18 فروردین 1395, 2:14
مرگ رويدادي است كه لاجرم در زندگي هر موجود زندهاي از جمله انسان رخ خواهد داد و تمام انسانها در مواجه شدن با آن اتفاق نظر دارند اما نكته قابل توجه اين است كه چگونه بدان آگاه و چگونه از آن غافليم؟
در بيان حضرت امير (عليه السلام) از سه عامل آگاهي بخش به انسان درباره مرگ و امتزاج آن با زندگي ياد شده است:
1. فطرت: واژه فطرت در لغت به معناي شكافتن طولي و آفرينش ابداعي است (الراغبالاصفهاني، 1412، ص640)؛ مثلاً حضرت در جايي ميفرمايد: «او آفريدگان را با قدرت خويش و بدون هيچ سابقهاي آفريد» (نهجالبلاغه، خطبه1) . فطرت همچنين به معناي سجيت و سرشتي است كه خدا انسان را براساس آن آفريده است. مطلب مهم در اين مقام توجه به فطري بودن مرگآگاهي انسان است؛ همانگونه كه انسان در سرشت و فطرت خود با خدا آشناست، معاد را نيز ميشناسد. تعبير زيباي حضرت علي (عليه السلام) در اين باره چنين است: «نشانه مرگ بر پيشاني شما زده شده است» (نهجالبلاغه، نامه27) .
2. حجت الهي و انسان كامل: حجت الهي خود عامل آگاهيبخش درباره مرگ است كه در دو سطح حجت درون و حجت برون مطرح ميشود. حجت برون در واقع همان اهل ذكر است. اما حجت درون همان عقل است كه سبب تشخيص و معرفت است: «عقل تو را همين بس كه براي تو راه گمراهي را از راه رستگاري نمايان ميسازد» (تميمي آمدي، 1378، ج2، ص139). در اين باره كه عقل و فرزانگي چگونه در مرگآگاهي مؤثر است، حضرت ميفرمايد: «با ايمان علم آباد ميشود، و با علم انسان از مرگ ميهراسد، و با مرگ دنيا پايان ميپذيرد» (خطبه156). توضيح مطلب آنكه عقل سبب علم و معرفت است و از اين طريق موجب مرگآگاهي، و در نتيجه، سبب عاقبتانديشي ميگردد.
3. عبرت از تاريخ: تاريخ و عبرتآموزي از آن، بخش مهمي از منطق امير مؤمنان (عليه السلام) در ارشاد و هدايت انسان است: «خدا رحمت كند كسي را كه ميانديشد و عبرت ميگيرد، و عبرت ميگيرد تا بصيرت پيدا كند» (نهجالبلاغه، خطبه102) . همچنين در جايي ميفرمايد: «پس از عبرتها پند بگيريد، و از دگرگونيها عبرت بگيريد، و از هشداردهندگان بهرهمند شويد» (همان، خطبه157) . اين شيوه طريقي ديگر براي تذكر و يادآوري مرگ است و آن حضرت بارها در جايجاي سخنان خود آن را درباره مخاطبان بهكار ميبندد.
در مجموع ميتوان جهل و زيادهروي در حب دنيا را سبب اصلي غفلت از مرگ و حيات اخروي دانست. اين دو سبب است كه بذر آرزوهاي بلند را در دل بشر ميكارد و تقويت ميكند. از اينرو گاهي در تعابير حضرت حب دنيا، گاهي آرزوهاي بلند و گاهي ديگر ندانستن قدر خويشتن يا خودناشناسي سبب غفلت از آخرت دانسته شده است. شايسته است كه در اين بخش به برخي اسباب غفلت اشاره شود.
1. جهل و نادانی: اگر انسان نسبت به خويشتن و دنيا آگاه باشد، گرفتار دنيازدگي نميشود. امام متقيان علي (عليه السلام) در سخني ميفرمايد: «كسي كه به دوري سفر توجه داشته باشد، خود را آماده ميكند» (همان، حكمت280) . البته جهل و ناداني مراتبي دارد و چنين برميآيد كه بدترين نوع آن، جهل نسبت به نفس است. از آنجا كه در روايات شناخت نفس سودمندترين شناخت خوانده شده است (تميمي آمدي، 1387، ج2، ص109)، ناآگاهي نسبت به آن زيان بارترين جهل خواهد بود. در سخنان حضرت نيز در اين باره ميخوانيم: «هلاك گشت كسي كه قدر خود را نشناخت» (نهج البلاغه، حكمت141) .
2. هوای نفس: هواي نفس يكي ديگر از عوامل غفلت از مرگ و دنياي آخرت است. در واقع، حب دنيا نيز از اين عامل نشأت ميگيرد؛ همانگونه كه مقابله و عناد با حق چنين است. اگر هواهاي نفساني مهار شود، دنيازدگي و حقستيزي آگاهانه بهوقوع نخواهد پيوست. آن حضرت اينگونه از هواي نفس تعبير كرده است: «هواى نفس تو دشمنترين دشمنان توست؛ بر آن غالب شو وگرنه، تو را هلاك ميكند» (تميمي آمدي، 1378، ج2، ص600) . همچنين ميفرمايد: «دشمنى براى انسان بدتر از نفس او نيست» (همان، ص500) .
3. دوستی دنيا: يكي ديگر از عوامل غفلت از مرگ و آخرت، دوستي و ميل مفرط نسبت به دنياست؛ آن حضرت در مقام اشاره به اين عامل ميفرمايد: «بپرهيز از آنكه مرگ تو فرارسد، در حالي كه از پروردگارت گريزان و در دنياپرستي غرق باشي» (نهجالبلاغه، نامه69) . 4.خيالزدگی: هرگاه زمام امور انسان به دست وهم و خيال سپرده شود، سراب آب پنداشته ميشود و شيءنماي عاري از حقيقت، حقيقت انگاشته ميشود: بسيارى زندهها تو را از خويشتن غافل نسازد؛ تو خود ديدهاى كسى كه پيش از تو به گردآورى مال پرداخت، و از فقر و تهيدستى دورى جست، و با آرزوهاى دور و دراز، و دور پنداشتن مرگ، خود را از عواقب امور ايمن ديد، چگونه مرگ او را فرا گرفت، و از وطنش بركند، و از جاى امنش بربود (همان، خطبه132) .
5. آرزوهای طولانی: از هشدارهاي معروف اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در اين باره جايي است كه ميفرمايد: بدترين چيزي كه ميترسم دامنگير شما شود، دو چيز است: پيروي از هواي نفس و بلندي آرزو. پيروي از هواي نفس شما را از رسيدن به حق باز ميدارد، اما بلندي آرزو سبب فراموشي آخرت ميشود (همان، خطبه42).
توجه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به مسأله مرگ، نوعي آموزش عملي آينده بيني است؛ يعني نگاه به آينده آن هم نه آينده شصت سال ديگر بلكه آيندهاي كه با ابديت انسان گره ميخورد. سفارش به ياد مرگ بودن در فرمايشات همه ائمه (عليهم السلام) به ويژه در كلام حضرت علي (عليهالسلام) يك نقطه ايجابي است نه سلبي، بلكه به وجود آورنده حالتي است كه آن حالت، تقوا نام دارد و ما با ياد مرگ فقط رفع غفلت نميكنيم، بلكه خوبيها را درخود پرورش ميدهيم. برترين زهد، ذكر مرگ است و كسي كه ميخواهد ارتقا و ترقي پيدا كند بايد ياد مرگ باشد. ياد مرگ فقط براي گناه سوزي نيست بلكه ياد مرگ هم براي زندگيسازي و هم براي گناه سوزي است. اين در حالي است كه بعضي افراد ياد مرگ را نوعي زندگي سوزي و بيتوجهي به زندگي دنيايي ميپندارند. و سخن آخر از زبان آن حضرت، خطاب به پسرش كه فرمودند: پسرم، بدان تو براي آخرت آفريـده شدي نه دنيا، براي رفتـن از دنيا، نه پايـدار ماندن در آن، براي مرگ، نه زندگي جاودانـه در دنيـا، كه هر لحظه ممكن است از دنيـا كـوچ كني، و به آخرت در آيي و تو شكـار مرگي هستي كه فراركننده آن نجاتي ندارد، و هر كه را بجويد به آن ميرسد، و سرانجام او را ميگيرد پس، از مرگ بترس! نكند زماني سراغ تو را گيرد كه در حال گناه يا در انتظار توبه كردن باشي و مرگ مهلت ندهد و بين تو و توبه فاصله اندازد، كه در اين حال خود را تباه كردهاي.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان