشینی: اگر قرار باشد هیچ مشترکاتی نداشته باشیم و گذر تمدنی، تاریخی، جغرافیایی و تربیتی نسبیت تمام عیار و تکثر تمام عیار ایجاد کند، زبان مفاهمه میان این واحدهای فرهنگی و تاریخی قطع خواهد شد.

ج) تعبد به نص: در حالی که فطرت انسان در هر جا شکلی می‌یابد، ولی در همه جا بنیه واحدی دارد. عناصر فطرت واحد انسان چیست؟ آیا به معنای وضعیت پیش ساخته‌ای است که با آن به دنیا می‌آییم یا اینکه یک استعداد است که هنگام رویارویی با این جهان به فعلیت می‌رسد؟ برخی فلاسفه اسلامی می‌گویند که فطرت انسان بر اساس تجربیات او ایجاد می‌شود(تجریه گرا هستند)، ولی به نحوی از فطرت تفسیر می‌کنند که هنگام مواجهه با عالم حقایقی را دریافت می‌کند و به عنوان «معرفت‌های فطری» از آن یاد کرده‌اند.

بنابراین، اسلام انسان را محدود و موظف به رهبانیت و ریاضت‌کشی نکرده است و او را به اندیشه‌ورزی دعوت کرده است. همچنین حقایقی را که از منابع دیگر دریافت نکرده است، در اختیارش قرار می‌دهد. این باعث می‌شود که دین را یک امر صرفا ارشادی ندانیم، همان طور که اگر نور نبود، چشم نمی‌توانست چیزی را ببیند، اگر وحی هم نبود پاره‌ای حقایق در اختیار قوه عاقله انسان قرار نمی‌گرفت. همان طور که نور قوی ما را از چشم بی‌نیاز نمی‌کند، قوه وحی نیز ما را از عقلانیت بی‌نیاز نمی‌کند و اصولا عقلانیت انسانی مخاطب وحی قرار گرفته است. حتی وحی از طریق ادبیات آشنا با عقل سخن می‌گوید. برای مثال در آیه 150 سوره انعام، نبی مکرم اسلام(ص) برای جناب اسعد بن زراره(نماینده مردم یثرب) خواندند. او اولین یثربی است که با پیامبر(ص) ملاقات کردند که ایشان این آیه را برای او قرائت کردند:

«قل تعالوا أتل ما حرم ربکم علیکم ألا تشرکوا به شیئا و بالوالدین إحسانا و لا تقتلوا أولادکم من خشیه إملاق نحن نرزقکم و إیاهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التی حرم الله إلا بالحق ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون: بگو بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید، و به پدر و مادر نیکى کنید، و فرزندانتان را از فقر مکشید! ما شما و آنها را روزى مى‌دهیم و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل مرسانید! مگر به حق. این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید تعقل کنید.»

یعنی عقل مخاطب گرفته شده است تا محرمات گفته شود. جالب است که اسعد بن زراره بی‌درنگ پس از شنیدن این آیه گفت: این همین چیزی است که می‌خواستم و بلافاصله مسلمان شد.

در همه این موارد می‌بینیم که وقتی عقل و وجدان انسانی مخاطب قرار می‌گیرد، خیلی زود مورد پذیرش قرار می‌گیرد. ممکن است کسی بگوید اگر دین این مسائل را نمی‌گفت، وجدان اخلاقی آنها را می‌پذیرفت. این آیات زمانی بیان شده‌اند که وجدان انسانی به محاق رفته بود و به همین دلیل از آن به دوران جاهلیت یاد شده است. قرآن کریم در آیه 10 سوره ملک از اهل جهنم نقل می‌کند که: اگر «شنیده بودیم یا عقلمان را به کار برده بودیم...» که پیداست سمع و عقل با عنوان بدیل برای نجات از آتش جهنم معرفی می‌شوند. در آیات مختلف هم بر تعقل تاکید شده است. در آیات 90 و 91 سوره نحل خداوند به عدالت، احسان و خیر به نزدیکان امر می‌کند و از فحشا، منکر و بغی نهی کرده است. همه این مضامین از حقایقی عرفی هستند؛ اما در تاریخ در بسیاری اوقات عنوان شرعی یافته‌اند؛ شاید به این دلیل که در روایات معروف و منکر ذکر شده‌اند. در حالی که اگر قرار است عقل ما این موارد را تشخیص دهد، چه اشکالی دارد که مصادیق ذکر شده در آیات و روایات را ارشادی بدانیم؟

در آیه 157 سوره مبارکه اعراف وقتی شاهد بر رسالت پیامبر(ص) ارائه می‌شود، تابعان ایشان مدح و ثنا شده‌اند؛ زیرا وقتی شواهد را دیدند پیامبر را پذیرفتند:

«الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبآئث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی أنزل معه أولئک هم المفلحون: همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر امی پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند؛ آنها را به معروف دستور می‌دهد، و از منکر باز می‌دارد؛ چیزهای پاکیزه را برای آنها حلال می‌شمرد و ناپاکیها را تحریم می‌کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمی‌دارد؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند و حمایت و یاری‌اش کردند و از نوری که با او نازل شده بود پیروی نمودند، آنان رستگارند.»

مردم از مفاهیمی مانند خباثت و... که در این آیه ذکر شده است، فهم مستقلی دارند و اصولا دلیل حقانیت پیامبران نیز همین است. بنابراین سرپل فهم دین در دست تک تک انسانهاست و ممکن است برخی مفاهیم در گذر زمان تغییر یابند که نیاز به مفاهمه عقل و دین دارد.

چه کسی مرجع رسمی سخن گفتن درباره دین باشد؟ ممکن است عقل انسان ظرایفی را درک نکند یا به خطا رود. از مثال‌های جالب در این زمینه کتاب «شهسوار ایمان» اثر کى‌یرکگور است. او حضرت ابراهیم را شهسوار ایمان معرفی می‌کند و سه ساحت برای زندگی انسان قائل می‌شود که یکی از آنها ایمان است و ابراهیم خلیل را شهسوار این ایمان معرفی می‌کند؛ زیرا حاضر شد به خاطر فرمان خدا کارد بر گلوی فرزند بی‌گناهش بگذارد. قطع علایق نفسانی یک بعد قضیه است که سیدالشهدا(ع) هم با فرستادن علی اکبر به نبرد این کار را انجام داد؛ اما ابراهیم کار دیگری کرد؛ امام حسین(ع) پسرش را به میدان فرستاد و دشمن او را به قتل رساند و ابراهیم(ع) خودش کارد بر گلوی اسماعیل گذاشت. نویسنده در اینجا نتیجه می‌گیرد که حیات عقلانی با دین سازگار نیست؛ ولی دو نکته در اینجا مغفول مانده است: مگر قربانی دادن و قربانی کردن یک عمل غیر عقلانی است؟ همه انسانها تصدیق می‌کنند که فدا کردن یک چیز بی اهمیت‌تر برای چیز مهمتر عملی اخلاقی است. اصولا اگر فداکاری را از حیات انسانی حذف کنیم، بخش عمده عظمت زندگی او از بین می‌رود؛ این امر نه فقط در ادیان، بلکه در حماسه‌ها هم وجود دارد. دعوا بر سر این است که آیا جان یک بی‌گناه از قربانی کم ارزش‌تر است؟ در اصل موضوع مشکلی نیست، در مصداق دعوا وجود دارد. در این مصداق هم ابراهیم(ع) مستقیما از وحی دستور می‌گیرد که این‌گونه ارتباط بعد از پیامبر خاتم(ص) قطع شد و امروز از طریق نصوص، فرمان‌های الهی را اجرا می‌کنیم و عقل و منطق هم شاهد هستند؛ لذا ابرهیم(ع) هم یک شب پس از گرفتن دستور الهی صبر کرد و سپس آن را اجرا کرد. یعنی قرینه غیراخلاقی قضیه باعث شد تا او فکر کند فرمان از جانب خدا نیست، تا اینکه به او ثابت شد خداوند دستور داده است؛ زیرا ملکوت آسمان را می‌دید. اما ما از این دید برخوردار نیستیم و عقل برایمان قرینه است؛ به تعبیر علامه طباطبائی(ره) عدالت در سلسله احکام دین قرار می‌گیرد و اگر یک حکم دینی با آن سارگار نباشد، قرینه‌ای است که بدانیم حکم خدا نیست. لذا بسیاری از علما توصیه کرده‌اند حدود مربوط به اعراض و دما نهایت احتیاط صورت گیرد و در زمان غیبت اجرا نشوند، زیرا ممکن است اصالت احکام آنها به خداوند نرسد.

متاسفانه در طول تاریخ، سوء استفاده از ایمان برای به قدرت رساندن طبقات با افرادی صورت گرفته است. روایاتی از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) با عبارات مشابه درباره کسانی نقل شده است که سخن علمایشان را مساوی سخن خداوند گرفتند. در احادیث دیگری هم می‌بینیم که مرجعیت وجدان انسان در فهم اصالت و عدم اصالت احادیث مطرح شده است. از امام باقر(ع) نقل شده است: «در هر حدیثی که از خاندان پیامبر به شما رسید و دلهایتان در برابر آن نرم شد و اگر احساس آشنایی کردید، بپذیرید و اگر بیگانه دانستید به علمای (معصوم) خاندان پیامبر رجوع کنید» که البته به آن بزرگان اکنون دسترسی وجود ندارد.

از پیامبر(ص) نیز نقل است که: «اگر حدیثی از من به دست شما رسید، اگر موافق حق بود، متعلق به من است و در غیر این صورت از من نیست؛ زیرا جز حق چیزی نمی‌گویم.» در این مورد باید گفت که اگر قرار باشد حق هم در حدیث دیگری بین شود، دور پیش می‌آید و لذا ابزاری برای کشف آن به نام عقل و فطرت انسانی داریم.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS