18 اردیبهشت 1397, 16:31
مفهوم نوسازی بیشتر از هرچیز، معرف پذیرش چندگانگی و تقسیم بندی جامعه به نیروهای اجتماعی گوناگون است و تفاوت عمده میان جوامع سنتی و مدرن به همین پذیرش و یا عدم پذیرش چندگانگی بازمی گردد. به دلایلی چون نفوذ نوعی فرهنگ سلطه پذیری از سوی قدرتهای جهانی، در دوران استعمارزدایی پس از جنگ جهانی دوم، گمان بر این بود که کشورهای تازه استقلال یافته برای نوسازی، صرفا دنباله رو غرب خواهند بود و تبلیغ فرهنگ کشورهای غالب از طریق وسایل ارتباط جمعی نیز موجب تحقق این مساله شد و الگوی فکری نوسازی خطی (Linear) را در حوزه سیاست تطبیقی پدیدار کرد. در فاصله سالهای 1945-1940 نظریات لیبرالی دموکراسی غربی در حوزه تحقیقات علمی یکه تازه بود؛ اما با آغاز دهه 1960، نظریههای رادیکال و مارکسیستی ضمن مخالفت با نظریات مزبور، صاحب جایگاهی ویژه برای تبیینهای خود در حوزه نظریههای سیاسی شدند.
از سوی نظریه پردازان، مراحل و مشخصاتی برای نوسازی به تعریف درآمده است که از آن جمله: سریل ادوین بلک، جهت تحقق نوسازی، ابتدا ظهور نوگرایی و جنگ با سنت، سپس پیروزی نوگرایی و ایجاد رهبری طرفدار نوگرایی - که به تحول عظیم اجتماعی – اقتصادی میانجامد و نهایتا یکپارچگی جامعه را در برخواهد داشت - مطرح میکند.
نیل اسملسر، نوسازی را به عنوان حرکت جوامع از فنون ساده به کار برد دانش عملی و از کشاورزی معیشتی به کشاورزی تجاری و از کاربرد نیروی بازوی انسان به کاربرد ماشین و از زندگی روستایی به زندگی شهری تعریف کرد. دیوید مک کللند پیدایش انگیزه پیشرفت و دانیل لرنر پیدایش همدلی و روح مشارکت جمعی را در میان افراد یک جامعه، عامل و زمینه مناسب برای آن جامعه میداند. سرینیواز، نوسازی را براساس پیدایش فرآیند غربی شدن تعریف میکند. جرالد بریز، فرآیند شهری شدن را اساس نوسازی میداند و ویلبر مور، بر فرآیند صنعتی شدن تاکید میکند. در جوامع معاصر نوسازی مرتبط میشود با توسعه اقتصادی و توسعه اقتصادی خود از جریان صنعتی شدن مایه میگیرد که این امر نیز نتیجه پیشرفت تکنیکی است. در واقع در روند نوسازی است که صنعتی شدن به عنوان وسیله کاربردی یا حتی هدف اساسی شناخته میشود که انگیزهها و نیروها به گرد آن میآیند و به نام آن مسوولیت سیاسی، کنترلها و مقررات قضایی وضع میشود و به همین ترتیب در جهت پاسخ به نیازها، جابه جایی جمعیتی صورت گرفته و شکل زندگی و سازمان اجتماعی دگرگون میشود.
به اعتقاد مارتین لیسپت، توسعه اقتصادی که باعث افزایش درآمد میشود، خود امنیت بیشتر اقتصادی و افزایش میزان تحصیلات را در پی دارد که میتواند اساس دموکراسی را پی ریزی کند.
بنا بر اندیشه مایکل تودارو زمانی میتوان مدعی وقوع توسعه در یک کشور شد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی به سوی وضعیتی بهتر از نظر مادی و معنوی تغییر یافته باشد که سه ارزش اصلی: تامین معاش، افزایش اعتماد به نفس و آزادی افراد جامعه، معرف تحقق وضعیت بهترند.
طبیعتا برای کاربردی شدن جمله اندیشهها پیرامون نوسازی – توسعه اجتماعی و... قرار گرفتن جامعه در جاده پویایی و تحولات مثبت، ابتدا به ساکن شرط اساسی این است که افراد جامعه با ذهنیتی نوین [و به دور از مشارکت منفعلانه و موضع گیریهای توده وار]، خواستههای جمع گرایانه و مترقی را همراه با رفتارهای اجتماعی منطقی تر ارایه کنند که مشخصا مبحث ذهنیت نوین در ارتباط مستقیم و بی واسطه با انسان مدرن قرار میگیرد. پیرامون ویژگیهای انسان مدرن، آلکس اینکلس، به آمادگی برای کسب تجارب جدید، استقلال روزافزون از چهرههای اقتدار، اعتقاد به علم، تحرک پذیری، برنامه ریزی بلندمدت و فعالیت در سیاستهای مدنی اشاره میکند و دانیل لرنر نیز شاخصه بارز انسان نوگرا را در خردمندی وی و علاقه بسیارش به مشارکت در امور اجتماعی برشمرد و البته هنگامی که مختصات یادشده را با وضعیت عمومی منتج از روحیات اجتماعی دیرپای جامعه ایران و در صدرشان نوعی نیاز مستمر به اسطوره سازی و نیازمندی به قهرمان و قهرمان سازی جهت حل و فصل یکباره حماسی!! عقدههای فردی و معضلات اجتماعی که در طی قرون و ادوار نهادینه شده اند، قیاس میکنیم به فاصله عظیم موجود میان مفهوم و کار ویژههای نوسازی با واقعیات اجتماعی مان معترف خواهیم شد و کوتاه سخن آنکه در نسبت سنجی میان واقعیات جامعه سراپا شبه سنتی – شبه مدرن ایران با تئوریهای جهان شمول و اثبات شده نوسازی، خلاموجود، همانا عدم تطابق سرمایه ذهنی مردم با نوع و جنس موضع گیریهای اجتماعی شان است که هم پوشانی نداشته و عمدتا بازتابشگر رفتارها و محتوای توده وار و سردرگمی است صرفا در قالبهای مدرن و معرف جامعه انسانی چندشخصیتی و تک بعدی و نه جامعه انسانی تک شخصیتی و چندبعدی....
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان