كلمات كليدي : تحقيق كمّي، تحقيق كيفي، اثبات گرايي، مابعد اثبات گرايي، طبيعت گرايي، انسان گرايي
نویسنده : مهدي رحمان زاده
واژه Research در لغت بهمعنای پژوهش، تحقیق، کند و کاو، تجسس و کاوش است و Qualitative بهمعنای کیفی و چونی است. این دو واژه مجموعاً بهمعنای تحقیق و پژوهش کیف ی است.[1]
تحقیق کیفی عبارت از مجموعه فعالیتهایی(چون مشاهده، مصاحبه و شرکت گسترده در فعالیتهای پژوهشی) است، که هرکدام بهنحوی محقّق را در کسب اطلاعات دست اول، دربارهی موضوع مورد تحقیق یاری میدهند. بدینترتیب، از اطلاعات جمعآوری شده، توصیفهای تحلیلی، ادراکی و طبقهبندیشده حاصل میشود. در روش مورد بحث دسترسی به اطلاعات؛ یعنی زندگی کردن با مردم مورد پژوهش، یادگیری فرهنگ آنها، از جمله مبانی ارزشی، عقیدتی و رفتاری، زبان و تلاش برای درک احساس، انگیزش و هیجانهای آنها است. محقق کیفی، رفتار اجتماعی را به این دلیل درک میکند که خود را بهجای دیگران قرار میدهد.[2]
آنسلم استراس میگوید: «منظور ما از تحقیق کیفی عبارت از هرنوع تحقیقی است که یافتههایی را بهدست میدهند که با شیوههایی غیر از روشهای آماری یا هرگونه کمّی کردن کسب نشدهاند. شیوه مذکور ممکن است به تحقیق دربارهی زندگی افراد، شرح حالها، رفتارها و همچنین دربارهی کارکرد سازمانی، جنبشهای اجتماعی یا روابط بینالملل معطوف باشد.»[3]
تا پایان دههی 1960 نزدیک به 90 درصد گزارشهای منتشرشده در مجلات جامعهشناسی آمریکا، مبتنی بر تحقیق کمّی و آماری بودند. گرچه در بریتانیا آمارهای قابل مقایسهای در دست نیستند؛ ولی گمان میرود تا اواخر دههی 1960 تحقیق آماری در این کشور نیز مسلط بود. اما امروزه قضیه تفاوت پیدا کرده و بهدلیل انتقادهای نظری از "اثباتگرایی(Positivism)" (که گرایش به شیوههای آماری و کمّی دارند)، اکنون روشهای کیفی، جایگاهی کانونی در آموزش و تحقیق اجتماعی بهدست آوردهاند.[4]
این روش را انسانشناسان فرهنگی برای مطالعه آداب و رفتارهای مردمان فرهنگهای دیگر ابداع کردهاند. مبنای فلسفی تحقیق کیفی، "انسانگرایی" (Humanism) و "طبیعتگرایی" (Naturalism) است. منظور از مبنای انسانگرایانه، توجه به نقش و اهمیت انسان در تحقیقهای کیفی است. مطابق این فلسفه، وجه ممیّز انسان با موجودات دیگر، کنش بر پایهی انگیزهها یا عوامل درونی و بیرونی بهجای واکنش است.[5]
تفاوت پژوهش کیفی و کمّی
به پژوهش کمّی(Quantitative Research) "اثباتگر" (positivism) و به پژوهش کیفی، پژوهش "مابعد اثباتگرا" (post positivism) نیز گفته میشود. پژوهش اثباتگرا، ریشه در این فرض دارد، که جلوههای محیط اجتماعی، واقعیّتی مستقل را تشکیل میدهند و طی زمان و موقعیتها، نسبتاً ثابتاند.
منظور از استقلال پدیده این است که واقعیّت، نزد پژوهشگر اثباتگرا ، عینی تلقی میشود، جدا از پژوهشگر وجود دارد و توسط همگان دیده میشود. به دیگر سخن، واقعیت اجتماعی وجود خارجی دارد و توسط مشاهدهگران ساخته نمیشود. برخلاف پژوهشهای کیفی(مابعد اثباتگرا) که در آن واقعیّت اجتماعی بهوسیله مشارکتکنندگان در آن ساخته میشود. فرض بر این است؛ که واقعیّت اجتماعی، بهطور پیوسته و مداوم در موقعیّتهای محلّی ساخته میشود. بهعبارت دیگر برای پژوهشگر کیفی واقعیت یگانهای وجود ندارد، هر ناظر و مشاهده گری واقعیت را به صورت بخشی از فرآیند پژوهشی خلق میکند، واقعیت مبتنی بر ذهن است و تنها با ارجاع به یک ناظر موجودیت مییابد. به عبارت ثالث پژوهشگر کمی عینیت را وجههی همت خود قرار میدهد و از دادهها جدا میایستد ولی پژوهشگر کیفی خود را بخش ناگسستنی از دادهها میداند در حقیقت بدون مشارکت فعال پژوهشگر، دادهای وجود ندارد.
پژوهشگر اثباتگرا، دانش را از طریق گردآوری دادههای عددی و مشاهدهی نمونهها و سپس عرضهی این دادهها به تحلیل عددی فراهم میکند. در مقابل اینها پژوهش "مابعد اثباتگرا"، ریشه در این فرض دارد که جلوههای محیط اجتماعی بهعنوان تفسیرهایی بهوسیلهی افراد ساخته میشود. این تفسیرها شکل گذرا و وابسته به موقعیت دارند. پژوهشگران مابعد اثباتگرا دانش را از درجهی اول از طریق گردآوری دادههای کلامی با "مطالعهی جدّی و عمقی" (Intensive) موارد، و عرضه این دادهها به استقراء تحلیلی فراهم میآورند.[6]
پژوهشگران کیفی بر نوعی تفسیر کلنگر تأکید میکنند. آنان واقعیتها و ارزشها را بهصورتی غیر قابل تفکیک و آمیخته با یکدیگر در نظر میگیرند. از طرف دیگر پژوهشگران کمّی بهجای توجه بر تفسیرهای کلنگر، بر عوامل و متغیرهای فردی تأکید دارند. پژوهشگر کمّی بر این باور است که واقعیّت را میتوان به مؤلفههایش تقسیم کرد و با نگاه به این اجزاء، شناختی از کل بهدست آورد؛ ولی پژوهشگر کیفی براساس این باور، که واقعیّت، کلیّتی است غیر قابل تقسیم، به بررسی کلّ فرآیند میپردازد.[7]
اصطلاح دیگری که گاه بهجای پژوهش کیفی بهکار میرود، پژوهش "مطالعهی موردی" (Case Study) است. این اصطلاح بر این واقعیت تأکید میورزد که پژوهش کیفی، متمرکز بر مطالعهی موارد است؛ نه جامعهها و نمونهها.
البته پژوهشهای کیفی و کمّی میتوانند از طریق کشف(توسط پژوهشهای کیفی) و تأیید (توسط پژوهشهای کمی) همدیگر را کامل کنند؛[8] فلذا با وجود همه تفاوتها، بسیاری از پژوهشگران، اکنون ترکیبی از رویکردهای کمّی و کیفی را برای فهم کامل پدیده مورد بررسی خود، بهکار میبرند.[9]
جایگاه روش کیفی در علوم اجتماعی
گرچه روش کیفی را انسانشناسان فرهنگی ابداع کردند، ولی امروزه در سایر علوم انسانی و اجتماعی نظیر جامعهشناسی، ارتباطات، آموزش و پرورش، تاریخ، مطالعات فرهنگی و مطالعات جنسوارهای(جنسیّتی:Sexuality) نیز بهکار میرود. لکن در روانشناسی، روشهای کمّی غلبه دارند.[10]
اساساً بخش عمدهای از مطالعات مربوط به تأثیر ایدئولوژی دین، فرهنگ، سیاست، اخلاق و مانند آن، برکنش و رفتار انسان که موضوع مطالعه بسیاری از رشتههای علوم انسانی است، را میتوان با استفاده از روش تحلیل کیفی و عقلی، تجزیه و تحلیل نمود.[11]
اجزای عمدهی تشکیل دهندهی تحقیق کیفی:
در تحقیق کیفی سه بخش عمده وجود دارد:
بخش اول: دادهها؛ دادهها میتوانند از منابع مختلف گردآوری شده باشند. مصاحبه، مشاهده و مشارکت، معمولترین منابعاند؛
بخش دوم: شامل روشهای تحلیلی و تعبیر و تفسیری است؛ که برای رسیدن به یافتهها یا نظریهها بهکار میرود. این روشها شامل شیوههای مفهومپردازی از دادهها است؛ که به "کدگذاری(Coding)" موسوم است. شیوههای دیگری مثل نمونهگیری غیرآماری، یادداشتبرداری و نمایش روابط مفهومی بهصورت دیاگرام نیز بخشی از مرحلهی تحلیلیاند؛
بخش سوم: عبارت است از گزارشهای نوشتهشده و شفاهی و ارائه آنها در مجلهها و کنفرانسهای علمی.[12]
انواع تحقیق کیفی
دستهبندی تحقیقات کیفی آسان و مورد توافق همه نیست. آنسلم، استراس و جولیت کوربین شیوههای تحقیق کیفی را شامل موارد ذیل میدانند:[13]
1. نظریه مبنایی(Grounded theory)؛ یعنی آنچه که بهطور استقرایی (Induction)؛ یعنی از جزء به کل، از مطالعه پدیدهای بهدست آید و نمایانگر آن پدیده است. بهعبارت دیگر، باید آنرا باید کشف کرد و کامل نمود و بهطور آزمایشی از طریق گردآوری منظم اطلاعات و تجزیه و تحلیل دادههایی که از آن پدیده نشأت گرفته است، اثبات نمود.
2. مردمنگاری یا قومنگاری(Ethnography)؛ پژوهش قومنگاری معمولاً با انسانشناسی همبسته است. قومنگاری توصیفی عمیق و تحلیلی از موقعیّت فرهنگی و در معنای وسیع، از فرهنگ است. پژوهش قومنگاری بر مشاهده، توصیف و داوریهای کیفی یا تفسیر پدیدههای مورد بررسی تأکید بسیار دارد.[14]
3. پدیدارشناختی(Phenomenology)؛ استفاده از پدیدارشناسی بهمنظور پژوهش و آگاهی مستقیم نسبت به تجربیات و مشاهدات؛ بهعبارت دیگر، نسبت به پدیدارهایی است که بیواسطه در تجربه ما ظاهر میشوند. [15]
4. وقایع زندگی یا تحقیق زندگینامهای(Biographical)؛ در این نوع تحقیق، مطالعه بر یک فرد، متمرکز میشود و از طریق روایت زندگی او بهصورت حکایتگونه، رویدادهای زندگی فردی در چهارچوبی وسیعتر نمایان میشود. سپس با ارتباط دادن این رویدادها، بهعنوان نقطههای عطف و اطلاعات گردآوری شده مورد تفسیر قرار میگیرند. از پژوهش زندگینامهای بهعنوان تاریخ شفاهی(Oral History) نیز یاد میشود.[16]
5. تحلیل مکالمات یا گفتمان(Discourse Analysis)؛ در این نوع تحلیل، دادهها در اصل به صورت گفتار تولید میشوند؛ ولی بعدا آنها را بهمنظور تحقیق با دقت و وسواس فراوان و با استفاده از علائمی که تأکیدها، مکثها، خندهها و سایر ظرایف غیرکلامی را هم بر کاغذ بیاورد، به نوشتار تبدیل میکنند. موضوع این دسته از مطالعات به یک معنا "پیام" است. تحلیل گفتمان عمدتاً در علوم سیاسی ریشه دارد؛ ولی در شاخههای مختلفی از علوم دیگری، مانند زبانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی نیز کاربرد دارد.[17]
6. تأویلشناسی یا هرمنوتیک(Hermeneutic)؛ روشی است که فهم متون و چگونگی ادراک و فهم و روند آن را بررسی میکند. بهعبارت دیگر هرمنوتیک، هنر دستیابی به فهم کامل و تامّ عبارتهای گفتاری و نوشتاری است.[18]
7. کردارشناسی(Ethnology): این نظریه که از مطالعه رفتار حیوانات در محیطهای طبیعی بهدست آمده، بیان میکند که نوزاد انسانی بهطور ژنتیکی آماده است تا به افرادی که از او مراقبت میکنند، دلبسته شود. این دلبستگیها از لحاظ تکاملی دارای ارزش است؛ زیرا سبب سازش با محیط میشود. بهعقیده جان بالبی(John Bowlby) پایههای زیستی رفتارهای دلبستگی، در صورتیکه از دیدگاه تکاملی مطالعه شود، آسانتر قابل درک خواهد بود.[19] بهطور کلی در این روش سعی میشود تاانواع رفتار انسانها شناسایی و درک شود.
8. نشانهشناسی(semiotics): نشانهشناسی در درجه اول با آفرینش "معنا" در متون(فیلم، برنامههای تلویزیونی و دیگر آثار هنری) سر و کار دارد. این علم نشان میدهد که نشانه و نقش آن چیست؟ نشانهها و روابط، دو مفهوم کلیدی تحلیل نشانهشناختی هستند. در تحلیل نشانهشناسی تفکیکی موقتی و اختیاری بین محتوا و شکل قائل میشویم و تمام توجه خود را معطوف نظام نشانههایی میکنیم که متن ما را میسازد. مثلاً غذا در برنامه تلویزیونی نباید فقط استیک، سالاد و ... تلقی شود؛ بلکه نظامی از نشانهها که حاوی معانی مربوط به موضوعاتی مثل پایگاه، سلیقه، پیشرفت، ملّیّت و غیره است، میباشد.[20]
9. جامعهسنجی(Sociometry): این روش را مورنو (Moreno) در سال 1934 برای مطالعه و اندازهگیری روابط از نظر جذب و دفع متقابل یا یک طرفه در یک گروه طبیعی پیشنهاد کرده است.[21] بهطور کلی این روش، وسیلهای برای تعیین درجه پذیرش افراد در یک گروه، کشف روابط این افراد و آشکار کردن ساخت خود گروه به کار میرود.
نقاط قوت تحقیق کیفی
1. مشاهده رفتار در وضعیت طبیعی؛ در این روش پدیده در دنیای واقعی و محیط و وضعیت طبیعی و نه ساختگی بررسی میشود؛
2. عمق ادراک؛ این روش توانایی جذب و دستیابی به نظرهای شخصی را دارد؛ نظرهایی که در ارتباط با زندگی هستند و از آن ناشی میشوند؛
3. انعطافپذیری؛ نه تنها میتوان به سؤالهای از پیش تعیینشده پاسخ داد، بلکه محقق توانایی پاسخگویی به سؤالهای مطرحشده در زمان اجرای تحقیق را نیز دارد؛[22]
مشکلات و چالشهای تحقیق کیفی
1. تجاوز به حقوق انسانی آزمودنیها؛ محقق ممکن است از اعضای نمونه یا جامعه، بدون اطلاع و رضایت قبلی آنها، اطلاعات آشکار و در عین حال زیانبخش را جمعآوری کند.
2. مخاطرات قانونی، اخلاقی و جانی؛ در برخی تحقیقات ممکن است، محقق سبب خطر جانی برای اعضای گروه یا خودش شود. مثل کسانی که در گروههایی که فعالیّت جنایی دارند.
3. پایایی؛ ممکن است گزارشهای ارائهشده توسط محقق، حوادث نادر باشند؛ یا اینکه سهواً اطلاعات تحریفشدهای را گزارش دهد.[23]
4. عدم ارائه یک چارچوب نظری برای تحقیق که عمیق، خلاصه و دقیق باشد.[24]