14 فروردین 1397, 11:9
حمد و سپاس خدای متعال را که ما را در عصری آفرید که در آن یکی از بزرگ ترین نعمتهای خود را به بشریت و جامعه اسلامی ارزانی داشت و آن برقراری نظام اسلامی در این کشور است که افتخار انتساب به وجود مقدس ولی عصر(عج) را دارد. در واقع، اگر ما تمام عمر را فقط به خاطر همین نعمت شکرگزاری کنیم، باز حق شکرش ادا نشده است. چراکه این نعمت، نعمتهای فرعی و جنبی نیز دارد که باز هرکدام از آنها بسیار عظیم و ارزنده هستند. یکی از افتخارات ما رهبر و بزرگ مردی است که او را به عنوان شایستهترین فرد برای جانشینی امام(ره) میشناسیم و ایشان نیز به حق، در طول این دو دهه اثبات کردهاند، در جهانی که امروز در آن زندگی میکنیم و در میان اشخاصی که میشناسیم، کسی برای مدیریت جامعه اسلامی شایستهتر از ایشان نیست و چه نعمتی از این بالاتر؟ همین طور خدای متعال صدها و هزاران نعمت دیگر به ما عنایت فرموده است.
سنت الهی بر این است که در مقابل این نعمتهای عظیم، تکالیفی برای انسانها قرار میدهد که وجود آن تکالیف هم خود، نعمت دیگری است. یعنی وقتی خداوند نعمت سلامتی و توانمندی عنایت میکند، دستور میدهد که انسان انفاق کند، زکات و خمس بدهد و همه این دستورات وسیله ای است برای این که ما تکامل پیدا کنیم. در واقع، حضرت حق ابتدا زمینه و امکان ادای این وظیفه را به عنوان یک نعمت فراهم میکند؛ سپس امر میکند که این کار را انجام بده؛ برای آنکه ما بدانیم چه چیزی باعث سعادت ماست و از این نعمت چگونه باید استفاده کنیم. ولی کسانی که معرفت کافی ندارند، گمان میکنند این امر که نام آن را تکلیف گذارده اند، زحمتی است که خدا برای ما درست میکند! اما در واقع این که میفرماید: نماز بخوانید، روزه بگیرید و انفاق کنید، رحمت دیگری است که اگر آنها را تکلیف نفرموده بود ما نمیدانستیم چگونه باید تکامل پیدا کنیم، به خدا نزدیک شویم و شایستگی نعمتهای ابدی او را بیابیم. پس این نعمتهای دنیا برای این است که از آنها استفاده کنیم، تا لیاقت استفاده از نعمتهای ابدی را پیدا کنیم. اما تشریع و فرستادن انبیا برای همین است که به ما نشان دهند چگونه باید از این نعمتهای فردی و اجتماعی استفاده کنیم، تا لیاقت پیدا کنیم در عالم آخرت در جوار لطف و رحمت الهی برای همیشه سعادتمند شویم. الحمدلله در این زمان، ایرانیان و به خصوص مردم قم، از این نعمت الهی بیش از دیگران بهرهمند هستند. این جا عشّ آل محمد(ص) است، از این جاست که علوم و معارف اهل بیت به همه دنیا صادر میشود. اراده الهی بر این تعلق گرفته که قم به برکت حضرت معصومه(س) چنین لیاقتی را پیدا کند که مرکز نورافشانی علوم اهل بیت(علیهم السلام) به همه عالم شود که البته این نعمت هم جای شکرگزاری دارد.
اکنون برای ما این مساله مطرح است که با توجه به این دو بخش از نعمتهای عظیم الهی، چگونه بهترین استفاده را از این امکانات و از این نعمتها ببریم. همان طور که میدانیم، فلسفه آفرینش انسان در این عالم، این است که با اعمال اختیاری خود زمینه تکامل خود، یعنی زمینه استفاده از نعمتهای ابدی و قرب الهی را فراهم کند. اما با این که همگی کم و بیش با این مفهوم آشنایی داریم، در عمل همانند هم نیستیم. ما از تاریخ انبیای گذشته اطلاعات چندانی نداریم، جز آنچه در قرآن و روایات معتبر آمده است. اما از زمان رسول خدا(ص) که به دست مبارک او نعمتهای الهی به تمامیت رسید، اطلاعات بسیاری در اختیار ماست. در طول هزاران سال، خدا به وسیله پیامبران بزرگ، مردم را هدایت کرد؛ اما نفرمود: «اتممت علیکم نعمتی» و این نعمت خجسته به دست مبارک رسول خدا و با تعیین امیرالمومنین(ع) تمام شد: «الیوم اکملت لکم د ینکم و اتممت علیکم ن عمت ی»، یعنی دیگر نعمت الهی هیچ نقص ندارد.
با این که خدای متعال چنین ویژگی را به پیغمبر خاتم عنایت فرمود، اما از همان زمان که هنوز ایشان در قید حیات بودند، زمینهها و زمزمههای مخالفت شروع شد و بالاخره در روز رحلت پیغمبر اکرم(ص) خشت اول مخالفت گذاشته شد. سپس سالها در طول این 1400 سال هر روز به نحوی جامعه اسلامی دچار نوسانات، انحرافات، و پیدایش فرقه ها، مذاهب و افکار مختلف انحرافی شد که نمونه هایی از آنها را در زمان خود نیز میبینیم. تا زمان ظهور حضرت حجت نیز همین گونه خواهد بود: «و لایزالون مختل ف ین».
فرض مورد قبول ما این است که پیغمبر اکرم(ص) راه سعادت را به همه مردم نشان داد و آخرین خشت این بنا را هم که ولایت علی(ع) بود برای آنها بیان کرد؛ یعنی کاستی شریعت کامل شد. ولی با این حال، کسانی از این نعمت استفاده نکرده و نمی کنند و ما هم درست استفاده نمی کنیم. علت چیست؟ چرا با این که میدانیم خدا بهترین نعمتها را برای ما فراهم کرده، راه شناخت کمالات برای ما معین شده، بهترین کتاب در دست ماست، به گونه ای که کتاب آسمانی هیچ امتی بدون تغییر حفظ نشده و تنها قرآن است که خداوند آن را همان طور که نازل شده برای امت اسلام حفظ کرده است و با این که صدها نعمت دیگر اختصاص به این امت دارد، ما شکرگزار آنها نیستیم؟ ما همه طالب سعادت هستیم. چه کسی از سعادت گریزان است؟ چه کسی از بهشت میگریزد؟ ما بسیاری از مسایل را میدانیم، اما عمل نمی کنیم. بنای کار بعضی از همان ابتدا بر مخالفت است. بعضی هم در راه، نوساناتی پیدا میکنند. ان شاءالله ما از کسانی نباشیم که بنایشان بر مخالفت است. الحمدلله این گونه نیستیم؛ اما باید بدانیم آن طور هم نیستیم که راه درست را مو به مو اجرا کنیم، مرتکب هیچ گناهی نشویم و هیچ تخلفی نکنیم. به راستی چرا گاهی کج روی میکنیم؟
به نظر میرسد منشا همه این انحرافات، اشتباهات و فتنهها و بلاها دو چیز است. آنها که منحرف و جهنمی میشوند، کسانی که به جامعه اسلامی ضرر میزنند، حقوق دیگران را غصب میکنند و سد راه کمال دیگران میشوند، این انحرافاتشان دو علت دارد: نخست، این که آنها دقیقاً نمیدانند راه صحیح کدام است؛ بلکه میپندارند کاری که میکنند درست است: «هل ننبّئکم بالاخسرین اعمالاً الّذین ضلّ سعیهم فی الحیاهالدّنیا و هم یحسبون انّهم یحسنون صنعاً». در واقع همه ما اهل زیان هستیم: « انّ الانسان لفی خسر»، انسانی که در زندگی هیچ ضرر نکند کمیاب است و آنان همان انبیا و معصومین(ع) هستند. دیگران هم وقتی اشتباه، انحراف یا گناهی مرتکب میشوند ضرر میکنند؛ اما بعضی افراد ضررشان از همه بیشتر است و به تعبیر قرآن، در زمره «اخسرین» هستند نه «خاسرین». خاسر یعنی زیانکار و «اخسرین» یعنی زیانکارترین. علت این که کسانی خیال میکنند به راهی درست میروند، ولی اشتباه میکنند، این است که: «ضلّ سعیهم ف ی الحیاه الدّنیا و هم یحسبون انّهم یحس نون صنعاً»؛ این اشتباه رفتن، نتیجه علاقه به دنیاست؛ یعنی تمام تلاش هایشان برای امور دنیاست و چیزی برای آخرت نمیماند؛همه عمرشان را باخته اند و در مقابل، چیزی به دست نیاوردهاند و با این حال، خیال میکنند خیلی هنرمند و زرنگ هستند: «و هم یحسبون انّهم یحس نون صنعاً». اما آنچه منشا این اشتباهشان شد همان جهل است. آنان نمیفهمند و گرنه میدیدند که چگونه ضرر میکنند.
علت دوم انحراف مربوط به گروهی است که میدانند راهشان غلط است و هیچ شکی در آن ندارند؛ با این حال، اصرار میکنند تا همان راه را بروند. نمونه آشکار این گروه کسانی بودند که برای مقابله با امام حسین(ع) در کربلاجمع شدند. آنها که در اردوگاه سیدالشهداء(ع) بودند نیز خوب راهشان را میدانستند و هیچ ابهامی در آن نداشتند. حضرت سیدالشهداء(ع) هم در شب عاشورا جایگاه آنان را در بهشت نشان داد. برای آنان هیچ ابهامی در راه شان نبود. شوخی میکردند و میخندیدند؛ گویی که فردا کارزاری نیست. یکی از آنان به دیگری گفت: من هیچ وقت تو را این قدر خندان ندیده بودم! گفت چرا نخندم؛ چه از این بهتر؟ امید داریم که فردا به حضور پیغمبر اکرم(ص) مشرف میشویم. همان طور که اصحاب سیدالشهداء(ع) راه را میدانستند، طرف مقابل هم کاملاً به کار خود واقف بود. از زمان امیرالمومنین(ع) تا حاکمیت عبیدالله بن زیاد در کوفه، شرایط تغییر کرده بود و دورههای مختلفی پدید آمده بود. در این زمان، فضاحت بنی امیه برای همه ثابت شده بود و پرده از شیطنتهای معاویه افتاده بود. در دستگاه یزید چیزی برای مخفی کردن وجود نداشت. همه چیز آشکار بود. حاکم جامعه اسلامی شراب میخورد و سگ بازی میکرد!! سپاهیان یزید میدانستند که در سپاه مقابل، چه کسانی هستند. عمرسعد که شب عاشورا تا صبح با خود اندیشید که حسین بن علی را بکشم یا نه، میدانست حسین کیست، میدانست کشتن حسین یعنی چه و میدانست به نفع چه کسی قامت راست کرده است؟ ولی کرد آنچه را نباید میکرد. این دیگر جهل نیست؛ چون طرفین به خوبی میدانستند چه میکنند. این عامل دوم، یک مانع درونی در شخص است که نمی گذارد آن طور که میداند عمل کند و این عامل، همان دلبستگیها و پای بندیهای آدمی است.
سخنرانی حضرت آیت الله مصباح یزدی(دامت برکاته) در همایش ناظران شورای نگهبان -26/11/1386
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان