دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اصول کلی شناخت قرآن /بخش دوم وپایانی

خداوند سبحان، بعضی از امور را مرض قلب می‌داند و برخی از دلها را بیمار می‌شمارد.
اصول کلی شناخت قرآن /بخش دوم وپایانی
اصول کلی شناخت قرآن /بخش دوم وپایانی
نویسنده: آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی

اسناد سلامت و بیماری به قلب

ج. برای دل در فرهنگ قرآن کریم، سلامت و مرضی است که هیچ ارتباطی به قلب مادی ندارد و خداوند سبحان، بعضی از امور را مرض قلب می‌داند و برخی از دلها را بیمار می‌شمارد. گاهی عقیده تباه و جهان‌بینی باطل و ایمان ناصواب را مرض می‌شمارد و گاهی روابط سیاسی و برخوردهای سوء آن را مرض قلب می‌داند؛ مثلاً نفاق را مرض می‌داند: «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا»[1] و همچنین گرایش مرد به آهنگ زن نامحرم و اجنبی را مرض می‌شمارد و به همسران پیامبراکرم(ص) دستور می‌دهد که در هنگام سخن گفتن، صدایتان را رقیق مکنید تا مردی که قلب او مریض است، طمع نکند: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفا».[2]

همین طور گرایش سیاستمداران کاذب را به بیگانگان، مرض دل می‌شمارد و به آنان که رابطه مرموزی با بیگانگان دارند، اعلام می‌نماید که این گرایش سیاسی مرض دل است و هشدار می‌دهد که همین مایه رسوایی آنها خواهد شد: «فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره فعسی الله ان یأتی بالفتح او امر من عنده فیصبحوا علی ما اسرّوا فی انفسهم نادمین»؛[3]یعنی می‌بینی (تو ‌ای پیامبر) کسانی را که در دل‌های آنان مرض است، شتابزده به سمت کفار و بیگانگان گرایش دارند و بهانة آنان که به عنوان منطق سوء آنها مطرح است، این است که می‌گویند: ما می‌ترسیم برگشت وضع سیاسی به ما اصابت کند و ما را آسیب برساند (احتمالاً وضع سیاسی دگرگون می‌شود و مشرکان پیروز می‌گردند و مسلمین شکست می‌خورند). خداوند در ابطال این پندار و از بین بردن این بیماری سیاسی فرمود: امید آن می‌رود که پروردگار، فتح مهمی نصیب مسلمین کند یا کار دیگری پیش آورد و این‌گروه بیماردل بر آنچه در نهادشان مستور داشتند، پشیمان گردند.

در موارد یاد شده و مشابه آن که فراوان است منظور از قلب، همان روح انسانی است؛ وگرنه هیچ متخصص قلبی، اثر مرض را در دل منافق نمی‌یابد و هیچ قلب‌شناس حاذقی اثر بیماری را در دل مردی که به زن نامحرم طمع دارد، مشاهده نمی‌کند و هیچ طبیب محققی که سالیان متمادی در شناخت امراض گوناگون قلب کار کرده است، و راههای درمان آن را می‌شناسد، اثر مرض را در قلب سیاستمداری که به بیگانگان گرایش سوء دارد، احساس نمی‌کند؛ بلکه گاهی همه این گروه‌های یاد شده یا در عنفوان شبابند و از سلامتی کامل قلب برخوردارند و یا اگر به دوره کهولت رسیده‌اند، از گزند مرضهای مادی قلب و از آسیب بیماریهای قلب مادی، مصون مانده‌اند.

معلوم می‌شود که منظور از قلب در این موارد که گاهی به مرض و زمانی به سلامت متصف می‌شود مانند: «إذ جاء ربه بقلب سلیم»،[4]«إلا من أتی الله بقلب سلیم»[5]همانا نفس ناطقة آدمی است؛ چنان‌که در ذیل آیه‌ای که گرایش سوء سیاسی را مرض قلب می‌داند، می‌فرماید: «فیصبحوا علی ما أسرّوا فی أنفسهم نادمین»؛[6] یعنی بر آنچه در نفوسشان نهان کرده‌اند، پشیمان می‌شوند. پس مراد از قلب، همان روح مجرد انسانی است.

