نویسنده: مهدی امام بخش
انسان شناسی در پی دانستن آن است که علم برای گروههای مختلف اجتماعی چه معنایی دارد؟
در ادامه سخنرانیهای گروه مطالعات علم موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، دکتر نهال نفیسی از دانشگاه رایس آمریکا درباره «انسان شناسی علم و تکنولوژی» بحث کرد. در این جلسه که دکتر نفیسی، به انسان شناسی علم پس از دهه 80 پرداخت و از نقش آنان در تولید علم گفت، بسیاری از مشتاقان مباحث روز شرکت داشته و سوالات دقیقی نیز مطرح ساختند. آنچه میخوانید خلاصه ای است از سخنرانی دکتر نفیسی.
ارتباط انسان شناسی با فرهنگ
انسان شناسی با فرهنگ مادی بیگانه نبوده و به نحوه استفاده از ابزار و ارتباط با اشیا و به معنا و عاملیت بخشی به اشیا پرداخته است. ابزار زمانی، مجسمه و چکش و داس بوده و امروز رایانه و تجهیزات آزمایشگاهی است که انسان شناسی به شکل کلاسیک به مطالعه این فرهنگ مادی پرداخته است.
مقوله دیگری که انسان شناسی کلاسیک به آن نیز پرداخته، نحوه شکل گیری دانشهای بومی و محلی است که به نظامهای معرفتی و روشهای تولید دانش مربوط میشود. البته در گذشته ممکن بود قبیله یا روستایی مورد پژوهش قرار گیرد و امروزه یک آزمایشگاه یا دانشگاه یا جامعه علمی میتواند مورد بررسی قرار گیرد. پزشکی و رابطه آن با فرهنگ نیز از قدیم موضوع انسان شناسی بوده و تنها همان گونه که جهان و موضوعات و سوژه ها، ابزار و جوامع تغییر کرده اند حوزه انسان نیز تغییر کرده اما دغدغهها و سوالات سابق باقی است.
از دهه 80 به بعد، مطالعاتی به این شکل جدید درباره علم شکل گرفت و انسان شناسی راجع به آزمایشگاههای شیمی یا فیزیک یا بیوتکنولوژی به وجود آمد. یکی از مهم ترین چیزهایی که انسان شناسی به مطالعات علم افزوده «مردم نگاری» است. مردم نگاری در انسان شناسی صرفا یک روش کیفی نیست و خود، یک نظام معرفتی و راهی برای دانستن و در ضمن نوعی نگرش و حتی «ژانر» است که روشهای نگارش خاص خود را دارد و معمولاداستان یک مواجهه را بازگو میکند.
در این داستان، نویسنده و چگونگی علاقهمند شدنش به موضوع و کی و کجا رفتن و با که مواجه شدن و حرف زدنش آمده و به گفتهها و دنیای آنها پرداخته و احساس و افکار آنها را بازگو میکند.
در واقع این داستان، داستان مواجهه با یک دنیای دیگر و نظام معرفتی دیگر است. تفاوت استفاده از مردم نگاری در جامعه شناسی معرفت علمی (SSK) با انسان شناسی آن است که نقش ابزاری داشته و صدای مردم درآن شنیده نمی شود در صورتی که در انسان شناسی به انواع و اقسام طرق مبادله کالاو دانش، سمینارهایی که در آن مورد استقبال قرار گرفته و این که چه کسانی از کدام دانشگاهها شرکت میجویند و مواد مورد نیاز خود را از کدام شرکتها تامین کرده و هزینهها و سیاستهای تحقیق چگونه تامین میشوند، پرداخته میشود.
این گونه است که در مردم نگاری انسان شناسانه صدای مردم پررنگ تر از جامعه شناسی است که مردم در پشت صحنه قرار گرفته و نظریههای جامعه شناسانه و مبانی فلسفی در پیش رو قرار میگیرند. «بر ساخت گرایی» ارمغان دیگر انسان شناسی برای مطالعات علم بوده است. این «بر ساخت گرایی» تا حد زیادی الهام گرفته از نسبیت فرهنگی است، البته نه به این معنا که همه چیز درست بوده و قضاوتی ممکن نیست بلکه به این معنا که تولید و ماهیت هر معرفتی، منوط به شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خاص است. حتی بر ساخت گرایی نیز تفاوتی بین جامعه شناسی و انسان شناسی وجود دارد.
به نظر میرسد در جامعه شناسی، یک سری متغیرهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جدا از علم و محتوای آن به عنوان چیزی ثابت وجود دارد که این تغییر متغیرها، بر علم تاثیرگذار است، اما علم خودش توسط دانشمندان تولید میشود و فقط از این جهت تحت تاثیر جامعه است که دانشمند به عنوان عضو اجتماع تحت تاثیر متغیر هاست.
تفاوت دیگر جامعه شناسی کلاسیک با انسان شناسی، آ ن است که جامعه شناسی در پی توضیح دادن این است که تولید علم چگونه تحت تاثیر متغیرهای تاریخی و سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار میگیرد در حالی که هدف انسان شناسی تفسیر است. انسان شناسی در پی دانستن آن است که علم برای گروههای مختلف جنسیتی، نژادی، ملیتی و نسلی چه «معنایی» پیدا میکند بنابراین انسان شناسی به معنای فرهنگی روشها و وسایلی میپردازد که در تولید علم مشارکت دارند و آنها را تفسیر میکند.
نکته: انسان شناسی در پی دانستن معنای علم برای گروههای مختلف و فهم معنای فرهنگی روشها و وسایلی است که در تولید علم مشارکت پیدا میکنند تعریف «عامه مردم» نیز در جامعه شناسی متفاوت است. «عامه» در برنامه جامعه شناسی معرفت علمی، در حال فاصله گرفتن از علم است که به او نشان داده میشود که علم ارزشمند بوده و از روشهای علمی و براساس سند و مدرک شکل گرفته در حالی که عموم مردمی که انسان شناسی با آن مواجه است، عامه ای نیستند که در بیرون علم ایستاده باشند بلکه فعالان عرصه علم و محیط زیست و یا بیمارانی هستند که با اجتماع و فعالیت و با در خواستهای خود از مجلس و مسوولان و شکایت و شرکت در دادگاه، خواستار تحقیقاتی هستند که به درمان بیماریها کمک میکند.
محور «انسان شناسی» انسان است و سعی در زدایش ابهامها و تردیدهای انسانی درآن صورت نمی پذیرد زیرا انسان بودن به معنای داشتن ابهام مواجهه با تردید است. بنابراین انسان شناسی در پی حل این ابهام و تردید و ارائه گزارش، پیراسته از کسانی نیست که عقلانی محاسبه کرده و عمل میکند.
رسالت اخلاق انسان شناسی
انسان شناس نشان میدهد رفتار آدمی ترکیبی از « لذت و ترس» در آن واحد است. در مورد علم و فناوری نیز انسان در عین این که از درمانهای جدید و پیشرفتههای علم راضی است از سوی دیگر نگران است.
انسان شناسی از طریق توجه به داستانهای مختلفی که افراد و گروههای اجتماعی درخصوص امری واحد میگویند، « دانش» تولید میکند و نشان میدهد هر یک از عناصر دخیل در تولید علم داستان خود را داشته و دارای منافع و ترسهای خود هستند که با کنار هم نهادن آنها میتوان تصویر منصفانه ای از آن داشت. با این کار انسان شناس به نوعی، رسالت اخلاقی و سیاسی برای خود قائل است که سعی میکند به یک گفتمان غالب، پیچیدگی بخشیده و داستانهای جدیدی را از مناظر مختلف درباره آن تعریف کند.
نمونهای از این گونه انسان شناسی، اثر «رینا رپ» درباره نقش «سونوگرافی» در تجربه دوران بارداری و تلقی از مادری و مسوولیت و حقوق مادر و جنین است. در این اثر این انسان شناس، نشان میدهد با تغییر علم و تکنولوژی پزشکی، تلقی نسبت به تجربه بارداری و مادری تغییر میکند.
او با این آغاز میکند که بودجه تحقیقات برای «سونوگرافی» پس از ماجرای کشتی تایتانیک در انگلستان برای رصد یخها و موانع، تخصیص یافت و سپس توسط فرانسه جهت کاربرد نظامی و شناسایی زیر دریایی دشمن در جنگ، ادامه یافت.
بتدریج از سال1960 استفاده از این فناوری در پزشکی مرسوم شد که با جنبشهای مدنی در آمریکا همراه بود و بخشی از آن به حقوق زنان مربوط میشد. بنابراین، این فناوری در میان دعوایی مدنی و اجتماعی قرار گرفته و ایفای نقش کرده است. مساله طرفداران حقوق زنان این بود که چرا پروسه زایمان که امری شخصی است باید عمومی و پزشکی شود. کاری که توسط خانواده و در بطن فامیل و نزدیکان همراه با رسوماتی جذاب انجام میشده چه نیازی به برملاشدن و دخالت پزشکی و بیمارستان دارد که با عمل جراحی، بخیه، تزریق و درمان همراه است؟
این دستگاه تجربه مادر را دور زده و به شکل مستقیم پنجره ای به جنین باز میکند و با تجربه انسانی کاری ندارد. این رابطه بلاواسطه کمک میکند که جنین، نه به روایت مادر که به شکل کاملامستقل، به عنوان موجودی مستقل و جدا از مادر مطرح شود. چنین فردی میتواند از موقعیت حقوقی برخوردار بوده و در دادگاه، سقط او به عنوان قتل فردی مستقل، مطرح گردد.