27 بهمن 1395, 2:23
سكوت و سخن هر دو در جای خود خوب و مطلوب و در غیر آن نامطلوب است. پس بایستى سخنان را طبقهبندى كرد و در موارد لزوم سخن گفت و در موارد غیرضرورى نیز از سخن باز ایستاد؛ مثلاً اگر سخن گفتن براى هدایت كسى یا براى ابراز محبت به همسر و فرزند باشد، بسیار نیكوست.همچنین احوالپرسى از دیگران و...؛ ولى اگر سخن لغو و بیهوده یا خداى ناكرده مشتمل بر گناه باشد، در این صورت بایستى از آن پرهیز كرد.گاهی انسان وظیفه دارد در جایی سخن بگوید و از حقی دفاع كند، در این صورت سكوت او می تواند گناه باشد و او را از خداوند دور كند و گاهی نیز سخن گفتن متضمن دروغ و غیبت و تهمت و مانند آن است و باعث ارتكاب گناه و دوری از خداوند می شود. بنابراین باید انسان ببیند در كجا باید سخن بگوید و در چه موقعیتی خوب است سكوت كند تا از آفات سخن گویی و سكوت بی مورد مصون بماند.در رابطه با پرحرفى چند نكته را مىتوان مطرح كرد: الف) پرحرفى خصلت نكوهیدهاى است و حتىالامكان تا ضرورتى پیش نیاید، نباید به سخن گفتن مبادرت ورزید؛ اما گاهى افراد در زمینه كمحرفى و سكوت، زیادهروى مىكنند. كمحرفى و سكوت بیش از حد نیز به تدریج از انسان یك موجود عبوس و منزوى مىسازد همان طورى كه پرحرفى مذموم است سكوت بىمورد نیز مذموم است.گفتنى است كه برخى با عنوان كمحرفى و سكوت، از ارتباط با دیگران احتراز مىكنند و كمكم به انزوا كشیده مىشوند؛ در حالىكه لازمه همكارى و تعاون، برخورد گرم و صمیمى با دیگران است. ب) در مقابل اهانت دیگران گاهى باید سكوت كرد و گاهى نیز باید از خود دفاع نمود. ج) در محافل و برخوردها آن سكوتى ممدوح است كه برخاسته از تسلط بر نفس و براى پرهیز از اتلاف وقت دیگران و پرحرفى باشد به عبارت دیگر دو سكوت داریم: سكوت از روى قدرت و سكوت از روى عجز و آن سكوتى ممدوح است كه از روى قدرت باشد نه از روى عجز و ناتوانى. در حدیثی از حضرت على(علیه السلام) آمده است: «لا خیر فى الصمت عن الحكم كما انه لاخیر فى القول بالجهل؛ آنجا که باید سخن درست گفت، در خاموشی خیری نیست، چنان که در سخن ناآگاهانه نیز خیری نخواهد بود». (نهجالبلاغه، كلمات قصار 173)حضرت امیر در جایى دیگر با صراحت فرمودهاند: «تكلّموا تعرفوا؛ حرف بزنید تا شناخته شوید [زیرا مرد زیر زبانش پنهان است]» (همان، 3845). د) گاهی پرحرفی نوعی مکانیزم روانی ناخودآگاه است که فرد برای مقابله با کم رویی و نداشتن اعتماد به نفس کافی از آن سود می جوید تا نقیصه خود را به این طریق جبران کند. برای عادت کردن به سکوت مفید باید: اولا، ارزش و آثار سکوت را دانست و در این باره روایات بسیاری داریم مثل (میزان الحکمه، ج 5، ص 435): 1. سکوت طولانی را رعایت کن چون شیطان را از تو می راند و در امر دین یاور و مددکار توست.2. سکوت دری از درهای حکمت است؛ سکوت محبت می آورد و راهنما به هر کار خیر است.3. انسان ساکت هیبتش زیاد است.
خلاقیت عبارت است از تحولات دامنه دار و جهشی در فكر و اندیشه انسان، به طوری كه حائز یك توانایی در تركیب عوامل قبلی به طرق جدید باشد و به تعبیری دیگر، خلاقیت عبارت است از به كارگیری كامل تواناییهای ذهنی برای ایجاد یك فكر یا راه حل یا مفهوم نو نسبت به خود شخص خلاق.در این تعریف مفهوم نو محور اصلی تعریف را در بر میگیرد و با توجه به آن، برای دیگران توقع و انتظار ایجاد میشود. اما باید دانست كه ممكن است یك راه حل، یك فكر یا یك مفهوم برای دیگران جدید نباشد و لیكن برای خود شخص خلاق، جدید و نو باشد. پس جدید بودن نسبت به خود شخص مهم است نه نسبت به دیگران.با این بیان معلوم میشود كه همه انسانها بنا به اصل تفاوتهای فردی كه دارند، دارای خلاقیت و نوآوری هستند و نباید تصور كرد كه خلاقیت منحصر به افراد تیزهوش و با استعداد است. فقط مهم شكوفایی این استعدادهاست. این از حكمت خداوند است كه همه افراد بتوانند در یك رشته دارای خلاقیت باشند و هركدام از طریقی به جامعه بشری خدمت کنند.خلاقیت مقدمه ظهور استعدادها و ذوقهاست و باب آن برای همه بشر باز است، مهم شناختن خود و حركت به سمت این دریچه است.خلاقیت را میتوان دیدن چیزها از یك منظرغیرمعمولی و نو، توجه به مسائل از زاویه ای كه هیچ كس دیگر نمیبیند و سپس ارائه رهیافتهای جدید، غیرمعمولی و اثربخش دانست.از تعریف بالا معلوم میشود كه در مورد مفهوم خلاقیت توافق عمومیوجود ندارد. خلاقیت را میتوان تولید اندیشه، راهكار و مفاهیم غیرمعمول دانست كه از دیدن، الهام گرفتن و تشابهسازی مخصوص حاصل میشود. ممكن است نتیجهای منفی یا مثبت داشته باشد؛ حتی سرودن یك بیت شعر بی همتا.
ابداع، به معنی نوآوری و توانایی ایجاد یك فكر و چیز نو بوده و در ظهور اولیه خلاقیت موثر است. ظهور اولیه ابداع در عالم ماده و حس است. با توجه به این موضوع، به كارگیری خلاقیت را ابداع میگویند.خلاقیت به معنای توانایی تركیب ایدهها در یك روش منحصربه فرد یا ایجاد پیوستگی بین ایده هاست ولی نوآوری، فرآیند اخذ ایده خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمات و روشهای جدید عملیات است.البته خلاقیت و نوآوری چنان به هم تنیده اند كه شاید به دست آوردن تعریفی مستقل از هر كدام دشوار باشد، اما برای روشن شدن ذهن میتوان آنها را به گونه ای مجزا از هم تعریف کرد. خلاقیت پیدایی و تولید یك فكر نو است در حالی كه نوآوری عملی ساختن آن اندیشه است.در واقع ابداع، ماحصل حركتی است كه نقطه آغازین آن خلاقیت و حیطه فكر بوده یا با به كارگیری تجارب دیگر به صورت یك پدیده نوظهور، آشكار شده است. در كل میتوان گفت ابداع بدون خلاقیت، بی مفهوم بوده و لیكن خلاقیت بدون ابداع قابل تصور است.به عبارتی نماد ظاهری خلاقیت، نوشته یا گفتار یا یك فكر است كه مقد مه ابداع بوده و آن را به صورت یك پدیده یا شیء ظاهر میكند. به عبارتی دیگر تلاشهای خلاقیت، وسیله ای برای نوآوری است. هم چنین خلاقیت یك فعالیت فكری و ذهنی است و بیشتر جنبه عملی دارد.همان گونه كه ظهور و بروز هر كاری و پیدایش هرچیزی زمینه و پیش نیازهایی دارد، خلاقیت هم همین گونه است. پیش نیازهای خلاقیت عبارتند از: هدف، انگیزه، تخیل، تفكرخلاق، هوش، پشتكار، دانش، مهارت و فضای خلاق.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان