انقلاب اسلامی ایران، حرکتی رهاییبخش است که با ژرفای وجود انسان پیوند دارد و با فطرت و سرشت آدمی عجین شده و به هم آمیخته است. این نهضت به آن دلیل با فطرت و عمق وجود انسان مرتبط است که دارای ماهیتی اسلامی میباشد، و اسلام مجموعهای از قوانین و ارزشهای والایی است که با آفرینش انسان و نیازهای دقیق و طبیعی او پیوند دارد و خداوند متعال براساس نیازهای فطری آدمیان در همه اعصار و زمانها تعالیم و دستورالعملهای لازم را در قالب "دین" بر بشر نازل فرموده است.
بزرگترین و محوریترین ارزشهای اسلامی که در متن انقلاب اسلامی نهفته است، اخلاق و معنویت میباشد، به گونهای که اسلام منهای اخلاق هیچ مفهوم و آثاری ندارد.
واقعیت دیگر اینکه سایر تعالیم دینی در موضوعاتی چون تربیت، خانواده، اقتصاد، مدیریت، سیاست، حکومت، امور قضایی، امنیتی، نظامی و انتظامی نیز باید با اخلاق و معنویت درهم آمیزند و در این صورت است که پاک و زلال میشوند و از انگیزههای خالص و هدفهای سالم برخوردار میگردند و مورد قبول خداوند واقع میشوند. در واقع اخلاق و معنویت به تمام اموری که برشمردیم، جهت الهی و معنوی میدهند و آثار و ثمرات زندگیساز در تمام سطوح و صحنههای حیات به ارمغان میآورند و این در حالی است که اگر امور مختلفی که نام بردیم از انگیزه و جهت و مقصد اخلاقی و معنوی برخوردار نگردند، با نفسانیتهای خطرناک فردی و گروهی امتزاج مییابند و از هدفمندی و اثربخشی سالم و پاک برای جامعه انسانی تهی میشوند و به جای اینکه سازنده باشند، مخرب میگردند و همین جاست که بسیاری از عبادتها و فعالیتها در زندگی فردی و حیات اجتماعی و سیاسی، آفت دین میگردند و هیچ ارزشی در درگاه ربویی نمییابند و به شدت طرد میشوند.
ارزشهای اخلاقی و معنوی اگرچه در عمق وجود آدمی و به صورت فطری و منطبق با خلقت او در آمیخته و به ودیعه گذاشته شده است، لکن باید با انتخاب و حرکت و تلاش انسان به فعلیت و عینیت در آید و در رفتار و عمل او ظاهر و متجلی گردد و آدمی آئینه تمام نمای همه صفات معنوی و خصال اخلاقی شود و با مواجهات و تعاملات و فعالیتها در همه عرصههای حیات فردی و اجتماعی و سیاسی، در مسیر صیانت از شخصیت حقیقی و حقوقی افراد جامعه حرکت کند و از رفتارهای ضدانسانی علیه جان و آبرو و ناموس و حیثیت و امنیت روحی و روانی مردم اجتناب ورزد.
آنچه در جوامع انسانی علیه نفوس و اعراض و شخصیتهای حقیقی و حقوقی آدمیان میگذرد و نه تنها از این تحرکات مخرب کاسته نمیشود، که بر آن افزوده میشود، نشان میدهد که چقدر در اثر غفلتها و قصورها، اخلاق و معنویت صدمه و زیان دیده است و چه افرادی که در معرض هجوم دروغها و تهمتها و هتک و پردهدریها قرار گرفته و میگیرند!
در اندیشههای متفکر شهید آیتالله بهشتی، به موضوع اخلاق و معنویت توجهای خاص شده و جایگاه خودسازیهای اخلاقی نمایان گردیده و بر تلاش فکری و زیربنایی برای شناخت این نیاز و ضرورت، و نیز تلاش عملی برای گسترش مجاهدتها و مراقبتهای اخلاقی در همه سطوح به منظور جلوگیری از آفات و آسیبهای گوناگون توصیه فراوان شده است.
شهید مظلوم آیتالله بهشتی این مجاهدت فکری و عملی برای تحقق اخلاق و معنویت در وجود آدمی را این گونه مبنایی توضیح میدهد:
"قرآن این طور به ما میآموزد که خدا پس از آفرینش زمین و آسمان، گیاهان و جانداران دیگر، خواست موجودی بیافریند که در این عرصه پهناور، با انتخاب خویش، و با جهتی که بر میگزیند، حرکت کرده و از نظر این انتخاب و حرکت ارادی، خداگونه باشد، که بزرگترین خداگونگی انسان در همین بعدش میباشد. خود میشناسد، میسنجد، برمیگزیند، میسازد و میآفریند. لذا خلاقیت براساس انتخاب خویشتن، بزرگترین و مهمترین بعد خداگونگی انسان است. و از آنجا که جهت اصلی این گزینش و انتخاب، سبیلالله است (یعنی آدمی روبه خدا و در راه خدا حرکت بکند) بنابراین، بر اساس یک گزینش آگاهانه و آزادانه، خداجوی و پوینده راه خدا بشود....
پس از انتخاب آزادانه، خداگونگی دوم او (با خصلتهای کمال و تعالی آراسته شدن) تحقق پیدا میکند و این همه، تنها و تنها در پرتو تعلیم و تربیت به وجود میآید.
سرمایه انسان، علم گسترده، و منشها و روشهای متعالی کسب شده اوست... لذا با آگاهی، خط پاک اندیشی و پاک رفتاری را پیدا میکند وبا هر قدمی که در این راه بردارد، امکان آزادتر شدن بیشتری را به دست میآورد."
- قبل از هر چیز باید "خداگونه" شدن انسان را فهم و درک کرد، که از این خداگونگی، بسیار ذکر و یاد شده و کمتر به توضیح و تبیین درآمده است.
خداگونگی انسان با تجلی صفات و اسماء الهی در او تحقق مییابد. این اسماء که مجموعه ا? از همه نیکیها و زیباییها و ارزشهای متعالی را تشکیل میدهد و آیه شریفه "له الاسماء الحسنی"نمایانگر این مجموعه است، به صورت بالقوه و نهفته در خلقت انسان، او را به تلاش و مراقبت و مجاهدت طولانی و مستمر برای بالفعل کردن و به ظهور و عینیت در آوردن آنها در فکر و رفتار و عمل ترغیب میکند.
انسان وقتی به دنیا میآید و مراحل رشد را به مرور طی میکند، کششی خاص او را به نیکیها و کمالها و صفات و خصال زیبا متمایل و راغب میسازد و مشتاق به اسماء الهی همچون علیم، حکیم، بصیر، خبیر، رئوف، رحیم، کریم و عادل و رئوف میشود و دوست دارد این اسماء در وجود او متجلی شوند. او از درون و از ژرفای دل و جان، خدا را مییابد و صفات و اسماء او را به صورت میل فطری به همه خوبیها و خیرها و کمالها احساس میکند و میداند که باید برای خداگونگی به دل و جان خویش سرکشد و خدا را آنجا بیابد.
غزل عالم و عارف وارسته مرحوم ملامحسن فیض کاشانی، شاهدی است گویا بر این واقعیت:
ای در هوای وصل تو، گسترده جانها بالها
تو در دل ما بودهای، در جستجو ما سالها
ای از فروغ طلعتت، تابیفتاده در جهان
وی از نهیب هیبتت، در ملک جان زلزالها
ای ساکنان کوی تو، مست از شراب بیخودی
وی عاشقان روی تو، فارق زقیل و قالها
سرها زتو پر غلغله، جانها ز تو پر ولوله
تنها زتو در زلزله، دلها ز تو در حالها
تن میکند از جان طرب، جان دارد از جانان طرب
بر مقتضای روحها، جنبش کند تمثالها
کردی تجلی بینقاب، تابانتر از صد آفتاب
ما را فکندی در حجاب، از ابر استدلالها
آثار خود کردی عیان، در گلشن حسن بتان
تا سوی حسن بینشان، جانها گشاید بالها
خداوند متعال در آیه شریفه ذیل با دعوت بندگان به "دین فطری"، به حقیقت وجودی انسان که سرشته با توحید و متمایل به صفات و اسمای الهی میباشد، تصریح دارد:
"فاقم وجهک للدین حنیفا فطرتالله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلقالله ذلک الدین القیم"
"به دین حنیف و فطری توجه نما، به آن فطرتی که خداوند تمام بشر را بر آن مبنا و اساس آفریده است، فطرتی که در خلقت انسان همواره ثابت است و هرگز تغییر نمیکند، این است دین استوار و تزلزل ناپذیر الهی"
- "خداگونگی"، بسیار ارزشمند و شریف میباشد و به هیچ وجه نمیتوان با نگرشی سطحی به آن نگریست و حقیقت آن را یافت، که اگر تفکر و تعمق در آن نشود، شناخته نمیگردد و در این صورت، در حد و مرتبه یک"تصور" باقی میماند و هربار که از آن یاد شود، زبانی ولسانی است و نه رفتاری و عملی.
به دلیل جایگاه و اهمیت خداگونگی و نقش زیربنایی آن در اخلاق و معنویت است که از همان ابتدا باید با یک "انتخاب" مبتنی بر "اراده" و در اوج "آگاهی" و "آزادی" به آن توجه کرد.
متأسفانه اگر مشاهده میکنیم که بسیاری از تلاشها توسط افراد و جریانها و گروهها برای خودسازی اخلاقی و معنوی به نتیجه نرسیده و ثمرات مفید به بار نیاورده، باید علت اصلی را از فقدان مبنای مستحکمی دانست که حاصل آن انتخاب آگاهانه و آزادانه و عزم استوار برای حرکت و تلاش میباشد. همین ضعف و کاستی است که ضرورت گرایش به اخلاق و توصیهها را به صورت لقلقه زبان درآورده است که فقط حرف و سخنی از آن میرود و بعد تمام میشود تا فرصتی دیگر و تکراری دیگر! توگویی بعضی از افراد و تشکلها و جناحها "عادت" کردهاند که زبان به ضرورت اخلاق باز کنند و در همان حال زبان به گناهانی چون دروغ و تهمت و هتاکی و اهانت و دشنام بگشایند.
به سخنان شهید بهشتی توجه کنید که خداگونگی را در مرحله اول با انتخاب و گزینش آگاهانه و آزادانه امکانپذیر میداند و اعلام میکند که انسانی که به خداگونگی میاندیشد و در صدد "شدن" است، خود میشناسد، میسنجد، برمیگزیند، میسازد و میآفریند.
و به راستی این نشان میدهد که "خداگونگی" بسیار مهم و ارزشمند و مبنایی میباشد و نباید به آن نگرشی سطحی داشت.
- در مرحله بعد که باید خداگونگی از انتخاب آزادانه و آگاهانه عبور کند، "خداگونگی عملی" به عینیت در میآید.
در خداگونگی اول، انسان به شناخت و بصیرت میرسد، و در خداگونگی دوم،تمام صفات اخلاقی و خصال معنوی را دررفتار و عملکردهایش بارور میکند. به تعبیری دیگر، انسان در خداگونگی اول صفات و اسماء الهی را میشناسد و در خداگونگی دوم آنها را در اخلاق و رفتار و عملکردهای فردی و اجتماعی و سیاسی خود متجلی میکند.
آیه شریفه ذیل، مرحله دوم خداگونگی را به زیبایی تماممینمایاند:
"و جهت وجهی للذی فطرالسموات والارض"
"روی دل و چهرة جان خود را حقگرایانه به سوی حقیقت مطلقی کردم که خالق و ابداع کننده همه جهانهاست"
این آیه در یک بیان کلی، تحقق عملی خداگونگی را نشان میدهد و گرایش عملی انسان به خداوند متعال برای متجلی کردن صفات و اسماء او را در خود نمایان میسازد. آیه ذیل، به برخی از جلوههای عملی این خداگونگی اشاره میکند:
"ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی للهربالعالمین"
"همانا نمازم، عبادتم، زیستنم و مردنم را برای قرب به خداوند و تسلیم در برابر او انجام میدهم...
همچنان که این آیات به روشنی و صراحت نشان میدهد، خداگونگی انسان در امور معنوی و اخلاقی آغاز میشود و اوج میگیرد و از این جا به سایر رفتار و عملکردهای آدمی تسری مییابد. در واقع اخلاق و معنویت در قله رفیع و بلند دین قرار دارد و سایر تعالیم در دامنههای این قله جای میگیرند. با این توصیف، اخلاق و معنویت، آب خالص و زلالی است که از قله دین جاری می شود و بر تعالیم مختلف دیگر دین در دامنهها تأثیر مینهد و آنها را جان میدهد و طراوت میبخشد.
طبیعی است که وقتی اخلاق و معنویت، زلال گشت، با توجه به تأثیری که هر رفتار و عمل اخلاقی سالم و خالص در سایر اعمال دینی دارد، میتوان تمام فعالیتهای فردی و اجتماعی عمومی مردم جامعه، و نیز همه تلاشها در جریانها و جناحها ، و همچنین تمام برنامهریزی و ساماندهی و تدبیرها در سطح مدیریت کلان سیاسی را تأثیرپذیر از این اخلاق و معنویت زلال اسلامی دانست و از همین جاست که مواجهات سالم میشوند و تعاملات خالص میگردند و وحدت جایگزین تفرقه میشود و حریم افراد و شخصیت انسانی و اسلامی آنان محترم شمرده میشود و رذیل اخلاقی رخت بر میبندند و فضایل اخلاقی رخت میافکنند.