بصيرت و آثار آن
محمد قربانی مقدم
مقام معظم رهبری درباره بصیرت میفرمایند: «یک قسم کسانی هستند که از روی فهمیدگی و آگاهی تصمیم گیری میکنند و یک راهی را که میشناسند دنبال آن حرکت میکنند اسم اینها را خواص میگذاریم.»
این خواص که باید از روی بصیرت و فهمیدگی کاری را انجام دهند وظیفه دشواری دارند چون یک عوام گسترده به عمل آنها نگاه میکنند و دنبال آنها حرکت میکنند لذا مهمترین کار این خواص دقت و بصیرت در شناخت و تشخیص شبههها و فتنهها و عمل کردن و موضع گرفتن در آن میباشد. از این رو حضرت علی(ع) میفرماید:
«انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق»
یعنی شبهه چون شباهت به حق دارد شبهه نامیده شده و لذا هر کسی توان شناخت حق را از مشابهش ندارد الا افرادی که ابزار لازم را داشته باشند:
«ضیائهم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدی»
یعنی اما یکسری هستند که با ابزاری، به یقین که لازمه صبر و پشتکار در کار است- و هدایت- که مسیر درست و راه صحیح است- رسیده اند و آنها اولیاء الله میباشند.
خود حضرت امیرالمومنین(ع) یکی از این کسانی هستند که «دلیلهم سمت الهدی» مصداق واقعیاش عمل آن حضرت میباشد به طور نمونه خودشان فتنه بنی امیه را شناخته، آن را خطرناکترین فتنه معرفی میکند و دلایل واصف این فتنه را هم بر میشمرند و عمل در این فتنه را هم به طور کوتاه و مفید توضیح میدهند.
«الاوان ان اخوف الفتن عندی علیکم فتنه بنی امیه فانها فتنه عمیاء مظلمه عمت خطتها و خصت بلیتها و اصاب البلاء من البصر و افطا البلاء من عمی عنها... لایزال بلاء هم عنکم حتی لایکون انتصار احدکم منهم کانتصار العبد من ربه...»
خصوصیات این فتنه از زبان شهید مطهری از این قرار است:
1- تقسیم شدن مردم به آقا و بنده (بنی امیه مولا، مردم عبد) 2- فتنه فراگیر که آتش آن بیشتر پر روشنفکران را میسوزاند. 3- هتک حرمتهای الهی و دستورات الهی 4- مخالفت عملی و علنی با اسلام و مبارزه با محتویات اسلام به گونهای که اسلام بصورت وارونه، بدون خاصیت و وحشتناک جلوه داده شود. 5- مبارزه با شخصیت و الگوهای جامعه اسلامی بصورت لعن حضرت امیر علیه السلام. 5
عمل در فتنه و موضع گیری در هنگام شهادت و فتنهها بعداز شناخت دقیق شبهه آغاز میشود. بطور مختصر 2 روایت در این زمینه ذکر میشود یکی مربوط به مواقع تقیه و دیگر هنگام حرکت و عمل میباشد.
«ان الاهور اذا اشتبهت اعتبر آخرها باولها» یعنی شبیه شدن جریانات عکس العمل یکسان میطلبد و این به جهت آن است که چون «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» یعنی خدا سرنوشت هیچ جامعه ای را تغییر نمیدهد مگر اینکه خودشان را تغییر دهند و این یک سنت الهی است و «لن تجد لسنه الله تبدیلا» یعنی قانون خدا تغییر نمی کند 9 براحتی میتوان فهمید که این جریان که مانند جریان صدسال پیش این عمل این پیامد را دارد و آن عمل پیامد دیگری دارد لذا حضرت میفرمایند وقتی کارها به یکدیگر شبیه میشوند (یا به تفسیر دیگر کار بر تو مشتبه میشود) جریان مشابه قبلی را عبرت گیری کن، نگاه کن و جریان جدیدتر اعتبار و موضع گیری نما.
