كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، حكيم الملك، ابراهيم حكيمي، ابوالحسن حكيم باشي، محمود حكيم الملك، مشروطيت، پهلوي اول
نویسنده : مرتضي حسني نسب
خاندان حکیمی از خاندانهای مهم و صاحب نفوذ در دربار قاجار و پهلوی بودند که برخی از آنها توانستند، به عنوان وزیر و حکیمباشی مخصوص شاه، صاحب مقام گردند و حتی ابراهیم حکیمالملک توانست به نخستوزیری نیز برسد. اصل این خاندان اصفهانی بودند که ابتدا در بروجرد و سپس در تبریز ساکن شدند.[1] علت حضور آنها در تبریز نیز به شغل ابوالحسن حکیمباشی مرتبط بود. وی حکیم مخصوص ولیعهد شاه بود و ولیعهدان قاجار معمولا در تبریز زندگی میکردند. از رجال مهم این خاندان، علاوه بر ابراهیم حکیمالملک، میتوان به برادران وی، موسی و علیاکبر اشاره داشت که توانستند به ترتیب به ولایت برخی از مناطق و وزارت برسند. همچنین پدر این سه برادر ابوالحسن حکیمباشی و عموی ایشان، محمود حکیمالملک نیز که به وزارت دربار رسید، از رجال شاخص این خاندان میباشند.
محمود حکیمالملک
میرزا محمود خان بروجردی حکیمالملک پسر میرزا علینقی حکیمباشی بود. سال ولادتش معلوم نیست. وی علم طب را نزد دکتر تولوزان دکتر مخصوص ناصرالدین شاه فراگرفت و پس از مدتی طبابت توانست به دربار راه یابد و از اطبای مخصوص ولیعهد شد و توانست نفوذ فراوانی در ولیعهد به دست آورد[2] و به مشیرالحکماء ملقب گردید. پس از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، وی به همراه شاه به تهران آمد[3] و توانست پزشک مخصوص شاه شود و به حکیمالملک ملقب گردد. در سال 1314(ه.ق)و پس از عزل امینالسلطان از صدارت، محمود حکیمالملک به عنوان وزیر بنایی کل ممالک محروسه ایران، اداره بناخانه و فخارخانه را عهدهدار شد و ملقب به وزیر ابنیه نیز گردید. مسئولیت وزارت ابنیه، ساخت ساختمانها و ابنیههای سلطنتی بود و از زمان ناصرالدین شاه، به خاطر علاقه شدید شاه به ساختمان، مسئولیتی مهم به شمار میرفت و از شغلهای بسیار پر درآمد بود و به همین خاطر به طبیب مخصوص شاه، میرزا محمود حکیمالملک رسید[4].
وی از صاحب نفوذان دربار بود و به قول یحیی دولتآبادی: «به شال سبز خود قسم خوردن مقتدرالسلطنه، به فرق مقدس شاه قسم خوردن حکیمالملک و به دو دست بریده ابوالفضل العباس قسم یاد کردن امیر بهادر، هر مسئلهای را نزد شاه قطعی و غیر قابل تردید میسازد».
چنانچه توانستند مظفرالدین شاه را نسبت به عبدالحسین فرمانفرما بدبین کنند و وی را از ایران تبعید نمایند. این ماجرا در کتاب دولتآبادی به این شرح نقل شده است:
«شبی در منزل یکی از آنها، عیسی خان خواجه را که قامت بسیار کوتاهی دارد، روی صندلی نشانیده به او گفتند به جای فرمانفرما حرف بزند و از بیحالی و بیلیاقتی شاه صحبت داشته بگوید این مرد را باید از تخت فرود آورده و ناصرالدین میرزا را (فرزند ناصرالدین شاه که با فرمانفرما نسبت دارد) به جای او نشانید. در این حال حکیمالملک و مقتدر حاضرند و این سخن را از زبان فرمانفرمای ساختگی میشنوند؛ امیربهادر جنگ هم از در درآمده تا میان اطاق میآید و قسمتی از گفتههای خواجه را شنیده، برمیگردد. فردای آن روز مقتدر به شاه میگوید، دیشب در مجلسی فرمانفرما چنین گفت و به شال سبز خود بر صحت گفتارش قسم یاد مینماید و علاوه میکند که حکیمالملک و امیر بهادر هم شاهد مطلب هستند؛ شاه حکیمالملک را طلب کرده استفسار میکند؛ به فرق او قسم یاد مینماید که از زبان فرمانفرما این کلمات را شنیده؛ امیر بهادر را هم میطلبد؛ او هم به دو دست بریده ابوالفضل العباس قسم میخورد که فرمانفرما را روی صندلی در آن خانه دیده است که اظهار نارضائی از شاه میکرده و اضافه مینماید که او هرگز جرئت نداشته در حضور وی چنین جسارتی نماید؛ چه اگر جسارتی میکرده با شمشیر دهانش را پاره مینمودم. شاه قطع حاصل میکند که قضیه صحیح است و فورا ام صادر میکند فرمانفرما را به عراق تبعید نمایند و بعد از مدت مدید، ساختگی بودن قضیه معلوم میشود و او را مراجعت میدهند[5].»
وی در سال 1317(ه.ق) برابر با سال 1279(ه.ش) به وزارت دربار یا به اصطلاح آن زمان، ریش سفید خلوت و وزیر حضور منصوب شد.[6] وی از طرفداران انگلیس بود و به همین جهت با اتابک امینالسلطان که از طرفداران روس بود، جدال داشت و حتی انگلیسیها میخواستند تا حکیمالملک به صدارت اعظم برسد؛ ولی امینالسلطان وی را از وزارت دربار معزول نمود و حکومت گیلان را به وی واگذار کرد[7]. پس از دو ماه که از حکومت وی گذشت، وی به طرز مشکوکی در سال 1321(ه.ق)در رشت درگذشت.[8] درباره مرگش گفته شده است که امینالسلطان شخصی را مامور نمود تا وی را مسموم سازند.[9]
موسی حکیمی
موسی حکیمی معروف به نظمالسلطنه فرزند ابوالحسن حکیمباشی در سال 1243 (ه.ش)در شهر تبریز به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات مقدماتی در تبریز، به تهران آمد و به مدرسه دارالفنون وارد شد و در رشته توپخانه فارغالتحصیل شد؛ سپس به قزاقخانه رفت و به ریاست توپخانه شهر تبریز منصوب گردید. در زمان نهضت مشروطه، وی با درجه میرپنجی به حامیان مشروطه پیوست و در قشون آنها شرکت داشت. پس از به توپ بسته شدن مجلس توسط کلنل لیاخوف روسی، وی به جهت حمایت از مشروطهخواهان به خارج از ایران فرار کرد و سالها در اروپا متواری بود. برخی حضور وی در اروپا را به جهت حضور در سپاهیان حمله به سمت تهران برای حمایت از مشروطه و تیر خوردن وی در این جنگ میدانند و علت حضور وی در اروپا را معالجه پای تیر خوردهاش در جریان حمله به تهران میشمرند.[10]
با مرگ محمدعلی شاه وی به ایران بازگشت و حکومت خمسه و زنجان را به عهده گرفت. در سال 1300(ه.ش)نیز از کار خود بازنشسته شد؛ وی پس از بازنشستگی زندگی سختی را میگذراند. در سال 1320(ه.ش) فروغی دست به اقداماتی زد تا بتواند حقوق بازنشستگی نظمالسلطنه را برقرار سازد؛ ولی اجل مهلت نداد و موسی حکیمی در همان سال وفات یافت.[11]
ابراهیم حکیمی
ابراهیم حکیمی فرزند ابوالحسن حکیم باشی در سال 1250(ه.ش)در شهر تبریز به دنیا آمد.[12] پدرش ابوالحسن حکیم باشی طبیب مخصوص مظفرالدین شاه بود که مانند دیگر ولیعهدان قاجار در تبریز به سر میبرد.[13] ابراهیم تحصیلات خود را نزد پدر آغاز نمود و سپس به مدارس آن زمان برای تحصیل علوم وارد شد. سپس برای ادامه تحصیل در رشته طب به تهران آمد و برای تکمیل درس خود به اروپا رفت و در دانشکده پزشکی پاریس به تحصیل خود ادامه داد.[14] مظفرالدین شاه در سفری که به اروپا نمود، با ابراهیم حکیمی ملاقات داشت. ابراهیم به جهت سوابق پدرش و همچنین عمویش حکیمالملک که وزیر دربار آن زمان بود، توانست مورد عنایت شاه قرار گیرد و به عنوان پزشک مخصوص شاه، از همراهان و ملازمان شاه گردید و به ایران بازگشت.[15] وی پس از فوت عمویش حکیمالملک که ولایت گیلان را در آن زمان به عهده داشت، ملقب به حکیمالملک گردید.