تعلیم و تزکیه، محور اساسی قرآن

8. خدای سبحان، قرآن کریم را تبیان همه چیز دانست. گرچه ممکن است منظور از «تبیاناً لکل شی‌ء»[7]این باشد که هرچه در جهان تکوین و عالم خارج وجود دارد، قرآن کریم از لحاظ علمی حاوی آنهاست؛ زیرا این کتاب عظیم الهی از مبدأ اعلا تنزیل یافت و در آن مقام، همة حقایق وجود جمعی دارند: «إن من شی‌ء الا عندنا خزائنه»[8] و برای قرآن همان طوری که ظاهر أنیق است، باطن عمیق می‌باشد و برخی از روایات نیز همین اشتمال قرآن بر همة علوم جهان هستی را تأیید می‌کند؛ لیکن محور اساسی قرآن،همان تعلیم و تزکیه انسانها در راه عقیده و اخلاق و اعمال شایسته است، تا از این رهگذر، سعادت خود را تحصیل نموده، به هدف نهایی که لقای خداوند سبحان است، نایل گردند.

اما سایر دانش‌های مادی و علوم و صنایع تجربی و حرفه‌های هنری و آداب و سنن اعتباری و مانند آن، دور از هدف اصیل آن است؛ لذا آنچه بیش از هر چیز مورد عنایت این کتاب عظیم الهی است، تشریح اصل شناخت و تعلیل معیارهای اساسی آن و اعلام طرز تعقل و کیفیت استنتاج از مقدمات عقلی و پرهیز از تقلید جاهلی و نیز اجتناب از مغالطه در تفکر و مانند آن است که به عنوان شرط درست اندیشیدن یا مانع آن خواهند بود.

آنگاه به اصیل‌ترین معلوم و مهمترین معروف که خدای سبحان و اسمای حسنای آن حضرت و تعریف جمال و جلال آن ذات اقدس و تبیین صفات ذات و اوصاف فعل آن حضرت و تعلیل توحید ذاتی و صفاتی و فعلی و نیز تشریح توحید ربوبی و عبادی و مانند آن می‌باشد می‌پردازد و همچنین به کیفیت تدبر خدای سبحان نسبت به جهان آفرینش، توسط قضا و قدر و لوح و قلم و محو و اثبات و ام‌الکتاب و فرشتگانی که مدبر امورند و نظایر آن پرداخته و از آنها بحث می‌کند.

نیز دربارة آفرینش انسان و ترکب وی از روح مجرد و جسم مادی و تطور او در عوالم متعدد، از آنچه قبل از دنیا داشت و آنچه هم‌اکنون در نشأة طبیعت دارد و آنچه بعد از ارتحال از دنیا پیدا می‌کند و اینکه انسان گرچه از علوم مادی و تجربی تهی بود، ولی از دانش فطری برخوردار بود و با همان سرمایه آگاهی از فجور و تقوا به جهان ماده دیده گشود و در انتخاب راه آزاد است و نه جبر در کار است و نه تفویض و مسائل فراوان دیگری که بخش مهم از تعالیم قرآن را تشکیل می‌دهد.

همچنین درباره وحی و نبوت و رسالت و سیره پیامبران و سنت مردان الهی در مبارزه با نفس در جبهة جهاد اکبر و جنگ با ظالم در صحنه نبرد اصغر و کیفیت پیروزی صابران و علت انحطاط ظالمان و مترفین و مسرفین و کیفیت ولایت تکوینی و کرامت و اعجاز انبیای عظام و اولیای کرام و نیز ولایت تشریعی مردان الهی در ادارة امور امت‌های اسلامی و تشکیل حکومت‌های دینی و مانند آن مبسوطاً گفت‌وگو می‌کند.

بی‌نیازی محتوا و دلالت قرآن از علوم دیگران

9. خدای سبحان قرآن کریم را به عنوان نور و هدایت و اوصاف کمالی دیگر معرفی نمود و لازمه این توصیف، آن است که قرآن حاوی همه معارف و قوانین سعادت بخش بشری است و در روشن نمودن آنها نیز همانند نورافکن نیرومند، قوی و غنی است؛ یعنی هم در محتوا بی‌نیاز از علوم دیگران است و هم در دلالت بر آنها مستغنی از چاره‌جویی اغیار. لذا کسی نمی‌تواند مطلبی از خود بر مطالب قرآن کریم بیفزاید یا از آن بکاهد و نیز نمی‌تواند روش تبیین و دلالت خاصی را بر او تحمیل کند.

لیکن این معنا مستلزم آن نیست که انسان با قرآن کریم برخورد جاهلانه نماید و آنچه از علوم و معارف که اندوخته است، آنها را نادیده بگیرد و همانند یک فرد بسیط تحصیل نکرده، در حضور این کتاب عظیم الهی قرار گیرد؛ زیرا بین تحمیل کردن و تحمل نمودن فرق است. آنچه صحیح است، آن است که کسی حق ندارد چیزی از یافته‌های بشری را بر آن وحی الهی تحمیل نماید و در نتیجه، قرآن را بر هوا و میل خود معطوف دارد و بر رأی خاص خویش تفسیر کند؛ ولی تحصیل علوم، ظرفیت دل را گسترش می‌دهد و مایة تحمل صحیح و قابل توجه معارف قرآن می‌سازد و مایه شرح صدر خواهد بود؛ «إنّ هذه القلوب أوعیه فخیرها أوعاها».[9]

هر قلبی که از اندیشه‌های مستدل برخوردار است، آمادگی آن قلب برای تحمل و دریافت علوم قرآنی بیشتر است و هرچه انسان در مدرسة جهان آفرینش از آیات کتاب تکوینی خداوند بهره می‌برد و آگاه می‌شود، قدرت تحمل او نسبت به آیات کتاب تدوینی افزون‌تر می‌گردد؛ زیرا با صدر مشروح، قرآن را تلاوت و آن را استماع و به سوی او انصات و همچنین گرایش پیدا می‌کند. خلاصه آنکه تحمیل فرضیه علوم تجربی و مانند آن که در طی اعصار دگرگون می‌گردد، بر علوم قرآنی که معصوم از تحول و مصون از بطلان است، صحیح نیست؛ ولی تحمل علوم قرآنی در پرتو علوم و معارف انسانی رواست.

تقوا، شرط فراگیری علوم قرآنی

10. خدای سبحان خود را معلم قرآن کریم معرفی نمود و تقوای انسانها را شرط فراگیری علوم حقیقی قرار داد و چنین فرمود: «إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»؛[10] یعنی اگر با تقوا بودید و با پرهیز از تمرد، دستورات الهی را همواره رعایت کردید، خداوند نوری که با آن فرق بین حق و باطل میسور است، به شما می‌دهد و مهمترین عاملی که فارق بین صواب و ناصواب است، همانا قرآن کریم می‌باشد و از جمع این دو مطلب، نصاب آشنایی با قرآن کامل می‌گردد؛ زیرا از یک طرف مبدأ فیض یاب، قلب انسان پارساست که در استفاضه معارف از هر گزندی مصون است و چون انسان همانند موجودات دیگر ذاتاً نیازمند به خدای سبحان است، و این نیازمندی مقوم ذات هستی اوست، همان‌طوری که بی‌نیازی عین ذات خداوند است؛ بنابراین انسان وقتی می‌تواند از خدای سبحان فیض دریافت دارد که همواره وارسته از گناه و پیراسته به پرهیزگاری باشد؛ یعنی شرط مذکور، هم در حدوث دخیل است و هم در بقا و اگر لحظه‌ای خود را بی‌نیاز از پروردگار پنداشت، همین پندار شرک‌آلود زمینة هبوط او را فراهم می‌کند و از پیک سخط خداوند، فرمان «فاهبط منها»[11]فرا می‌رسد.

زیرا تنها شرط بهره‌برداری از باطن قرآن و آشنایی با آن نور مخصوص، همان پرهیز از گناه است و کسی که در ابتدای امر، خود را نیازمند مشاهده کند و با فراگیری پاره‌ای از علوم و آیات حق، خود را مستغنی بپندارد و از کسوت زرین آیات الهی به در آید: (فانسلخ منها)[12] و اخلاد به زمین و گرایش به عالم طبیعت پیدا کند: «أخلد إلی الأرض»،[13] هرگز صلاحیت شاگردی خداوند را نخواهد داشت؛ چون طبق همان آیه یاد شده، وقتی خداوند فرقان عطا می‌کند که انسان با تقوا باشد. پس اگر تقوا اصلاً حاصل نشد یا دوام نداشت، فیض خداوند قطع می‌گردد.

نتیجه آنکه گرچه فاعل (خدا) تام الإفاضه است، ولی قابلیت قابل هم لازم است؛ زیرا قرآن کریم همان طوری که تقوا و سرسپردگی را شرط لازم برای فیض‌یابی انسانها از خداوند دانست، طغیان و سرکشی از دستورهای الهی را مانع هرگونه بهره‌برداری از فیض الهی دانست و در قبال «هدی للمتقین»[14] چنین فرمود: «أفلا یتدبرون القران أم علی قلوب أقفالها»؛[15] یعنی تقوا مایة اهتدای متقیان است و طغیان و تمرد، مایة محرومیت طاغیان. زیرا پرهیز از گناه، مایة شرح صدر و گسترش دل است، و تمرد از دستورهای الهی، پایة ضیق صدر و بستن در دل و قفل شدن آن می‌باشد؛ لذا فرمود: «لا تطغوا فیه فیحل علیکم غضبی و من یحلل علیه غضبی فقد هوی»؛[16] یعنی دربارة حکم طغیان نورزید؛ زیرا طغیان، مایة غضب خداست و کسی که مغضوب خدا شد، سقوط می‌کند.

این مطلب عمیق به صورت قیاس منطقی، چنین تبیین می‌شود: «کل من طغی، یحلل علیه غضب‌الله و کل من یحلل علیه غضب الله، فقد هوی». پس اگر تقوا شرط صعود به سوی کمال است، طغیان مایة سقوط از آن خواهد بود، و چگونه کسی که اصلاً واجد تقوا نبوده یا قبلاً واجد آن بوده، ولی بعداً به دام خیال افتاده و خود را بی‌نیاز پنداشته و بر اثر این پندار سرابی، خود را ساقط کرده است، توان بهره‌مندی از قرآن را دارد؟!

تأثیر سوء طغیان به قدری زیاد است که در آیة یاد شده، از سقوط قطعی طاغیان به فعل ماضی یاد شده است. پس قرآن که حبل خداست، تنها با تقوا می‌توان به آن اعتصام نمود و در نتیجه رفعت یافت، چنان‌که وعدة الهی به ترفیع مؤمنان، مخصوصاً عالمان از اهل ایمان، در قرآن تثبیت شده است: «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین أوتوا العلم درجات»و طغیان، عبارت از رهایی آن حبل الهی است و چون تمام نعمت‌ها و قدرتها از ناحیة خداوند است، کسی که با ترک طناب تقوا و رها کردن ریسمان الهی ارتباط خود را از مبدأ کمال و هستی برید، یقیناً سقوط کرده، هلاک می‌شود.امیدواریم خدای سبحان به همگان قلب سلیم و تقوای کامل اعطا فرماید تا از معارف قرآن و سخنان اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بهره‌مند گردند.

مقاله

نویسنده آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS