نویسنده: علامه طباطبایی
از مهمترین آیاتی که همواره در طول تاریخ اسلام مورد استناد فقیهان و عارفان و فیلسوفان مسلمان در بحث از اهمیت روزه و روزهداری بوده، آیههای 183، 184 و 185 از سوره بقره است.
در این آیات شریفه خداوند میفرماید: « ای اهل ایمان شما را روزه واجب گردید چنانکه امم سابقه را واجب شد و این دستور برای آن است که پاک و پرهیزکار شوید. روزهایی به شماره معین روزه دارید و هر کسی از شما مریض باشد یا مسافر به شماره آن روزهای غیر ماه رمضان روزه دارد و کسانی که روزه را به زحمت توانند داشت عوض هر روز فدیه دهند آنقدر که فقیر گرسنه سیر شود و هر کس بر نیکی بیفزاید آن بهتر است و بیتعلل روزه داشتن بهتر خواهد بود اگر فواید آن را بدانید. ماه رمضان ایامی است که قرآن در آن نازل شده برای هدایت بشر و برای راهنمایی و امتیاز حق از باطل پس هر کسی دریابد ماه رمضان را روزه بدارد و هر که ناخوش یا در سفر باشد به شماره آنچه روزه خورده است از ماههای دیگر روزه دارد که خداوند برای شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته و برای این عدد روزه را تکمیل کرده و خدا را به عظمت یاد کنید که از این نعمت بزرگ سپاسگزار گردید».
مفسران قرآنکریم نیز چون به این آیات مبارکه درباره روزه میرسند از سر شوق بشارات رمضانی بسط کلام میدهند و به توضیح هدفهای روزهداری و فلسفه کف از اعمال متداوله در ایام دیگر میپردازند و اینگونه فهم و درک روشمند خویش را که در مشارکت فهم و درک جمعی- تاریخی پدید آمده است، پیشروی مخاطبان خویش مینهند. علامه طباطبایی نیز در تفسیرالمیزان که از شیوهای فلسفی برخوردار است، با توجه به روش خویش در تفسیر آیات قرآنی، یعنی تفسیر قرآن به قرآن، نگاهی فلسفی و عرفانی به این آیات درباب روزه دارد و در واقع فلسفه وجودی روزهداری را برای ما به بحث و بررسی میگذارد.
علامه طباطبایی بحث خود درباره آیات 183، 184 و 185 بقره را با بررسی سیاق آیات که از نگاه ایشان امری محوری و ساختاری است، آغاز میکند. نخستین برداشت از سیاق یا چگونگی بیان آیات و ارتباط آنها با یکدیگر، نزول هماهنگ و جمعی این 3آیه است؛ زیرا ترکیب «ایاما معدودات/ روزهای معدودی» متعلق به کلمه «صیام/ روزه» در میانه آیه 183 است و «شهر رمضان/ ماه رمضان» ابتدای آیه 185 به لحاظ نحوی خبر مبتدای محذوفی است که میتواند ضمیر راجع به «ایاما معدودات» ابتدای آیه 184باشد؛ بنابراین باید این 3آیه را در ارتباط با یکدیگر فهم کرد. سیاق آیات همچنین براین امر دلالت دارد که 2آیه نخست به منزله مقدمه و تمهید آیه 3 است؛ زیرا در این 2آیه متکلم یعنی خداوند سبحانه و تعالی- از نگاه علامه- قصد دارد تا اضطراب و نگرانی احتمالی مخاطب را نسبت به صیام که احتمالا از نگاه مخاطب امری ثقیل بر طبع و شاق بر جسم به شمار میرود، از میان ببرد. از این رو نخست آن را امری طبیعی به شمار میآورد که بر امم گذشته هم واجب بوده است؛ البته مشخص نمیسازد که ماهیت این امتهای گذشته چیست و نوع وجوب و خصوصیات تکلیف را نیز بیان نمیکند تا مخاطب به جهت ذهنی درگیر مقایسههای بیحاصل که احتمالا بر اثر گذر تاریخی شرایع از دورههای متفاوت زمانی امر محتومی بوده است، نشود. دوم آنکه به بیان شرایطی میپردازد که در آن، زمینههای سادهتری برای روزهداری مطرح شده است. اینکه مریض و مسافر نباید روزه بگیرند و اینکه روزه طاقتفرسا، مستحب است نه واجب، از نگاه علامهطباطبایی تسهیل و نوعی مقدمهگویی برای بیان امر اصلی به شمار میرود.
این مقدمهگویی برای امری چون صیام از آن رو حکیمانه بهنظر میرسد و متین که در هر امر محتملالتخلف و دور از قبول عرفی، زمینهسازی، معقول و مطبوع به شمار میرود. از این رو تمام کلمات و جملههای 2آیه نخست به گونهای کنار یکدیگر آرام گرفتهاند که ذهن مخاطب را به تشریع روزه همراه با ارفاق و ملائمت هدایت میکند؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزه
بر شما مقرر شده است، همانگونه که بر کسانی که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود، باشد که پرهیزکاری کنید.» (بقره/183) یعنی نباید از آن بترسید یا آن را سنگین شمارید. این حکم مختص شما نیست، گذشتگان و امتهای پیشین هم مخاطب آن بودهاند.
گذشته از آن این حکم جز در ایام معدود واجب نیست و معدود و انگشتشمار در کلام الهی بر تحقیر و کوچکانگاری اطلاق میشود. استثنائات انتهای آیه 185نیز ادامه همین روند را بیان میکند. علامه آنگاه به بیان علت ابهام موجود در ماهیت امم گذشته میپردازد و البته قصد ندارد تا هویت ایشان را مشخص سازد بلکه قصد دارد تا مقصود الهی از گذشتگان را با فطری بودن روزهداری پیوند زند؛ چرا که روزهداری در انواع و اشکال مختلف آن تنها محدود به اهل کتاب نبوده است.
کتب تاریخی مالامال از گزارشهایی است که از روزهداری مصریان، یونانیان، رومیان و هندیان سخن به میان آورده است. از این رو، ابهام موجود را باید ابهامی مقصود و ارزشمند به شمار آورد، چرا که قصد دارد تا از این طریق فطری و طبیعیبودن روزه را بیان کند. در انتهای آیه 185 نیز بر این امر تأکید رفته است که «خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد.» در نتیجه روزه را امری آسان و میسر و طبیعتا فطری به شمار آورده است. اما علت و فلسفه تشریع حکم وجوب صوم چه بوده است؟
علامه تلاش میکند تا با استفاده از فعل مترجمی، یعنی «لعلکم تتقون/ باشد که پرهیزکاری کنید» در انتهای آیه 183 به این پرسش پاسخ گوید و البته از مباحث تاریخی نیز برای روشنترشدن بحث سود میبرد.
این بحث از توضیح علت روزهداری بتپرستان آغاز میشود. ایشان روزه میگرفتند تا الهههای خویش را راضی نگهدارند یا هنگامی که مرتکب گناه یا نافرمانی میشوند، خشم ایشان را فرونشانند و نیز به هنگام برآورده ساختن نیازی؛ از این رو، صیام نزد ایشان معاملهای بود که حاجت پروردگار در آن برآورده میشد تا نیاز بنده نیز برطرف شود. به سخن دیگر رضایت رب حاصل میآمد تا در پرتو آن رضایت بنده نیز حاصل آید. این تصویر معاملهگونه از صیام البته در نگاه توحیدی جایگاهی نخواهد داشت زیرا در این تصویر، پروردگار، موجودی محتاج و نیازمند تلقی شده است. در نگاه توحیدی، پروردگار در واقع سودی از آثار عبادات و نتایج آن نمیبرد بلکه تمام سود آن متوجه بنده میشود: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها/ اگر نیکی کنید به خود نیکی کردهاید و اگر بدی کنید، به خود [بد کردهاید]»، (اسراء/7). اصولا پروردگار بینیاز مطلق است به خصوص نسبت به مخلوقات: «یا ایهاالناس انتم الفقراء الیالله والله هو الغنی الحمید/ ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست که بینیاز ستوده است.» (فاطر/15)
از این رو نخستین فلسفه روزهداری به واقع تسلیم امر الهی شدن است. همانگونه که مریض و مسافر با امتثال فرمان خداوند روزه نمیگیرند و با این عمل از امر الهی پیروی کردهاند، روزهدار نیز با روزهداری، امر الهی را پاس داشته است. از اینرو اصل و اساس، فرمان الهی و امتثال آن است، نه روزهداری.
از سوی دیگر و براساس نوعی از دریافت مقاصد الشریعه و کاربست نتایج آن، اینکه پرهیزکار، به واسطه روزهداری مرجّوالحصول باشد یعنی آنچه امید آن میرود، امر بعیدی نیست. زیرا هر انسانی با فطرت خویش درمییابد که هر کس قصد و اراده اتصال به عالم پاکی و علوی را در سر داشته باشد باید از بیقیدی و ولنگاری در برآوردهساختن شهوات خویش و خودسری و سرکشی در شهوترانی و دنیاگرایی، دست کشد و به نحو کلی از آنچه او را از پرداختن به پروردگار بازمیدارد، دوری کند.این دوری و پرهیزکاری یا کفّ و بازداشتن نفس از پرداختن بیرویه به شهوات حاصل میآید؛ از اینرو بهتر است تا مؤمن از آنچه انجام آن در میان عامه مردم متداول است مثل خوردن، آشامیدن و مباشرت و جماع- که البته همگی از جمله مباحات به شمار میروند- خودداری کند تا توان پرهیز از گناهان و محرمات و ملکه دوری از آنها، برای او حاصل آید؛ چه هر کس ندای پروردگار را در دوری از لذایذ مباح شنید و بهکار گرفت در دوری از محارم و معاصی شنواتر و بهکارگیرندهتر خواهد بود.
علامه در این فراز در واقع از نوعی نفی- که نفی عقاید و رسوم بتپرستان بود- به اثبات میرسد. روزه تنها عبادتی است که از نفی سامان یافته است؛ برخلاف عباداتی مثل حج، نماز و زکات که از اثبات سامان یافتهاند یا لااقل اثبات، جزیی از آنهاست؛ زیرا افعالی مثل حج و نماز از آنرو که افعال وجودی به حساب میآیند به صورت خالص در اظهار عبودیت پروردگار بهکار نمیآیند زیرا از نواقص امور وجودی مادی و آفتهایی مانند محدودیت و عجز برکنار نیستند برخلاف روزه که امری وجودی به شمار نمیرود و درست نقطه مقابل آن است؛ چرا که در روزه امور وجودی مثل خوردن، آشامیدن و جماع منتفی میشوند؛ بنابراین روزه به نحو خالص از آن باری تعالی است چرا که در نفی، بهره و نصیبی جز برای پروردگار وجود ندارد و اینکه اصولا نفی امری است که به واسطه طبع و ماهیت آن کسی جز پروردگار از آن مطلع نمیشود. استفاده از صیغه معلوم «اجزی به» نیز برهمین امر دلالت دارد، بنابراین روزه اصولا ماهیتی سلبی دارد. البته علامه در تحلیل آن نیز از سیر نفی به اثبات بهره میبرد.