دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جایگاه ادیان و مذاهب در عرفان اوشو

جایگاه ادیان و مذاهب در عرفان اوشو
جایگاه ادیان و مذاهب در عرفان اوشو

جایگاه ادیان و مذاهب در عرفان اوشو

نویسنده: محمدحسین کیانی

کلید واژگان: ادیان و مذاهب، پیامبران، تاریخ، سحر و جادو.

مقدمه (فراموشی تاریخ)

اوشو درباره ادیان و مکاتب مذهبی قائل به از یاد بردن تاریخ است. فراموش‌کردن تاریخ دین به منظور یکه‌تاز‌شدن در حوزه دین و عرفان است. در عرفان اوشو تاریخ و مطالعه آن به شدت مذموم است. وی در برخی موارد کلام پیامبران الهی و استادان بزرگ عرفانی را برای تأیید گفتار خود به‌کار می‌برد و بعضاً از آنان تمجید به‌عمل می‌آورد و در دیگر سخن آموزه‌های آنان را انکار و بیهوده می‌داند و خود را سرلوحه آگاهی مذهبی و توانایی دینی به‌شمار می‌آورد و با دیگر آموزه‌های ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند، سرجنگ می‌آورد و می‌گوید « از استاد دروغین برحذر باشید آنها بسیارند. استاد دروغین به شما این دنیا را وعده می‌دهد. حتی اگر قرار باشد برای جهان دیگر قولی بدهد باز هم به معیار این دنیایی است او به شما زنی زیبا در بهشت – فردوس را وعده می‌دهد. او به شما قول جویبارهای شراب در بهشت را می‌دهد. اما این چیزها همیشه در حد وعده باقی می‌ماند. او به شما قلعه‌های طلایی کاخ‌های تزیین شده با الماس طلا، نقره و زن و شراب در بهشت وعده دهد – اما حقیقت این است که این چیزها به این دنیا تعلق دارند. او صرفاً در حال تحریک شماست. او فقط قصد دارد شما را گول بزند» ( اشو، آواز سکوت: 94).

اوشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار می‌کند. زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستی هرگز خود را تکرار نمی‌کند. هستی بسیار پویا و بسیار متکبر است( اشو، الماس اشو:187).

من سرآغاز آگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری نهیم. همه‌ی گذشته را به گنجینه هزاره‌ها بسپاریم و به انسان، آغازی جدید بخشیم – آغازی غیرتحمیلی – و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند، انسانی نو ، تمدنی نو، فرهنگی نو(همان: 366).

وی در مسیر کشیدن خط ابطال برروی تمام استادان الهی و عرفانی و کنار راندن پیامبران و استادان بزرگ در این حوزه می‌گوید: « وقتی یک استاد زنده است. طریقش نیز زنده است. او مزه‌ای دارد تند و تیز. یک استاد را در حالی‌که زنده است بچشید. ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند، دوستدار زندگی است» (اشو، آواز سکوت: 100 ).

تمام دانش‌پژوهان چه در حوزه الهیات و ماورالطبیعه و غیره از تعالیم استادان گذشته خود استفاده می‌کنند، آیا اینان همه ابلهند و مرده پرست. اگر یک استاد کلامی زیبا و شیرین داشت، ابلهی است که کلامش را پیروی کنیم و اگر این چنین باشد این سخن در درجه نخست به پیروان اوشو بر می‌گردد که شاگردان او بودند و هم اکنون به شدت خواهان تعالیم و آموزه‌های عرفانی وی هستند.

نفی فلسفه و منطق

هدف از نفی فلسفه و منطق در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل است. اشو می‌گوید: « قوانین منطقی زنده نیستند. حیات یک جریان سیال و زنده است. کسانی که قوانین منطق را ارزش می‌نهند و سعی دارند تا زندگی کنند آن را به گونه‌ای تمام می‌کنند که در دستانشان چیزهای مرده دارند. اما کسانی که خود را از چهارچوبه منطق دور می‌کنند و به درون زندگی می‌پرند. قادر به درک راز حیات هستند به این دلیل است که سوترا می گوید: تمام اصول منطق را بشکنید... شما باید بخاطر آورید که فلاسفه کسانی هستند که سعی دریافتن حقیقت زندگی به مدد عقل دارند. تاکنون نتوانسته‌اند هیچ چیز کشف کنند هزاران کتاب نوشته‌اند. اما کتاب‌های آنها فقط بازی با کلمات است. آنها برای تفسیر کلمات نگاشته شده‌اند. و شبکه‌ای از کلمات را زیرکانه و وسیع گسترده‌اند. که مشکل می‌توان راه خروجی از آن پیدا نمود اما آنان هیچ چیز نمی‌دانند؛ اصلاً هیچ چیز. کسانی که حقیقت زندگی را می‌دانند حکما و عرفا هستند. اینان کسانی هستند که به جای تمرین زبانی ترفند هستی، درون آن غوطه می‌خورند» (اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق: 404).

نقادی لجام‌گسیخته

اوشو با تمام نظام‌های فلسفی مخالف است بحث بر سر این نیست که فلان سیستم فلسفی مناسب و دیگری نادرست است، بلکه از منظر وی هرآنچه رنگ‌و‌بوی فلسفی گرفت غلط است و باید از آن دور شد. به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانی مخالف است. او معتقد است همه نظام‌های فلسفی بی‌فایده‌اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. نقطه ضعف این نظام‌های فلسفی آن است که همه آنها مرده‌اند. من صاحب هیچ نظام فلسفی‌ای نیستم. نظام فلسفی نمی‌تواند زنده بماند. من یک رونده‌ام. یک جریان مثل رود. من حتی نمی‌دانم که دیروز چه گفته‌ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمی‌کنم. من فقط پاسخگوی این لحظه‌ام. من پاسخگوی حرف‌های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی تنها همین لحظه است که واقعیت دارد(اشو، ریشه‌ها و بالها: 175).

آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکی منجر به رد دیگری است؟

همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه‌گشایی انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه‌گشایی انسان معنوی به سوی قرب الهی است. منطق و فلسفه برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک مقتبس از جهان‌بینی و بینش عالی است تفکر بزرگترین عطیه الهی است. تعقل انسان را از دیگران متمایز کرد. اگر تفکر را از انسان بگیرند نقطه تمایزی با دیگر موجودات( حیوانات ) ندارد. از این‌رو برای پیروزی و پایداری چه در حوزه عرفان و غیره می‌بایست فکر کرد تا صراط سالم را شناخت. بدون شک هیچ موفقیتی بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است دست‌کم کشف نشده است و پیروزی در جهان حاصل نشد، مگر در صراط یک تفکر و تأمل صحیح.

اوشو انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن می‌کند و می‌گوید: « گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن؛ بیشتر احساس کن. کمتر هوشمندی به خرج بده؛ بیشتر از شم خود مدد بگیر. فکر‌کردن فرایندی بسیار فریبنده است. باعث می‌شود احساس کنی داری کارهای مهمی انجام می‌دهی، اما فقط در هوا، در بالای ابرها، قصر می‌سازی. افکار، چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست » (اشو، الماس اشو:219).

معتقدیم منطق و فلسفه اگر سالم باشد بدون شک در امتداد عرفان است. عرفان اگر در طریق درست باشد از منطق و تعقل بالغ کمک‌ها گرفته است. عرفان بدون گذر از منزلگاه برهان به بی‌راهه می‌رود. انسان فقیر از تفکر و هوش، چگونه کاری را موفق به پایان می‌رساند. عرفان پویا به واسطه تفکر انتخاب می‌شود. انسان معنوی که صاحب یک سلوک درست است، مدیون عقل خویش است. عقل است که درست و نادرست را مشخص می‌کند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند:

« انما یدرک الخیر کله بالعقل و لادین لمن لاعقل له ». خیر و خوبی تماماً با عقل به دست می‌آید و کسی که عقل ندارد دین ندارد .

در جایی دیگر امام حسن مجتبی (ع) می‌فرمایند: « بالعقل تدرک الداران جمیعاً و من حرم من العقل حرمهما جمیعاً» با عقل است که هردو سرا به دست می‌آید. هرکه از عقل محروم باشد از هر دو سرا محروم است(ری‌شهری، 1377: 3874).

عقل و تفکر نه تنها در مقابل عرفان و طریقت نیست، بلکه در کنار هم و با جمع هم معنا می‌شوند.

این مهم در همان ابتدای انتخاب عرفان توسط انسان به کمک عقل و تفکر روشن است. عرفان به تفکر و منطق وابسته است تا هیچگاه از صراط راست خارج نشود و تفکر و منطق بالغ به عرفان محتاج است تا متعالی شود و پوسته ظواهر را بشکافد.

حال به سراغ اعتقاد اوشو و سانیاسین‌ها در مورد ادیان و مذاهب می‌رویم. وی در این موضع معتقد است. «مذهب سرکش است و انسان مذهبی عصاین‌گر. او برضد همه راست دینی‌ها، برضد همه سنت‌ها، ایدئولوژی‌ها به عصیان برمی‌خیزد. تنها عشق او، عشق به حقیقت است. همه عشق او برای دستیابی به حقیقت است. فقط چنین انسانی آن را می‌یابد» (اشو، الماس اشو:213).

وی به تمام انسان‌های مذهبی می‌گوید درون‌مایه جستجوگری شما نیکو است، اما کیشی را که برگزیده‌اید نادرست است او می‌گوید: « همه آیینی‌ها برپایه دستاویزی ساختگی بنا شده است. همه شیوه‌ها دروغین‌اند. آنها تنها یک موقعیت را پدید می‌آورند و انگیزه نیستند. می توان دستاویزهای تازه‌ای به بار آورده و دین‌های تازه‌ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه فرسوده می‌شوند. دروغ‌های کهنه از رنگ‌وبو می‌افتند و به دروغ‌های نوتری نیاز خواهدبود » ( اشو، مراقبه هنر وجد و سرور: 20) اما اینکه مکتب اوشو مصداقی از دروغ نوین است یا خیر برعهده خواننده بماند.

او تمام تعالیم عمیق اعتقادی – شریعتی اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامی را رها می‌کند و از دریای عمیق آموزه‌های اخلاقی – عرفانی اسلام تنها صوفیگری باطله را می‌بیند و کار را به‌جایی می‌کشاند که اسلام را بدون صوفیگری فاقد حیات و ارزش می‌پندارد.

وی ماجرای تابناک بعثت پیامبر اسلام را این‌گونه معرفی می‌کند: « سال 610 میلادی محمد در غاری در کوهستان حرا بود. همین که نخستین تجربه معنوی‌اش را درک کرد از اینکه مبادا دیوانه یا شاعر شده باشد ترسید. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت: اندوهی دارم. من شاعرم یا جن‌زده؟ او حتی برای از بین‌بردن خود به فکر پرت‌کردن خود از صخره‌های بلند هم افتاده بود. این حالت برای او مثل یک ضربه روحی قوی مثل نیروی بزرگی از عشق بود، او به مدت سه روز مدام در حال لرزیدن بود. طوری‌که انگار به تب عمیق و خطرناکی مبتلا شده بود. او ترسیده بود فکر می‌کرد که شاعر یا دیوانه شده است. در اثر این تجربه در محمد چشمه‌ی صوفیگری جوشیدن می‌گیرد. همیشه هردوحالت شاعری و دیوانگی با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و دیوانه بود. او دیوانه و عارف شده بود» (همان، ص 37).

اما هنگامی که پیامبر اکرم (ص) در کوه نور غار حرا به بعثت برانگیخته شد. هیچ‌گاه لقب صوفیگری به خود نداد و آموزش‌هایش را در مسیر صوفی‌گری معرفی کرد. اوشو همانند کافران و دشمنان پیامبر اکرم (ص) در عصر ظهور اسلام پیامبر را متهم به دیوانگی و شاعری می‌کند با این تفاوت که آنان به‌طور مستقیم پیامبر را دیوانه و شاعر و ساحر می‌خواندند و اوشو در لوای تجربه معنوی و حالات شاعری و صوفیگری.

در قرآن‌کریم می‌خوانیم: «ما علمنه الشعر و ما ینبغی له ان هو الاذکر و قرآن مبین» (سوره یس: 69) ما هرگز شعر را به او پیامبر نیاموختیم و شایسته او نیست که شاعر باشد این کتاب آسمانی، فقط ذکر و قرآن مبین است.

در قرآن‌کریم به کررات به این نکته اشاره‌شده که کفار پیامبر اسلام و پیامبران هم عصر خود را دیوانه و ساحر و شاعر می‌خواندند در حالی‌که واقعیت چیز دیگری بود. خداوند در قرآن‌کریم می‌فرمایند: «کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحرا و مجنون» (سوره ذاریات: 52).

این‌گونه است که هیچ پیامبری به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند او ساحر است یا دیوانه. همچنین در سوره قمر آیه (9) کفار به حضرت نوح گفتند که تو دیوانه‌ای و در سوره شعرا آیه (27) حضرت موسی را دیوانه خطاب کردند. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمان می‌دهد که به کفار این‌گونه بگو: « فذکرفما انت بنعمت ربک بکاهن و لا مجنون ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون» (سوره طور: 29 و 30).

