اوضاع اجتماعى و سیاسى
قرن سیزدهم هجرى به دلیل وجود کاروانى از فقیهان و چشمه هاى جوشان معارف قرآنى و روایى، براى مشتاقان دیانت امیدوار کننده و نوید بخش بود زیرا در نیمه اوّل این قرن بزرگانى چون: سید محمد مجاهد، حاج ملا على نورى، حجت الاسلام سید محمدباقر شفتى، آقا سید صدرالدین عاملى و ده ها عالم بزرگوار دیگر به تدریس و تعلیم شاگردان، تألیف آثارى ارزشمند، اصلاح جامعه و حاکمیت ارزش ها اهتمام مىورزیدند اما از دیدگاهى دیگر، جامعه ایران، وضع نگران کننده و آشفته اى داشت و به رغم این همه تلاش علمى و فرهنگى، مردمان این دوران روزگار مرارت بارى را سپرى مى کردند و مشاهده و درک چنین اوضاع تأسف بارى براى انسان هاى وارسته و فقیهان فاضلى چون آیت الله کرباسى با تألّم خاطر و ناراحتى توأم بود.
با کشته شدن آغا محمدخان قاجار در 21 ذیحجه سال 1211 هـ .ق. فتحعلى شاه بر اریکه قدرت نشست و مدت سى و هفت سال در موقعیتى بسیار حسّاس و با سیاستى ناقص و نسنجیده بر ایران حکومت کرد. روى آوردن به عیّاشى و ارضاى امیال و هوس هاى ملوکانه، هدف اصلى او در زندگى شاهانه بود.([57])اختلافات داخلى از یک سو و رقابت بسیار سختى که میان دولت هاى بزرگ جهان براى استعمار و غارت ایران به وجود آمده بود، از سوى دیگر، بر وخامت اوضاع مى افزود.
آیت الله کرباسى متوجه این واقعیت تلخ بود که ایران بر اثر بى کفایتى و سستى دربار و اختلاف شاهزادگان و والیان نواحى مختلف کشور و به دلیل موقعیت سیاسى و جغرافیایى، به پهنه سیاست بازى جهانى کشیده شده و گرفتار افزون طلبى استعمارگران شده است.
دولت روس پس از جنگ هاى خونینى که براى غارت ایران به این سرزمین تحمیل نمود و قرارداد ننگین «ترکمانچاى» را براى تصاحب بخش هایى از این کشور وضع کرد. براى اجراى برخى مفاد آن، فردى به نام «گریبایدوف» را به عنوان وزیر مختار خود به ایران فرستاد. او از درِ تَفَرعُن و کم خردى وارد شده و رفتارهاى ناگوارى از خود بروز داد که خشم و تنفر عموم ملت ایران به رهبرى علما را به دنبال داشت. او براى استرداد اسیران و دریافت غرامت، برخورد تحقیرآمیزى با ایرانیان داشت به همین دلیل و براى جلوگیرى از ادامه دستگیرى زنان مسلمان که قبل از جنگ روسیه و ایران به این سرزمین آمده بودند، و به همسرى ایرانیان درآمده و صاحب اولاد بودند و به بهانه استرداد اسیران، مردم مسلمان تهران ـ در روز ششم شعبان سال 1244 هـ .ق. به رهبرى میرزا مسیح مجتهد استرآبادى ـ قیام کردند که به دلیل عناد و لجاجت گریبایدوف بین مردم و افراد سفارت روس درگیرى خونینى روى داد و طى آن، هشتاد نفر از اهالى تهران و سى و هشت نفر از روس ها کشته شدند.([58])
دستگاه حکومت قاجار طبق درخواست روسیه و براى تأمین رضایت این ابرقدرت، مجبور گردید رهبر این قیام، یعنى میرزا مسیح را از تهران اخراج نماید ولى علما از جمله آیت الله کرباسى و سید شفتى اجازه ندادند تا این کار صورت گیرد و چنین تصمیمى توفان خشم مردم تهران را برانگیخت وقتى مزدوران قاجار با اعتراض علما و اهالى تهران و مردمان سایر نقاط ـ که مقلد میرزا مسیح بودند ـ مواجه شدند حملات وحشیانه اى را براى سرکوبى این مخالفت ها شروع کردند. سرانجام با مداخله حاج محمدابراهیم کرباسى و براى جلوگیرى از خونریزى، حاج میرزا مسیح مجتهد از تهران راهى عتبات گردید و بدین گونه، آیت الله کرباسى از قتل عام مردم توسط دربار قاجار ممانعت به عمل آورد.([59])
غیرت در امور دینى، اهتمام در دفع بدعت ها و جلوگیرى از اهانت به شریعت اسلامى، از جمله خصلت هاى کرباسى بود.
در ابتداى سلطنت محمدعلى شاه قاجار و تحت چتر عوامل حکومتى، گروهى از صوفیان اقتدارى به دست آوردند و بازارشان رونق گرفت. بیم آن مى رفت که آنان با بدعت هایى مردم را فریب دهند. آیت الله کرباسى از این روند آفت زا نگران شد، به همین دلیل به اتفاق گروهى از علما به سمت تهران حرکت کرد و در طول مسیر براى جلوگیرى از اتلاف وقت، با همراهان به بحث هاى علمى مشغول بود زیرا آن مرحوم فراگیرى دانش دینى را امرى واجب مى دانست.
کاروان فضیلت به منزل عالم جلیل القدر مرحوم آقا شیخ محمدرضا فرزند مولا محمدبن عاشور کرمانشاهى تهرانى (متوفاى 1277هـ .ق.) وارد گردید که خانه اش محلّ رفت و آمد دانشمندان و خود، ملجاء عام و خاص به شمار مى رفت.([60]) پس از چند روز که از دید و بازدید علما و زیارت کسبه و اهالى تهران از مجتهدان و عالمان سپرى گشت، محمدعلى شاه به دیدار حاجى کرباسى آمد. جالب آن که اقتدار و صلابت معنوى آن فقیه در حدّى بود که باید شاه به دیدنش بیاید نه آن که او به مرکز حکومت برود. حاجى کرباسى پس از اندکى گفت و گو خطاب به شاه فرمود: «بیش از این، موجبات دلتنگى اهل بیت(علیهم السلام) را فراهم نکن.» شاه گفت: «مگر چه کرده ام؟» آیت الله کرباسى فرمود:
«جرئت دادن به طایفه اى از صوفیه، موجبات ناراحتى گروهى از علما را فراهم کرده و مراجع تقلید و آیات مکرّم از ادامه این روند و گسترش بدعت مزبور که مخالف طریق خاندان عصمت و طهارت است به خصوص آیت الله شفتى به شدت خشمگین شده اند و من فریاد اعتراض خود و آنان را به اطلاعتان مى رسانم تا از گسترش چنین تفکر موهومى جلوگیرى کنید، روا نباشد که بیش از این، موجبات آزردگى خاطر عالمان را فراهم سازید!.»
محمدعلى شاه قول داد تا از این حرکت انحرافى جلوگیرى کند.([61])
یکى از وقایع تاریخ عصر آیت الله کرباسى، قیام مردم اصفهان در سال 1255 هـ .ق. علیه حاکم جابر و ظالم این شهر یعنى خسروخان گُرجى است. روشنگرى هاى سید حجت الاسلام شفتى و مرحوم کرباسى در شکل گیرى قیام مؤثر بود. محمدعلى شاه از این حرکت ترسیده بود و بیم آن را داشت که امواج قیام مردم اصفهان به تهران سرایت کند، شخصاً در 22 ذیحجه این سال با قشون قابل توجهى وارد اصفهان گردید و طى اقامت در این شهر، قشون وى عده اى را کشتند، گروهى را راهى زندان نموده و چند نفر را به تهران انتقال دادند. سپس محمدعلى شاه حکومت اصفهان را به معتمدالدوله گرجى داد و در رجب سال 1256 هـ .ق. به تهران بازگشت. البته قصد داشت، سید شفتى و دوست او یعنى آیت الله کرباسى را بازداشت نماید که هیبت معنوى و نفوذ اجتماعى این دو بزرگوار وى را از انجام این کار منصرف نمود.([62])
نقل کرده اند: آیت الله کرباسى خانه خویش و برخى از شاگردان خود را به نام این که منزل خود اوست، «بَست» قرار داده بود و هر کس از سوى عوامل حکومتى و دیگر زورگویان مورد تعدى قرار مى گرفت، در همان لحظه به یکى از این خانه ها پناه مى برد. حاکم وقت اصفهان به وى پیغام داد: «خواهش مى کنم معیّن بفرمایید که بَستِ شما از کجا تا کجاست و تا کى ادامه خواهد داشت؟ زیرا دست و بال مأموران ما به کلى بسته شده است.» آیت الله کرباسى در جوابش گفته بود:
«بَست من نیست، به امام زمان (عج) تعلق دارد و از نظر مکانى، مشرق و مغرب را در برمى گیرد و به لحاظ زمانى، تا روز قیامت ادامه دارد و تا ستم تو و کارگزارانت هست، این بست هم توسط من و علماى پس از من وجود دارد.»([63])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه