دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

پیشینه مسجد مقدس جمکران

No image
پیشینه مسجد مقدس جمکران

پيشينه مسجد مقدس جمكران

مهمترین پایگاه شیعیان شیفته حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، مسجد مقدس جمکران، در شش کیلومتری شهر مذهبی قم است . مطابق آمار، همه ساله، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته، از سرتاسر میهن اسلامی و جهان، در این پایگاه معنوی، گرد می‌آیند.
آنچه مسلم است، این است که این مسجد، بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، تاسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلی گاه حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بوده است. علامه بزرگوار، میرزا حسین نوری، (متوفای 1320 هجری ) در کتاب ارزشمند نجم ثاقب که به فرمان میرزای بزرگ، آن را تالیف کرد و میرزای شیرازی، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد، تاریخچه تاسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است:
شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفه الحق و الیقین ـ از تالیفات شیخ صدوق ـ بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می‌گوید: شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان 393 هجری، در سرای خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند. نصفی از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب الزمان، صلوات الله علیه را اجابت کن که تو را می‌خواند». حسن بن مثله می‌گوید: «من، برخاستم و آماده شدم. چون به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم.
سلام کردم . جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران ) است، آوردند». چون نیک نگاه کردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالش‌های نیکو نهاده و جوانی سی ساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیر مردی در مقابل او نشسته، کتابی در دست گرفته، بر آن جوان می‌خواند.
بیش از شصت مرد که برخی جامه سفید و برخی جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روی زمین نماز می‌خواندند. آن پیر مرد که حضرت خضر (علیه السلام) بود، مرا نشاند و حضرت امام (علیه السلام) مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: تو، چند سال است که این زمین را عمارت می‌کنی و ما خراب می‌کنیم . پنج سال زراعت کردی و امسال دیگر باره شروع کردی، عمارت می‌کنی، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هرچه از این زمین منفعت برده‌ای، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند. به حسن بن مسلم بگو اینجا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمین‌های دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کرده ای ! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشده ای ! اگراز این کار بر حذر نشوی، نقمت خداوند، از ناحیه ای که گمان نمی بری بر تو فرو می‌ریزد».
حسن بن مثله عرض کرد: «سید و مولای من ! مرا در این‌باره، نشانی لازم است ؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمی‌پذیرند». امام (علیه السلام) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در اینجا علامتی می‌گذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سید ابوالحسن و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیه اردهال که ملک ماست، بیاورد و مسجد را تمام کند و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند. مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در اینجا بگزارند؛ دو رکعت تحیت مسجد و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگزارند.» و این نقل از لفظ مبارک امام (علیه السلام) است که فرمود: «فَمَنْ صلاّهما، فکانّما صلّی فی البیت العتیق ». «هر کس، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانه کعبه آن را خوانده است .»
حسن بن مثله می‌گوید چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گله جعفر کاشانی ـ چوپان ـ بُزی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم پولش را دادند، با پول آن خریداری کن و گرنه پولش را خودت پرداخت کن. فردا شب آن بُز را بیاور و در این موضع ذبح کن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بُز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد...»
حسن بن مثله می‌گوید: من، به خانه رفتم و همه شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم. همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت : «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیه السلام) فرموده بود، اینجا نهاده است و آن، اینکه حدود مسجد، با میخ‌ها و زنجیر‌ها مشخص شده است. » آن گاه به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم. چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند: «شما از جمکران هستید؟» گفتیم: «آری ». پس گفتند: «از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شماست. » پس وارد شدم و سلام گفتم.
جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید. پیش از آنکه من سخن بگویم، او سخن آغاز کرد و گفت: «ای حسن بن مثله ! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رویا به من گفت: شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آنچه بگوید اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ماست. هرگز، سخن او را رد نکن. از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم .» حسن بن مثله، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد. سید ابوالحسن، دستور داد بر اسب‌ها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمکران ) رهسپار گردیدند. چون به نزدیک دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گله اش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به میان گله رفت، آن بز که از پشت سر گله من آمد، به سویش دوید. حسن بن مثله، آن بُز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت: به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گله من نبود، جز امروز که در میان گله، آن را دیدم و هرچند خواستم که آن رابگیرم، میسّر نشد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

ابوريحان محمد بيروني دانشمند بزرگ ايراني 13 دسامبر سال 1048 ميلادي (22 آذر) در شهر غزنه (افغانستان امروز) وفات يافت.
No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟(2)

No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟

پر بازدیدترین ها

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

ابوريحان محمد بيروني دانشمند بزرگ ايراني 13 دسامبر سال 1048 ميلادي (22 آذر) در شهر غزنه (افغانستان امروز) وفات يافت.
No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟

No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟(2)

Powered by TayaCMS