کلمات کلیدی :حضرت ولي عصر، امام عسكري، نيمه شعبان، سال 255، حكيمه خاتون، نرجس
نویسنده:
م زمان حضرت مهدی (عجل الله فرجه و رزقنا الله لقائه) در سامرا چشم به دنیا گشود و جهان را از نور وجودش، روشن منوّر ساخت.
هیچ شبی با برکتتر از این شب بزرگ نیست و هیچ عبدی برای شیعیان، مانند این عید سعید نیست. نیمه شعبان ولادت نور است، و روز شکوفائی امیدها.
حکیمه خاتون میگوید:
امام عسکری علیهالسلام پیغامی برایم فرستاد و فرمود:
«یا عمّه اجعلی افطارک اللیلة عندنا فانها لیلة التصف من شعبان، فان الله تبارک و تعالی سیظهر فی هذه اللیلة الحجة و هو حجته فی ارضه»
ای عمه! افطار امشب را در منزل ما بگذران زیرا امشب نیمه ماه شعبان است. و همانا خدای تبارک و تعالی امشب حجت خود را در روی زمین ظاهر میسازد.
آنگاه حکیمه خاتون میگوید: به آن حضرت عرض کردم: مادرش کیست؟ فرمود: «نرجس» اثر حمل در او نمیبینم. فرمود: «حق همان است که به تو میگویم».
حکیمه خاتون ادامه میدهد: من به آنجا آمدم، آنگاه نرجس خاتون آمد، سلام کرد و نشست و به من گفت: با تو و سرور من! حالت چطور است؟ بدو گفتم: بله تو با تو و سرور من و سرور خاندان من هستی، از این سخن متأثر شد و گفت: عمّه! چه میگوئی؟ به او گفتم: دخترم! همانا خدای تبارک و تعالی امشب، کودکی را به تو عطا خواهد کرد که سرور تمام جهانیان است،سپس او نشست و خجالت کشید. من هم پس از نماز عشا و تناول افطار، به رختخواب رفتم و خوابیدم، تا اینکه نیمههای شب بود که برای نماز شب برخاستم و تا وقتی که از نماز فارغ شدم، او همچنان خوابیده بود و هیچ علامت و اثری در او مشاهده نشد. برای تعقیبات نشستم و سپس دراز کشیدم و به خواب رفتم؛ پس از چندی، وحشتزده از خواب برخاستم دیدم هنوز هم خوابیده است. پس از آن برخاست و نماز شب خواند.
حکیمه گوید: در قلب خود احساس شک و تردید، کردم، ناگهان ابومحمد، امام عسکری علیهالسلام از درون مجلس، فریاد زنان به من فرمود: «لاتعجلی یا عمّه، فانّ الامر قد قرب» ای عمه، عجله نکن که امر نزدیک شده است من شروع به خواندن سوره سجده و یس کردم که ناگهان نرجس خاتون از خواب پرید، و ترسناک به نظر میرسید. به سوی او دویدم، و به او گفتم: در پناه خدا باشی! آیا چیزی را احساس میکنی؟ گفت: آری،عمه! گفتم: خودت را آماده کن که آنچه به تو گفته بودم واقعیت دارد. مدتی گذشت، سپس به تولد امام علیهالسلام را در حال سجده یافتم که با تمام مواضع سجود بر زمین قرار گرفته است. او را در آغوش گرفتم و دیدم که تمیز و طاهر و پاکیزه است.
ناگهان امام عسکری سلام الله علیه، صدا زد و فرمود: عمه! فرزندم را بیاور. او را از نزد پدرش آوردم. حضرت او را روی سینۀ خود گذاشت و در حالی که دست روی چشم و گوش و مفاصلش میکشید، به او فرمود:
«فرزندم! سخن بگو» سپس حضرت مهدی علیهالسلام فرمود:
«اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً رسول الله»
و آنگاه بر حضرت امیر علیهالسلام و سایر ائمه، درود فرستاد تا اینکه به نام مبارک پدر رسید، پس سکونت اختیار فرمود....
در روز هفتم، بار دیگر امام عسکری علیهالسلام از فرزندش خواست، سخن بگوید، آن حضرت پس از شهادت به وحدانیّت پروردگار و درود و صلوات و سلام بر محمد صلیالله علیهوآله و علی علیهالسلام و سایر امامان این آیه را تلاوت فرمود:
«بسم الله الرحمن الرحیم وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ».