انتخاب کارگزاران
خلیفه دوم اعتقاد داشت که در اعطای مسئولیتهای کشوری و لشکری، تنها ملاک انتخاب، توانمندی افراد بوده و نبایستی در پی دینداری و عدالت ورزی مسئولان حکومتی بود.
الف) انتخاب مغیره بن شعبه؛ ابن عبدربه در اوایل کتاب العقد الفرید ذیل عنوان اختیار السلطان لأهل عمله به این سند تاریخی اشاره میکند[1]:
هنگامی که خلیفه تصمیم گرفت برای شهر کوفه فرماندار جدیدی [به جای عمار یاسر] برگزیند، دچار سرگردانی شد و گفت: اگر فرد با تقوایی را بر کار بگمارم، او را ضعیف پندارد؛ اگر فرد توانمندی را حاکم کنم، او را تبهکار مینامند! در این لحظه مغیره بن شعبه گفت: پرهیزکاری فرد ضعیف برای خودش میماند و ناتونیاش در اداره امور گریبان تو را میگیرد؛ در حالی که کاردانی فرد توانمند به سود تو و گناهانش هم به حساب خود او است. خلیفه گفت: راست میگویی! تو همان فرد توانایی هستی که در عین حال تبهکار هم میباشی، به سوی مردم کوفه روانه شو.[2] [3]
بدین ترتیب خلیفه قائل به ترجیح فرد توانای فاجر بر دیگران، جهت اداره امور مسلمین گردید و مغیره بن شعبه ـ که در هنگام فرماندای بصره به زشت ترین گناهان آلوده شده بود ـ را به فرمانداری کوفه گمارد.
اسناد تاریخی نشان میدهند که ابوبکر نیز تابع همین سیاست بوده است:
ب) انتخاب خالد بن ولید؛ ابوبکر درباره خالد بن ولید نیز همین گونه عمل کرد و با وجود ارتکاب زشت ترین جنایات به دست خالد، او را فرمانده لشکر شام ساخته[4] و وصیت کرد[5] تا خالد پس از بازگشتن از شام، به حکومتداری عراق بازگردد.
ج) انتخاب عمرو بن عاص؛ همچنین خلیفه اول امور فلسطین را به عمروعاص سپرد و خلیفه دوم او را به استانداری مصر منسوب نمود؛ در حالی که خودش ضمن نامهای او را العاصی ابن العاصی خطاب کرد.[6]
جالب تر این جا است که اهل سنت نقل میکنند که خلیفه دوم گفت: هر که فرد فاجری را به کار گیرد در حالی که میداند تبهکار است، همانند خود اوست.[7]
به هر حال علیرغم این همه اسناد تاریخی، هنوز ادعا میشود عمر که خودش مَثل کامل عدالت بود، میخواست والیان و امرایی برای اداره امور مملکت به ایالات بفرستد که از هر جهت! عادل باشند...![8]
زهد بی جهاد
همان طور که میدانید در عصر بعثت، فرماندهی سپاه اسلام را در نبردهای مهم و کلیدی، شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) عهده دار میشدند و درغزواتی مانند بدر، احد، خندق، خیبر، حنین و تبوک حضور فعال داشتند؛ در حالی که تاریخ نشان میدهد که خلیفه اول و دوم در هیچ کدام از کشور گشاییها یا نبردهای داخلی دوران خلافت خویش ـ که نام جهاد نیز بر آن نهاده بودند (؟!)ـ، حضور نداشته و هرگز عهده دار فرماندهی نظامی نگردیدند.
تاریخ نگاران دیگر متفقا گفتهاند ابوبکر برای جنگ و لشکر کشی یک بار از مدینه بیرون شد و گفتهاند پس از مراجعت اسامه از موته به سوی ذی القصه حرکت کرد و در آنجا لشکری مجهز و آماده نمود و فرماندهی این لشکر را به عهده خالد بن ولید گذاشت و ریاست گروه انصار را تحت امارت خالد به ثابت بن قیس محول نمود، آنگاه به آنان دستور داد که برای سرکوبی طلیحه و کسانی که از قبیله اسد و فزاره به دور وی گرد آمدهاند، سوی بزاخه حرکت کنند. منتها بعضی از مورخین حمله و شبیخون زدن بنی فزاره و کشته شدن یک تن از آنان را نیز که در ذی القصه واقع شده است، نقل نمودهاند.[9]
بلاذری و مقدسی هم داستان ذی القصه را نقل میکنند و جریان حمله بنی فزاره را نیز بر آن میافزایند. مقدسی پس از نقل حرکت ابوبکر به ذی القصه میگوید: آنگاه خالد با قشون خویش به سوی دشمن حرکت نمود، ولی چون خارجه بن حصن فزاری تعداد مسلمانان را اندک دید جرأت بهم رسانید و با چند سوار از جنگجویانش به آنان حمله نمود، مسلمانان رو به هزمیت و فرار نهادند و ابوبکر هم به درختی پناه برد و بر شاخههای آن بالا رفت تا از چشم انداز دشمن به دور باشد...[10]
جالب است بدانید بنی امیه که متوجه مخالفت ابوبکر با سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در عهده گیری فرماندهی سپاه شدند، به جعل روایاتی[11] جهت معذور جلوه دادن خلیفه و توجیه باقی ماندن او در مدینه پرداختند. آنها همچنین احادیثی را از زبان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) جعل کردند که در این نقلها، حضرت امیر (علیهالسلام) از ابوبکر و عمر میخواهند که خود در میدان جنگ حاضر نشوند تا جانشان محفوظ بماند.[12] در حالی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ـ با وجود شیعیان دلاوری همچون مالک اشتر ـ در سه نبرد جمل، صفین و نهروان، خود فرماندهی سپاه اسلام را بر عهده گرفتند و سلحشورانه در این جنگها حاضر شدند.
غذای مطبوع
نگاهی به خوراک خلیفه نیز نشانگر خلاف این ادعا است که میگوید: در غذا چندان قناعت داشت که هیچ کس دوست نداشت یک لقمه از طعام خاص او بخورد.![13] گاه شکمش از گرسنگی صدا میکرد.![14] در حالی که اسناد تاریخی نشان میدهند:
الف) مردی به عمر گفت: چاق شدهای. عمر در پاسخ گفت: چرا نشوم، حال آن که من در میان زنانی هستم که جز پر کردن شکم من تلاشی ندارند...[15] جالبتر آن که چاقی خلیفه در حالی است که او دیگری را به همین دلیل سرزنش میکند. خلیفه مردی را دید که هنگام راه رفتن ـ به علت چاقیاش ـ نفس نفس میزد. از او پرسید: این چه حالی است؟ مرد پاسخ دارد: این برکتی از جانب خداوند است. خلیفه گفت: بلکه عذابی از سوی خدا است که تو را بدان عذاب مینماید.[16]
ب) راوی میگوید: نوبتی شام در منزل عمر بن خطاب بودم؛ نان و گوشت میخورد و...[17]
ج) ابن عباس نقل میکند: در اوایل حکومت عمر بر او وارد شدم، برای او ظرفی شامل یک صاع خرما آورده شد. مرا دعوت به خوردن نمود، من یک دانه خرما خوردم و او شروع به خوردن کرد و تا آخرش را خورد؛ سپس از کوزهای که نزد او بود نوشید و بر متکائی تکیه داد و دراز کشید...[18]
د) عبدالله بن عمر نقل میکند که پدرم را در حالی دیدم که دهانش آب افتاده بود. پرسیدم: در چه حالی؟ گفت: ملخ سرخ شده میل دارم.[19] در پایان، قضاوت درباره این ادعا را به شما میسپاریم که میگوید: اما عمر، برای مسلمین در سادگی و بیتکلفی و بی رغبی در مظاهر دنیا، بهترین نمونه و الگو بود[20] رقابت با زهد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به راستی با وجود آن که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در والاترین مرتبه از زهد واقعی قرار داشتند، چگونه دیگران با وانمود کردن و تظاهر نمودن به اندکی از آن، توانستند نظرها را به سوی خود جلب نمایند؟ چنانچه حتی ضمن انتقاد از شیوه حکمرانی خلیفه دوم، اظهار شده؛ و بدین طریق اساس آریستوکراسی (حکومت اشرافی) عربی را علی رغم زهد و تقوای! شخصی بنیان نهاد![21]
پاسخ این سؤال را باید در روحیات مردمی جستجو کرد که زهد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را در دوران حکومت ایشان از نزدیک مشاهده نمودند. مردم پیشوایی میخواستند که فامیل خود را بر مردم چیره نسازد و رفاه مندیش لبریز نکند، اما [در عین حال] بر مردم نیز چندان سخت نگیرد و بر رفاه نکوهششان ننماید؛ و علی بن ابی طالب (علیهالسلام) [از این لحاظ] چنین کسی نبود.
مردم اگر چه مراتب فضل و پرهیزکاری و دانش حضرت علی (علیهالسلام) را میشناختند، این نکته را هم خوب میدانستند که او [بر خلاف عمر] میان عرب و عجم تفاوتی نمینهد و از کمترین گناه در نمیگذرد و هیچ حدی را تعطیل نمیکند و از تهدید کسی نمیهراسد و جز به معیارها و امتیازات الهی توجه ندارد [و این برای مردم قابل تحمل نبود]...[22]
آری! خلفا در کنار تظاهر به ساده زیستی ـ که از دوران حکومت اسلامی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به یادگار باقی مانده و آن دو را محکوم به زاهدنمایی میکرد ـ، با گشودن بابهای کشورگشایی، رفاه مندی و ارضای برتری جویی عرب ـ به ویژه قریش ـ بر مردم، توانستند در کنار برآورده ساختن توقعات مذهبی جامعه، خواستههای جاهلیتی، غرور عربی و امیال نفسانی آنان را هم اشباع نموده و ضمن تغییر تدریجی و نامحسوس در نظام ارزشهای حاکم بر حکومت نبوی (صلی الله علیه و آله)، در عین حال که از آن فاصله میگرفتند، موفق شوند رضایت خاطر عرب را از خلافت خود تا به امروز به چنگ آورند؛ در حالی که علی بن ابی طالب (علیهالسلام) لحظهای در این گونه راهها قدم نمیگذاشت. به همین دلیل، تبلیغات به نفع زهد خلفا، ـ در طول تاریخ ـ به قدری ریشه دوانید که بر زهد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سایه افکند و امروز شاهد این ادعا هستیم که زندگی زاهدانه حضرت علی پرتو کامل خلافت نبوت و نور خلافت صدیقی و فاروقی بود.![23] علی در زهد زندگی فقیرانه، شبیه! عمر بن خطاب بود.![24]
پی نوشت:
-
[1]. نجاح عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج ۲، ص ۱۹۹.
-
[2]. به نقل از: الاستیعاب، ج ۳، ص ۴۷۲ و همان منبع، ج ۲، ص ۲۰۴؛ به نقل از: العقد الفرید، ج ۱، ص ۳۵.
-
[3]. نجاح عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج ۲، ص ۲۰۰.
-
[4]. ر. ک: همان: ج ۲، ص ۱۸۹؛ به نقل از: تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۱۷.
-
[5]. ر. ک: همان: ج ۲، ص ۱۸۹؛ به نقل از: تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۰۳.
-
[6]. همان: ج ۲، ص ۲۰۰؛ به نقل از: عبقریه عمر، ص ۲۸.
-
[7]. همان: ج ۲، ص ۲۰۰؛ به نقل از: تاریخ عمر بن الخطاب، ص ۵۶.
-
[8]. سید عبدالکریم خطیب: شیخین (چاپ ششم ۱۳۸۲)، ص ۲۰۴.
-
[9]. علامه سید مرتضی عسکری: عبدالله سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج ۲، ص ۴۳.
-
-
[11]. اقتباس از: برای مثال: ر. ک: تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۵۱ (دارالکتاب العلمیه، بیروت.
-
[12]. اقتباس از: نجاح عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج ۱، ص ۳۱۳ ـ ۳۱۴.
-
[13]. فریدون اسلام نیا: عشره مبشره (چاپ اول ۱۳۸۰)ع ص ۱۰۱.
-
[14]. همو: عشره مبشره (چاپ اول ۱۳۸۰)، ص ۱۰۲.
-
[15]. نجاح عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج ۲، ص ۸؛ به نقل از: شیخان بلاذری، ص ۲۳۷.
-
[16]. ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۱۶۵.
-
[17]. نجاح عطا الطائی: نظریات الخلیفتین، ج ۱، ص ۴۴؛ به نقل از: طبقات، ج ۳، ص ۳۱۸.
-
[18]. ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۲۰.
-
[19]. احمد البکری: من حیاه الخلیفه، ص ۷۶؛ به نقل از: طبقات، ج ۳، ص ۲۲۹ ـ ۲۳۰.
-
[20]. عبدالقادر دهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره ۱۱، پاییز ۸۱، ص ۵.
-
[21]. محمد حسین مشایخ: مقاله مندرج در فصلنامه نهج البلاغه، شماره پیایی ۲ و ۳، زمستان ۸۰ ـ بهار ۸۱، ص ۷۰ ـ ۷۱.
-
[22]. یوسف غلامی: پس از غروب، ص ۱۷۴؛ به نقل از: شرح نهج البلاغه، ج س۴، ص ۷۸.
-
[23]. عبدالقادر دهقان سراوانی: مقاله مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره ۲، تابستان ۷۹، ص ۳۳.
-
[24]. فؤاد فاروقی: بیست و پنج سال سکوت علی (چاپ دوم ۱۳۷۹)، ص ۱۳۹.