نویسنده: علامه فیض کاشانی
در اخبار معتبره واجب التصدیق ثابت شده که مؤمن در وقت احتضار، پیغمبر و امیرالمؤمنین و ائمه معصومین ـ صلوات اللّه علیهم ـ را ببیند و از ایشان بشارتها به نعیمهاى بهشت بشنود و خوشحال شود و به طیب نفس، جان بدهد.
شب رحلت هم از بستر روم بر قصر حور العین
اگر در وقت جان دادن تو باشى شمع بالینم
و چون داخل قبر شود دو فرشته خوش صورت نزد او آیند و او را از پروردگار و دین و پیغمبرش سؤال نمایند و جواب با صواب شنوند، پس او را بشارت دهند به نعیم بهشت و قبر را بر وى فراخ گردانند و درى از بهشت بر او بگشایند، پس به آسایش بخوابد تا روز قیامت، مگر آنکه بدخو بوده باشد، یا سخنچین، یا از قطره بول اجتناب نکرده باشد یا آلوده بعضى معاصى و اخلاق مذمومه بوده باشد که او را به فشار دادن قبر و عذاب آن مبتلا مىسازند آن مقدار که از آن آلودگىها پاک شود.
احتضار کافر
و کافر در وقت احتضار، پیغمبر و ائمه علیهمالسلام را ببیند و از ایشان بیمها به عذاب دوزخ بشنود و جان کندن بر او دشوار گردد. و چون داخل قبر شود دو فرشته با صورت مهیب نزد او آیند و او را از پروردگار و دین و پیغمبرش سؤال نمایند و او در جواب درماند.
پس گُرزى عظیم بر سرش بزنند چنانکه از صداى او همه حیوانات روى زمین بترسند مگر جن و انس که او را نشنوند. پس او را به عذاب دوزخ بیم کنند و درى از دوزخ بر قبر او بگشایند و از مار و عقرب و حشرات آن بر او مسلط سازند، پس او را مىگزیده باشند تا روز قیامت [ و دیگر او را سؤالى نباشد و ایشان را اعتبارى نکنند تا روز بعث].
تجسم اعمال
و سبب نعیم قبر و عذاب آن، اعمال و اخلاق آن کس است که به صُوَر حسنه ملذّه یا قبیحه مولمه مىگردد؛ «إِنَّمَا هِیَ أَعْمَالُکُمْ تُرَدُّإِلَیْکُمْ».
ستم از غمزه مَیاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجرى و هر کرده جزائى دارد
«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ َوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً ».
گاه به ما لطف او گاه بلا مىرسد
صورت اعمال ماست آنچه به ما مىرسد
و در خبر است که دوزخى، آتش با خود به دوزخ مىبرد.
اى واى بر آنکه وقت رفتن ز جهان
با خود دل پاک و جان آگاه نبرد
احاطه دوزخ
بعضى از اهل علم گفتهاند که آن مار که عاصى را در قبر خواهد گزید، امروز هم مىگزد، لیکن او چندان شراب نَخوَت[1] و بَنگِ غفلت خورده است که ادراک اَلَم آن نمىکند، روزى که به خُمار[2] افتد الم سابق و حاضر هر دو را احساس خواهد نمود؛ «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحیطَةٌ بِالْکافِرینَ ».
محبت دنیا و عذاب آخرت
و عمده عذاب آخرت محبت دنیاست، و کم کسى باشد که از این علّت[3] خالى است، و آن که پندارد که این علت ندارد چون تفکّر کند غلط کرده. گاهى عاشق را توهّمِ آن مىشود که محبت معشوق از دل او زایل شد و در وقت فراق خلاف آن ظاهر مىگردد.
اى دل به هواى نفس پژمرده مشو
با آتش عشق باش و افسرده مشو
خواهى که چو گل بر همه عالم خندى
چون غنچه دگر مقیّد خنده مشو
کاملان را هیچ علاقه با دنیا نیست و مىدانند که روح در بدن چون جوجه است در بَیضه[4] و کمال او به شکستن بیضه است و بیرون آمدن از آنجا.