نوسنده: اسدالله جمشیدی
چکیده
سنت گفتار و رفتار و تأیید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جانشیان اوست. هر چند اکثر دانشمندان فریقین، سنت را برای دستیابی به معارف دینی معتبر شمردهاند، اما اعتبار سنت کمتر از منظر قرآنی به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. این مقاله در صدد اثبات اعتبار سنت معصومان با استمداد از آیات قرآن است. در این باب، اعتبار گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با دو دسته از آیات مستدل شده است: دستة اول آیاتی که یکی از وظایف رسول گرامی اسلام را تبیین آیات قرآن معرفی میکند و دستة دیگر آیاتی است که مسلمانان را ملزم به اطاعت بیقید و شرط از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مینماید. اعتبار رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز به آیاتی که آن حضرت را اسوة مسلمانان معرفی میکند، قابل استناد است. به عقیدة شیعه گفتار و رفتار جانشیان رسول خدا نیز از اعتبار برخوردار است و آیة تطهیر که دلالت بر عصمت اهلبیت دارد و نیز آیة اولی الامر که اطاعت بیقید و شرط آنان را لازم میداند، دلالت بر اعتبار سنت اهلبیت دارد. علاوه بر این، حجیت سنت اختصاص به امور دینی و زمان و مکان خاصی ندارد و نیز اعتبار آن متوقف بر اعتبار قرآن نیست، بلکه از راههای دیگری نیز قابل ثبات است.
مقدمه
سعادت انسان در دنیا و آخرت وابسته به شناخت دقیق آموزههای اسلام و عمل به رهنمودهای آن است. مهمترین منبع شناخت اسلام قرآن است، ولی بر آشنایان با این کتاب الهی پوشیده نیست که آنچه در آن آمده، در بسیاری از موارد کلیاتی است نیازمند توضیح و تفسیر؛ به طور طبیعی مردم سخنان و رفتار هر صاحب مکتبی را راهی برای شناخت و دستیابی به تعالیم آن مکتب قرار میدهند و در این جهت برای آن ارزش و اعتبار قائلاند.
مطالعة تاریخی نشان میدهد که اعتبار گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در فهم تعالیم شریعت مورد تردید یا انکار برخی معاصران وی بوده است و نشانههایی از تلاش برای بیاعتبار شمردن سنت در معاصران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشاهده میشود. برای مثال وقتی برخی از قریش مشاهده کردند که عبدالله بن عمرو بن عاص سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مینویسد به او گفتند:
تکتب کل شئ تسمعه من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یتکلم فی الرضی والغضب. قال: فأمسکت فذکرت ذلک للنبی صلی الله علیه و آله و سلم فأشار بیده إلی فیه فقال: أکتب فوالذی نفسی بیده، ما یخرج منه إلا حق؛ هر چیزی را که از رسول خدا میشنوی مینویسی! در حالی که رسول خدا در حالت خوشی و ناراحتی سخن میگوید! عبدالله بن عمرو گفت: پس دست نگه داشتم و این نکته را با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان گذاشتم. پس رسول خدا با دستش به دهانش اشاره فرمود و گفت: بنویس؛ قسم به آن که جانم به دست اوست جز حق از این خارج نمیشود.[1]
برخی محققان معاصر این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را «لا ألفین أحدکم متکئاً علی أریکته یأتیه الأمر من أمری مما أمرت به أو نهیت عنه فیقول لا ندری ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه؛ هرگز نبینم یکی از شما را که بر اریکة قدرت تکیه زده فرمانی را که من به آن دستور دادهام یا از آن نهی کردهام به او برسد و بگوید: من نمیدانم! ما آنچه را که در کتاب خدا یافتیم پیروی میکنیم»[2] نیز واکنشی در برابر این نوع طرز تفکر دانستهاند.[3]
اهمیت مسئلة مورد بحث بدین جهت است که هر گونه موضعگیری دربارة آن، در فهم و برداشت ما را از تعالیم اسلام مؤثر است. امروزه اکثر قریب به اتفاق محققان شیعه و اهل سنت ـ جز گروهی اندک معروف به قرآنیون ـ قائل به اعتبار سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در فهم تعالیم اسلام هستند و آن را در قالب اصلی مسلّم پذیرفتهاند، اما بررسی آثار، اعم از کتابها به ویژه کتب اصولی که بیشتر به این مبحث پرداختهاند و مقالات، نشان میدهد که این مسئله کمتر از منظر قرآنی به تفصیل مورد مداقّه قرار گرفته است. در این مقاله در صدد اثبات اعتبار سنت معصومان صلی الله علیه و آله و سلم با استمداد از آیات قرآن هستیم.
مقصود از سنت
به تعبیر برخی محققان واژة سنت مانند بسیاری از اصطلاحات اسلامی قبل از کسب معنای انتزاعی و تخصصی ابتدا معنایی مادی و ملموس داشته است. سنت در لغت، به معنای راه پر تردد، و راهی است که بر اثر رفت و آمد زیاد و مستمر در میان ناحیهای پدید میآید.[4] از همین موارد است اثری که از کشیدن چاقو و مانند آن بر چاقو تیزکن بر جای میماند، که عرب از آن به «سنّ الحدیده» تعبیر میکند. ابن فارس معتقد است که در کاربرد لغوی این ماده در اشکال گوناگون، دو عنصرِ دوام عمل و انجام دادن بدون مشقت آن نهفته است.[5]
بنابر آنچه گذشت میتوان گفت در معنای سنت جریان با سهولت و مداوم کاری لحاظ شده و شاید به همین خاطر است که یکی از معانی سنت، طبیعت بیان شده است؛[6] زیرا معمولاً کاری که مقتضای طبیعت باشد با سهولت تکرار و جریان مییابد.
سنت در اصطلاح
در لسان محدثان، فقیهان و دانشمندان علم اصول مقصود از سنت، گفتار و رفتار معصوم علیهم السلام است؛[7] البته گفتار و رفتاری که در شرایط مشابه تکرار شده[8] و چون از سجیه و نهاد پیشوای معصوم سرچشمه گرفته، با سهولت و روانی از او سرزده است. بر همین اساس دانشمندان گفتار یا رفتارهایی را که به اقتضای شرایط ویژه از معصوم علیهم السلام سر میزند ـ که از آن به قضیة فی واقعة تعبیر میکنند یا آن کار از سرِ تقیه صورت میپذیرد و در واقع عامل خارجی موجب چنین رفتاری شده است ـ داخل سنت ندانستهاند[9]و این با معنای لغوی گفته شده نیز تناسب دارد. همچنین رفتارهایی که به دلیل خارجی میدانیم به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص داشته، مانند وجوب نماز شب، از این دایرة خارجاند. در این اصطلاح سنت مانند کتاب راهی برای دستیابی به حکم شرعی است.
یکی دیگر ازمعانی اصطلاحی سنت عبارت است از کاری که ریشه در دین دارد و در برابر آن، «بدعت» است؛ به معنای کار جدیدی که از دستورهای دینی برگرفته نشده است. در اصطلاحی دیگر سنت در برابر احکام واجب به کار برده میشود؛ همچنین سنت به احکامی گفته میشود که دلیل قرآنی بر آن دستور اقامه نشده است.[10]
معنای مورد نظر از سنت در این نوشته همان گفتار، رفتار و تقریر معصوم است. با اندکی درنگ معلوم میشود که این معنا از سنت با معنایی که ما از حدیث در ذهن داریم یکسان و مترادف نیست. حدیث در حقیقت گزارشی است از سنت و در واقع کسی که سنت را دیده یا شنیده میخواهد آن را برای ما نقل کند. این نقل او حدیث نامیده میشود. به نظر میرسد نسبت بین سنت و حدیث عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا به یقین بخشی از سنت برای ما گزارش نشده و بخشی از آنچه گزارش شده سنت نیست(مانند احادیث جعلی) و [وجه اشتراک] بخشی از آنچه گزارش شده گویای سنت معصوم است. البته این دو واژه (سنت و حدیث) امروزه به صورت مترادف نیز به کار گرفته میشود.[11]
آیات بیانگر اعتبار گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جایگاه سنت نبوی در نظام فکری اسلام از راههای گوناگون قابل تحلیل و بررسی است. از جملة این راهها بلکه مطمئنترین آن، تامل و تدبر در آیات قرآن کریم است. تأمل و تدبر در آیات قرآن نشان میدهد که سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اعتبار و منزلتی والا برخوردار است و تأیید قرآن بدون تسلیم بودن در برابر سنت، نوعی اعتقاد متناقض است.
آیات متعددی از قرآن بر اعتبار و منزلت ویژه گفتار و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صحه گذاشته است. این آیات در یک دستهبندی کلی به دو گروه قابل تقسیم است:
الف. آیات بیانگر اعتبار گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
این گروه اول خود به دو دسته قابل تقسیم است:
1. آیاتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را معلم، مبین و مفسر قرآن معرفی میکند، این آیات بیانگر اعتبار و جایگاه سنت آن حضرت است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
«وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[12] ؛ و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند.
خداوند در این آیه میفرماید: حکمت اینکه ما قرآن را به سوی تو فرستادیم ـ قرآنی که در واقع هدف اصلی از نزول آن مردماندـ این است که تو آنچه را به سوی مردم نازل شده برای آنها تبیین و شرح کنی. آیه گویای این است که یکی از وظایف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبیین و توضیح آیات قرآن برای مردم است.
در برخی آیات شرح پیام الهی وظیفة همة رسولان الهی شمرده شده و به همین جهت خداوند رسولان خویش را از میان آشنایان به زبان قومی که برای تبلیغ به میان آنها فرستاده شدند، برگزیده است:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ» [13]؛ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند. پس خدا هر که را بخواهد بیراه میگذارد و هر که را بخواهد هدایت میکند و اوست ارجمند حکیم.
از آیه استنباط میشود که با تبیین پیام الهی از جانب رسول حجت بر مردم تمام میشود. بنابراین، مردم وظیفه دارند آنچه، پیامبر برای ایشان تبیین کرده بپذیرند و به آن تن دهند.
آیة شریفه با صراحت حاکی از اعتبار و ارزش گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شرح و توضیح آیات شریف قرآن است و مسلمانان را موظف میسازد تا در فهم و عمل به قرآن بیانات او را چراغ راه قرار دهند.
ظهور اولیة تبیین و شرح در توضیحات شفاهی است، اگرچه با قدری توسعه رفتار را نیز در بر میگیرد؛[14] یعنی با رفتار نیز میتوان در مقام شرح و توضیح مطلبی برآمد، چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « صَلُّوا کَما رَأَیْتُمونی اُصَلّی»[15] و گاه چنین توضیحی رساتر است.
2. دستة دوم، در بر دارندة آیات بسیاری است که خداوند در آن، مؤمنان را به اطاعت و فرمانبرداری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرا میخواند، از جمله: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ...»[16]. در این آیه اطاعت از خدا و رسول او بر مردم واجب شده است. روشن است که اطاعت خدا با انجام دادن کارهایی که پیامآور او ابلاغ کرده تحقق مییابد. جای این پرسش است که بخش دوم آیه ـ یعنی اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که جداگانه آمده ـ ناظر به چه مسائلی است؟ مرحوم علامه طباطبایی به این سؤال چنین پاسخ میدهد:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود دارای دو ویژگی است: یکی حیثیت قانونگذاری به واسطة آنچه خدا بجز کتاب، بر او وحی میکند و آن عبارت است از چیزهایی که اجمال آن در کتاب آمده و او برای مردم شرح میکند. خداوند در این باره میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[17] ؛ و دیگری بیان آرایی که مربوط به امور حکومت و قضاوت است.
نتیجة بحث این میشود که اطاعت از خدا و اطاعت از رسول خدا دو معنا مییابد و همین باعث گشته که فعل « اطیعوا» دو بار تکرار شود؛ اگرچه همه در نهایت به خدا ختم میشود و اطاعت از دستور خداست، زیرا اوست که ما را به اطاعت از رسول خود فرمان میدهد.[18]
همانطور که امر به اطاعت از خدا به هیچ قید و شرطی مقید نشده، اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز در این آیه هیچ قید و شرطی ندارد و در آیات قرآن نیز آیهای نیست که بتواند مقید این دستور قرار بگیرد. از این معلوم میشود اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشروط نیست؛ زیرا اگر جز این میبود میبایست قیدش طرح میشد. خداوند در موارد دیگر که سخن از فرمانبرداری است و امکان سوء استفاده وجود دارد، بدون درنگ جلوی سوء استفاده را گرفته است؛[19] چطور ممکن است دربارة چنین موضوع مهمی آن را به حال خود بگذارد. این خود دلیل دیگری بر مطلق بودن ضرورت اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.
چنین درخواستی (لزوم اطاعت بی قید و شرط) از سوی خداوند متعال نشان آن است که همة فرمانهای صادر شده از آن جناب مورد قبول خداوند متعال است و فرمانی که او آن را نپسندد از آن جناب سر نخواهد زد؛ یعنی خواست او مطابق با خواست خداوند عالم است و تعارض و تنافی بین آنها نیست و گرنه آیه بیانگر دو فرمانی است که امکان اطاعت ندارد.[20] توضیح این که اگر در موردی خواست خداوند و رسول او با هم منافات داشته باشد، هم باید از رسولش فرمان برد ـ زیرا او فرموده: اطیعوا الرسول ـ و هم نباید، چون فرض بر این است که این، کاری است که خدا ما را از آن بازداشته است. نتیجة آنچه گذشت این است که وصف عصمت برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ثابت است و باز به این معناست که خداوند بر تطبیق دستورهای نبی مکرم اسلام با ارزشهای الهی صحّه گذاشته است.
در برخی از آیات اطاعت از خدا چنان با اطاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هم تنیده که گویی این دو یک چیز بیشتر نیستند: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[21].
در آیات متعددی اطاعت از خدا و رسول را مایة رحمت معرفی کرده است: «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»[22].
در برخی از آیات خداوند به هدایت بخش بودن اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تصریح کرده است: «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ»[23].
در آیات متعددی علاوه بر امر به اطاعت، نافرمانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مایة کفر و خروج از دین شمرده است: «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ»[24]. در برخی آیات آن را مایة بطلان اعمال معرفی کرده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ»[25].
در شماری از آیات برنافرمانی از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تهدید به کیفر کرده است[26] که نشان از اعتبار و ضرورت تبعیت از آن بزرگوار دارد؛ زیرا اگر پیروی لازم نبود، ترک آن نباید کیفری به همراه داشته باشد.
ضرورت اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با بیانی مفصلتر در این آیه بیان شده است:
«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُالْعِقابِ»[27]. از بخش دوم کلام (وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) معلوم میشودکه مقصود از « وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ » نیز دستورهایی است که آن حضرت به امّت فرموده؛ بنا براین، خداوند دستور میدهد که مردم باید به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گردن نهند و کسی حق تمرّد و سرپیچی از آن را ندارد. این آیه نیز از اعتبار بدون منازع گفتار آن حضرت حکایت میکند. در بخش پایانی آیه نیز تخطّی کنندگان از دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به کیفری سخت تهدید شدهاند که خود، تأکیدی دوباره بر ضرورت تسلیم در برابر ایشان است.
همة این آیات و برخی آیات دیگر ـ مانند آیة 36 سورة احزاب ـ بیانگر اعتبار و منزلت ویژة گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از منظر قرآن است.
ب. آیات بیانگر اعتبار رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
دستة دیگر از آیات بیانگر اعتبار سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیاتی است که آن جناب را الگو و نمونة نیکی برای مردم معرفی میفرماید:
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً [28]؛ هر آینه برای شما در خصلتها و روش پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیکو و پسندیده است برای کسی که به خدا و روز بازپسین امید میدارد و خدای را بسیار یاد میکند.
در کتابهای لغت آمده است: «و لی فی فلانٍ أُسْوةٌ و إسْوةٌ أَی قُدْوَةٌ، و قِدْوةٌ»[29] و «قدوة» به چیزی گفته میشود که به آن اقتدا و از آن پیروی میگردد.
در این آیه خداوند رسول خود را سرمشق پسندیده برای مؤمنان معرفی کرده است. این کار یعنی خداوند بر انطباق کامل رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با ارزشهای الهی مهر تأیید زده است.
آغاز کلام با «لـ » قسم و «قد» بر تأکید بر اسوه بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دلالت دارد و از لزوم سرمشق قرار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مؤمنان با فعل ماضی تعبیر کرده است (لَقَدْ کانَ لَکُمْ) که بر قطعی بودن و استمرار این وظیفه دلالت دارد.[30] در حقیقت در اینجا «کان» منسلخ از زمان است و بر اینکه این حکم به گذشته اختصاص داشته باشد دلالتی ندارد.
از طرف دیگر، خداوند در این آیه، اسوه بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به جهت خاصی محدود نکرده است و از میان رفتارهای رسول خدا بر فعل خاصی انگشت نگذاشته است. این بیانگر آن است که همة رفتارهای آن جناب در همة ابعاد زندگی این حکم را دارد، اعم از رفتارهای عادی یا رفتارهایی که در راستای تبلیغ وحی انجام میداد. اگر فعل خاصی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مورد نظر میبود، میبایست ذکر میشد.
در ادامة آیه آمده است: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً» این جمله بدل از «لکم» است و خداوند کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای آنها اسوه است، شفافتر بیان کرده و برای آنان سه ویژگی ـ دو ویژگی اعتقادی و یک ویژگی رفتاری ـ بیان کرده است. از این بیان به روشنی معلوم میشود که درسآموزی و سرمشق گرفتن از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به زمان و مکان خاصی محدود نیست؛[31] نکتهای که ممکن بود بویی از آن از تعبیر «لکم» استشمام شود.
نتیجه آنکه رفتار آن حضرت سرمشق جاودانه و جهانی برای کسانی است که آن سه ویژگی را داشته باشند. این آیات «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً»[32] ؛ «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعاً»[33]؛ «وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً»[34] ؛ «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً»[35] «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»[36]نیز گویای جهانی و جاودانه بودن این سرمشق است. [37]
آیة بیست و یک سورة احزاب، دربارة جنگ احزاب نازل شده و ناظر به پایداری و استقامت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن نبرد است. برخی به همین دلیل مضمون آیه را منحصر به صبر و مقاومت در جنگ و جهاد میدانند و تعمیم آن به همة رفتارهای رسول خدا را نمیپذیرند؛ البته نه به این دلیل که مورد مخصص مضمون آیه است، بلکه معتقدند نزول آیه در مورد خاص مانع از انعقاد اطلاق برای آیه است.[38] به عبارت دیگر آیه در غیر مورد نزول خود، مبتلا به اجمال است.
به اشکال مذکور به این صورت میتوان پاسخ گفت: حجیت فرازهای مستقل قرآنی صرفاً وابسته به قبل و بعد خود نیستند[39] و اگر خود مستقلاً مفید مطلبی باشند، به آن اخذ میشود. بنابراین اگرچه آیه دربارة جنگ احزاب است، این بخش از آیه مفید قاعدهای کلی است و آن، حجیت رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و لزوم تبعیت از آن حضرت میباشد.
مؤید این احتمال، استناد به این بخش از آیه در سخن معصومان علیهم السلام به منظور تبیین ضرورت تأسی به آن جناب در رفتارهایی است که ارتباطی با مورد نزول آیه یعنی صبر و جهاد ندارد.[40] استدلال به این بخش از آیه نشان آن است که این فراز قرآنی علاوه بر معنایی که با توجه به سیاق افاده میکند، به طور مستقل یعنی مجزا از قبل و بعد و بدون منظور داشتن آن فضا نیز حجت است.
شاید با استناد به قاعدة «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است» کسی ادعا کند که قید « رسول الله» دایرة تأسی را به افعالی محدود میکند که با این حیثیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرتبط است و شامل رفتارهای عادی آن حضرت نمیشود.
در پاسخ باید گفت که با استناد به این قاعده میتوان ضرورت تأسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را توجیه و تبیین کرد؛ اما این به آن معنا نیست که این حکم محصور به این وصف است و در نتیجه ضرورت تأسی به آن جناب در رفتارهای دیگر آن حضرت را که جنبة ابلاغ دین ندارد، منتفی دانست. به عبارت دیگر اطلاق حکم بر وصف مشعر به علیت است، نه اینکه علت باشد و در نتیجه به استناد آن بتوان حکم را تعمیم و تخصیص داد. بنابراین، قید «رسول الله» اگرچه در ضرورت تأسی دخالت دارد، به آن محدود نیست. این نکته نیز درخور بررسی است که اگر رفتارهای عادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کنار بگذاریم چه اندازه از رفتارهای حضرت میماند تا به آن بزرگوار تأسی شود و آیا تخصیص اکثر لازم نمیآید و موجب رکاکت کلام نمیگردد؟!
علاوه بر اینکه از روایات متعددی فهمیده میشود که معصومان علیهم السلام به پشتوانة این آیه مردم را به تأسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دعوت میکنند. این کار بیانگر آن است که معصوم دلالت این آیه را فراتر از رفتارهای دینی دانسته و شمول آن بر رفتارهای عادی را به صورت پیشفرض در ذهن داشته است.
برای مثال پس از آنکه امام علی علیهم السلام میفرماید: «وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ ص کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ وَ...» و از مؤمنان میخواهد به او اقتدا کنند، رفتارهایی عادی مانند غذا خوردن بر روی زمین، نحوة نشستن، وصله زدن به کفش و لباس خود، سوار شدن بر مرکب بدون پالان و کسی را همردیف خود سوار کردن و غیر آن را بر میشمرد و در پایان میفرماید: «فَتَأَسَّی مُتَأَسٍّ بِنَبِیِّهِ وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلَّا فَلَا یَأْمَنِ الْهَلَکَةَ» و بر اقتدا به آن حضرت تأکید میورزد[41].
در روایت دیگری امام صادق علیهم السلام در تبیین نادرستی رفتار کسی که به علت ترس از خدا از زن و زندگی کناره گرفته بود، فرمود : به یقین میدانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چند
همسر داشت و میدانی که گوشت و عسل تناول میکرد و این که گفتی از ترس خدا نمیتواند سر خود را بلند کند، خشوع مربوط به قلب است و چه کسی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خاشعتر و خاضعتر است و حال آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نمیکرد. بعد فرمود: «وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِر».[42]
تضمین این آیه در این روایات بر این پیشفرض استوار است که گویندة سخن، مفاد آیه را عام و قید «رسول الله» را توضیحی میداند.[43] برخی صاحبنظران نیز از این آیه ضرورت اقتدا در همة رفتارها به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را استفاده کردهاند.[44]
وانگهی از این که قرآن در برخی موارد که به تبیین جایگاه سنت نبوی پرداخته، از آن جناب با عنوان «رسول الله» یاد کرده [45]ـ البته در موارد قابل توجهی چنین استـ و در جای دیگر با ضمیر[46] و غیره میتوان حدس زد که عنوان رسول الله عنوان مشیر است و وصف احترازی به شمار نمیآید.
این احتمال با تلقی معاصران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که همة رفتار حضرت را جزئی از سنت و خود را مقید به متابعت میدانستند و به تبع همین تلقی ـ حتی علاقه و سلیقة آن جناب راـ گردآوری و تدوین کردهاند، منافات دارد.[47] و اگر برخی رفتارهای آن جناب از دایره سنت خارج بود، سزاوار بود که به مردم گوشزد میشد و برای مردم روشنگری میگشت و حال آنکه شاهد چنین نکتهای نیستیم.
توجه داریم که بخشی از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در تبیین آیات قرآن صادر شده است، نیز میدانیم که قرآن صرفاً مشتمل بر مسائل دینی به معنای خاص نیست، بنابراین آنچه از سنت در تبیین این دسته از آیات برسد، حجت و سنت بودن آن تثبیت میگردد.
البته روشن است که معنای ضرورت تأسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به این معنا نیست که هر کاری که آن جناب انجام میداد، بر ما واجب باشد؛[48] اگرچه بر آن حضرت مباح یا مستحب بوده باشد. معلوم است که این خود خلاف اسوه قرار دادن اوست، بلکه مراد آن است که هر کاری که آن بزرگوار انجام میداد ما نیز به همان صورت انجام دهیم: اگر واجب است واجب و اگر مباح است مباح و... .
ممکن است گفته شود که آیه بر لزوم تأسی دلالتی ندارد و صرفاً توصیه به تأسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شده است.[49] در این فرض نیز آیه حاکی از اعتبار و حجت بودن رفتار آن حضرت است و این خاصیت اسوه بودن است. اگر استاد به شما سرمشقی داد که هنگام تمرین از آن کمک بگیرید، یعنی شما میتوانید در صورت مواخذه از طرف استاد به آن سرمشق استناد کنید؛ همانطور که او میتواند به استناد آن سرمشق بر شما احتجاج کند و این فقط در صورتی قابل تصور است که آن سرمشق دارای اعتبار باشد.
سرمشق و الگو ظهور در تبعیت از کردار دارد؛ پس طبق این آیه رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ارزش و اعتبار برخوردار است و خدا خواسته مؤمنان از آن تبعیت کنند و در مسیر زندگی آن حضرت را مقتدای خویش قرار دهند و از او پیروی نمایند. شایان توجه این که این وظیفه در قالب انشاء بیان نشده، بلکه به صورت اخبار بیان شده است که به گفتة اهل ادب دلالت آن بر ضرورت، از تأکید بیشتری برخوردار است.
شاید پرسیده شود که چرا سرمشق بودن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به مؤمنان که در واقع مخاطبان آیهاند اختصاص یافته است (لَقَدْ کانَ لَکُمْ)؛ زیرا روشن است که اگر کسی به خدا و پیامبر ایمان نداشته باشد رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای او ارزش و اعتباری نخواهد داشت و شاید همین نکته علت یاد کرد از پیامبر به «رسول الله» است.
تعبیر از پیامبر به «رسول الله» شاید اشعار به تعلیل اسوه بودن آن حضرت برای مؤمنان است؛ به این معنا که چون او مأمور ابلاغ پیام از ناحیة خداوند متعال است و قاصد اوست، رفتار او چنین اعتباری یافته است و در نتیجه پیروی از او بر مردمان آسانتر میگردد، چون دیگر شخص آن حضرت ظهور و بروزی ندارد و شاید حاکی از محو شدن آن حضرت در این مقام باشد.
در برخی از آیات خداوند به فرمانبرداری جنبة محسوستری بخشیده و از آن به دنبالهروی تعبیر کرده و فرموده است: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ»؛ و در این صورت امید به یافتن راه وجود دارد: «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»[50]. چنان که ملاحظه میشود، این دنباله روی نیز ویژة مورد خاص و مشروط به شرطی نیست. در آیة دیگری خداوند محبت خود را به تبعیت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشروط کرده و از مردم خواسته است اگر در ادعای دوستی خدا صادقاند، دنبالهرو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشند و از این طریق محبت الهی را به خود جلب نمایند: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»[51]
این بیان جز این نتیجه نمیدهد که خواست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیزی جز خواست خدای سبحان نیست و آن جناب جز آینة تمام نمای خداوندی نیست و این به معنای آن است که سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرین قرآن، و در کنار قرآن راه دیگری برای تشخیص خواست و اردة خداوند عالم و چنین سنتی قطعاً لازم الاتّباع است.
به نظر میرسد که آیه به گونهای است که نمیتوان برخی از رفتارهای آن جناب را کنار گذاشت و گفت رفتارهایی که از طبیعت بشری سرچشمه میگیرد یا ریشه در تجربه و ممارست انسانها دارد، از شمول « فاتّبعونی » خارج است.
شایان توجه اینکه در این آیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از قول خداوند میفرماید: در این موقعیت زمانی فقط دنبالهروی از من میتواند شما را به مقام محبوب الهی شدن نائل کند: «فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» و نوعی حصر در راهی که به محبوب خدا شدن ختم میشود (صراط مستقیم) از کلام استشمام میشود.[52]
آیات بیانگر اعتبار سنت امامان
به اعتقاد شیعه همان اعتبار و درجهای که قرآن برای سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ترسیم کرده، برای گفتار و رفتار دوازده امام نیز ثابت است. در ادامه به ذکر ادلة قرآنی این موضوع میپردازیم.
آیة تطهیر
در سورة احزاب آیة 33 میخوانیم « إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً؛ خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند». مفاد آیة عصمت اهلبیت علیهم السلام است؛ زیرا در مقصود از ارادهای که در آیه آمده دو احتمال قابل تصور است.
1. مقصود ارادة تشریعی باشد؛ یعنی خداوند خواسته اهل بیت ـ که دربارة مصداق آن بحث خواهیم کردـ با اجرای دستورهای الهی به طهارت و پاکی برسند. اگر افراد مورد نظر آنچنان که باید به دستورهای الهی پایبند باشند، این خواست الهی جامه عمل میپوشد و گرنه تحقق نخواهد یافت و به عبارت دیگر ارادة تشریعی تخلفپذیر است.
2. مقصود ارادة تکوینی باشد؛ یعنی خداوند خواسته اهل بیت را از پلیدی پاک کند و چون مستقیماً مشیت الهی به چیزی تعلق گرفته، تحقق آن حتمی است و گرنه حاکی از ناتوانی خداوند سبحان است.
آیه در صورتی بر عصمت و در نتیجه اعتبار سنت معصومان دلالت میکند که مقصود از اراده، ارادة تکوینی باشد.
ادلة تکوینی بودن اراده
علاوه بر اینکه ظهور ابتدایی آیه در ارادة تکوینی است و احتمال تشریعی بودن نیازمند تقدیر است ـ که خلاف ظاهر است و از بیش از صد و سی موردی که مادة اراده در قرآن به کار رفته کمتر از پنج مورد در ارادة تشریعی به کار رفته که خود احتمال تکوینی بودن را تقویت میکند ـ احتمال تشریعی بودن اراده به چند دلیل منتفی است:
الف. کاربرد واژة «اِنّما» مفید آن است که ارادة الهی محدود و منحصر به دستة خاصی است و شامل دیگران نمیگردد[53] و حال آنکه ارادة تشریعی خداوند سبحان بر تطهیر انسانها ویژة دسته خاصی نیست، بلکه همگانی است و اصلاً مقصود خداوند از وضع قوانین و بیان آنها این است که همه به طهارت باطن دست یابند و از گناه و معصیت در امان بمانند و پیامبران خود را برای همین فرستاد.[54]
ب. لسان آیه گویای مدح و ستایش اهلبیت است و این جز با بیان نکتهای اختصاصی و ویژه که همگان به آن دسترسی ندارند محقق نمیشود[55] و حال آنکه کسب طهارت با تبعیت از قوانین الهی ویژة دستة خاصی از مردم نیست.
ج. ارادة تشریعی در جایی تصور دارد که ارادة الهی به فعل غیر تعلق بگیرد؛ به این معنا که خدا خواسته شخصی فلان کار را انجام دهد، یعنی در واقع ارادة الهی از مجرای ارادة عبد تحقق یابد و در این افعال چون ارادة الهی تمام علت نیست امکان تخلف دارد. اما با اندکی تأمل پیداست که اراده در آیة مورد بحث به فعل عبد تعلق نگرفته، بلکه «یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ»؛ خدا خواسته آلودگی را از اهل بیت بزداید و آنان را پاک کند. در چنین صورتی جز ارادة تکوینی که تخلفی در تحقق آن نیست احتمال دیگری راه ندارد.[56]
مقصود از «رجس»
رجس به معنای پلیدی و ضد نظافت است.[57] با در نظر گرفتن حکم و موضوع روشن میشود که مقصود از رجس هر گونه آلودگیِ فعلی و شأنی است و اذهاب آن ـ که به معنای ازاله و محو کردن است[58] ـ یعنی از بین بردن ناپاکیهای درونی و عملی. قابل توجه است که ارادة خداوند متعال به دو چیز تعلق گرفته: از بین بردن ناپاکی و جانشین ساختن طهارت « لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». این دو اگرچه در نهایت به یک معنا منتهی میگردند، تکرار آن حاکی از تأکید بر طهارت هرچه بیشترِ موضع است.
مقصود از «اهلالبیت»
گزارشهای ناظر به شأن نزول این آیه حاکی از آن است که آیه زمانی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خانة امسلمه حضور داشتند و زهرا(س) غذایی را آماده کرده بودند و برای آن حضرت آوردند. پیامبر امام علی و حسنین(ع)را نیز فرا خواند. در این هنگام که ام سلمه در خارج از خانه بود این آیه نازل شد. طبق برخی گزارشها پس از نزول آیه یکی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، (ام سلمه) از ایشان پرسید: آیا این آیه شامل من هم میشود؟ به تعبیر دیگر آیا عنوان اهل بیت مرا هم در بر میگیرد؟ حضرت محترمانه به او جواب منفی داد و فرمود: «انّک علی خیر».[59] ترمذی بعد از نقل این حدیث میگوید: « هذا حدیث حسن صحیح . وهو أحسن شئ روی فی هذا الباب» و میافزاید: سه صحابی دیگر نیز در این باب روایت نقل کردهاند.
حاکم نیشابوری به طریق خود از ام سلمه نقل میکند که آیة تطهیر در خانة من نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی را به دنبال امام علی و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام فرستاد و فرمود:« هولاء اهل بیتی».[60]
علاوه بر نکتة مذکور خود همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ادعایی ندارند؛ بلکه از آنها اخباری مبنی بر عدم شمول آیه نسبت به آنها نقل میشود. برای مثال ام سلمه دربارة آیة تطهیر میگوید: من کنار در خانه نشسته بودم که این آیه نازل شد. به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتم «ألستُ من أهل البیت؟ قال: أنت إلی خیر؛ آیا من از اهل بیت نیستم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو بر خیر هستی».[61] در نقل دیگری پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است: «انّک من أزواج النبی صلی الله علیه و آله و سلم و ما قال: انّک من أهل البیت؛ به یقین تو از همسران پیامبری و نفرمود تو از اهل بیت هستی».[62] حتی برخی نقلها حاکی از آن است که امسلمه گوشه رواندازی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر روی خود، علی، فاطمه، حسن و حسین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ کشیده بود کنار زد و خواست داخل شود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روانداز را از دستش کشید و او را کنار زد.[63]برخی روایات حاکی از چنین برخوردی با عایشه است.[64]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اعمال تدبیر الهی عبا یا رواندازی را که داشتند بر سر امام علی، حضرت زهرا و حسنین(ع) کشیدند و فرمودند: «اللهمّ هولاء اهل بیتی». علاوه بر تدابیری که پیامبر در تعیین مصداق این عنوان اندیشیده، گزارشهایی حاکی از آن است که آن جناب مدت قابل توجهی ـ که در برخی نقلها شش ماه و در برخی نه ماه ذکر شده است ـ هنگام نمازهای پنجگانه بر در خانة امیرمؤمنان علیهم السلام میایستاد و میفرمود: «الصلاة یرحمکم الله إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ الآیة»[65] و در حقیقت مصادیق آیه را معرفی میفرمود.
از این به خوبی روشن میشود که مراد از «اهل بیت» پنج گوهر پاک یعنی رسول خدا، امام علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ میباشند.
تأملی در برخی احتمالات دیگر
در برابر آنچه گذشت ـ که نقل مشاهدات عینی افراد از ماجراست و اندکی است از بسیارـ، سه نفر از تابعین (عکرمه، مقاتل، عروة بن زبیر) در برخی نقلها بدون استناد به سخن هیچ یک از صحابه و در برخی با استناد به آن مدعی شدهاند که آیه دربارة همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است.[66] دروغگو بودن این سه نفر و دشمنی آنها با امام علی(ع) از طرق مختلف به اثبات رسیده است.[67] علاوه بر این که در زبان عربی عصر نزول قرآن، زن اهلبیتِ شوهر به شمار نمیرفت. در صحیح مسلم نقل شده است که از زید بن ارقم پرسیده شد: مراد از اهل بیت چه کسانی هستند؟ آیا شامل همسران حضرت میشود؟ زید در جواب گفت: «لَایْمُ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَکُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنَ الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَی أَبِیهَا وَ قَوْمِهَا»؛[68] نه به خدا سوگند! زن روزگاری را با مرد میگذرانَد سپس مرد که او را طلاق داد، به نزد پدر و خویشانش بازمیگردد».
غیر از نکتة مذکور سیوطی از عکرمه نقل میکند که او دربارة آیة تطهیر به مردم میگفت: لیس بالذی تذهبون الیه، انما هو نساء النبی، [مقصود از اهل بیت] آن گونه نیست که شما میپندارید، بلکه مراد همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است». این سخن حاکی از آن است که باور عمومی جامعة آن روز که خود در متن حوادث و شاهد و ناظر ماجرا بودند این بود که عنوان اهل البیت شامل همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمیشود. این نکته، انتساب این رأی را به ابن عباسـ چنان که عکرمه مدعی آن استـ را نیز با تردیدی جدی مواجه میکند؛ زیرا با توجه به جایگاه علمی ابن عباس در آن مقطع زمانی، اگر او واقعاً معتقد به شمول اهل بیت نسبت به همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، آیا چنین باوری عادتاً در سطح عموم مردم شکل میگرفت که بر هم زدن آن به فراخوان برای مباهله نیاز داشته باشد؟![69] این خود شاهدی بر کذب بودن این انتساب به ابن عباس است.
مهمترین دلیلی که اهل سنت بر شمول آیه نسبت به همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اقامه کردهاند، سیاق آیات است. ایشان مدعیاند که به قرینة صدر و ذیل آیه که دربارة همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و لزوم رعایت هماهنگی بین سخنان هر گوینده، این بخش میانی نیز دربارة آنان است.
اما با اطمینان میتوان ادعا نمود که سیاق آیه در این قسمت با قبل و بعد آن متفاوت است و این بخش از آیه در سیاق جملههای قبل و بعد نیست؛ زیرا:
1. ضمیرهایی که قبل و بعد از این بخش از آیه میآیند همه جمع مونث غایباند، بر خلاف این بخش که از ضمیر جمع مذکر حاضر استفاده شده است. بنابراین سیاق جمله تغییر کرده و به استناد سیاق نمیتوان حکم این جمله را به موضوع جملة سابق سرایت داد.
2. تأمل در آیة تطهیر حاکی از مدح و ستایش موضوع سخن در این بخش است و حال آنکه لحن آیات قبل و بعد اگر نگوییم دارای بار منفی است، حداقل خالی از مدح است.
3. علاوه بر اینکه اگر در جایی در شکلگیری سیاق تردید داشته باشیم، اصل عدم انعقاد سیاق است.[70]
4. سیاق در صورتی میتواند مستند قرار گیرد که دلیل مستقلی بر خلاف آن نداشته باشیم وگرنه سیاق مفید نخواهد بود[71] و در این آیه علاوه بر مطالب پیش گفته، روایات بسیاری بر خلاف سیاق ادعایی دلالت میکند.
با توجه به آنچه گذشت مفاد آیه چنین میشود که خداوند خواسته است بدی و پلیدی را از این افراد معین بردارد و این خواست نیز تکوینی است؛ یعنی بدون تردید محقق میشود و خداوند خواسته این افراد از گناه و خلاف امر الهی بر حذر باشند.[72] این، مفید عصمت و پاکی آنان است و چنانکه گذشت، عصمت یعنی خواست آنها خواست خداست و از آن تخطی و تخلف ندارد و اگر چیزی حاکی از اراده و خواست خدا بود، تبعیت از آن لازم و تخلف از آن جایز نیست.
آیة تطهیر با عنایت به گزارشهای مستندی که گذشت، اعتبار سنت پنج تن از معصومان را به طور مستقیم ثابت میکند. بدیهی است که همین حکم دربارة افرادی که توسط معصومان به عنوان جانشین معصوم ایشان معرفی میشوند نیز ثابت است؛ زیرا فرض بر این است که معصوم معرفی کننده، اراده و حکم خدا را دربارة جانشین خود بیان میدارد. به این بیان سنت نُه معصوم دیگر نیز معتبر و حاکی از ارادة خداوند متعال خواهد بود.[73]
آیه اولی الامر
در تبیین اعتبار سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آیة «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً»[74]مدد جستیم. حال دوباره به ادامة آیه مینگریم و میگوییم: خداوند در این آیه به لزوم اطاعت از دستة سومی که از آنها به اولو الامر یاد کرده فرمان میدهد و چنان که معلوم است و پیشتر نیز اشاره شد، برای این اطاعت هیچ قید و شرطی بیان نکرده است. به اقتضای استدلالی که دربارة رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفته شد و بدون هیچ تفاوتی دربارة اولیالامر نیز جریان دارد، باید پذیرفت که خواست این دسته نیز منطبق با خواست خداست و منویاتشان بازتاب مشیت الهی است و ایشان نمایشگر خواست اویند. به همین دلیل است که بدون هیچ قید و شرطی باید از آنان فرمان برد.[75]علاوه بر اینکه در این آیه اطاعت ایشان را در ردیف اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ذکر کرده و این بیانگر وحدت ملاک و معیار در اطاعت از رسول و اولیالامر است و ضرورت اطاعت از ایشان از باب امر به معروف و نهی از منکر نیست.[76]
مفسران اهل سنت معمولاً آیه را مقید میکنند به اینکه اطاعت از اولیالامر در جایی واجب است که دستور او با فرمان خداوند هماهنگ باشد و در غیر این صورت نباید از او اطاعت کرد. نادرست بودن چنین قیدی روشن است. در آیة شریفه اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اولی الامر واجب است. به طور طبیعی اگر جمله متضمن قیدی باشد، باید متوجه هر دو باشد و گرنه نه. اصلاً اینکه رسول و اولیالامر را در یک فرمان جای داده برای این است که بفهماند این دو در این رتبه با هم مشترکاند و همانطور که اطاعت از رسول مقید نیست، اطاعت از اولیالامر نیز چنین است.
نکتهای که در این آیه جای بحث دارد، تبیین مصداق اولی الامر است. میدانیم که در قرآن واژگان و تعبیرهایی به کار رفته که اگرچه معنای آنها روشن است، برخی تفاصیل و نمونههای عینی آن معلوم نیست. همة مسلمانان قبول دارند که برای رفع ابهام از این موارد راهی نیست جز مراجعه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که خداوند او را مفسر و معلم قرآن قرار داده است. از نمونههای روشن این موارد نماز است. میدانیم نماز عبارت است از اظهار بندگی به درگاه خداوند متعال، اما از حد و مرز این رفتار چیزی نمیدانیم و هرچه هم تلاش کنیم جز از طریق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمیتوانیم مقصود را دریابیم. کلمة اولیالامر در آیة شریفه نیز همینگونه است. باید در آستان رفیع آن حضرت زانو زد و از او تبیین اولیالامر را مسئلت کرد.[77]
به تعبیر علامه عسکری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شیوههای گوناگون و در موارد متعدد به تبیین این نکته اقدام فرمود. از آغازین روزهای اعلان آشکار نبوت خویش، «یوم الانذار» تا زمان رحلتش به اجمال و تفصیل این مهم را برای مردم شرح داد. به رغم ناسازگاری این سخنان با قدرت حاکم در طول چهارده قرن گذشته به ویژه با دستگاه خلافت در صدر اسلام و تدابیر پیشبینی شده برای نرسیدن پیام آن جناب به نسلهای بعدی از طریق آتش زدن مکتوبات صحابه و ممانعت از نقل و تدوین سنت ـ به ویژه سنتی که کیان سلطه حاکم را به خطر میانداخت ـ و حبس و تهدید گزارشگران سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم آنچه امروز از طریق اهل سنت گزارش شده و به دست ما رسیده به خوبی میتواند نمونة عینی اولواالامر را برای ما روشن کند.[78]
در منابع روایی شیعی از امامان(ع)به طور مکرر روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اولو الامر را به امام علی و فرزندان معصوم ایشان(ع)تفسیر کردهاند که برای نمونه چند مورد را ذکر میکنیم.
شیخ صدوق به سند متصل از شماری از اصحاب امامیه از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که وقتی آیة مورد بحث بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد گفتم خدا و رسول او را شناختیم. اولیالامر، کسانی که خدا طاعتشان را قرین طاعت شما قرار داده، کیانند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« هم خلفائی یا جابر و أئمة المسلمین من بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن و الحسین ثم ...؛ ایشان جانشینان من هستند ای جابر و پیشوایان مسلمین بعد از من هستند. اول آنها علی بن ابیطالب سپس حسن و حسین و سپس...»[79]. این روایت در منابع دیگر معاصر شیخ صدوق نیز نقل شده است.[80]
در روایت دیگری سلیم بن قیس هلالی از امام علی(ع) نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر آیهای را که بر وی نازل میشد بر من میخواند و من آن را مینگاشتم... رسول خدا دست بر سینه من گذاشت و در حقم دعا کرد. از آن حضرت پرسیدم آیا از فراموشی من نسبت به حفظ آنچه میفرمایید نگران هستید؟ حضرت فرمود:« لست أتخوف علیک نسیاناً و لا جهلاً، و قد أخبرنی ربی أنه قد استجاب لی فیک و فی شرکائک الذین یکونون من بعدک، فقلت یا رسول الله و من شرکائی من بعدی؟ قال: الذین قرنهم الله بنفسه و بی فقال "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ " الأئمة. فقلت: یا رسول الله و من هم؟ فقال: الأوصیاءُ مِنّی إلی أن یردّوا علیَّ الحوض کلُّهم هادٍ مهتدٍ لا یَضُرُّهم من خَذَلَهم، هُمْ مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقُهم و لا یُفارِقونَه...»[81].
حاکم حسکانی با سند خویش به سلیم بن قیس این روایت را به اختصار چنین نقل میکند:« قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شرکائی الذین قرنهم الله بنفسه و بی و أنزل فیهم "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ " الآیة، فإن خفتم تنازعاً فی أمر فارجعوه إلی الله و الرسول و أولی الأمر. قلت: یا نبی الله! من هم؟ قال: أنت أولهم».[82]
حدیث منزلت که صدور آن نزد شیعه و سنی مورد اتفاق است و امام علی(ع)را، به جز مقام نبوت، بر جای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مینشاند، تفسیر این آیه به شمار میآید و مفسران ذیل همین آیه از آن روایات یاد کردهاند.[83]
در روایت دیگری امام باقر(ع)از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکنند که مراد از اولی الامر، امامان دین از فرزندان امام علی و فاطمه هستند.[84] استناد به روایات معصومین در این مورد تمام است؛ زیرا ایشان در این موارد همان طور که از متن نیز آشکار است، راویان کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و صداقت ایشان در نقل خدشهبردار نیست و مورد قبول همگان است.
آنچه اهل سنت ذیل این آیه نقل میکنند مبنی بر اینکه مراد از اولیالامر امیران و فرماندهان لشکرها، حاکمان بلاد، اهل علم و فقه، صحابیان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است،[85] صرفنظر از اینکه هیچ کدام از آنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ختم نمیشود، با ظاهر آیه ناسازگار است؛ زیرا چنان که گذشت اطاعت از اولیالامر به سان اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ قید و شرطی ندارد و هیچ کس معتقد به چنین اطاعتی دربارة عناوین نامبرده در این نقلها نیست.
علاوه بر آیات گذشته آیات دیگری بر اعتبار سنت نبوی و امامان(ع) دلالت دارد که طرح آن به فرصتی دیگر موکول میشود.
استقلال یا وابستگی اعتبار سنت به قرآن
درباره سنت این سؤال قابل طرح است که آیا اعتبار و حجیت آن متوقف بر حجیت قرآن است و اگر به هر علتی قرآن حجت نباشد، سنت نیز از اعتبار ساقط میگردد یا اینکه اعتبار سنت متوقف بر قرآن نیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: به نظر میرسد وجه اعتبار سنت این است که در نهایت به وجهی از جانب خدا تأیید میشود وگرنه وجهی برای اعتبار آن نداریم؛ چنان که قرآن نیز چنین است. گفتار و رفتار معصوم از آن جهت معتبر است که با عنایت به خصیصة عصمت از خطا، هوی و هوس خالی است و پرده از خواست خداوند متعال برمیدارد. بنابراین اگر ما از هر راهی به رسالت رسول و امامت امام آگاه شدیم، این حکم برای گفتار و گردار او ثابت خواهد بود.
معجزهای که صدق مدعی نبوت را اثبات میکند ممکن است قرآن باشد و بعد از معجزه بودن قرآن ادعای رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ثابت میشود و به ضرورت عقلی عصمت آن جناب و به دنبال آن سنت ایشان معتبر تلقی میگردد؛ چنانکه ممکن است صدق او از طریق رؤیت معجزههای بسیار دیگری که به منصة ظهور رسیده ثابت شود و به دنبال آن عصمت و اعتبار سنت را کشف کنیم.
راه دوم اختصاص به معاصران آن حضرت نیز ندارد؛ زیرا هر انسان منصفی وقتی گزارشهای متعدد و متنوع تاریخیِ ناظر به معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مطالعه کند، اطمینان مییابد که ایشان غیر از قرآن که معجزه جاوید آن حضرت است، کارهای خارقالعادة دیگری نیز انجام داده که همه بیانگر ارتباط ویژة حضرت با خداست و به این ترتیب نبوت آن بزرگوار ثابت و پیامدهایی چون اعتبار سنت به دنبال خواهد آمد. بنابراین سنّت حجت مستقلی است که اعتبار خویش را تنها از قرآن نمیگیرد.
البته از جهت رتبه و احترام قرآن در مقام بالاتری قرار دارد؛ زیرا به طور مستقیم از مقام ربوبی سرچشمه گرفته و شاید به همین جهت است که در روایات از آن به ثقل اکبر تعبیر شده، ولی سنت با واسطة معصوم علیهم السلام به خدا منتسب است و شاید به همین جهت ثقل اصغر نامبردار گشته است.
حدیث مهمترین گزارشگر سنت
چنانکه پیشتر گذشت، مقصود از سنت در این بحث نفس گفتار و رفتار معصوم است و احکامی که گفته شد نیز مربوط به آن است و روشن است که در مقطع کنونی دست ما از سنت به این معنا کوتاه است.)
فی الجمله راههای متعددی برای دستیابی به سنت به معنای مطرح در این مقاله در اختیار ماست؛ مانند قرآن که در اندکی از آیات[86] سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را گزارش کرده است یا اجماع و اتفاق مسلمان بر رفتار یا گفتاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم . ولی بیشترین حجم سنت در قالب گزارشهایی که از آن به حدیث تعبیر میشود، توسط راویان و گزارشگران به دست ما رسیده است. به همین دلیل گاهی از حدیث به سنت تعبیر میکنند.[87] با عنایت به این نکته اهمیت حدیث و پرداختن به آن نیز معلوم میشود. اما در اینکه حدیث با چه شرایطی میتواند بازتاب سنت باشد، در میان علما دیدگاههای مختلفی مطرح است و طرح آن نیازمند مقالی دیگر است.
نتیجه
- در این مقاله به این نتایج به دست میآید:
- 1. اعتبار گفتار و رفتار معصومان(ع) به مثابه منبعی برای شناخت اسلام و آموزههای آن، با استناد به آیات قرآن قابل اثبات است.
- 2. حجیت سنت معصومان(ع) به امور دینی اختصاص ندارد و در امور عادی نیز شایستة پیروی است.
- 3. حجیت سنت معصومان ویژة زمان یا مکان خاصی نیست و به سان قرآن کریم جاودانه و جهانی است.
- 4. اعتبار سنت معصومان(ع) در گرو اعتبار قرآن نیست.
- 5. مهمترین راه دستیابی ما به سنت، محدود به گزارشهایی است که توسط راویان به دست ما رسیده و این نکته اهمیت حدیث و پرداختن به آن را نمایان میسازد.
پی نوشت:
-
[1] . ابن ابی شیبه الکوفی، المصنف، ج 6، ص 229.
-
[2] . عبدالله بن زبیر حمیدی، مسند حمیدی، ج1، ص252.
-
[3] . محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج2، ص118.
-
[4] . درس گفتههای حامد الگار، ترجمة اسحاق اکبریان، ص 89 «تاج العروس در ماده سنن» نقل میکند که «السنة فی الاصل سنة الطریق و هو طریق سنة اوائل الناس فصار مسلکا لمن بعدهم».
-
[5] . احمد ابن فارض، مقائیس اللغه، ماده «سنن».
-
[6] . محمد زبیدی، تاج العروس فی شرح القاموس، ماده «سنن».
-
[7] . نورالدین عتر، منهج النقد فی علوم الحدیث، ص 28 / محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج3، ص64.
-
[8] . البته ممکن است کاری به علت محقق نشدن شرایط لازم تکرار نشود و این با سنتبودن آن منافات ندارد؛ زیرا فرض بر این است که اگر معصوم در شرایط مشابه قرار گیرد، به آن فعل اقدام خواهد کرد.
-
[9] . محمدعلی کاظمی، فوائد الأصول، ج4، ص790 «أن الذی یکون من الشرائط لحجیة الخبر هو أن لا یکون فی الخبر قرائن التقیة بحیث یستفاد من نفس الخبر أنه صدر تقیة» و نیز ر.ک: مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج1، ص108.
-
[10] . محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس، ماده «سنن».
-
[11] . صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص 3.
-
-
[13] . سوره ابراهیم آیه 4
-
[14] . استاد محمدتقی حکیم میفرماید: این آیات جز بر حجیت کلام پیامبر دلالت ندارد مگر به طور مجاز، در صورتی که مقصود اثبات حجیت سنت، است به معنای اعم کلمه یعنی قول، فعل و تقریر. (ر.ک: محمدتقی حکیم، سنت در قانونگذاری اسلام، ص14)
-
[15] . محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص155.
-
-
-
[18] . محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص388.
-
[19] . وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (عنکبوت: 8).
-
[20] . ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 389 و محمدتقی مصباح، معارف قرآن: راه شناسی، ص 206. ص(191)
-
-
[22] . سوره آل عمران آیه 132
-
-
[24] . سوره آلعمران آیه32
-
-
[26] . مانند: «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ» (نساء: 14) / نیز ر.ک: احزاب: 36 / جن: 23.
-
-
-
[29] . ابن منظور، لسان العرب، مادة «اسو».
-
[30] . سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج16، ص288.
-
[31] . جاودانه و جهانی بودن ارزش و اعتبار سنت از حدیث ثقلین نیز قابل فهم است.
-
-
[33] . سوره اعراف آیه 158
-
-
-
-
[37] . شاهد بودن آیه بر مطلب مورد نظر در صورتی است که «کافة» حال برای « للناس» باشد.
-
[38] . ر.ک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج 3، ص 67. ایشان همین اشکال را در آیاتی که به فرمانبرداری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امر میکند نیز جاری میداند. همان ص 68.
-
[39] . ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 260.
-
[40] . محمد بن یعقوب ، عن علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن حماد ، عن الحلبی ، عن أبی عبد الله علیهم السلام قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان إذا صلی العشاء الآخرة أمر بوضوئه وسواکه یوضع عند رأسه مخمراً فیرقد ما شاء الله، ثم یقوم فیستاک ویتوضأ ویصلی أربع رکعات ، ثم یرقد ثم یقوم فیستاک ویتوضأ ویصلی، ثم قال: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة وقال فی آخر الحدیث: إنه کان یستاک فی کل مرة قام من نومه. (الحر العاملی، وسائل الشیعة، ج 2، ص 20 و 21 [باب استحباب السواک فی السحر وعند القیام من النوم مطلقا].
- « عن أبی جعفر محمد بن علی‡ أنه قال: نظر أبی إلی امرأة فی بعض مشاعر مکة فرأی منها ما أعجب به من حسن خلق فسأل عنها ، هل لها زوج ؟ فقیل : لا، فخطبها إلی نفسها، فتزوجته فدخل بها ولم یسأل عن حسبها، وکان رجل من الانصار یتصل به فلما سمع بذلک شق علیه کراهة أن تکون غیر ذات حسب، فیقول الناس فی ذلک ، فلم یزل یسأل عن حسبها حتی وقف علی خبرها ، فوجدها فی بیت أهل قومها شیبانیة من بنی ذی الجدین فدخل علی علی بن الحسین‡ فذکر له ذلک ، فقال : قد کنت أراک أحسن رأیا منک الیوم ، أما علمت أن الله جاء بالاسلام فرفع به الخسیس ، وأتم به الناقص وأکرم به اللوم ، فلا لؤم علی امرئ مسلم فإنما اللؤم لؤم الجاهلیة . وقد أعتق رسول الله أمته وتزوجها وعنده نساء من قریش، و فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجو الله والیوم الاخر. (القاضی النعمان المغربی، دعائم الاسلام، ج 2، ص 198).
- و عن جعفر بن محمد‡، أنه قال: کان بالمدینة رجل من العرب له أم ولد ، فمات عنها فتزوجها علی بن الحسین‡، فبلغ ذلک عبد الملک بن مروان ، فکتب إلیه: أ ما کان لک فی قریش وأفناء العرب کفایة تحجزک عن أم ولد رجل؟ فکتب إلیه علی بن الحسین‡ أما، بعد فإن الله تبارک و تعالی رفع بالاسلام الخسیسة، وأتم به الناقصة، ولا لوم علی امرئ مسلم، وإنما اللوم لوم الجاهلیة، و قد أعتق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أمته وتزوجها، و عنده نساء من قریش ، وفی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أسوة حسنة، لمن کان یرجو الله والیوم الاخر ". (ر.ک: میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 14 ص 187 ـ به نظر میرسد که دو روایت اخیر گزارشی از یک روایت است.)
-
[41] . نهج البلاغه صبحی صالح، خ 160.
-
[42] . میرزا حسین نوری، مستدرکالوسائل، ج 14، ص 215
-
[43] . امام علی علیهم السلام در توجیه رفتار سیاسی خود در بحث حکمیت که مورد ابهام خوارج بود، تأسی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مطرح فرمود و گفت: «وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ أَنِّی جَعَلْتُ الْحَکَمَ إِلَی غَیْرِی وَ قَدْ کُنْتُ عِنْدَکُمْ أَحْکَمَ النَّاسِ فَهَذَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَدْ جَعَلَ الْحَکَمَ إِلَی سَعْدٍ یَوْمَ بَنِی قُرَیْظَةَ وَ قَدْ کَانَ أَحْکَمَ النَّاسِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فَتَأَسَّیْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ» احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 178.
-
[44] . ابن شهر آشوب، متشابه القرآن، ج2، ص 155 «قوله سبحانه "لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ " و قوله " وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ " یدلان علی وجوب الاقتداء بالنبی ص فی جمیع أفعاله إلا ما خص به و الإجماع الظاهر الرجوع إلی أفعاله ص فی أحکام الحوادث کالرجوع إلی أقواله صلی الله علیه و آله و سلم فیجب أن تکونا حجة».
-
[45] . [29]. مانند: آلعمران:132 / نساء: 59 / مائده: 92 / انفال:20 / احزاب: 21 / حشر: 7.
-
-
[47] . کتابهایی با عناوین سنن النبی صلی الله علیه و آله و سلم حاوی حرکات و سکنات جزئی و عادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. نباید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با خودمان مقایسه کنیم. قطعاً دوست داشتنها و تنفرهای آن جناب از سر هوا و هوس نبوده و از معرفت آن جناب نشئت میگرفته و به همین جهت سنت شمرده میشود.
-
[48] . ر.ک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج3، ص66ـ67.
-
-
-
[51] .سوره آلعمران آیه31.
-
[52] . کوشش شده در ضمن مباحث بدون برجسته ساختن شبهات به شبهاتی که مرتبط با آیات است پاسخ گفته شود. اگر چه برخی شبهات مرتبط با حجیت سنت نبوی باقیمانده که مجالی دیگر میطلبد.
-
[53] . شیخ طبرسی میفرماید: ان لفظه انما محققه لما اثبت بعدها نافیه لما لم یثبت؛ یعنی کلمه انما مفید تحقق چیزی است که به دنبال آن میآید و نفی تحقق از دیگران میکند. (ر.ک: مجمع البیان، ذیل آیة شریفه).
-
[54] . ر.ک: مجمع البیان، ذیل آیة شریفه.
-
-
[56] . ر.ک: صافی گلپایگانی، اقطاب الدوائر فی تفسیر آیة التطهیر و تلیها رسالتان حول العصمه، ص 68ـ70.
-
[57] . خلیل بن احمد فراهیدی، العین و ابن منظور، لسان العرب، ماده رجس.
-
[58] . و ذَهَبَ به و أَذهَبَه غیره: أَزالَه. (ابن منظور، لسان العرب)
-
[59] . محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج5، ص 361.
-
[60] . حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج3، ص146.
-
[61] . الطبرانی، المعجم الکبیر، ج23، ص249.
-
[62] . عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص 604.
-
-
[64] . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 493 ـ 494.
-
[65] . عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص138 / عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص605- 607 ذیل آیه.
-
[66] . عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص603.
-
[67] . ر.ک: سیدشرفالدین عاملی، الکلمة الغراء، 17ـ20. دربارة عروه نیز ر.ک: محمد فاضل و شهابالدین اشراقی، آیةالتطهیر، ص 52ـ 53.
-
[68] . مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج7، ص 123 / الطبرانی، المعجم الکبیر، ج5، ص 182 / المناوی، فیض الغدیر، شرح جامع الصغیر، ج2،
-
[69] . عبدالرحمن سیوطی، الدرالمنثور، ج6، ص603 «قال عکرمه من شاء باهلته انها نزلت فی نساء النبی صلی الله علیه و آله و سلم ».
-
[70] . ر.ک: علی اکبر بابائی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ج 2، ص139.
-
[71] . ر.ک: محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج1، ص151 ـ 152.
-
[72] . اینجا ممکن است توهم جبر شود، ولی آن بسته به این است که ما عصمت را چگونه تبیین کنیم. اگر چنان که علامه طباطبایی میفرماید «هی صورة علمیة نفسانیة تحفظ الانسان من باطل الاعتقاد و سیء العمل» و عصمت را از مقولة علم بدانیم که از این طریق انسان از اندیشه و رفتار نادرست در امان قرار میگیرد؛ بنابراین اصلاً چنین توهمی درست نیست.
-
[73] . ر.ک: محمد بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج2، ص504-505 / و علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 81.
-
-
[75] . فخر رازی در تفسیر این آیه به همان بیان دلالت آیه بر ضرورت عصمت اولیالامر را پذیرفته است.
-
[76] . محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج1، ص153.
-
[77] . توجه داریم که با ادلة قرآنیِ پیشگفته سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قابل استناد است.
-
[78] . ر.ک: مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج1، ص269- 491.
-
[79] . محمدبن علی بن بابویه قمی، کمالالدین، ج1، ص 253 «باب نص الله تبارک و تعالی علی...».
-
[80] . علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 53.
-
[81] . محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص253.
-
[82] . عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص 189.
-
[83] . همان، ج1، ص192ـ193.
-
[84] . صدوق، عیون اخبار الرضا علیهم السلام ، ج 2، ص 131.
-
[85] . ر.ک: محمدبن جریر الطبری، جامع البیان فی تاویل القرآن، ج4، ص149ـ153.
-
[86]. «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَک» (مزمل: 20).
«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» (توبه: 128).
«وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک» (آلعمران: 159).
-
[87] . «فالاحادیث لیست هی السنة بل هی الناقلة لها و الحاکیة عنها و لکن قد تسمی بالسنة توسعاً من اجل کونها مثبتة لها» (محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج3، ص66).