[16] ابراهیم حکیمالملک در دربار صاحب نفوذ بود و به جهت علاقه به افکار مشروطهخواهی، از مروجین این تفکر در دربار بود.[17] پس از فوت مظفرالدین شاه از دربار خارج شد و پس از مدتی به عنوان نماینده مجلس از طرف مردم تهران به مجلس شورای ملی راه یافت.[18] در زمان به توپ بسته شدن مجلس توسط کلنل لیاخوف روسی، ابراهیم حکیمالملک به سفارت فرانسه پناه برد و جان خود را حفظ کرد.[19] در دورههای دوم و سوم مجلس نیز به نمایندگی مردم تهران برگزیده شد. همچنین در دوره دوم مجلس، طی حکمی از طرف مجلس، مامور رسیدگی به دربار شد.[20] وی در همین دوران، در زمان صدارت مستوفیالممالک، به کابینه راه یافت و وزیر مالیه گردید. در سال 1290(ه.ش)و در کابینه سپهدار تنکابنی، به سمت وزیر معارف منصوب شد و این وزارت را در کابینههای عینالدوله، مستوفیالممالک، علاءالسلطنه، صمصامالسلطنه و حسن پیرنیا (مشیرالدوله) نیز برعهده داشت[21]. حکیمالملک در ماجرای کودتای 1299(ه.ش)بازداشت شد و به زندان افتاد. ولی پس از مدتی آزاد گردید و در کابینه مشیرالدوله مدتی وزیر فرهنگ و همچنین وزیر خارجه و سپس وزیر عدلیه بود[22]. از جمله فعالیتهای وی در زمان حضور در وزارت فرهنگ، تصویب لایحهای در سال 1294(ه.ش)بود که به موجب آن: «در مدت چند سال، صد و بیست نفر محصل به خرج دولت به اروپا فرستاده شود، سال اول سی نفر و سالهای بعد هر سال بیست نفر، ولی این لایحه به علت ضعف مالی عملی نشد[23].»
وی حدود 18سال از سیاست خارج شد و پس از بازگشت در سال 1320(ه.ش)، قرار بود نخستوزیر شود؛ ولی نخستوزیری به قوامالسلطنه رسید و وی وزیر مشاور شد. وی در همین سمت بود که به عنوان یکی از نمایندگان دولت در کمیسیون رسیدگی به جواهرات سلطنتی انتخاب شد؛[24] ولی این کمیسیون پس از مدتی صرف زمان، نتوانست کار مهمی را صورت دهد و تنها به گزارش سادهای از قمستی از جواهرات کل کشور اکتفا نمود.
در سال 1324(ه.ش) ابراهیم حکیمالملک از طرف مجلس به نخستوزیری برگزیده شد و وی کابینه خود را تشکیل داد و وزارت کشور را خود عهدهدار گردید[25]. وی در دو دوره دیگر نیز به نخستوزیری برگزیده شد[26]. پس از مدتی وی از نخستوزیری کنار رفت و در دوره مختلف در سالهای 1326(ه.ش)و 1328(ه.ش)وزیر دربار بود[27]. حکیمالملک در زمان شروع مجلس سنا به سنا رفت و سه دوره نیز در این مجلس حضور داشت. وی در 27آبانماه سال 1338(ه.ش)در سن 90سالگی در تهران درگذشت[28].
علیاکبر حکیمی
علیاکبر حکیمی فرزند ابوالحسن حکیم باشی در سال 1261(ه.ش)در تبریز به دنیا آمد. وی پس از طی تحصیل در مدرسه دارالفنون، به دولت رفت و به عنوان وزیر فوائد عامه در کابینه مشغول به کار شد. پس از تشکیل اداره کل فلاحت در سال 1309(ه.ش)، وی به ریاست این سازمان منصوب گردید و چند سالی را در آن سمت بود. در کابینه ذکاءالملک نیز مدتی وزیر کشاورزی بود[29].