دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تحلیلی جامع درباره اقسام و علل پیدایش دشمنی در زندگی (دشمنان پیدا و پنهان انسان)

دشمنان انسان، به عوامل بوجود آورنده دشمنی در میان انسانها می‌پردازد و بر اهمیت دشمن شناسی تاکید می‌کند اینک با هم آن را از نظر می‌گذرانیم.
تحلیلی جامع درباره اقسام و علل پیدایش دشمنی در زندگی (دشمنان پیدا و پنهان انسان)
تحلیلی جامع درباره اقسام و علل پیدایش دشمنی در زندگی (دشمنان پیدا و پنهان انسان)
نویسنده: آیت الله مصباح یزدی

در مطلب حاضر، استاد مصباح یزدی ضمن تشریح و شناساندن انواع دشمنان انسان، به عوامل بوجود آورنده دشمنی در میان انسانها می‌پردازد و بر اهمیت دشمن شناسی تاکید می‌کند اینک با هم آن را از نظر می‌گذرانیم.

چون بحث ما پیرامون بصیرت دشمن شناسی است خلاصه برداشتی که ما از این مفهوم داریم عرض می‌شود. برداشت ما از این واژه این است که همان طور که ما در دیدنی‌های ظاهری، برای جلوگیری از خطر باید در لغزشگاه‌ها دقت کنیم، پیش پایمان را خوب نگاه کنیم و حواسمان را جمع کنیم که در چاله نیفتیم، در امور معنوی و اجتماعی هم باید بینش دقیقی داشته باشیم. ترجمه فارسی بصیرت، همان «بینش» است؛ یعنی به مسائل سطحی نگاه نکنیم. خوب دقیق شویم. اشخاص را، گروه‌ها را، شرایط اجتماعی داخل و خارج را، درست بشناسیم و درک کنیم تا در دام نیفتیم و بعد از کسب شناخت و آگاهی لازم مواظب باشیم که هوای نفس ما را فریب ندهد و موجب کوردلی مان نشود. در حقیقت قوام بصیرت، اولابه شناخت شرایط رفتار است؛ یعنی بفهمیم در چه شرایطی مشغول به انجام کاری هستیم؟ در این کار با چه کسانی مواجه هستیم؟ ما در چه شرایط زمانی و مکانی قرار گرفته ایم؟ و ثانیاً مواظب باشیم که حب و بغض‌ها و هوس‌ها و تعلقات، باعث نشود به دام شیطان بیفتیم.

دشمن شناسی

یکی از شاخه‌های آگاهی به شرایط زمان و محیط، دشمن شناسی است. این مفهوم، ظاهراً مفهوم واضحی است؛ اما ابهام هایی دارد که لازم است در مورد آن توضیح دهیم.

معنای دشمن چیست؟ چه کسانی دشمن ما هستند؟ اینان چرا دشمنی می‌کنند؟ و ما با دشمنان چگونه باید برخورد کنیم؟ این موضوع بحث ماست.

مفهوم دشمن مفهوم واضحی است؛ اما در بسیاری از موارد وضوح شیء، موجب خفاء آن می‌شود. در پاسخ این سوال که دشمن کیست؟ گفته می‌شود: دشمن کسی است که می‌خواهد انسان را از بین ببرد و یا اذیت کند. آیا دشمن منحصر به کسی است که بخواهد انسان را از بین ببرد؟ یا مراتب دیگری هم دارد؟ آیا باید قصد اولی او نیز، از بین بردن انسان یا ضرر زدن به انسان باشد؟ یا شامل قصدهای دیگری هم می‌شود که لازمه‌اش از بین رفتن انسان است؟ بعد از مقداری توضیح، جهات ابهامی که مورد نظر است، روشن می‌شود.

انواع دشمن

1- کسی که قصد ضربه زدن دارد

چند مثال از مفاهیم دینی و قرآنی را مرور می‌کنیم تا محل اتکاء بحث روشن شود. قرآن، اولین کسی را که به عنوان دشمن کل انسان‌ها معرفی کرده، شیطان است: «شیطان دشمن شماست. شما هم او را دشمن بشمارید و با او معامله دشمن کنید.» (فاطر/6) در مقابل، به دسته دیگری اشاره می‌کند و آن کسانی هستند که با شیطان، دوستی می‌کنند و حتی ولایت شیطان را می‌پذیرند و در نتیجه شیطان بر آنها تسلط پیدا می‌کند (نحل/100) این دشمنی شیطان با انسان ناشی از چیست؟چرا او این چنین دشمنی می‌کند؟ و چرا ما باید او را دشمن حساب کنیم؟ به طور خلاصه باید گفت: داستان دشمنی ابلیس با بنی آدم از آنجا شروع شد که خدای متعال به شیطان امر فرمود: در مقابل آدم سجده کن: من از اوشریف تر هستم و من از آتش خلق شده‌ام؛ ولی او از خاک. من در مقابل او سجده نمی کنم! خدا هم به واسطه این عصیان و تمرد و جسارتی که درمقابل خدای متعال کرد، او را از رحمت خود دورکرد و مورد لعنت قرار داد. (حجر/34) این منشا شد که ابلیس ابتدائا با آدم و بعد با همه فرزندان آدم تا روز قیامت دشمن شود نه به او ضرری زده بود و نه با او دشمنی کرده بود، نه کاری با او داشت؛ اما ابلیس دشمن آدم بود؟ ریشه این دشمنی، کبر و حسد ابلیس بود. او خودش را برتر می‌دانست ولی دید خدا او را برتر حساب نکرده است و بخاطر اینکه خدا او را برتر حساب نکرده با آدم دشمن شد! نمونه این، در انسان‌ها نیز وجود دارد. در موارد زیادی حسد منشا دشمنی می‌شود. دو فرزند بلافصل حضرت آدم، هابیل و قابیل بودند که یکی با دشمنی، دیگری را کشت. اولین قتلی که درعالم اتفاق افتاد، قتل هابیل بود که به وسیله قابیل انجام گرفت. این برادر چه دشمنی با برادرش داشت؟ (مائده/27)

ماجرا از این قرار بود که هر دو قربانی کرده بودند و قربانی هابیل قبول شده، ولی قربانی قابیل قبول نشده بود. قابیل گفت: «لاقتلنک» حال که قربانی من قبول نشد، تو را می‌کشم! مگر هابیل چه کرده بود؟ او که گناهی نداشت و به قابیل ضرری نزده بود. حسد، منشا این دشمنی بود. قابیل می‌گفت چرا باید قربانی او قبول شود و از من قبول نشود. هابیل گفت: «علتش این است که خدا اعمال پرهیزکاران را قبول می‌کند؛ تو متقی باش تا خدا از تو قبول کند»؛ ولی او گوشش بدهکار نبود و می‌گفت: «چون قربانی من قبول نشده، باید تو را بکشم» وبالاخره او را کشت.

پس گاهی دشمنی در اثر یک عاملی نفسانی در درون انسان است و طرف مقابل نه ضرری زده و نه قصد سوئی داشته است؛ بلکه این شخص از ناحیه خود، در اثر حسد و صفات نفسانی خود، نسبت به او دشمنی می‌کند. این مسئله درصدر اسلام هم وجود داشته، در بین انسانهای امروز، در ایران، در اروپا و در آفریقا هم وجود دارد. ریشه جنگ جهانی اول و بسیاری از جنگ‌ها و خونریزی‌ها که در عالم اتفاق افتاد، همه اینها ابتدا از همین گونه مسائل نشات می‌گیرد. اختلاف دو فرد یا دو شاهزاده، از روی حسد و تکبر، منشا این شد که یک جنگ عالمگیر راه بیفتد. شیطان دشمن آدم و آدمی زادگان تا روز قیامت شد. او گفت: «نه تنها من با او دشمن هستم، فرزندانش را هم تا روز قیامت گمراه می‌کنم. هرکاری از دستم بربیاید برای گمراهی شان انجام می‌دهم و اذیت شان خواهم کرد. (اسراء/62)

یکی از کارهایی که شیطان در اثر دشمنی نفسانی که با حضرت آدم داشت، در حق بنی آدم انجام می‌دهد، این است که سعی می‌کند بین آنها دشمنی ایجاد کند (مائده/91) از میان ابزارهایی که موجب ایجاد دشمنی بین انسانها می‌شود دو ابزار خیلی بارز است: یکی شراب خواری و یکی قماربازی. این دو موجب دشمنی‌های زیادی می‌شود. در اثر همین ها، بسیاری افراد همدیگر را کشتند، خونریزی‌ها کردند و اختلافات فامیلی ایجاد کردند. قرآن می‌فرماید: شیطان می‌خواهد از راه شراب و از راه قمار بین شما، فرزندان آدم، ایجاد دشمنی کند. این هم یک جور دشمنی است. شیطان وسوسه می‌کند، ابزارش را هم یاد می‌دهد و در اختیارشان می‌گذارد، به شراب خواری و قماربازی تشویق می‌کند، درنتیجه اینها به جان همدیگر می‌افتند. البته این به عنوان یک مثال است والاابزارهای دیگری هم وجود دارد مثل ابزارهای سیاسی و اجتماعی که موجب عداوت و دشمنی بین افراد می‌شود دراینجا شیطان واقعا درصدد است که به آدمیزاد ضرر بزند و قسم خورده که این کار را می‌کند؛ یعنی از روی قصد و به خاطر اینکه اذیت کند، وسوسه می‌کند، اصلا قصدش اذیت کردن است و ریشه‌اش آن حسدی است که به آدم داشت.

2- کسی که اصالتا قصد ضربه زدن ندارد

قرآن و روایات مواردی از دشمن را نشان می‌دهند که اصالتا قصد اذیت کردن و ضربه زدن وجود ندارد؛ با این حال می‌گوید: اینها دشمن شما هستند. برای اینکه بحث گسترده نشود، باز مثالی از قرآن بزنیم. خداوند در قرآن مطالب خیلی مهم و اساسی را ذکر می‌کند و این گونه نیست که هر مطلبی را در قرآن بیان کند ولو حکم شرعی باشد. حتی درقرآن نفرموده چند رکعت نماز بخوانید، یا نماز را چگونه بخوانید، فقط فرموده نماز بخوانید و تفسیر آنرا برعهده پیغمبر(ص) گذاشته است. اما قرآن بعضی از مطالب را که در نظر سطحی، خیلی مهم جلوه نمی‌کند، روی آنها خیلی حساسیت دارد مثلا آیا ما هیچ وقت فکر می‌کنیم زن و فرزند ممکن است دشمن انسان شوند؟ به ندرت ممکن است اتفاق بیفتد که بین زن و شوهر، دشمنی واقع شود، مخصوصا بین فرزند و پدر و مادر. پدر و مادر همیشه درحال خدمت به فرزندشان هستند. فرزند هرچه دارد از پدر و مادر دارد. این چگونه مسئله ای است که قرآن روی آن تاکید می‌کند و به مومنین خطاب می‌کند: «بعضی از همسران و فرزندان شما، دشمن شما هستند. از اینها بپرهیزید» (تغابن/ 14) این همه مسائل مهم در اجتماع وجود دارد؛ این مسئله چه خصوصیتی داشته که این را ذکر می‌کند؟

شبیه به این مسئله اما با یک تعبیر آرام‌تر و ملایم‌تری نیز در قرآن آمده است که می‌فرماید: «بدانید که اموال شما و فرزندانتان، اسباب آزمایش شما هستند، خیلی به اینها دل نبندید. به اینها به این دید نگاه کنید که به اسباب آزمایش نگاه می‌کنید.»(انفال/ 28) این هم یک مطلب عجیبی است که چطور اولاد انسان اسباب آزمایش است؛ ولی لحن این آیه ملایم‌تر است نسبت به این که بگوید: «بعضی از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند از اینها بپرهیزید و دور شوید.» باز برای اینکه درباره مفهوم عداوت بیشتر دقت کنیم، حدیثی از نبی مکرم اسلام را مرور می‌کنیم. می‌فرماید: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» (بحار/ 67/ 64) دشمن ترین دشمنان انسان، خود انسان و نفس او است. همان نفسی که در همین پیکر انسان و بین دو پهلویش وجود دارد؛ یعنی در درون خودش است. این دشمن ترین دشمنان آدم است. این مطلب چه معنائی دارد که نفس انسان با انسان دشمن است؟ مگر ما با نفس چه کرده‌ایم یا چه اذیتی کرده‌ایم که دشمن ما شده است؟ آیا نفس می‌خواهد ما را بکشد و از بین ببرد؟ این معقول نیست که آدم خودش، بخواهد خودش را بکشد!

نفس، بزرگترین دشمن انسان

این تعبیر معروفی است و بسیاری از بحث‌های اخلاقی روی همین متمرکز شده است و بزرگان درباره اش بحث کرده و رساله‌ها نوشته‌اند که بزرگ‌ترین دشمن انسان، نفس خود انسان است. این مطالب را عرض کردم برای اینکه توجه پیدا کنیم که بسیاری از مفاهیم ممکن است در نگاه اول، به نظر مثل چراغ خیلی روشن بیاید؛ اما وقتی دقت می‌کنیم، می‌بینیم ابهام هایی دارد که خیلی گیج کننده است. اینکه نفس انسان خودش دشمن آدم باشد، یعنی چه؟ چرا دشمنی می‌کند؟ فرزند انسان، همسر انسان، دشمن انسان می‌شود، یعنی چه؟ البته نفرمود همه همسران، هرگز چنین چیزی نیست؛ بلکه فرمود: «بعضی از همسران، بعضی از فرزندان.» چرا بعضی از فرزندان با انسان دشمنی می‌کنند؟ دو نفر که با هم ازدواج می‌کنند می‌خواهند یک زندگی مشترک داشته باشند؛ یعنی اینکه همدیگر را پسندیده و می‌خواهند با هم یکی شوند. چرا یکی با دیگری دشمنی می‌کند؟ چرا فرزند باید با پدر و مادر دشمنی کند؟ فرزند که هستی اش را از پدر و مادرش دارد، مخصوصاً نسبت به مادر. مادر از دوران جنینی تا بعد از شیرخوارگی و... به او محبت کرده و عشق مادر به فرزند، عشقی افسانه‌ای و اسطوره‌ای است. مسئله عجیب و معمائی است. ولی این یک حقیقت قرآنی و خیلی صریح است. هیچ تعبیر و تفسیری هم بر نمی‌دارد. این مسئله باعث می‌شود که ما مقداری در این رابطه دقت کنیم. ببینیم علت دشمنی کردن اصلاچیست؟ آیا لازمه دشمنی این است که یک کسی درصدد باشد دیگری را از بین ببرد، یا نه، دشمنی فراتر و وسیع تر از این است؟

مفهوم دشمنی

اصل دشمنی این است که رابطه یک موجود ذی شعور و آگاهی، اعم از انسان یا جن یا شیطان، با یک موجود ذی شعور دیگر طوری باشد که از اینکه به او ضرر بخورد، باکی نداشته باشد. هر رفتاری را که بخواهد انجام دهد ولو به ضرر طرف تمام شود و ابائی نداشته باشد. این در مقابل دوستی است. اقتضای دوستی این است که انسان نسبت به دیگری یک حالی داشته باشد که نمی خواهد به او ضرری بخورد و بخواهد منفعتی به او برساند. انسان وقتی کسی را دوست دارد، علاقه دارد که به او خدمتی کند. خیرش را می‌خواهد و مواظب است اگر ضرری بخواهد به او برسد، مثلاحیوانی به او حمله کند، دشمنی او را اذیت کند، مانع شود. اما دشمن اینگونه نیست. دشمن یا اصلامی خواهد نابودش کند یا می‌خواهد به آن ضرر بزند یا لااقل باکی ندارد از اینکه به او ضرر بخورد. شرط دشمنی این نیست که حتما کینه ای نسبت به طرف مقابل داشته باشد، به این نحو که یکبار از او ضرری دیده باشد و حالابخواهد تلافی کند. حضرت آدم به شیطان ضرری نزده بود ولی او در اثر حسد دشمنی داشت. بنابراین ممکن است انسانی نسبت به انسان دیگر به خاطر حسد دشمنی داشته باشد. ممکن است شخصی که مورد دشمنی قرار گرفته، قصد سوئی نکرده، بلکه خدمتی هم کرده باشد؛ اما دشمن می‌خواهد به او ضرر بزند؛ چرا؟ برای اینکه می‌گوید: چرا تو از من بهتر هستی. این یک حقیقتی است که نمونه‌های آن را زیاد سراغ داریم.

حسد، هم در امور مادی ممکن است پیش بیاید، مثل اینکه کسی ثروت بیشتری دارد و دیگری به او حسد بورزد و یا دو همکلاسی یکی درسش بهتر است و نمره بیشتری می‌گیرد و معلم بیشتر به او احترام می‌گذارد، دیگری به او حسد می‌برد و هم ممکن است در امور معنوی پیش آید. قرآن می‌فرماید: «کافران دوست دارند که شما هم کفر بورزید و مثل آنها شوید، اینها حسد می‌برند از اینکه شما یک ارزش معنوی را کسب کردید و آنها کسب نکردند.»(نساء/89) اصلا دشمنی‌شان برای این است که شما چرا اهل ایمان هستید. می‌گویند: شما هم کافر شوید و مثل ما باشید. همه مثل هم باشیم. مسئله ای که امروز آمریکا درصدد آن است، این است که فرهنگ خودش را به همه جهان صادر کند و همه فرهنگ آمریکایی داشته باشند. این یک حقیقتی است. نه به خاطر اینکه آنها خیلی عاشق فرهنگ خودشان هستند، بلکه می‌خواهند دیگران را هم دچار بدبختی‌های خودشان کنند. آنها اکنون در مفاسد فرهنگ خودشان گیر کرده‌اند و نمی‌دانند چه باید بکنند. آثار این مفاسد فرهنگی بر همگان آشکار است. نمونه آن این کشتارها و تیراندازی هائی است که در داخل آمریکا، در دبیرستان‌ها و... صورت می‌گیرد.

به هر حال، ممکن است کسانی در صدد ضرر زدن به دیگران باشند. این یک نوع دشمنی است و گاهی ممکن است قصد ضرر زدن نباشد و فقط به دنبال منفعت خودشان باشند؛ ولی باکی ندارند که منفعت شان، موجب ضرر دیگری شود. گاهی یک کاسب بازاری به دنبال منفعت خودش می‌باشد و قصد ندارد که حتما به مشتری ضرر بزند. دشمنی خاصی با مشتری ندارد. او می‌خواهد منفعت بیشتری ببرد. ممکن است برای اینکه منفعت بیشتری ببرد، جنس تقلبی بفروشد. جنس تقلبی اگر خوردنی باشد، مشتری را مریض می‌کند و اذیت می‌شود و اگر پوشیدنی باشد، آن جنس زود از بین می‌رود و مشتری ناراحت می‌شود؛ ولی کاسبی که فقط به دنبال منفعت خود باشد، باکی ندارد و می‌گوید: هر چه بادا باد. من سود خودم را ببرم او هر طور می‌خواهد بشود.

دشمنی نفس

دشمنی نفس به چه معنی است؟ نفس ما چرا دشمنی می‌کند؟ نفسی که با ما دشمنی می‌کند، آن تمایلات غریزی و حیوانی و شهوات ماست. درندگی و درنده خویی که در بعضی آدمیزادها وجود دارد از این قبیل است. نفس همین خواسته‌های خودش را می‌خواهد. او می‌خواهد مشتهیاتش تحقق پیدا کند و لذت‌های حیوانیش را ببرد. این لذت‌های حیوانی باعث می‌شود انسانی که صاحب عقل است، از لذت‌های معنوی باز بماند و یک عمری در جهنم بسوزد. نفس حیوانی می‌گوید: من لذت ببرم، هر چه می‌خواهد بر سر تو بیاید، بیاید. این دشمنی نفس است. این، دشمن ترین دشمنان است. خود من که نمی خواهم خودم را نابود کنم. آیا چنین چیزی معقول است که نفس انسان بخواهد خود انسان را نابود کند؟ چنین چیزی که اصلا معنا ندارد.

این نفس چه کسی است و چرا دشمنی می‌کند؟ این نفس همان قوای حیوانی ماست. اما چرا دشمنی می‌کند؟ برای اینکه او لذت خودش را می‌خواهد و ما مانع آن می‌شویم. وقتی چیز ناشایستی می‌خواهد. می‌گوئیم نه، این درست نیست؛ این حلال نیست؛ این زشت است؛ این موجب اذیت دیگران می‌شود و از این قبیل چیزها. آن کسانی که با نفسشان موافقت نمی‌کنند. در جواب درخواستهای او می‌گویند: این کار، بد و زشت است و موجب رسوایی دنیا وعذاب آخرت می‌شود؛ پس این کارها را نمی‌کنیم. نفس از همین جا با انسان دشمنی می‌کند. می‌گوید: چرا خواسته من و شهوتی که دارم را ارضاء نمی‌کند؟ دشمنی از اینجاست؛ نه اینکه دشمنی خاصی با عقل آدمیزاد داشته باشد و بخواهد عقل را از بین ببرد؛ او می‌خواهد لذت‌های خودش را به دست آورد و هنگامی که مانع دارد، نسبت به آن مانع دشمنی می‌کند. این دشمنی نفس با ما، غیر از دشمنی شیطان است. شیطان چیزی از آدم نمی‌خواست. می‌گفت: اصلاً تو چرا بهتر از من هستی؟ آدم، نه ضرری به او زده بود و نه کاری با او داشت. اما نفس می‌گوید: چرا نمی‌گذاری من به خواسته‌هایم برسم؟ خواسته‌های نفسانی و شیطانی با خواسته‌های عقلانی و الهی انسان، تضاد دارد. گاهی از این تضاد به «من طبیعی» و «من الهی» تعبیر می‌کنند. در فرمایشات بعضی بزرگان این تعبیر آمده است که: نفس دشمن ماست و ما در واقع دو تا من هستیم. یک من حیوانی و یک من ملکوتی، انسانی و الهی. آن من حیوانی با این من، ناسازگار است؛ برای اینکه اگر این من الهی در وجود انسان حاکم باشد او به خواسته‌هایش نمی‌رسد.

دشمنی‌اش با انسان برای این است که مانع را از سرراهش بردارد و بتواند به خواسته‌هایش برسد. اینها مسائل فردی بود. برای هر کسی اینگونه است که از طرفی شیطان، دشمن اوست و از طرف دیگر نفسش دشمن دیگر اوست.

دو عامل دشمنی در محیط اجتماعی

درمحیط اجتماعی هم همین دو عامل روانی، منشا دشمنی درافراد می‌شود:

1- حسادت: «ام یحسدون الناس علی ما اتاهم الله من فضله» (نساء/ 54) خدا به یک کسانی یک فضیلت هایی داده، خدا به هرکس صلاح بداند یک سری نعمت می‌دهد که به دیگران نمی‌دهد. به انبیاء نبوت داده و به دیگران چون لیاقتش را نداشتند، نداده است. به کسانی بخاطر مصالحی و حکمت هایی، ثروت می‌دهد و یا به کسانی زیبایی می‌دهد و به دیگران آن زیبایی را نمی‌دهد. این، منشا حسد می‌شود. گاهی دو خواهر، دو برادر با همدیگر دشمنی می‌کنند که چرا آن زیباتر از من است. منشا این دشمنی، حسدی است که در وجود انسان است و باعث دشمنی می‌شود.

2- تضاد درمنافع: مثلاً دو کاسب، دو همکار با همدیگر دشمنی می‌کنند، رقابت می‌کنند، یکی مردم را تحریک می‌کند که «از آنجا خرید نکنید، جنس او، خراب است...»! و اینها برای این است که خودش نفع بیشتری ببرد. تضاد در منافع موجب دشمنی می‌شود.

اینها معارف قرآنی است و بسیار ارزشمند است؛ اما اینها را به عنوان یک مقدمه گفتم. مطلب اصلی من دشمنی گروههای انسانی با همدیگر در اجتماع است. می‌خواهم بگویم گروه‌های انسانی هم دشمنی شان غالبا ناشی از این دوعامل است. یا یک گروهی می‌بیند گروه دیگری موفق تر است و امتیازاتی دارد که دیگری نتوانسته به دست بیاورد و شرایط اجتماعی، شرایط سیاسی، شرایط اقتصادی، شرایط جغرافیایی باعث این شده دیگری یک بهره مندی هایی داشته باشد که این ندارد؛ همین که می‌بیند کمتر از دیگری است و دیگری بهتر است، موجب دشمنی می‌شود. چرا قابیل با هابیل دشمنی کرد؛ در حالی که هابیل خیلی دوستانه با او صحبت کرد؛ قابیل گفت: «لاقتلنک» حتما تورا خواهم کشت و بعد هم کشت. اما هابیل گفت: «اگر تو اقدام به کشتن من کنی، من تو را نمی کشم. من از خدا می‌ترسم و اقدام به قتل تو نمی کنم.» (مائده /28) چرا او را کشت؟ چون می‌گفت چرا تو بهتر از من هستی؟ چرا خدا تو را بیشتر دوست می‌دارد؟! هیچ دلیل دیگری نداشت. دومی تضاد در منافع است.در جامعه کمبود منابع وجود دارد و همه چیز را همه کس نمی توانند به دست بیاورند. درنتیجه یک چیزی که به دست من آمد، دست دیگری نمی آید؛ گرچه ممکن است مشابه آن یا حتی بهتر ازآن هم وجود داشته باشد؛ اما شخص حسود، همین را می‌خواهد: این پست، این مقام، این موقعیت اجتماعی، این محبوبیت پیش مردم را که شخص حسود دارد می‌خواهد! می‌گوید: چرا مردم تو را دوست دارند و من را دوست ندارند؟! چرا به تو رای بیشتری می‌دهند و به من نمی دهند؟! ریشه‌اش حسد و تضاد در منافع است.

دشمنی همسر و فرزندان

یک سوال اینجا باقی ماند و آن این بود که قرآن می‌گوید: درمحیط اجتماعی، توجه داشته باشید، گاهی فرزندان و همسران شما با شما دشمن هستند. این دشمنی ناشی از چیست؟ همسر با همسر گویا یکی شده‌اند. خیر و شرف آن برای این هم خواهد بود اگر مرد باشد باید بگوید: افتخار می‌کنم که این چنین همسری دارم و اگر زن باشد باید بگوید افتخار می‌کنم این چنین شوهری دارم. چرا باید با همدیگر دشمنی کنند؟ چرا فرزندان با پدر و مادر باید دشمنی کنند؟ آری، آنها یک حیثیات مشترکی دارند که در نتیجه، خیر این، خیر اوست. لذت این، لذت اوست و شرف این شرف اوست؛ اما یک حیثیت‌های شخصی هم دارند. یک چیزهایی دارند که هر کسی برای خودش دارد و برای دیگری نیست. تا آنجائی که مشترک است در آن دشمنی نیست. در لذت مشترک بین مرد و زن و دو همسر، دشمنی نیست. دشمنی از آنجا پیدا می‌شود که یک طرف یک لذت خاص خودش را بخواهد داشته باشد، غیر از آنچه که از ناحیه همسرش دارد، مثلاً بخواهد ارتباط با زن دیگری داشته باشد، از اینجا دشمنی پیدا می‌شود والاآن رابطه مشترک که موجب دشمنی نمی شود. رابطه‌ای است که هر دو در آن شریک اند و هر دو لذت می‌برند. هرجا خیر هر دو در آن باشد، دشمنی وجود ندارد؛ از آنجایی که یکی بخواهد غیر از آن جهت مشترک، یک چیز اختصاصی برای خودش داشته باشد که همسرش در آن شریک نباشد، این منشا دشمنی می‌شود.

معمولاً فرزندان به پدر ومادر افتخار می‌کنند، مخصوصاً اگر یک موقعیت اجتماعی داشته باشند. این که دشمنی ندارد. اگر موقعیت قابل افتخاری هم نداشته باشند، لازمه‌اش این نیست که دشمنی کنند. اما گاهی فرزند می‌خواهد برای خودش یک چیزهایی داشته باشد غیر از ناحیه انتساب به پدر و مادر و فامیل و خانواده که با رفتار و منش پدر و زندگی مشترک نمی سازد. پدر می‌خواهد جلویش را بگیرد. می‌گوید: «این کار خلاف شرع و قانون است. این کار را نکن. آبروی من می‌ریزد. در اجتماع سرشکسته می‌شوم و در آخرت مستوجب عذاب می‌شوم.» نهایتاً نمی‌گذارد آن کار را انجام دهد؛ این موجب دشمنی می‌شود. پس اگر بین فرزند و پدر هم تضاد در منافع پیش بیاید زمینه دشمنی فراهم می‌شود. تا آنجایی که نفع هر یک به دیگری سرایت می‌کند، دشمنی وجود ندارد. مثلاً وقتی پدر ثروتمند باشد و رفاه زندگی داشته باشد و بچه‌هایش هم در رفاه زندگی کنند، با یکدیگر دشمنی ندارند. اگر پدر افتخار اجتماعی داشته باشد و پسر هم در سایه این افتخار اجتماعی، محبوبیت در جامعه پیدا کند، با هم دشمنی ندارند. اما اگر پسر بخواهد یک چیزی داشته باشد که پدر نمی‌پسندد، راه‌ها از هم جدا می‌شود و منفعت‌ها با هم تضاد پیدا می‌کند. اگر سعی شود که روابط خانواده، پدر و مادر با فرزندان، آنچنان صمیمی، در هم تنیده و باهم مشترک باشد که همیشه اینها احساس کنند خیر هر یک، خیر دیگری است، این دشمنی پیدا نمی شود. زن و شوهر آنچنان با هم باشند که لذت خودشان را، خیر خودشان را، شرف خودشان را شرف دیگری بدانند، هیچ وقت دشمنی پیدا نمی‌شود. اما وقتی حساب‌های شخصی باز شد و زن بگوید: «من مستقل هستم، زن و شوهری سر جای خودش، ولی من باید رئیس فلان اداره باشم یا فلان پست را داشته باشم یا لیدر فلان حزب باشم یا ستاره سینما باشم» و شوهر بگوید: «نه، من این را دوست ندارم یا این در شان ما نیست یا این را اسلام اجازه نمی دهد و یا به هر دلیل دیگری»؛ از اینجا دشمنی پیدا می‌شود و تضاد در منافع ریشه دشمنی می‌شود.

این تضاد در منافع با اینکه در یک محیط کوچک و بین دو فرد است، اما گاهی آتش آن به جامعه می‌خورد و به خاطر اختلاف بین زن و شوهری یا بین فرزند و پدری یک جامعه ای آتش می‌گیرد. اگر بسیاری از حوادث مهم اجتماعی دنیا را تحلیل کنید، به اینجا خواهید رسید که بسیاری از این حوادث که موجب ضررهای اجتماعی شده و میلیون‌ها کشته داده ناشی از همین اختلافات است. در جنگ جهانی اول میلیون‌ها انسان کشته شد. شوروی شش میلیون کشته داد. منشا این جنگ چه بود؟ این آتش از کجا شعله ور شد؟ این کبریت از کجا به این مواد محترقه افتاد؟ از یک اختلاف خانوادگی در اروپای مرکزی بر سر ریاست و سلطنت شروع شد. یکی در یک منطقه ای حکومت می‌کرد و دیگری در منطقه مجاور آن. اختلاف بین دو فامیل نزدیک، باعث شد که آتش جنگ برافروخته شود و کم کم شهرهای مجاور، کشورهای مجاور و نهایتا کل جهان را دربرگیرد. از دشمنی بین دو نفر، از حسد به اینکه تو چرا آن سرزمین را در اختیار داری و من ندارم، این شعله روشن شد.

بسیاری از حوادث و مفاسدی که در کشور ما اتفاق افتاده و هنوز در زیر پرده است و بسیاری از اشخاص از باطنش خبر ندارند، در اثر این است که «... ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم...» (تغابن/13) فرض کنید در پشت کوه قاف یک آقایی دارای یک موقعیت اجتماعی و حتی دارای حسن نیتی است و با قصد خدمت می‌خواهد یک کار انجام دهد، ولی خانمش می‌بیند این کار به نفع خانواده او نیست، یعنی آن چیزی که آن خانم دلش می‌خواهد، نیست؛ لذا مانع از انجام این کار می‌شود. اگر بشنوید که یک شخص بزرگی می‌خواست کاری انجام دهد، ولی خانمش او را در اتاق حبس کرد و در را به روی او قفل کرد، چه قضاوتی می‌کنید؟ می‌خواهد کاری مربوط به یک جامعه، به یک نظام، به یک انقلاب، که صدها هزار کشته داده، انجام دهد و به وظیفه‌ای عمل کند، ولی خانمش او را در اتاق می‌گذارد و در را قفل می‌کند و نمی گذارد انجام دهد. به خانم‌ها برنخورد عکس این هم ممکن است باشد. معمولا در مسائل اجتماعی این جور اتفاق می‌افتد، ولی عکسش هم ممکن است. مثلا خانمی می‌خواهد کار خوبی انجام دهد ولی شوهرش نمی‌گذارد، یا پدری می‌خواهد کار خوبی کند، بچه‌هایش نمی‌گذارند. پدر خدماتی انجام داده، زحمت هایی برای مردم کشیده، افتخاری کسب کرده، بچه‌هایش آبرویش را می‌ریزند، خیانت یا دزدی یا اختلاسی می‌کنند.

اگر نمونه‌های این مسئله عینا دیده نمی‌شد، واقعا بنده شخصا تعجب می‌کردم که چرا قرآن به این مسئله پرداخته که مومنین، توجه داشته باشید، بعضی از همسران و فرزندان شما، دشمن شما هستند؟ مثل این که بگویید اهالی مدرسه فیضیه مواظب باشید که ممکن است در اینجا یک طلبه ای با یک طلبه دیگر دعوا کند! بالاخره یکی هم با یکی دیگر دعوا می‌کند، چه نیاز به تذکر آن بود؟ اما آیه خیلی صریح با این لحن که «توجه داشته باشید، از اینها بپرهیزید» به این مطلب اشاره می‌کند. از آنجا که یک خطر مهمی را احساس می‌کند که این گونه هشدار می‌دهد.

یک وقت یک انسان کودنی است و نمی‌فهمد که دارند با او دشمنی می‌کنند، این خیلی تعجب ندارد. یک آدم ساده لوحی را زن و بچه‌اش گول بزنند، این اتفاق، خیلی عجیب نیست. اما یک وقت، آدمی که در فراست نمونه است و تجربه زندگیش نشان می‌دهد که هوشش با هوش افراد عادی قابل مقایسه نیست، این در دام زن و بچه اش بیفتد و زن و بچه آبرویش را بریزند، حیثیتش را از بین ببرند، از دنیا و آخرت محرومش کنند، این خیلی تعجب برانگیز است. قرآن می‌گوید: حواس تان جمع باشد. چه کنیم تا حواس مان جمع باشد و به این دام نیفتیم؟ آنهایی که در این دام افتادند، برای آنها کار از کار گذشته و ما نمی‌توانیم وضعیت اجتماع را عوض کنیم. تاریخ را که نمی شود برگرداند. عقربه زمان را که نمی شود به عقب برگرداند. آبرویی که ریخت را نمی شود جمع کرد. اگر ظرف پسته ای در میان اتاق، خالی شود، می‌توان دوباره آنرا جمع کرد و در ظرف ریخت؛ اما اگر لیوان شربت روی فرش ریخت، دیگر نمی‌شود آنرا جمع کرد. آبرو وقتی ریخت دیگر نمی توان آنرا جمع کرد. اما من و شما چه کنیم که آبرویمان نریزد. البته آبروی دنیا هم اینقدر مهم نیست. حداکثر هفتاد، هشتاد یا صد سال است. آنجایی که بیش از هزاران سال و میلیون‌ها سال ادامه دارد و تمام شدنی نیست، نکند انسان آبرویش بریزد و به عذاب مبتلاشود. چه باید کرد؟ اینجا باید دشمن شناس باشیم.

اهمیت دشمن شناسی

همه اینها مقدمه بود برای اینکه اهمیت دشمن شناسی را بدانیم. این که مقام معظم رهبری روی بصیرت تاکید می‌کنند و می‌فرمایند: بصیرت داشته باشید؛ یعنی خوب و عمیق قضایا را ببینید و درک کنید. سطحی نگاه نکنید. به ظاهر یک کسی که به شما تملق می‌گوید، دل نبندید. ببینید ته دلش چیست؟ ببینید هدفش چیست؟ چه کاری می‌خواهد انجام دهد؟ اگر دیدید رفتار کسی برخلاف اصول و موازینی است که شما آنها را پسندیده‌اید (ساده‌تر بگویم: اگر چیزی خلاف دین از شما می‌خواهد) و می‌خواهد شما را به گناه وادار کند توجه داشته باشید، محبت زن و فرزند باعث نشود که شما به گناه کشیده شوید و مخصوصا اگر آن گناه باعث شود که حقوق میلیون‌ها انسان پایمال شود. برای دلخوشی همسر و یا فرزندانتان، آبروی خودتان را نریزید. چرا انسان حقوق میلیون‌ها انسان را ضایع کند و عذاب آخرت برای خودش فراهم کند؟ آیا برای اینکه چهار روز دیگر با همسر خود خوش بگذراند، ارزش دارد؟

اگر آدمیزاد واقعاً توجه داشته باشد به اینکه یک کسی درمقام دشمنی است و رفتار او باعث می‌شود که این بدبخت شود، هرگز با آن موافقت نمی کند. اما مسئله اصلی، نبود بصیرت است؛ یعنی شناخت درست از دوست و دشمن نداریم. اگر بدانیم یک کسی جلوی ما هفت تیر کشیده، به دوستی او اقدام نمی کنیم. به قول مقام معظم رهبری کسی که دستکش مخملی دارد، اما زیر این دستکش، دستی چدنی است و دست دراز کرده و برای دست دادن، آن دستش را هم باید دید. نباید فریب این حرکت، این رفتار، این اظهار محبت، این لبخند را خورد. آن دست چدنی را هم که مخفی کرده باید دید. ببین او به دنبال چیست؟ تنها آمریکا نیست که به دنبال ضرر زدن به ماست و می‌خواهد ریشه ما را برکند؛ بلکه این دشمنی گاه از درون خانواده انسان پیدا می‌شود. ما نسبت به مسائل خانوادگی، محیط، دوستان، باند، حزب، همکلاسی، همکار و همسایه باید دقت داشته باشیم؛ چرا که گاهی دشمنی‌ها از اینجاها پیدا می‌شود و انسان را به جهنم می‌کشانند و گاهی در اینجاهاست که با دشمنان دین سازش هایی صورت می‌گیرد، بدون توجه به اینکه اینان دشمن هستند؛ به خیال اینکه یک چند روز دیگری، لذتی یا پستی حاصل شود.

به خدا پناه می‌بریم از اینکه شیطان باعث شود ما دشمنانمان را نشناسیم و دشمن را به جای دوست بگیریم و در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم شویم و هم دنیا و هم آخرت خودمان را به آتش بکشیم.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
Powered by TayaCMS