نویسنده: محمدباقر پورمنصوری
عصمت به معنای حفاظت نفس از پلیدی، نوعی پاکی و طهارت است، لذا قرآن عصمت را با طهارت و تطهیر آمیخته است.
راه دست یابی به عصمت و طهارت، مسیر تقواست. انسانی که خود را از پلیدی و زشتی گناه حفظ میکند، خود را در وقایه و حفاظی قرار میدهد که از تعرضات بیرونی و درونی در امان نگه میدارد و دژ استواری برای خود میسازد که از خشم و غضب الهی و تجلیات آن یعنی آتش دوزخ دور میکند.
عصمت همچنین با علم ارتباط تنگاتنگی دارد؛ زیرا شناخت و آگاهی از زشتیها و قبایح مهمترین عامل نگه داشت انسان از آنهاست. از این رو علم و دانش به عنوان یکی از مقتضیات تحقق عصمت مطرح شده است.
اگر عصمت، ملکه ای نفسانی است که فرد را از گناه و خطا منع میکند، باید پذیرفت که عصمت بدون علم محال است؛ بلکه انسانی به عصمت کامل میرسد که حتی از علم غیب نیز بهره مند باشد و بتواند از هرگونه منشا گناه از جمله جهل به دور بماند. اگر انسان معصوم، انسان مصون از خطاست، علم مطلق است که او را از هرگونه خطایی باز میدارد. از این رو خداوند در آیه 28 سوره مبارکه «فاطر» میفرماید: «انما یخشی الله من عباده العلماء؛ به درستی تنها بندگان عالم خداوند هستند که از او خشیت دارند. این خشیت به معنای ترس از عظمت خداوند و پرهیز از هرگونه خطا و گناه است. به این معنا که شخص چون عظمت الهی را مییابد، هر خطا و گناه خرد خود را بزرگ میشمارد و از اینکه مرتکب آن شود، ترس و خشیت دارد. عالمان، عاقلان و خردمندانی هستند که از ابزار عقل به درستی برای شناخت حقیقت هستی و حقیقت کل یعنی خداوند بهره برده و فلسفه وجودی آفرینش از جمله آفرینش انسان را دریافتهاند، از این رو اهل خشیت هستند و هرگونه خطا و اشتباهی را بر خود نمی بخشند.
عقل، ابزار شناخت
از نظر قرآن، انسان متقی در گام نخست، انسان عاقل و عالمی است که با استفاده از علم و دانش و احکام عقلانی، مسیر درست را میشناسد. آن گاه است که درهای قلب وی به سوی جلوههای نور الهی گشوده میشود و نور هدایت در آن، جای میگیرد و اهل ایمان میشود.
اینکه عقل انسان قادر به شناسایی قبایح و زشتی هاست، به انسان عاقل کمک میکند تا واقعیت زشتیها را بشناسد و به حکم عقل پای بند شود و از زشتیها اجتناب ورزد. عقل انسانی، مهمترین ابزار شناختی و تشخیص حق و باطل و خوب و زشت است. وقتی عقل دریافت که اموری چون عدالت و وفای به عهد، خوب و نیک است و در مقابل، ظلم و پیمان شکنی قبیح و زشت میباشد، از این علم و دانش بهره میگیرد و از آنها اجتناب میورزد.
این گونه است که تقوای عقلانی در شخص پدید میآید و گامهای درستی برای نزول نورانیت الهی در دل برمی دارد. آن گاه است که وحی و الهامات تقوایی به مدد شخص میآید و او را نسبت به اموری از نیکیها و زشتیها آگاه میکند که عقل به سادگی ره بدان نمی برد. در این شرایط علم غیبی به مدد آدمی میآید و او را نسبت به اموری از خوبیها و زشتیها آگاه میسازد و کمک میکند تا گامهای بعدی را به درستی و استواری بیشتر بردارد و مصادیقی تازه از بد و خوب به او نشان میدهد تا از خطا و اشتباه و گناه در امان ماند.
پس تقوای عقلانی گام نخست رسیدن به تقوای وحیانی است. این تقواهای موجود در انسان است که به انسان مصونیت میبخشد و اجازه نمیدهد تا خلاف حق و حقیقت و عدالت گام بردارد و راه باطل و ظلم را در پیش گیرد. از این رو گفتهاند تقوا مهم ترین عامل مصونیت انسان از گناه و خطا و ظلم و بی عدالتی است. اگر انسان دارای تقوای کامل باشد، هرگز راه خطا و اشتباه را برنمی گزیند و در پی زشتی و پلیدی نمی رود؛ زیرا نفس او چنان تربیت شده که این امور را به عنوان نقص میشناسد و به طور طبیعی از آن بیزاری میجوید و تنها به سوی کارهای نیک و خوب میرود و گرایش به آن مییابد؛ زیرا آنها را کمال مییابد.
تقوا، مصونیت نه محدودیت
خداوند در آیات بسیاری به صراحت به نقش علم و شناخت عقلانی در تحقق ایمان اشاره کرده است و در آیه 105 سوره مائده مصونیت انسان از گناه و خطا را در گرو تقوای برخاسته از عقل، علم و ایمان میداند. در حقیقت این تقوای الهی است که به انسان مصونیت میبخشد.
امیر مومنان علی(ع) براساس آموزههای قرآنی، تقوا را عامل مصونیت نه محدودیت میشمارد و میفرماید: «بندگان خدا بدانید که تقوا حصار و بارویی بلند و غیرقابل تسلط است و بی تقوایی و هرزگی حصار و بارویی پست است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس را که به آن پناه ببرد، حفظ نمیکند. همانا با نیروی تقوا، نیش گزنده خطاکاریها بریده میشود.» (نهج البلاغه، خطبه 157)
علامه شهید مرتضی مطهری نیز تقوا را عامل مصونیت دانسته میفرماید: تقوا نیرویی است روحی، نیرویی مقدس و متعالی که منشا کششها و گریزهایی میگردد؛ کشش به سوی ارزشهای معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستیها و آلودگیهای مادی. از نظر نهج البلاغه تقوا حالتی است که به روح انسان شخصیت و قدرت میدهد و آدمی را مسلط بر خویشتن و مالک خود مینماید.
در نهج البلاغه بر این معنی تاکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است، نه زنجیر و زندان و محدودیت. بسیارند کسانی که میان مصونیت و محدودیت فرق نمی نهند و با نام آزادی و رهایی از قید و بند به خرابی حصار تقوا فتوا میدهند. قدر مشترک پناهگاه و زندان، (مانعیت) است، اما پناهگاه، مانع خطرها است و زندان مانع بهره برداری از موهبتها و استعدادها. (سیری در نهج البلاغه؛ مرتضی مطهری)