پس تذکر کرده که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی، بلکه آنها می‌گویند او شاعری است که ما انتظار مرگش را می‌کشیم. خداوند در جایی دیگر می‌فرمایند: « و انه لقول رسول کریم و ما هو بقول شاعر قلیلاً ما تومنون» (سوره حاقه:40 و 41) این قرآن گفتار رسول بزرگواری است و گفته شاعری نیست و کمتر ایمان می‌آورند.

اوشو می‌گوید: « محمد در قرآن می‌گوید که حتی موسی نیز وقتی با خدا ملاقات می‌کرده ردای پشمی می‌پوشید وقتی او با خدا سخن می‌گفت ردای پشمی به تن می‌کرد. اما چرا ؟

اینجا یک نماد‌گرایی عمیق وجود دارد و آن این است که پشم لباس حیوانات است و صوفی باید به بی‌گناهی یک حیوان برسد. باید به بی‌گناهی اولیه برسید. باید همه انواع مدنیت را کنار بگذارد.

او باید هرگونه آداب و رسوم و فرهنگی را کنار بگذارد. باید هرنوع شرطی‌شدن را به فراموشی بسپارد. او باید دوباره حیوان بشود. در این صورت این نماد معنای خودش را پیدا می‌کند. وقتی انسان حیوان بشود نه تنها سقوط نمی‌کند، بلکه به مرتبه‌ی بالاتری می‌رسد. وقتی انسان حیوان می‌شود واقعاً حیوان نیست؛ وجود دیگری است شما سقوط نمی‌کنید. وقتی انسان حیوان شد قدیس می‌شود » (اشو، آواز سکوت: 8).

در قرآن‌کریم هیچ آیه صریحی دال بر پوشیدن ردای پشمی توسط حضرت موسی هنگام ملاقات با خدا دیده نمی‌شود و اگر هم اینچنین باشد این سوال مطرح است که آیا قصد حضرت رسیدن به بی‌گناهی حیوان بوده‌ است و هدف متعالی حضرت بنابر عبارات اوشو حیوان شدن بود. زیرا وقتی انسان حیوان می‌شود قدیس می‌شود!

ضمناً اوشو به‌طور کلی وجود گناه را منکر می‌شود و گناه را ترفندی برای به سلطه کشیدن مردم می‌داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهی وجود نداشته باشد؛ پس دلیلی ندارد انسان خواهان رسیدن به بی‌گناهی حیوان باشد و ریاضت‌ها را به‌جان بخرد. وی در نفی وجود گناه می‌گوید: « گناه یکی از قدیمی‌ترین ترفندها برای سلطه بر مردم است. آنها در تو احساس گناه ایجاد می‌کنند. آنها ایده‌هایی بس احمقانه به خودت می‌دهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستی. سپس گناه به‌وجود می‌آید و همین که گناه به‌وجود آمد تو به دام افتادی. گناه راز کاسبی همه به اصطلاح ادیان شرک است» ( اشو، الماس‌ اشو: 258). اگر گناه ترفند ادیان شرک است و احساس گناه یک احساس کاذب است دلیلی نیست انسان خواهان بی‌گناهی همچون حیوان باشد و اگر گفتار اوشو درست باشد بواسطه تمجید و ترغیب رسیدن سایناسین‌ها به بی‌گناهی حیوان، خود و مکتبش مصداقی از کسانی می‌شوند که خواهان به اسارت کشیدن انسانها هستند.

 

------------------------------------------------------------

فهرست منابع

1. قرآن‌کریم.

2. اوشو، (1384) آواز سکوت، ترجمه میرجواد سید حسینی. هودین چاپ اول.

3. اوشو، (1382) الماس اشو، ترجمه مرجان فرجی. فردوس. چاپ چهارم.

4. اوشو، (1381) ضربان قلب حقیقت مطلق، ترجمه دکتر لوئیز ( مرضیه ) شنکایی. فردوس. چاپ اول.

5. اوشو، (1382) ریشه ها و بالها، ترجمه مسیحا برزگر. آویژ. چاپ اول.

6. محمد محمدی ری شهری (1377) میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیمی. دارالحدیث. چاپ اول.

7. اوشو، (1380) مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهری نیا. فردوس. چاپ اول.

8. اوشو، (1382) اینک برکه ای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان. نگارستان. چاپ دوم.

 

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب سایبان خود ساخته عرفان مدرن

کتاب سایبان خود ساخته عرفان مدرن

این کتاب با هدف عرضه صحیح و دفاع معقول اندیشه عرفانی و زدودن پیرایه‌های موهم، موهن و فراگیر عرفان و معنویت‌های نوظهور...

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS