نویسنده: تقی عابدی
بررسی تأثیر طهارت و پلیدی ظاهری بر باطن انسان
انسان همواره در حال تغییر و تحول است. زمانی که به دنیا میآید در کمال اعتدال و تعادل است. اما عوامل درونی و بیرونی، او را به دو سوی متضاد و متناقض میکشاند. از سویی الهامات تقوایی، خواهان حفظ تعادل در قوای بشری و بهره گیری از آنها برای فعلیت بخشی به اسمای الهی سرشته در ذات است و از سوی دیگر الهامات فجوری، خواهان مرزشکنی و تجاوز و گذر از مرزهای تعادل به سوی تقویت قوای نفسانی و بهرهمندی بیشتر از لذائذ پست دنیوی میشود.
این گونه است که آدمی، دمی در آرامش و آسایش نیست تا اینکه در یکی از دو قرارگاه دوزخ و بهشت قرار گیرد و سازهای جدید را به جهان آخرت با مرگ خویش ببرد که مناسب و مطابق با شرایط بهشت و دوزخ است.
در حقیقت این انسان است که به اراده و اختیار و انتخاب خود، خود را میسازد و سازه نهایی را به جهان آخرت منتقل میکند. بنابراین، جز خود نمیتواند کسی را عامل متاله شدن و خدایی گشتن بداند و یا در دوزخی شدن خویش مقصر دانسته و سرزنش کند.
بسیاری از مردم از این نکته آگاه نیستند که وضعیت نهایی سازه وجودی خویش را در یک فرآیندی در مدت کوتاه عمر خویش میسازند. آنان با انتخاب نادرست راه گمراهی، گرفتار ناپاکیها و خباثتهای ظاهری میشوند و با خوی گرفتن بدانها، سازه وجودیشان را با پلشتی و پلیدی میسازند و باطن وجودشان را بدان کامل میکنند و دوزخی شدن را برای خود رقم میزنند.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا عوامل اصلی این سقوط را براساس آموزههای قرآنی تبیین کند.
انسان بر سر دو راهی سرنوشت
براساس آموزههای قرآنی، دنیا جای ماندن نیست، بلکه قرارگاه موقتی است تا انسان خود را بسازد و برای ابدیت، هویت و ماهیت نهایی خویش را مشخص کند. انسان و جنیان تنها موجودات هستی هستند که از اراده و انتخاب اختیاری برای تعیین وضعیت نهایی خویش برخوردارند. به این معنا که در آنها، عناصری به صورت قوا سرشته و قرار داده شده که با فعلیت یابی هر یک از آنها، وضعیت نهایی آنان از نظر ماهیت مشخص میشود. بنابراین، ماهیت ظاهری و نخستین انسان هرگز به معنای ماهیت ابدی او نیست؛ بلکه ماهیت ابدی در یک فرآیندی در دنیا در زمان کوتاه عمر آدمی به دست خود او رقم میخورد.
از این رو هر شخصی برای خودش کار میکند و ابدیت خویش را نیز ترسیم میکند. سازه نهایی هر کسی آن چیزی است که خود وی، آن را با ایمان و عمل خویش میسازد و تا ابدیت با آن خواهد بود.
خداوند برای انسان دو راه اصلی سرنوشت تعیین کرده که از آن به عنوان بهشت و دوزخ یاد میشود. البته همین دو راه سرنوشت ساز، خودداری مراتب کلی است که برای بهشت، هشت مرتبه و برای دوزخ هفت مرتبه گفتهاند. این بدان معنا نیست که هویت سازی بشر از خود، منحصر در این مراتب است؛ زیرا هر مرتبهای خود دارای مراتب بیشماری است که برخی از اساتید و بزرگان از آن به تعداد انسانها و جنیان یاد کردهاند؛ زیرا هر شخصی خود، نوع منحصر به فردی است که نمونهای جز خودش نخواهد داشت. بنابراین، هر کسی نوعی خاص از انسان را در فرآیند عمر خویش میسازد که نوع منحصر به فردی میباشد که در مرتبهای از انسانیت قرار میگیرد که بینهایت و بی پایان است.
با این همه، راه اصلی همچنان دو راه است که از یکی از آنها به عنوان راه کمال، صراط مستقیم، متاله و خدایی شدن، عروج و تعالی، ایمان، اسلام، راه بهشت و مانند آن و از راه دیگر، به عنوان راه نقص، ضلالت و گمراهی، کفر، سقوط، دوزخ و مانند آن یاد میشود.
انسان در مدت کوتاه عمر خود که همان زندگی دنیوی است، هر دم در سر دو راهی سرنوشت ساز بهشت و دوزخ قرار دارد و هر انتخاب او، به معنای صعود یا سقوط میباشد؛ زیرا شرایط زندگی دنیوی، شرایط بسیار سخت و دشواری است که در آن اسمای الهی سرشته در ذات آدمی، فعلیتهای متفاوت و متقابلی براساس اراده و انتخاب اختیاری انسانها مییابد. شرایطی که در زندگی دنیوی برای بشر است، از آن به عنوان فتنه، امتحان و ابتلا و آزمون یاد میشود. هر دم انسان با انتخاب خود، بخشی از قوای اسمایی خویش را فعلیت میبخشد و با این انتخاب، سازه نهایی وجود خویش را میسازد که تا ابدیت با او همراه خواهد بود. این همان چیزی است که قرآن از آن به خلود یاد میکند؛ زیرا خلود و جاودانگی در بهشت و دوزخ، به معنای تحقق سازه ای موافق و مناسب شرایط دو نوع زندگی و دو جهان متقابل و متناقض است. هر کسی خود به اراده و اختیار خویش، سازه ای را میسازد و انتخاب میکند که برای دو جهان متقابل است که از آن به بهشت و دوزخ یاد میشود.
اگر کسی سازهای ناقص و پر از پلشتیها و پلیدیهای ذاتی برای خود بسازد، این سازه تنها در شرایط جهانی به نام دوزخ میتواند زیست کند که پر از شقاوتها و رنجها و عذاب هاست. چنان که سازه کامل از همه اسمای حسنای الهی که با تلاش ایمانی و عمل صالح شخص ساخته میشود، موافق طبیعت بهشت است که بدان وارد میشود.
پلشتی از ظاهر تا ذات
با نگاهی به آموزههای قرآنی این معنا به دست میآید که در جهان مادی دو دسته از اشیاء و موجودات وجود دارد. دسته ای که متناسب با طبیعت کمالی بهشت است و دسته ای که مناسب طبیعت نقص دوزخ است. هر یک از موجودات دنیوی با توجه به مقام عین ثابت خویش، انتخابی را انجام دادند که در دنیا که آخرین منزل نزولی هر چیزی است، به اشکال مختلف خودنمایی میکنند.
هر موجودی با توجه به ظرفیت خویش، بازتابی از نور کمال الهی است که بر او تابیده است. از این رو ظرفیتهای محدود، از نواقص بیشتری برخوردار است؛ چرا که ناتوان از بازتاب درست کمالات الهی میباشد. این گونه است که برخی از چیزها در جهان محدود دنیای نزولی، از نواقص با درجات و مراتب گوناگون برخوردار است. از آن جایی که جهان مادی دنیا، سایهای از جهانهای الهی و ملکوتی بالا دستی میباشد، هر یک از آفریدهها و چیزهای دنیا، بازتاب حقیقت ظرفیت خویش در عالم عین ثابت در صقع ذات الهی میباشد.
همین محدودیتها، چیزها را در دنیا دسته بندی میکند. برخی که از ظرفیت بیشتری برخوردار است، در شکل دنیایی خویش دارای کمالات بیشتر است و ما را به عنوان امور طاهر و پاک میشناسیم؛ و آنهایی که از ظرفیت کمتری برخور دارند، در شکل دنیایی به شکل اشیای خبیث و ناپاک شناخته میشوند. البته میتوان با توجه به منظر دید، عناوین دیگری برای هر یک انتخاب کرد؛ ولی از آنها جایی که در این مطلب براساس کارکردهای آنها نسبت به انسان به این چیزها نگاه میشود، از آنها به طاهر و یا خبیث یاد میشود.
در قرآن از چیزهایی که دارای نقص ظرفیت است و تاثیرات سویی بر انسان میگذارد به عنوان رجس، رجز، سوء، خبیث و نجس و مانند آن یاد شده است تا آدمی از آنها پرهیز کند؛ زیرا انسان با نزدیکی و بهرهمندی از هر یک از این چیزهای ناپاک، سازه وجودی خویش را آلوده میکند.
خداوند در آیات آفرینش انسان، به این نکته توجه داده که تقرب، نزدیکی و خوردن و بهرهمندی حضرت آدم(ع) از یک درخت خبیث، چگونه سازه وجودی او را تغییر داد و زشتیهای بدن وی را آشکار ساخت، به گونهای که ناچار به پوشاندن آن با برگهای بهشت شد.
بنابراین همان گونه که بهره مندی از یک میوه خبیث میتواند چنین تاثیراتی را در ساختمان بدن انسان به جا گذارد، دیگر چیزهای خبیث هم، تاثیرات شگرفی درجان آدمی به جا خواهد گذاشت. یک میوه از درخت خبیث ممنوع، موجبات آشکاری پلشتیها در تن آدمی و سقوط وی از بهشت میشود؛ چرا که دیگر آن سازهای که با این میوه درخت ممنوع شکل گرفته نمیتواند درمحیط بهشت قدس باقی بماند و شرایط آنجا را تحمل کند؛ از این رو به درجات پست تر دنیا سقوط میکند و او با توبه و بازگشت و بازسازی و طهارت از آلودگیها و آثار به جا مانده از درخت ممنوع، در مسیر بازگشت به محیط مناسب بهشت قرار میگیرد.
منهیات شرعی و خباثت اشیاء
بر اساس آموزههای قرآنی، این معنا اثبات شده که نواهی شرعی به اموری تعلق گرفته است که تاثیرات بدی در جسم و جان آدمی به جا میگذارد؛ چنان که اوامر شرعی نیز به اموری تعلق گرفته که برای آدمی مفید و سازنده است و او را در دست یابی به کمال و فعلیت یابی اسمای الهی یاری میدهد.
بنابر این باید توجه داشت که حکمتی در پس هر امر و نهی شرعی وجود دارد که برخی از آنها با عقل قابل ادارک است. و برخی دیگر به سبب پیچیدگی ها، با عقل انسانی قابل درک نیست. بنابر این نمیتوان تنها به سبب اینکه عقل، مفسدت و مصلحت امری را درک نکرده، با نواهی و اوامر شرعی مخالفت کرد.
به نظر میرسد که حتی با بهرهگیری از همین عقل ناقص و ناتوان بشری میتوان با نگاهی به مجموعه مواردی که خداوند از چیزی نهی کرده و یا به چیزی امر نموده، این معنا را دریافت که خداوند به امور پاک و طاهر امر کرده و از امور خبیث و پلید باز داشته است. خداوند در آیه157 سوره اعراف میفرماید که خباثت و پلیدی اشیاء، زمینه ساز حرمت آنان است. بنابراین، دلیل وجوب اجتناب از چیزی را باید در پلید بودن آن چیز جست، چنان که این مطلب در آیه90 سوره مائده و نیز 5سوره مدثر مورد تاکید قرآن قرار گرفته است.
خداوند در آیه اخیر، به پیامبرش فرمان میدهد که از هر گونه پلیدی دوری و اجتناب ورزد و در آیات 90 و 92 سوره مائده دوری جستن ایشان از اموری چون شراب و قمار را نشانگر اطاعت آن حضرت(ص) از فرمان الهی میداند که آنها را رجس و پلید معرفی کرده است. در حقیقت، دلیل وجوب اجتناب انسان از چیزهایی چون شراب و قمار و بت و مانند آن، پلیدی و خباثت آنان است که برای انسان ضرر دارد و هر انسان عاقلی چون مومنان (مائده، آیه90 و توبه، آیه95) میبایست از این پلیدیها اجتناب ورزند تا سازه ای که از خود میسازند به دور از عوامل خبیث و پلید باشد که هیچ مناسبت و مناسختی با بهشت کمالی و جهان برتر الهی ندارد.
پاکی و قداست انسان که از طریق اجتناب از پلشتیها و پلیدیها به دست میآید، موجب میشود تا او بتواند سازه ای از خود ارایه دهد که پاک از هر پلشتی است. بنابراین میتواند به بهشت قدس و طهارت درآید و به رستگاری برسد. از این رو خداوند در آیات 90 و 100 سوره مائده رسیدن به فلاح و رستگاری را در دوری جستن از پلشتی هایی میداند که از آن نهی کرده است؛ زیرا کسی که از پلشتیهای نهی شده اجتناب میورزد و از آن استفاده نمی کند، سازه ای مناسب با بهشت پاک و قدس میسازد که لیاقت ورود به آن را داراست.
اما کسی که عادت به بهره مندی از پلشتی کرده نمیتواند به بهشت پاکیها درآید؛ زیرا طبیعت سازه وجودی ساخته شده به دست چنین شخصی، شایسته آن است تا در دوزخی وارد شود که مجتمع همه پلشتیها و خباثت هاست. از این رو خداوند در آیه16 سوره ابراهیم و 29 سوره کهف و 36 سوره حاقه، آشامیدنی دوزخیان را مایعی ناگوار و پلید معرفی میکند؛ زیرا طبیعت انسان دوزخی، طبیعت خبیثی شده که جز با خباثت میانهای ندارد.
اعمال پلید، عامل پلشتی باطن
از آیات قرآنی به دست میآید که انسان متعادل در یک فرآیندی با بدرفتاری خویش، گرفتار پلشتی اخلاقی و ظاهری و در نهایت پلشتی باطنی میشود و از انسانیت بیرون میرود.
خداوند در آیات نخست بقره تبیین میکند که انسانهایی که تقوای عقلانی نداشته باشند هرگز به تقوای الهی نمیرسند؛ زیرا کسی که نسبت به منهیات عقلانی واکنش مثبت نشان نمی دهد و از آنها اجتناب نمی ورزد، زمینه بهره مندی از نواهی الهی ندارد. از این رو خداوند بهره مندی از آموزههای وحیانی و هدایتهای الهی را مختص کسانی میداند که از تقوای عقلانی برخوردارند، خداوند در آیه 100 سوره یونس تبیین میکند که بی خردی، عامل اساسی پلیدی انسان است. به این معنا که انسانهای بی خرد در پی امور ناپاک میروند و خود را به پلیدی ذاتی دچار میکنند.
کسی که از خباثتها و پلیدیهایی چون شراب (مائده، آیه 90)، خوک (انعام، آیه 145)، خون (همان)، قمار (مائده، آیه 90)، زنا و لواط (انبیاء، آیه 74) و مانند آن پرهیز نمیکند، در یک فرآیندی ناتوان از درک مسایل هستی و مفاهیم عمیق وحیانی میشود و گرفتار شرک و کفر شده و در نهایت از دایره انسانیت و عقل و ایمان بیرون میرود.
در این راستا منافقان به سبب اینکه از تقوای عقلانی بهره مند نیستند، گرایش به نفاق مییابند و فکر پلید را میجویند و با آن همراهی میکنند. اینان در یک فرآیندی از بیمار دلی به پلیدی ذاتی میرسند. به این معنا که در یک فرآیندی ماهیت انسانی و طهارت و پاکی خود را از دست میدهند و گرفتار پلیدی باطنی میشوند. ازدیاد پلیدی که در آیه 125 سوره توبه برای اینان اثبات شده، همین معنا را تاکید میکند. بنابراین، منافقان مردمانی پلید و پلشت هستند (توبه، آیات 95 و 125) که در نهایت، پلشتی نقاقشان، آنان را به کفر میکشاند (توبه، آیه 125)
از نظر قرآن، شرک، کلمه خبیث و ناپاک است. (ابراهیم، آیه 26) و مشرکان به سبب همین خباثت شرک، پلید و پلشت میشوند. (توبه، آیه 28) کفر و کافران نیز این گونه هستند چنان که از آیاتی چون 100 سوره مائده و 36 و 37 سوره انفال و 125 سوره توبه این معنا استنباط میشود.
همچنین شیطان، موجودی پلید است که سرمنشأ بسیاری از پلیدیها و پلشتیها میباشد. (انفال، آیه 11 و نیز مائده، آیه 90)
انسانهایی چون منافقان، مشرکان و کافران و نیز کسانی که گرفتار لواط و زنا و شراب خواری و سرقت و مانند آن هستند، انسانهای خبیث و ناپاکی هستند که میبایست از آنان پرهیز کرد. بنابراین انسانهای طاهر و پاک چون مسلمانان و مومنان و متقین نباید با این دسته از زنان و مردان، ارتباط زناشویی و خانوادگی و سببی برقرار کنند، زیرا آلودگی و پلشتی ایشان به طرف دیگر منتقل میشود. از این رو خداوند زنان و مردان خبیث و پلشت را سزاوار افرادی از هم جنس خودشان میداند و از انسانهای پاک و طاهر میخواهد تا با افراد طیب و پاکی چون خود ازدواج کنند.
به نظر میرسد که واژه خبیث در برابر واژه طیب دلالت بر نوعی خباثت و پاکی باطنی و ذاتی دارد. به این معنا که انسانها در یک فرآیندی از پلشتی و یا طهارت ظاهری به پلشتی و طهارت باطنی میرسند و اگر این امر ادامه یابد، آن طهارت و پلشتی، ذاتی ایشان میشود. این همان فرآیند تحول و تبدل است که انتقال از امری عرضی به امری ذاتی میباشد.
به سخن دیگر، انسانها از آن دسته از موجوداتی هستند که میتوانند امر عرضی را در ذات خویش به امری ذاتی تبدیل کنند و ماهیت خویش را دگرگون سازند.
از مهمترین عواملی که در این فرآیند نقش اساسی و اصلی را ایفا میکند میتوان به بی عقلی (یونس، آیه 100)، شرک و کفر (اعرف، آیات 65 تا 71)، یعنی همان بی ایمانی (انعام، آیه 125) و شیطان وسوسه گر پلید (انفال، آیه 11) اشاره کرد.
از نظر قرآن، عقل و شرع، حکم میکند که از همه پاکیها به عنوان حلال برای دست یابی به کمال بهره جست و از همه پلشتیها به عنوان حرام برای رهایی از آسیبهای آن پرهیز کرد. (اعراف، آیه 157) تا این چنین، به سازه ای دست یابیم که سزاوار بهشت قدس الهی و رضوان خداوندی است و هیچ گرایش و میلی به دوزخ جلال الهی ندارد.