اوج تجربه:
یکی از روانشناسان به نام آبراهام مازلو در سال 1950 خاطرنشان کرد که کمبود نیازها در یک شخص (غذا، محبت، سرپناه، امنیت و نیاز جنسی) قابل رفع است در صورتی که او فعالیتهای سازنده برای سلامت بدن، ذهن و عواطف انجام دهد. بیشتر تحقیقات قبلی مازلو در مورد مردم بیمار بوده است (یا مردمی که آنها را مردم شکسته شده نامیده است) برای بهدست آوردن درکی قوی از مردم، او تصمیم به مطالعه مردم محلی گرفت. آنانی که از سلامت کافی برخوردار نیستند، مازلو دریافت مردمی که فعال و دارای افکاری سازنده هستند، در زندگیشان لحظاتی از شادی توخالی یا موجی از طاقت فرسایی در بعضی اوقات و دربعضی اوقات شادی وجود دارد. او چنین اموری را اوج تجربه نامید.
خودفعلیتی:
اولین دستاورد جالب این اکتشاف این بود که هنگامی که مازلو مردم را از آنچه برایشان در حال اتفاق افتادن بود آگاه میکرد، آنها نه فقط به نهایت تجربه دست پیدا میکردند بلکه حتی قادر بودند که این تجربیات را باز تولید کنند. به عبارتی دیگر مردم موفق به یک کنترل بزرگتر از دورههای مثبت میان تفکرات خلاق و احساسات خوب راجع به آن شدند که این امر به نوبه خود راهنمایی برای توسعه روبه بالای (مهارتها) اما نه به صورت مستقیم بلکه به صورت مارپیچ است. آبراهام مازلو این رفتار را خودفعلیتی نامید.
نظریه روانشناسی مازلو مبتنی بر این نظر است که پوششهای بزرگتر از طبیعت انسانی است و اعتقاد به این باور که تفکر پربارتر توام با نهایت تجربیات اساس هستی و سلامت انسانی است، توانست نظریه خود را مستحکم کند.
فعالیت:
به دانشآموزان کمک کنید تا مانند تفکر موفقیتآمیز همراه با احساسات خوب که از آن نشات میگیرد را از خود بروز دهند و مالیدن انگشت کوچک و انگشت شست از دستی که با آن مینویسیم، در هر زمان که یک نظر خوب و نتیجه رضایت بخش حاصل گردد.
دانشجویان را در هنگامی که در حال تفکر موفقیتآمیز هستند و آن را بروز میدهند به بحث بکشانید؛ همانند هنگامی که شما آنها را صمیمانه میستایید.
دانشجویان را در هنگامی که از تکیهگاه استفاده میکنند به حال خود بگذارید (در مثال بالا یا در یک مثال که خود دانشجویان انتخاب میکنند.)
هنگامی که یک تکیه گاه مثبت ایجاد میشود، آن را در مواقع دیگر نیز برای تشویق به داشتن نظر خوب و زدودن احساس اضطراب به آنها پیشنهاد کنید.
بیباکی در پرسش:
به همان صورت که احساس گرایشات بشریت براساس دوری از تمایلات (منفی) در برابر مثبت است، در مقابل ما نیز طبق این فرآیند آنچه باعث نیازهای نقصانی در ما میگردد را رفع میکنیم. اگر ما نظر آبراهام مازلو را بپذیریم، به همان صورت که کلیات او را در نظر 12 مشاهده کردید پس از آن ما نیاز مساوی برای “ایجاد معنا” به منظور سالم ماندن داریم.
یک مهارت فکری منتهی به آموزش و یادگیری میتواند به آسانی و قدرت تاسیس گردد. اگر پیشفرض ما ارضای نیازها برای شناخت این امر که سلامتی امری ضروری است،
همه بچهها قدرت تخیل دارند؛
همه بچهها میتوانند اشتیاق و شوق خود را بروز دهند؛
چنین مواردی باشد، این امر حقیقت آشکاری است که نتیجه قطعی انتظارات نامیده میشود. چنانچه ما استادی به مشخصات بالا داشته باشیم که به ما انتظارات مثبت القا کند، با دانشآموزان خودش رابطهای برقرار خواهد کرد که میتواند اساس محکمی برای پیشرفتهای آینده باشد.
فرآیند تفکر خلاق Pioncar ازtoAha!uh، رسیدن به تمام مراحل را تسریع میکند. چنانچه ما روحیه پرسشگری را به مثابه یک حادثه بدانیم، اینچنین برداشتی نسبت به یادگیری، ناقض سناریوی مشهور “رضایت در حال اراده” نمیباشد؛ چرا که رضایت مانند یک ساختار مورد بررسی قرار میگیرد؛ مثل سوخت برای آتش میتواند به قدرت تخیل ما بیفزاید و همین قدرت تخیل به مثابه موتور محرکه پرسش بیباکانه میباشد. به هرحال، ما در فرآیند تفکر، نیاز به گسترش این امر (پرسش بیباک) از طریق انجام فعالیتها در کودکان داریم. مهارتهای کلیدی عبارتند از:
پژوهش؛
توضیح و تفسیر؛
برنامهریزی؛
انجام؛
ارزیابی؛
ارائه؛
فعالیت.
بازی را شروع کنید در یک مثال مانند این “چه اتفاقی میافتاد اگر رنگها بدون آگاهی تغییر مییافتند؟
در زمینه سوالات ذیل تفکر موثری انجام دهید تا بتوانید به سوالات ذیل جواب دهید.
چه چیزی باعث میشود که جهان دوستداشتنی بماند؟
با چه مشکلاتی برخورد میکنیم؟
چطور این مشکلات را حل خواهیم کرد؟
برگرفته از: روزنامه رسالت شماره 6092