در دهههای اول ظهور اسلام در میان مسلمانان گروههایی بوجود آمدند که حاصل نگاه ناصحیح و افراطی آنان به دین بوده است. کج اندیشی، حماقت و نادانی آنان تا جایی پیش رفت که منجر به کنارهگیری از سپاه صفین و جنگ با حضرت علی(ع) و سرانجام شهادت آن حضرت به دست این گروهها شد.
در جریان خروج خوارج از سپاه حضرت علی(ع) اختلافاتی میان آنان بوجود آمد و گروهی راه اعتدال را در پیش گرفتند و گروهی بر تندرویهای خوارج باقی ماندند. مسلمانان نیز برای تشخیص این افراد هر گروه را به نام رهبر آن گروه میشناختند. مثلا پیروان عبدالله بن اباض را اباضیه و پیروان نافع ابن ازرق را ارازقه نامیدند.
شاخصه اصلی جدایی ازارقه از دیگر گروههای خوارج تندروی آنان در محکوم ساختن قعود و وجوب قیام به شمشیر و برخورد با دیگر مسلمانان است.
با اینکه در مدت کوتاه حضور ازارقه افرادی اهل دانش و ادب و شعرا و خطباء بزرگ در میان آنها دیده میشود ولی آنچنان درگیر جنگ و خونریزی بودند که فرصتی برای تدوین تعالیم دینی و اعتقادات خود نیافتند و بیش از آنکه یک فرقه دینی باشند یک گروه جنگی هستند.
پیدایش ازارقه:
موضع گیری خوارج در هنگام خروج از سپاه حضرت علی(ع) در جنگ صفین و بعد از شکست در جنگ نهروان در سال 37 هـ.ق به دو گرایش اصلی و مقابل هم تبدیل شد. گروهی که قیام به شمشیر را واجب میدانستند و گروهی که از آنان به عنوان قعده یا نشستگان یاد شده که تقیه و عدم جنگ را نیز با شرایطی جایز میدانستند.
شورشها و خروج این فراد بر ضد حکومت علوی باعث شده بود که حاکمان عراق به طورکلی نسبت به آنان سخت گیری داشته باشند. نقطه اوج این سخت گیریها در زمان حکومت عبید الله بن زیاد است که بعد از مدتی که با آنان همراهی میکرد، ناگهان دست به قتل عام آنان زد[1] و ابوبلا مرداس را -که رهبر فکری خوارج و از اهل قعود بود ولی مورد قبول هر دو گروه قرار داشت- به قتل رساند.[2]
این برخورد ابن زیاد باعث شد که در زمان انتقال قدرت از بنی امیه به مروان مواضع سیاسی خوارج تندرو به میانه رو نزدیکتر شود. با قیام ابن زبیر در مکه علیه حکومت، خوارج بصره علیرغم همه اختلافات اصولی که با هم داشتند، ائتلافی سیاسی را تشکیل دادند و به کمک و همراهی ابن زبیر پرداختند که در رأس آنها نافع بن ازرق قرار دارد. اما با آمدن خبر مرگ یزید و بازگشت سپاه شام دوباره پای اختلافات به میان آمد و نافع و یاران او به بصره بازگشتند.
در میان حوادث سال 64 هـ.ق که بصریان درگیر منازعات قومی خود بودند و جنگ ها و کشتارهای وسیعی به راه انداخته بودند، نافع و پیروان او بیشترین استفاده را برده و یک اردوی قوی در بصره سرو سامان دادند.[3]
بعد از پایان درگیریهای بصره و توافق قبایل، نافع که ماندن در بصره را صلاح نمیدانست به همراه یارانش با یک حرکت دسته جمعی به اهواز هجرت کرد و بدین ترتیب اولین هسته قوی و نیرومند ازرقی را در اهواز بوجود آورد که سرآغاز رشد ازرقیان شد.[4]
نافع در سال 65 هـ.ق با نیروهای خود به بصره حمله کرد و قسمت هایی از بصره را تصرف کرد ولی با مقاومت سپاه بصره مواجه شد و به دولاب[5] عقب نشینی کرد و جنگ دولاب میان نافع و سپاه بصره در این منطقه در گرفت که به کشته شدن نافع و بعضی از سران ازارقه انجامید.
اعتقادات ازارقه:
1ـ تکفیر مخالفان:
برخلاف اباضیان که مخالفان خود را کافر به کفر نعمت میپنداشتند، ازارقه صراحتا مخالفان خود را کافر به کفر شرک به معنای خروج از دین اسلام میدانستند.[6]
طبق همین اعتقاد بود که حضرت علی(ع) را کافر شمردند و بعد از ایشان به عثمان و طلحه و زبیر و این عباس هم همین نسبت را دادند.[7]
این اعتقاد تا جایی پیش رفت که آنان با دیگر مسلمانان همانند مشرکان رفتار میکردند و تعرض به جان و مال آنها را حلال و ازدواج با آنها را حرام میدانستند[8] و در این کار به این آیه قرآن استناد میکردند که میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم[9]
بر پایه همین اعتقاد کشتن مخالف حتی بدون دعوت و اتمام حجت جایز بود و از شیوه امتحان که وحشتناکترین روش برای دفع جاسوسان و افراد مردد است استفاده میشد به این ترتیب که اسیری از مخالفان را به شخصی که تازه به اردوی ازرقیان هجرت کرده بود میدادند تا او را بکشد و میزان اعتقاد خود را به مکتب ازرقی ثابت کند.[10]
عجیبتر اینکه ازرقیان به زنان و کودکان نیز رحم نمیکردند و کشتن زنان مخالفان را جایز میدانستند و در مورد اطفال نیز اعتقاد یهود را داشتند که اطفال بر دین پدران خود هستند و در دنیا قابل کشتن و در آخرت سزاوار جهنم و آتش میباشند.[11]
2ـ تحریم تقیه:
سختگیرانه ترین قول در مورد تقیه را میتوان در مواضع ازارقه مشاهده کرد. آنها تقیه را در قول و عمل جایز نمیدانستند.[12]همچنین در ابتدای بحث عنوان شد که نافع بعد از مساعد شدن اوضاع بصره به اهواز کوچ کرد و با دارالهجره خواندن اهواز اعلام کرد که هجرت به اهواز واجب است و اگر کسی در جایی غیر از دارالهجره مقیم شود حتی اگر هم عقیده با آنان باشد کافر است.[13]
آراء فقهی:
1. وجوب نماز و روزه بر حائض.
2. حلال شمردن امانات مخالفین و عدم لزوم ارجاع آن.
3. محدود کردن حد قذف به زنان محصنه و انکار آن در مورد مردان محصن.
4. قطع دست سارق بدون رعایت نصاب معین.
5. انکار مشروعیت رجم در زنان محصنه.[14]
نفوذ سیاسی و اجتماعی:
با مطالعه تاریخ ازارقه به این نکته میرسیم که بعد از هجرت نافع بن ازرق به اهواز نفوذ آنان در ایران هر روز بیشتر شده تا جایی که در فارس، سیستان، کرمان و حتی در طبرستان و ری هم حضور داشته اند.
این نفوذ و پیشروی در خاک ایران بدون جلب حمایت مردم امکان پذیر نبوده است و ازارقه حمایت مردم را به روشها و صورتهای مختلف به دست آورده بودند.
از مهم ترین دلیل های نفوذ آنان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. حکم به تکفیر مخالفان و مباح دانستن اموال و دارایی آنان برای خود و حتی برای بردگان باعث شد که بردگانی که محدودیت های زیادی داشتند به این گروه بپیوند تا هم خود را از بندگی اربابان نجات دهند و هم اموال و دارایی آنان را به دست آورند.
2. حکم ازارقه به شرط نبودن نسب قریشی در امامت و سابقه دشمنی اعراب با عجم و ایرانیان شرایطی را بوجود آورد که ایرانیان بتوانند از این فرصت استفاده کرده و با پیوستن به این گروه برای بدست آوردن امتیازات و مقام های اجتماعی مبارزه کنند.
3. یکی از موارد عجیب هم برخورد ازارقه نسبت به اهل کتاب و نامسلمانان بود. ازارقه که مسلمانان مخالف خود را کافر و جان و مال آنان را حلال میدانستند ولی نسبت به اهل کتاب همان برخورد عامه مسلمانان را داشتند و حقوقشان را محترم میدانستند و از این راه عدهای از اهل کتاب را به خود جذب کردند.