كلمات كليدي : فاكس، كواكر، حذف سنت ها و شعائر
نویسنده : محمد صادق احمدي
اصلاح دینی در کلیسای انگلیس[1] نتیجه دو عامل دینی و غیر دینی (سیاسی) است. عامل دینی، نارضایتی بسیاری از مردم انگلستان از کلیسای کاتولیک و روحانیان بود. این مساله با نفوذ افکار لوتر به دانشگاههای انگلستان بویژه کمبریج بیشتر مورد بحث واقع شد و کلیسای کاتولیک را ضعیفتر کرد.
اما شواهد نشان میدهد که ریشههای نهضت اصلاح دینی انگلستان را نمیتوان قاطعانه مربوط به نقد کلیسا در اواخر قرون وسطی یا تاثیر لوتر دانست بلکه این عوامل در حکم مقدمه نهضت اصلاح بودند و عامل اصلی مساله دیگری بود.
در واقع پژوهشگران نهضت اصلاح معتقدند مهمترین عامل در وقوع اصلاحات انگلیس سیاسی بوده و مُسبب آن نیز هنری هشتم پادشاه وقت انگلیس است.
هنری برای نیات غیر دینی خود با کلیسای کاتولیک رومی مخالفت کرد و سلطه آن را از قلمرو خود خارج کرد و خودش رهبری کلیسای انگلستان را به عهده گرفت و پس از آن برای تحکیم جایگاه خود از بسیاری از اصلاح گران مثل مارتین بوسر برای ورود به انگلیس دعوت کرد.
با این رویه که هنری در پیش گرفته بود راه انشعاب در مسیحیت در انگلستان هموار شد و در پایان قرن هفده و پس از مرگ هنری گروههای دینی خیلی بیشتر از زمان آغاز نهضت اصلاح دینی بود.
یکی از گروهها که نه تنها از کلیسای کاتولیک جدا شد بلکه برای خود در میان سایر شاخههای اصلاحگر هم جایی نمیدید کواکرها (جامعه دینی دوستان) بودند. پایهگذار این گروه فردی به نام جرج فاکس بود.
فاکس آواره[2]
جرج فاکس پسر یک مرد نساج از دهکده درای تن در "لیستر شایر" بود. والدین او هر دو پارسا بودند و پدرش به خاطر راستی و درستیاش برجستگی داشت. جرج شاگرد یک کفّاش در نوتینگهام بود. وضع ظاهری و روشهای او چنان بود که جلب توجه میکرد. او موهای بلندی داشت و جامه چرمی به تن میکرد و به هر کسی «تو» خطاب میکرد و کلاه خود را برای کسی بر نمیداشت و سوگند نمیخورد و به پیروان خود نیز دستور میداد که به خدمت نظام نروند...
مطابق با روایت برخی از نویسندگان مسیحی او در بازارهای نوتینگهام سرگردان بود تا این که با دو نفر از دوستان پیوریتن خود برخورد کرد. آنها او را به نوشیدن آب جو دعوت کردند و این نوشیدن تبدیل به مسابقه میگساری شد و هر کس که زودتر از این بساط بزم بلند میشد باید پول بقیه را هم حساب میکرد. جرج آن شب را خوابش نبرد و از ظاهر متظاهر به پیوریتانیسم دوستانش و باطن فاسق دوستان خود که دیده بود سخت متنفر شده بود. [3]
او همچنین از جنگهای وحشیانهای که درباره حقیقت مسیحیت در گرفته بود سرخورده و از ادعاهای گوناگون کلیساها مایوس شده بود و در واقع به دنبال نوعی حقیقت و فهم دینی جدید بود. [4]
مکاشفات فاکس
فاکس از این پس زندگی همراه با آوارگی را برای خود برگزید و با تردید و وسوسه از جایی به جای دیگر میرفت و هر کسی هم که با او برخورد داشت با او رفتار تمسخرآمیزی داشت تا اینکه به گفته خودش در سال 1646 ابرها رو به زوال و پردهها کنار رفتند.
او خود در مورد مکاشفاتش میگوید:
« هنگامی که به یازده سالگی رسیدم پاکی و پارسا منشی را میشناختم؛ زیرا از کودکی به من یاد دادند که چگونه گام بردارم تا پاک بمانم. خداوند به من آموخت که در هر چیز صادق باشم... خدایی که جهان و آنچه در جهان است را آفریده، در هیکلهای ساخته شده به دستها ساکن نمیشود. چنین چیزی در ابتدا شگفت آور به نظر میرسید. زیرا کشیشان و مردم هر دو عادت داشتند معابد و کلیساهایشان را مکانهای ترسناک، زمین مقدس و معبد خداوند بنامند. اما خداوند آشکارا به من نشان داد... که در دلهای مردم جای دارد...
هنگامی که خدا و پسرش عیسی مسیح مرا به دنیا فرستاد تا بشارت و ملکوت جاودانی او را تبلیغ کنم شادمان بودم که دستور داشتم مردم را به نور درونی و روح و فیض توجه دهم...»[5]
آغاز انجمن کواکرها
از سال 1647 فاکس برای وعظ انجیل مسافرتهایی کرد و با توجه به اینکه وعظهای او به صورت حمله مستقیم به کلیه کلیساهای سازمان یافته و شعائرشان بود مشاجرات زیادی برپا میشد.
پس از چندین مرحله زندانی شدن، فاکس توانست پیروانی برای خود دست و پا کند که خود را «دوستان» میخواندند اما بعدا نام رسمی انجمن ایشان «فرزندان روشنایی» شد.
اما اندکی بعد نام ایشان به کواکرها تغییر یافت. در مورد علت این نام گذاری دو تفسیر بیان شده است: این نام یا از لرزش و تشنجی است که در هنگام مراسم و جلسات روحانی ایشان رخ میداد و یا از واقعهای که برای فاکس در برابر قاضی بنت Bennett اتفاق افتاد که در خلال آن او به قاضی گفت که در برابر خود بلرزد ولی قاضی گفت که من کواکر (لرزنده) نیستم.[6]
به هم زدن جلسات کشیشان
با توجه به اندیشههای فاکس که مدعی بود خداوند به ضمیر و وجدان شخص مومن داخل میشود و هر که را بخواهد مورد قبول و قرارگاه کلمه خود قرار میدهد و با هر که اراده کند بیواسطه سخن میگوید و هر کسی چه مرد و یا زن میتواند کلام خدا را بشنود؛ بنابراین از نظر او وجود کشیش یا روحانی هیچ ضرورتی نداشت. [7]
در نتیجه فاکس و مبلغین او به هر مجلس مذهبیای که وارد میشدند به تحریک مردم پرداخته و سخنان کشیش را قطع میکردند و نتیجه این میشد که اغلب اوقات کار ایشان به دعوا و جدال ختم میشد. فاکس در نوشتههای خود از یکی از این موارد چنین گزارش داده است:
«سپس شنیدم که بناست اجتماع بزرگی در ناحیه لستر برگزار شود که در آن پیروان کلیساهای مشایخی، مستقلها، باپتیستها و عموم نماز گزاران (انگلیکنها) شرکت دارند. این انجمن در خانهای نوک تیز برقرار بود که خداوند مرا برانگیخت تا به آنجا بروم و میانشان باشم. کشیش روی سکوی وعظ بود و افراد زیادی گرد آمده بودند.
در پایان زنی درباره رساله پترس سوالی پرسید و آن این بود که آن تولد چه بود؟ تولد دوباره از بذر فاسد نشدنی به وسیله کلام خدا که زنده و تا ابد باقی است. کشیش به او گفت: اجازه نمیدهم زن در کلیسا سخن بگوید؛ گرچه پیش از این، او آزادی سخن گفتن به همه داده بود...
از کشیش پرسیدم آیا تو این خانه نوک تیز را کلیسا مینامی؟ یا این که این جمعیت مختلط را کلیسا مینامی؟... اما به جای پاسخ از من پرسید: کلیسا چیست؟ من به او گفتم: کلیسا ستون و زمین حقیقت است که از سنگهای زنده و اعضای زنده ساخته شده است؛ خانهای روحانی که مسیح در راس آن قرار دارد؛ اما او رأس جمعیتی مختلط یا خانهای قدیمی که از آهک و سنگ و چوب ساخته شده، نیست. این پاسخ همه آنان را خشمگین کرد...»[8]
مسائلی از این دست سبب شد تا فاکس زندانی شود. دوره نخست زندان او کوتاه بود اما در نوبت دوم به سه سال زندان محکوم شد.
شکنجه و آزار توسط کلیساهای دیگر
اعتراض به کشیشها و شعائر موجود در دیگر کلیساها فقط از سوی فاکس نبود بلکه سایر پیروان او نیز از رهبر خود تبعیت کرده و به این منازعات دامن میزدند. بسیاری از ایشان در نتیجه همین امر زندانی شدند و زیر شکنجههای طاقت فرسا قرار گرفتند.
شدت بازداشتها و آزار به حدی بود که در فاصله سالهای 1661 تا 1687 بیش از سیزده هزار فقره بازداشت در میان ایشان روی داد و در مدت کوتاهی بیش از چهار هزار و دویست نفر کواکر در زندانها به سر میبردند.
این آزار و اذیتها پایان کار ایشان نبود. زیرا با تشدید شکنجهها کواکرهایی که شکنجههای سخت را تحمل کرده بودند در سال 1671جلساتی را به صورت هر چهار ماه یک بار به نام «جلسه برای شکنجهها» تشکیل دادند تا ایمان اعضا را محکمتر کنند. [9]
آثار و اندیشههای فاکس
گرچه فاکس در شمار افرادی بود که با گذر زمان اندیشهها و عقائد خود را تحکیم بخشید اما برخی از مهمترین عقائد او از این قرارند:
جرج فاکس معتقد بود که مسیحیت پذیرفتن چند کلمه و اعتقاد لفظی به انجیل نیست بلکه عبارت از اعتقاد قلبی به انجیل است. از نظر فاکس رفتن به کلیسا و گوش دادن به سخنان تکراری کشیش و تکرار ادعیه معمولی ایمان حقیقی نمیآورد بلکه ایمان از دل انسان و از نور باطنی روشن میشود. جنگیدن از کارهای شیطان بوده و حرام است.
خرید و فروش کنیز و غلام که در قرن هفده رواج داشت نیز توسط فاکس محکوم شد. او قسم خوردن را نیز جایز نمیدانست و میگفت: مسیحی مومن باید براستی سخن بگوید و به گفتن آری و نه اکتفا کند.
فاکس رعایت مقدسات هفتگانه را نیز لازم نمیدانست و جلسات دعا را نیز به خاموشی برگزار میکرد. [10]
یکی از مهمترین آثار فاکس کتاب ژورنال است که در آن شرح مبسوطی از مکاشفات و عقائد و رفتارهایش داده است. [11]
پایان فاکس
سرانجام جرج فاکس در سال 1691 در حالی چشم از جهان فرو بست که نهضتی که پدید آورده بود از اروپا خارج شده و تا آمریکا رسیده بود. تعداد پیروان او در هنگام مرگش به دهها هزار نفر میرسید.
شخصیتهای معروفی چون ویلیام پن William Penn به عضویت این گروه در آمده بودند و راه را برای پیش برد عقاید فاکس هموار میکردند. گرچه در دوره زندگی فاکس بسیاری از کلیساییان با او مخالف بودند و اندیشهها و اعمال او را بر نمیتابیدند اما اکنون کواکرها و فاکس در جهان مسیحیت آوازه خوبی دارند.