با اینکه مقام معظم رهبری در ذیل این روایت جملهای نفرمودهاند ولی صحبتهای ذیل تفسیر خوبی بر آن گفته مولامی باشد. «تاریخ با قصه فرق دارد تاریخ به ما سه رشته فکر میدهد چون تاریخ یعنی: شرح حال ما، منتها در صحنهای دیگر. خوشتر آن باشد که وصف دلبران گفته آید در حدیث دیگران»
و اما مواضع تقیه فرق میکند همراهی با فتنه به نحوی و موضع گیری در مقابل شبهه و فتنه به نحوی دیگر باعث معکوس شدن نتیجه میشود حضرت میفرمایند:
«کن فی الفتنه کابن اللبون لاظهر فیرکب و لاضرع فیحلب»
از سوی دیگر عمل کردن و موضع گیری دراین مواقع بستگی خاصی به علل و ریشههای فتنهها و شبهات دارد از این رو بررسی و نگاهی به ریشه فتنه و شبهه کمک شایانی به ما میکند حضرت در این باره نیز جملاتی دارند از جمله آنکه میفرمایند:
«انما بدع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا»
همه صحبتهای بالا و ذیل لزوم بصیرت را به ما به خوبی میفهماند ولی ناله حضرت از نبود همراه و گلایه حضرت نزد کمیل از اینکه ازمومنان کسی نیست که بصیرت کافی را داشته باشد تا علم درون سینه خود را به او منتقل کنم باعث میشود کسی که حب علی و آل علی علیه السلام در دل دارد بخاطر آن حضرت هم که شده به کسب بصیرت بپردازد به این داستان توجه کنید:
روزی یا شبی حضرت دست کمیل بن زیاد را میگیرند و به بیرون شهر میروند و شروع میکنند به توحید درباره علم و شرح صدر و... «ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها و...» تا آنجا که اشاره به سینه مبارک میکنند و میفرمایند: درون این سینه علمی است که میخواهم کسی را بیابم به او منتقل کنم اما گروهی هستند که بصیرت، ذکاوت و هوش لازم را دارند ولی ایمان ندارند و این علم را جهت استفاده برای هواهای خویش قرار میدهند اما گروهی دیگر که یعنی مومنان و شایستگاه هستند:
«منقادالحمله الحق لابصیره له فی اضائه ینقدح الشک فی قلبه لاول عارض من شبهه»
این قدر بصیرت ندارند که توانایی تشخیص یک شبهه را داشته باشند. اگر این علم را به آنها منتقل کنم با اولین شبهه از کوره در میروند و باعث تضییع این علم میشوند اینها هم لایق انتقال این علم و معرفت نیستند و از این جمله برخوبی لزوم کسب بصیرت هویداست.
اما گاهی هست که همینطور ناخودآگاه فتنهای، شبههای میآید و ایمان انسان را، هدف انسان را، مسیر حرکت انسان را منحرف میکند بدون توجه او به این مسائل، وقتی متوجه میشود که کار از کار گذشته، اگر به کسب بصیرت پرداخته بود این طور نمی شد:
«ان الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت ینکرن مقبلات و یعرض مدبرات»
ابزار کسب و شناخت بصیرت در نهج البلاغه چند راه برای پیدا کردن بصیرتی نافذ که ما را برای شناخت راه درست کمک کند ذکر شده است.
1) قرآن: حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه درباره قرآن مثل سایر ائمه معصومین و شخص رسول اکرم صلی الله علیهم جمله فراوان دارند که تا قرآن هست یعنی همیشه قرآن بهترین راهنما برای حل مشکلات میباشد و برای خالی نبودن عریضه 2 جمله از حضرت که هم در بیان استفاده از قرآن و هم نحوه استفاده از آن میباشد را چون قطره ای از دریا میآوریم: امام میفرمایند:
«کتاب ربکم فیکم مبینا حلاله و حرامه و فرائضه... خاصه و عامه، عبره و امثاله... مفسرا مجمله و مبینا غوامضه»
یا «کتاب ربکم فیکم مبینا... بین المثبت فی الکتاب فرضه و معلوم فی السنه نسخه...» و خود قرآن هم میفرماید: «فیه تبیان کل شئی»
قبلا گفتیم که از ابزار دیگر عبرت گیری و تمسک به اهل بیت سفینههای نجات علیهم السلام میباشد که خوب است ذکر کنیم قرآن مجید حتی شامل این دو نیز میشود چرا که هم خود توصیه به عبرت گیری کرده «الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل» و... هم دستور اطاعت و توسل به دامان اهل بیت عصمت علیه السلام داده است و محبت اطاعت آور از آنها خواسته است اما در قرآن یک وسیله و حتی لازم دیگری برای بصیرت برشمرده و آن تقواست و خداوند سبحان در سوره انفال میفرماید: «ان تتقوالله یجعل لکم فرقاناً» یا «یا ایهاالذین آمنو اتقو االله و آمنوا برسوله... یجعل لکم نوراً تمشون به» که شاید بین عبرت گیری و تقوا لازمهای باشد که ذکر میکنیم.
2) تمسک به اهل بیت علیهم السلام: در همان حکمت 147 که حضرت از عدم همراه رنج میبرند در ادامه درباره اهل بیت میفرمایند: «هجم لهجم العلم علی الخلیفه البصیره» به حقیقت و کنه مسائل آشنا هستند و این علم که نور حقیقت بینی است را تنها به کسانی منتقل میکنند که قلوب یعنی ظرفهای علمشان گشاده باشد و این امر محقق نمیشود مگر با تشبیه کردن خود به آنها «حتی یود عوها نظر ائهم و یرزعوها فی القلوب اشباههم» یا میفرمایند:
کذلایتاس بآل محمد صلی الله علیه و آله من هذه الامه احد... هم اساس الذین و عماد الیقین الیهم یفیی الغالی و بهم یلحق التالی...» و «یا ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه...»
3) عبرت گیری: چون سنت الهی تغییر ندارد اعمال یکسان نتیجه یکسان دارد وظیفه داریم که ببینیم دقت کنیم و از حوادث دیگران نتیجه گیری کنیم و بسته به عمل دیگران و نتیجه آنها ما هم عمل کنیم لذا حضرت میفرمایند:
«ولقد بصرتم ان ابصرتم و اسمعتم ان سمعتم و هدیتم ان اهتدیتم»
ولی البته همانطور که گفتیم این نگاه کردن با دقت و عبرت گیری اگر تقوا جلوی هوای نفسانی که دشمن ترین دشمن ماست و جلوی این فاسد کننده عقل را بگیرد نتیجه میدهد یعنی چه؟ یعنی کسی نمیتواند از یک جریان به نحو احسن برداشت کند مگر اینکه بوسیله تقوی عقل او آزاد باشد نه اینکه هواها و خواهشهای نفسانی یا نگذارند از این عبرتها استفاده کنند یا به دلخواه او نتیجه گیری کنند و این است که به تقوی دشمن دشمن گفته میشود. لذا حضرت امیر علیه السلام میفرمایند شاید کسانی از جریانی عبرت گیری کنند ولی کسی که تقوا داشته باشد از فرو رفتن در شبهات باز میماند.
«ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات»
مقام معظم رهبری مدظله در تابستان 79 در جمع کارگزاران نظام همین توصیه را مبنی بر عبرت گیری از وضع شوروی سابق که چگونه با یکسری شعار مثل آزادی و اصلاحات و روی کار کردن افرادی و پیش انداختن افرادی و قربانی کردن افرادی از هم پاشید به کارگزاران سفارش کردند که چشمهای خود را باز کنند اما مثل اینکه چند ماه بعد کافی ندانستند و سخنانی درباره دنیاطلبی و اتباع الهوی باز در همان جمع ایراد فرمودند که نشان از همراهی این دو مقوله یعنی عبرت از گذشته و تقوا دارد یا خود مقام معظم رهبری پس از پیروزی لبنان بر اسرائیل این را سنت الهی دانستند که جهاد مساوی با پیروزی است و راه حل فلسطین هم در این دانسته شد اکنون نیز بهمین خاطر سخن از شکست حتمی اسرائیل میزنند چون سنت الهی تغییر نمی کند و هر جا جهاد باشد پیروزی هست.
آفات شناخت
اما از آنجا که هر چیز آفتی دارد یا به بیان دیگر فوت و فنی دارد، شناخت و بصیرت هم آفت دارد و هم فوت و فن یعنی روش و طریقه استفاده. چند مطلب هست که شخص حتی اگر از بصیرت و قدرت تحلیل و تشخیص بالایی هم برخوردار باشد اگر به این چند مسئله توجه نداشته باشد دچار گمراهی و اشتباه در راه صحیح میشود از جمله آنها تعصب، تفسیر به رای و... میباشد.
1) تعصب: اولین چیزی که میتواند باعث شود شخص نتواند به تحلیل واقعی برسد یا مثل عدم تقوی و پیروی از هوای نفسانی از بازدهی تحلیل بکاهد و حتی به صفر و زیر صفر برساند تعصب میباشد چون چشم را کور و قلب را بیمار میکند.«من عشق شیئاً اعشی(اعمی) بصره و امات قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحه.»
این کوردلی که نتیجه تعصب بیجا میباشد تجسم آن در قیامت به صورت کور محشر شدن میشود یعنی شخص گمراه در قیامت کور محشر میشود تا اینجا میبرد تعصب انسان را که چشم باطل او را کور کند به ضلالت بیفتد و در نتیجه از یاد خدا غافل شود از تعمیم برای خدا غافل شود و کور محشر شود.
«و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا» وقتی هم که کور محشر میشود از خدا میپرسد چرا من؟ من که چشم داشتم حضرت باریتعالی همین علت را ذکر میکند که در دنیا مرا فراموش کردی به تعصب و هوای نفس خود فراموش کردی من هم امروز تو را فراموش میکنم.
2) تفسیر به رای: کسی که نه از خود شناخت دارد و نه از اطراف و نه پیرامون مسائل جاری چیزی میداند شروع میکند برای خود چیزهایی سر هم کردن که نه میداند درست است نه میداند اشتباه مانند عنکبوتی در تارهایش چسبیده و نمی تواند جدا شود و تارها همان گفتههای او میباشد که او را احاطه کرده و این شخص تارهایی که خود تنیده نمی تواند از دستش رهایی پیدا کند این تشبیه مولاعلی علیه السلام است که جای صحبت زیاد دارد ولی به نقل کلام بسنده میکنیم.«لایدری اصاب ام اخطا فان اصاب خاف ان یکون اخطا و ان اخطا رجا ان یکون قد اصاب».
یعنی نمیداند درست عمل کرده یا اشتباه اگر درست بوده همواره خوف آن دارد که اشتباه بوده و اگر اشتباه کرده امید (باطل) دارد که درست بوده باشد.
در خطبه 18 با نهی از اهل رای بودن مردم را به قرآن رجوع میدهند که در آن همه چیز هست و نیازی به گفتن مطلب اضافی از خود نیستیم و حتی این کار را مرادف با شرک میدانند.
3) توجه به گفتار و کردار دیگران و شایعه:
«انه لیس بین الحق و الباطل الااربع اصابع: الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رایت.» بین حق و باطل جز 4 انگشت فاصله نیست: باطل این است که بگویی شنیدم و حق این است که بگویی دیدم. (یعنی فاصله بین حق و باطل فاصله بین چشم و گوش است)
در اینجا حضرت هم حرف مردم و هم تولید شایعه و جلوگیری از تولید شایعه و ملاک انتقال صحبتها نقل میکنند که بسیار مهم است چون عنصر مهم در پخش شایعه که بسیار به امنیت و حیثیت دیگران نقل صحبتها میباشد.در قرآن مجید هم صحبتی که همراه شاهد و بینه نمی باشد را همچون ضربه به حیثیت و آبروی خود انسان میداند و میفرماید: «اگر شخصی حرفی بدون بینه ای زد نه تنها قبول نکن بگو هذا افک مبین» 32 بگو: همانا این دروغ و افترائی آشکارا میباشد (همان طور که وقتی کسی تهمتی به تو میزند)
این شایعهها و پشت سر حرف زدن برای مولاعلی(ع) بود که اگر حضرت حرفی بر علیه حکومت میزدند متهم به حرص به دنیا بودند و اگر سکوت میکردند به ترس از مرگ متهم میشدند ولی حضرت راه صحیح را با دلیل انتخاب میکنند و عمل میکنند.
«فان اقل یقولوا حرص علی الملک و ان اسکت یقولوا جزع من الموت هیهات بعد اللتیا و التی و الله لابن ابی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه بل اندمجت علی مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشیه فی الطوی البعیده »
4)سستی
یکی دیگر از عواملی که باعث میشود فرصت از دست داده شود و به عمل ما ضربه بزند سستی در انجام وظیفه است که گاه کوچکترین سستی که در راه پیش بیاید مساوی است با نابودن شدن عمل چرا که از مهمترین لازمه پیروزی ابتکارعمل و به دست گرفتن اوضاع بر وفق مراد میباشد و این ابتکار عمل در هر زمینه ای از اعم از نظامی، عقیدتی، فکری، ورزشی و... باشد هم موفقیت را چند برابر میکند هم نمای بیشتری برای قدرت دارد.
«فوالله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الاذلوا»43
هیچ جامعهای در شهر خود به دفاع نپرداختند الا اینکه ذلیل شدند. شاید به همین علت باشد که همواره مقام معظم رهبری تاکید داشتهاند که قبل از پیدایش شبهات و فتنهها سراغ افکار روز دنیا بروید و ببینید چه شبهاتی از آن ناشی میشود پیش بینی و پیشاپیش مبارزه کنید و علمای قدیم را به همین جهت یعنی ابتکار و عمل سریع که هنوز شبهه در خانه شبهه افکن بوده که توسط آنها جواب داده میشده موفق میدانند»53
5) دنیا و فریب ظواهر دنیا یکی از مهمترین و بیشترین مسائلی که نهج البلاغه روی آن تاکید کرده بحث دنیا میباشد. ولی تاکید فراوان هر کس را بر آن دارد که علت این همه توصیه و تاکید را بررسی کند. چرا این دنیایی که هم در کلام حضرت امیر(ع) و هم در کلام حضرت رسول اکرم و ائمه علیهم السلام تنها وسیله احیاء آخرت میباشد و به عبارتی مزرعه آخرت و متجر اولیاء الله است اینقدر خطرناک توصیف شده است و نسبت به آن نهی شده است. در ابتدا به طور مجمل عرض کنیم آنچه از این کلامها در مجموع در باب دنیا استفاده میشود دلبستگی و باعث فراموش شدن آخرت به خاطر توجه به دنیا نهی شده است.
و گرنه دنیا و ما فیها برای استفاده و جهت مومنین خلق شده و این تصریح شده در قرآن و روایات میباشد لذا حضرت در توصیف دنیاپرستان که از آن جمله طلحه و زبیر بودند میفرماید: کانهم لم یسمعوا الله سبحانه یقول: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین» بلی و قدسمعوها و وعوها و لکنهم حلیت الدنیا فی اعینهم و راقهم زبرجها.
گویا آنها این کلام خدای سبحان را نشنیده بودند که میفرماید: خانه آخرت را برای کسانی قرار دادهایم که در زمین دنبال برتری جویی و فساد نباشند و عاقبت از آن متقین است. بله آنها شنیده بودند و حتی از بر بودند اما دنیا در چشمانشان زیبا شده بود و زینتهای آن فریبشان داده بود.
اگر این کلام توضیحی بخواهد که به خوبی مقصود حضرت را مشخص میکند این آیه به خوبی بیان آن است:
«یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون»
یعنی تنها به ظاهر دنیا توجه دارند و از آخرت غافلند.
لذا کسانی که فلسفه درستی از دنیا و زندگی دنیوی ندارند و تنها ظاهری از این دنیا میبینند و توانایی دیدن ورای این نعمات را نداشته باشند همیشه راه را اشتباه میروند یا به سوی افراط یا به سوی تفریط چه بسا این افراد از افراد دینی و به قول حضرت آیه و روایت حفظ کرده باشند و چه بسا افراد غیرمذهبی نهایت کار مذهبیها خوارج و نهایت کار غیرمذهبیها انکار ماورا دنیا میباشد.
اما آنچه باعث جلوگیری از حرکت و تسلیم نیروهای حق به باطل میشود همان نشناختن دنیا میباشد که اگر این دنیا در نظر آنها جلوه کرد و به تبصیر حضرت حلیت الدنیا فی اعینهم دیگر انگار نه آیه ای وجود دارد و نه خدایی و نه دینی... حرکت به سوی تعالی و مبارزه با باطل از هر نوع که باشد تعطیل میشود.
پیامدهای بی بصیرتی
آنچه تاکنون ذکر کردیم چگونگی کسب بصیرت و آفات آن بود نکتهای که باید ذکر شود اینکه منظور از بصیرت در اینجا بالمعنی الاعم میباشد، هر بصیرتی در هر موردی که یک سوی نفع میباشد و یک سوی آن ضرر (ضر و نفع دنیوی و اخروی)، یکسوی آن حق باشد و یکسوی آن باطل آن بصیرت کسبش لازم و نبودش پیامدهایش لازم است از آن اجتناب شود.
نمونه بارز بی بصیرتی و کج فهمی، خوارج درون حضرت امیرالمومنین علیه السلام میباشند میدانیم که ابتدا آنها برای احیای یک سنت- در نظر خودشان الهی- اسلامی- به وجود آمدند و کج فهمی و دید کوتاه آنها کار را به جایی رساند که امام و رهبر خود را در شب قدر بکشند شهید مطهری در توصیف جهالت و نادانی خوارج که چطور به خود جرات دادند و با اینکه باید پای درس اسلام مینشستند میخواستند به شخص اول جهان اسلام درس بدهند میگویند:
«در دوره مکه مسلمانان فقط تعلیمات میدیدند و با روح اسلام آشنا میشدند و ثقافت اسلامی در اعمال روحشان نفوذ کرد در نتیجه بعد از ورود رسول اکرم(ص) به مدینه هر کدام یک مبلغ واقعی بودند و در مواقع جنگ میدانستند برای چه میجنگند: قول امیرالمومنین(ع) حملو بصائرهم علی اسیافهم» اما در این مردم (خوارج) جهالت و عبادت همراه بود علی میخواست با جهالت آنها بجنگد ولی چگونه میتوانست زهد و عبادتشان را از جهالتشان تفکیک کرد. عبادت توام با جهالت از نظر علی(ع) که اسلام آشناست درجه اول اسلام است ارزش نداشت لهذا آنها را کوبید»93
به همین خاطر در کوبیدن جهالت و نادانی نباید شک کرد اگرچه در عبادی چون خوارج باشد چرا که کار را به آنجا میرساند که شخصی مانند علی(ع) قربانی جهالت شود و این نعمت از بشریت گرفته شود.
خلاصه مطلب اینکه گلایه از مردم کوته نظر و جمود فکر زمان حضرت علی(ع) در نهج البلاغه شریف زیاد است ولی مطلب مهم دیگری که نتیجه عدم کسب بصیرت میباشد و دست کمی از کوته فکری وجود ندارد غفلت و عدم آگاهی میباشد که نکوهش آن و نتیجه غفلت در نهج البلاغه بسیار یافت میشود و تاکید فراوان بر رهایی از آن شده مثل اینکه حضرت در توصیف خود میفرمایند که من مانند کفتار (که در غفلت ضرب المثل است) نیستم و نشان میدهد اکثر مردم این طور بودهاند.«والله لااکون کالضبع تنام علی طول اللدم حتی یصل الیها طالبها و یختلها راصدها»
میفرمایند من مانند کفتار نیستم که در خواب عمیقی فرو رفته باشم که بعد از بیداری هم اول غفلت و بیخبری و در دام دشمن و صیاد افتاده باشم.
این نظیر همان غفلتی است که معلمان اخلاق آن را در زمینه اعمال و فضایل و رذایل نکوهش میکنند و رهایی از آن را لازم میشمردند و نام دقت در به دام نیفتن این غفلت را محاسبه میگذارند.لذا این غفلت و به خواب فرورفتگی شاید سرچشمه اش از بیخبری از اطراف و حتی از خودمان میباشد و به همین خاطر میتواند باشد که در روایات آمده است که کسی که محاسبه نداشته باشد از اهل بیت نمی باشد.
«امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی»
نکوهش این غفلت وقتی اهمیت پیدا میکند که سوای از اینکه طرف در خواب است بلکه دشمنش آماده ضربه زدن به دوست و او را هر لحظه رصد میکند و به سوی خود میخواند همان طور که صیاد کفتار این کار را میکند، از جمله بعد حضرت درباره کوفیان میتوان فهمید که آنها کفتار صفت بودهاند و به همین جهت حضرت خود را از صفت آنها مبرا میکنند و میفرمایند: شما بد گروهی برای برافروخته شدن آتش جنگ هستید چرا که از دشمنان فریب میخورید و نمیتوانید فریب بدهید شهرهای شما را تصرف میکنند اما شما دفاع نمیکنید دشمن لحظهای از شما غافل نیست اما شما در بد غفلتی گرفتار شدهاید: «تکادون و لاتکیدون و تنتقص اطرافکم فلاتمتنعون لاینام عنکم و انتم فی غفله ساهون...»
و از این بدتر اینکه این اشخاص غافل خواسته یا ناخواسته وسیله ای برای پرورش باطل در دامن آنها میشوند و به همین تعبیر حضرت شیطان تخمهایش را در دامن آنها میریزد و جوجه هایش را به دست آنها بزرگ میکند.
«فباض و فرح فی صدور هم و دب و درج فی حجور هم فنظر باعینهم...»
و یا در توصیف خوارج و پس از معرفی کردن آنها به عنوان شرار الناس میفرمایند شما کسانی هستید که وسیله دستار شیطان و معاویهها شدهاید یعنی وقتی منافق و باطل نمیتواند خود ضربه بزند توسط جهال و غافلون این کار را انجام میدهد و این امری بوده در همه زمانها که معاویهها از خوارج استفاده کنند.«ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیههه!کاروان رفت و تو درخواب و بیابان در پیش داریکی روی ره از که پرسی، چه کنی؟
ائمه اطهار به عنوان الگوهای آگاهان
اگر بخواهیم تعریفی از ائمه اطهار علیهم السلام بخصوص در زمینه بصیرت بکنیم حداقل باید یک زیارت جامعه کبیره بنویسم تا کسانی که میفهمند شناخت نسبی و به اندازه ظرفیتها پیدا شود اما یک تعریفی هم حضرت علی درباره حجج الله یعنی اهل بیت(ع) دارند که کوتاه و پرمغز میباشد و فعلاما را کفایت میکند.
در جریانی - که قبلا ذکر کردیم - و حضرت امیرالمومنین دست کمیل بن زیاد را گرفتند و به اطراف شهر بردند و از بیهمراهی نالیدند ناگهان حرف خود را استدراک کردند و فرمودهاند این طور هم نیست که کسی نباشد (چون زمین اهلش را در خود میبلعد) ولی آنها چه کسانی هستند و کجا هستند و چه میکنند با خداست.
«اللهم بلی لاتخلواالارض من قائم الله بحجه اما ظاهرا مشهورات و اما خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج الله و بنیانه و کم زاو این اولئک؟ اولئک و الله الاقلون عدد او الاعظمون عنداالله قدرا یحفظ الله لهم حججه و بنیانه حتی یودعوها نظر ائم و یزرعوها فی قلوب اشباهم هجم بهم العلم علی حقیقه البصره و باشر و اروح الیقین و استلانوا ما استعوره المترفون و انسو بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا یا بدان اروحها ملحقه بالمحل الاعلی اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاه الی دینه آه آه شوقا الی رویتهم».
در این جملات کوتاه مغز و این درد دل مولاتنها در نگاه اول نکاتی چند برای استفاده درباره بصیرت اهل بیت(ع) و چگونگی بهره برداری از آنها یافت میشود که به تناسب نقص خود تا آنچه که عقل یاری کند ذکر میکنم تفصیلش برای جای دیگر و تفصیل دانان. و اما نکات:
1) خالی نبودن زمین از حجج الهی و از الگوهایی چون ائمه اطهار (ع) در هر زمینه من جمله بصیرت و عدم گمراهی.
2) همیشه و در همه حال باید قائم و قیام کننده وبه پا دارنده حجج و بنیات و نشانهها واحکام الهی باشیم چه زمان و مکان در دست ما باشد و جا برای حرکت باشد و چه زمان تقیه و عمل پنهانی میباشد.
3) نشانههای الهی و سنن و احکام دین و بنیات نباید برای لحظه ای ابطال شوند و در موقع تهدید و تعریض کوچکی به اسلام باید به مقابله پرداخت (اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه)
4) کمی تعداد از مقدار و ارزش و عظمت نزد باریتعالی نمی کاهد (تکیه گاه برعکس) و نباید با عکس انفعال و رکود در عمل و بهانه برای عدم فعالیت و حرکت شود.
5) نشر و تعلیم و تعلم حجج و علوم الهی.
6) نشر و تعلیم به مکان و افراد و سینههای مطمئن از آن.
7) ضرورت تشبه و همانند شدن با قائمین و حجج الهی یعنی ائمه اطهار علیهم السلام.
8) علم حتی انبوه و زیاد وقتی مفید فایده است که «علی حقیقه البصیره» باشد، علم تفقه و عمق نگری میخواهد.
9) فقط به ذکر الهی باید آرامش یافت و دیگر وسایل مسکنهای حجازی و دروغین میباشند که به درد عوام آرامش نیافته در پرتو ذکر الهی میخورد.
10) علمی مفید فایده است که اطمینان و ایمان بدهد (عین الیقین، حق الیقین)
11) به بهانه عبادت و قرب به خدا بریدن از جامعه و مردم درست نمی باشد.
دارنده چنین خصوصیاتی است که میتواند ادعا کند آن خلیفه الله که خداوند میخواسته در زمین قرار دهد اوست.
حضرت در خطبه 73 عدم سستی خود را هنگامی که هیچ یاوری نداشتند اشاره میکنند (اشاره ای در حکمت 147 بالابه آن شد) در خطبه ای دیگر میفرمایند: اگر زمین از مخالفان من پر شود و من تنها باشم در هدایت خود و ضلالت و گمراهی آنها شک ندارم چرا که «الحق مع علی و علی مع الحق» 64
و چون که من کسی هستم که اگر تنها در مقابل تمام دنیا قرار گیرم هیچ نگرانی ندارم: «انی والله لو لقیتهم و احدا و هم طلاع الارض کلها ما بالیت...» .