نویسنده: علامه فیض کاشانی
واسطه فیض
چون حقتعالى را نمىتوان دید و به ادراک حواس نمىتوان به او رسید، پس ناچار است از واسطه مقرّبى ذو جهتین که رویى با معبود داشته باشد و رویى با عبید، که از آنجا فرا گیرد و این جا اعطا فرماید. از آن جا بشنود و این جا بیان نماید.
راهنماى خلق
بندگان را به آن جناب آشنا گرداند و رهنمائى کند، و ایشان را از مبدأ و معاد خبر دهد و پیشوایى کند. و کیفیّت طریق معاش و تحصیل زاد معاد راهنمایی نماید و به آنچه خیر ایشان در آن است دلالت فرماید. و به مثوبات جاودانى امیدوار گرداند و از عقوبات آن جهانى بیم کند، و آداب رفیعه و اخلاق سنیّه و علم و حکمت تعلیم کند؛ «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ ». و مستعدّان و نزدیکان را اَسرار بیاموزد و ناقابلان و دُوران را به آتش جحود و انکار بسوزد؛ «یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً» مقبولان را بنوازد و مردودان را بگدازد تا نیکان از بدان جدا شوند؛ اهل عِلّییّن به علّییّن و اصحاب سِجّین به سجّین روند؛ «حَتّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِم».
انسان برگزیده
و چون تا کسى از جنس اِنس نباشد اُنس اِنس با او میسّر نمىشود این واسطه غیر بشر نمىشود، و چون آشنایى انسان با ربّ بدون واسطه ملکى مقرّب در ابتدا صورت نمىبندد، بىآمد شد فرشته و نزول وحى و خبر نمىشود.
معجزه انبیا
و چون بنى نوع ، او را تا به جان مطیع و منقاد نشوند به راه او نمىروند و تا امتیاز تمام از ایشان نداشته باشد به او نمىگروند، بىمعجزه و خارق عادتى مثل ید بیضا و شقّ قمر نمىشود.
قوانین الهى
و چون مردمان را لابدّ است از تعاون یکدیگر در معاملات و وجوه معایش، با تحاسد و تباغض و تغالبى که بر ایشان غالب است و بر آن مجبولند، بىسیاستى محکم و قانونى مضبوط که از آن تجاوز نتواند نمود این کار میسّر نمىشود.
وحى منزل
پس هر آینه ناچار است خلایق را از ملکى مقرّب که واسطه شود میان حق عز و جل و پیغمبر، و از نبى مرسل که رساننده باشد به امت آنچه به او رسد از وحى و خبر و از آنچه مناسب هر طایفه باشد از معجزات و خوارق عادات، على اختلافهم فى الافهام والدرجات ، و از شرعى محکم تمام، شامل خاص و عام.
و لهذا حق ـ عزَّ و علا ـ اوّل خلیفه آفرید و وحى و شرع مقرّر گردانید، بعد از آن، خلقِ خلیقه فرمود؛ «إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً » .
ارسال رسل
و همیشه در بنى آدم، رسل و نبییّن با کتب و براهین پى در پى فرستاد؛ «ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا ». و ایشان سعىها نمودند و خلایق را راهنمایى فرمودند و از ایشان تکذیبها شنیدند و آزارها کشیدند.
مهتر انبیا
تا آخر منتهى شد به بهتر و مهتر ایشان و سرور صاحبکیشان، بلکه زبده کاینات و خلاصه موجودات، حامل لواى موعود و مبعوث به مقام محمود، صاحب حوض و شفاعت و وسیله و تاج و راکب بُراق به مقام «دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیِْن أَوْ أَدْنَى » در معراج، محمد مصطفى صلىاللهعلیهوآلهوسلم که به او نبوّت ختم گردید و رسالت به آخر انجامید و قیامت بر قامت او قائم شد و امر ساعت به امّت مرحومه او تمام گشت.
پیشواى انبیا
و در جاه و عزت، به جایى رسید که اولواالعزم که خلیل و نوح و کلیم و روحاند ـ علیه و علیهم السلام ـ آرزوى لقاى او و در آمدن تحت لواى او استدعا نمودند.
پیش از تو آمدند بسى انبیا و تو
گر آخر آمدى همه را پیشوا شدى
خوان خلیل هست نمکدان خوان تو
بر خوان «اصطفى» نمک انبیا شدى
و جبرئیل امین مکین، با آن همه جاه و تمکین، از او باز ماند و گفت: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لاَحْتَرَقْتُ» .
اگر یک سر موى بر تر پرم
فروغ تجلّى بسوزد پرم
کس به یار ما نرسد
و بالجمله، هر چند انبیا و اولیا نزد خداى، معظّم و مکرّم بودند و در مِضمار سعادت به چوگان هدایت و ارشاد، گوىها ربودند، هیچ یک به درجه او نرسیدند و در سیاق «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمى » کمان او نکشیدند؛ چنان که فرمود: «أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لاَ فَخْرَ»،
«لَوْ کَانَ مُوسَى حَیّاً مَا وَسِعَهُ إِلاَّ اتِّبَاعِی» .
به حسن خُلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
هزار نقش بر آید ز کلک صنع و یکى
به دلپذیرى نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کاینات آرندیکى به سکّه صاحب عیار ما نرسد برترین معجزه و معجزات او از براى خواص، قرآن مجید و جوامع کلم است که برقراطیس مکتوب و در دفاتر مزبور است، و به جهت عوام، خوارق عادات، مثل شقّ قمر و اِشباع خلق کثیر از طعام قلیل و گویا گردانیدن سنگریزه و غیر آن که در کتب معتبره مذکور است ـ با آنکه نور نبوت از مکارم اخلاق و محاسن اطوار و اوضاع آن حضرت در غایت ظهور است و طبایع سلیمه، بر دین او مجبول و مفطور.
ستارهاى بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد