نویسنده: نیرالسادات سیداصفهانی
رسیدن به غنای نفسانی، کمال انسانی، آزادگی، رستگاری، سعادت و رفاه همواره از اهداف انسان در حیات بشری بوده است. هر کدام از این اهداف به تناسب بینشهای متفاوت نسبت به هستی، معانی متفاوتی داشته است.
کسی که قلمرو دیدش نسبت به هستی و آفرینش، محدود به کسب لذائذ دنیوی و ثروتهای زودگذر باشد، رفاه و سعادت را نیز در همین محدوده معنا میکند و با از دست دادن آنها، سرخورده و افسرده و با به دست آوردن آنها سیراب و سرمست میشود. ولی به میزانی که نظرش از این محدوده والاتر و وسیع تر گردد، لذتهایش از جهان هستی، معنا و مفهوم جدیدی مییابد، گاه نهایت درد را لذت میشمرد و محرومیت و سختی را فرصت. در آنچه از دست میدهد شاکرتر است. بدست آوردن را به چشم امتحانی در چگونه دادن میبیند. خود را همواره در حریم خلوت یار مییابد و عالم را محضر خدا. با این نظر، امتحانهای الهی را به جان میخرد و آنها را به چشم بستری مینگرد برای تعالی خود. چنان که عاشورا را جمیل میبیند. کدامین نظر میتواند از دست دادن برادری عزیز و فرزندانی رشید را، «جمیل» و در بارگاه الهی «قلیل» ببیند.
غنای نفسانی میخواهد، تا از دست دادن را یافتن بشناسی. با کدام حبل، میتوان به چنین غنای نفسانی رسید. امام خمینی(ره) در کتاب ارزشمند «چهل حدیث» در بیست و هفتمین مبحث آن، با توسل به فرمایش امام صادق(ع) رسیدن به غنای نفسانی را در پرتو ایجاد «حضور قلب در نماز» معرفی میکند که در مقاله حاضر پیرامون این موضوع سخن گفته شده است. اینک با هم آن را از نظر میگذرانیم.
امام جعفر صادق(ع) فرمود: «در تورات نوشته شده است: ای پسر آدم، با تمام وجود و توجه و فراغت، مرا عبادت کن تا قلبت را از بی نیازی پرکنم و تو را در رسیدن به نیازت رها نکنم. آنگاه من نیز راه فقر و ناداری را برتو ببندم و دلت را از خوف خویش پرکنم و اگر با تمام وجود و توجه عبادتم نکنی، دلت را از گرفتاریهای دنیا پرکنم ونیازت را برآورده نسازم و تو را در راه رسیدن به خواستههایت رها کنم.» (کافی، ج 2، کتاب الایمان و الکفر ج 1)
در این حدیث، رهایی از غیر حق به عنوان یکی از عوامل موثر در ایجاد حضور قلب در نماز، معرفی شده است. «رهایی و فراغت» یعنی با تمام وجود و با آسودگی فکر و خیال عبادت کردن و آن ایجاد نمی شود مگر با ایجاد [«فراغت وقت» و «فراغت قلب»]
فراغت وقت
ایجاد فراغت وقت، یعنی انسان در هر شبانه روز وقتی را برای عبادت مشخص کند. چنان که برای کسب مال، مطالعه و مباحثه خود همواره وقتی میگذارد، برای نمازش نیز در اوقات فضیلت، وقتی را مشخص کند تا در آن وقت، فارغ از امور دیگر باشد و بتواند با حضور قلب، نماز بخواند. زیرا عبادت خداوند بدون حضور قلب، ارزشی ندارد.
رسول اکرم(ص) هنگام مرگ فرمودند: از من نیست، کسی که نمازش را سبک بشمارد. (فروع کافی، ج 3، ص 269)
همچنین به نقل از امام کاظم(ع) است که فرمود: هنگامی که زمان وفات پدرم رسید ایشان فرمودند: «شفاعت ما شامل حال کسانی که نمازشان را سبک بشمارند، نمی شود.» (همان، ج 3، ص 270)
امام خمینی در تبیین این دو حدیث میفرمایند: و اخبار در این زمینه بسیار است ولی برای اهل اعتبار همین بس است. خدا میداند که انقطاع از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله- و خروج از تحت حمایت آن سرور چه مصیبت عظیمی است! و حرمان از شفاعت آن سرور و اهل بیت معظم او چه خذلان بزرگی است! گمان مکن که بدون شفاعت و حمایت آن بزرگوار کسی روی رحمت حق و بهشت موعود را ببیند. اکنون ملاحظه کن مقدم داشتن هر امر جزئی بلکه نفع خیالی را بر نماز که قره العین رسول اکرم(ص) و بزرگ وسیله رحمت حق است و اهمال کردن درباره آن و به آخر وقت انداختن بدون عذر و حفظ ننمودن حدود آن آیا تهاون و استخفاف است یا نیست؟ اگر هست بدان که به شهادت رسول اکرم(ص) و شهادت ائمه اطهار(ع) از ولایت آنها خارج و به شفاعت آنها نایل نشوی. اکنون ملاحظه نما اگر احتیاج به شفاعت آنها داری و مایلی که از امت رسول اکرم(ص) باشی، بزرگ بشمار این ودیعه الهیه را و اهمیت بده به آن والاخود دانی. خدای تعالی و اولیاء او بی نیازند از عمل من و تو، بلکه بیم آن است که اگر اهمیت ندادی منجر به ترک آن شود و از ترک به جحود رسد که کارت یکسره شود و به شقاوت ابدی و هلاکت دائمی رسی.
فراغت قلب
فراغت قلب مهم تر از فراغت وقت است و بلکه فراغت وقت مقدمه ای برای فراغت قلب است. فراغت قلب یعنی هنگامی که انسان عبادت میکند توجهش را از امور گوناگون و خاطرات مختلف فارغ و آزاد کند و قلبش را خالص و به سمت عبادت و مناجات با حق تعالی هدایت کند تا بتواند با حضور قلب نماز بخواند.
ولی بدبختی آن است که ما تمام افکار متشتته و اندیشههای متفرقه را ذخیره میکنیم برای وقت عبادت.
همین که تکبیره الاحرام نماز را میگوییم گویی در دکان را باز کردیم یا دفتر محاسبات را گشودیم یا کتاب مطالعه[را] مفتوح نمودیم، دل را میفرستیم به سوی اشتغال به امور دیگر و از عمل، بکلی غافل شده. یک وقت به خود میآییم که به حسب عادت به سلام نماز رسیدیم. حقیقتاً این عبادت فضاحت آور و این مناجات شرم انگیز است.
عزیزم! تو مناجات با حق را مثل تکلم با یک نفر بندگان ناچیز حساب کن.چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان سهل است با یک نفر از بیگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشی مادام که با او مذاکره میکنی. از غیر غافلی و با تمام توجه به او مشغولی، ولی در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولی النعم و پروردگار عالمیان بکلی از او منصرف و غافلی و به دیگر امور متوجهی؟! آیا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است؟ یا تکلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضی الحاجات بیشتر است؟ آری من و [شما] مناجات با حق را نمیدانیم چیست.
تکالیف الهیه را سربار امور میدانیم. البته امری که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگانی گردید، در نظر اهمیت نخواهد داشت. باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیاء پیدا کرد تا کار اصلاح شود.
همه بدبختی ها از ضعف ایمان و سستی یقین است. ایمان سید بن طاووس-رضی الله عنه - او را به جایی میرساند که روز اول تکلیفش را عید میگیرد برای آنکه حق تعالی اجازه ورود مناجات به او مرحمت کرده و او را مخلع به خلعت تکلیف فرموده. حقیقتاً تصور کن این چه قلبی است که این قدر نورانیت و صفا دارد!اگر عمل این سید جلیل برای تو حجت نیست، کار سید الموحدین و اولاد معصومین اوکه برای تو حجت است. نظر کن درحال آن بزرگواران و کیفیت عبادات و مناجاتهای آنها، یعنی از آنها در وقت نماز رنگ مبارکشان تغییر میکرد و پشت مبارکشان میلرزید از خوف آنکه مبادا در امر الهی لغزشی شود با آنکه معصوم بودند.
از حضرت مولی معروف است که تیری به پای مبارکش رفته بود که طاقت بیرون آوردن نداشت ، در وقت اشتغال به نماز بیرون آوردند و اصلاً ملتفت نشد.
عزیزم! این مطلب از امور ممتنعه (محال) نیست. نظیر آن در امور عادیه برای مردم بسیار اتفاق میافتد. انسان درحال غلبه غضب و غلبه محبت گاهی از هر امری غافل میشود. یکی از دوستان موثق ما میگفت:«وقتی با جمعی از اوباش در اصفهان منازعه کردیم، دربین اشتغال به زد و خورد میدیدم بعضی از آنها مشت به من میزنند؛ نفهمیدم چیست، بعد که فراغت حاصل شد و به خود آمدم معلوم شد با کارد چندین زخم به من زدند که از آثار آن تا چندی بستری بودم؛ البته نکته آن هم معلوم است. وقتی که نفس توجه تام به یک امری پیدا کرد از ملک بدن غافل میشود و احساسات از کار میافتد و همش، هم واحد میشود. ما خود درجنگ و جدال مباحثات -نعوذ بالله منها - دیدیم که اگر در مجلس، هر امری واقع شود از آن بکلی غافل هستیم. ولی افسوس که ما به هر امری توجه تام داریم جز به عبادت پروردگار، و از این جهت استبعاد میکنیم. (2)
رهایی قلب از غیر حق
پرواز خیالات، یکی از گرفتاریهای نمازگزار درحضور قلب است. هرگاه نمازگزار بتواند با کمی مواظبت، اختیار حواسش را داشته باشد و هرگاه تمرکزش به مطلبی رفت، بتواند مجددا کنترل کند، پس از گذشت مدت زمانی با تکرار این عمل، حضور قلب در نماز ایجاد میشود؛ حضور قلبی که روح و حقیقت نماز محسوب میشود و بدون آن عبادت هیچ قیمت ندارد. چنان که حضرت باقر و صادق - علیهما السلام- فرمودند:«آن مقدار از نماز که حضور قلب داشته باشی، برایت میماند. پس هرگاه، تمام نماز را غلط به جا آوری یا از آدابش غافل شوی، آن نماز به روی صاحبش پیچیده و پرتاب شود. (فروع کافی، ج 3ص 363)
در حدیثی نیز حضرت امیر(ع) میفرمایند: «هیچ یک از شما نباید درحالت کسالت و خواب آلودگی برای خواندن نماز بایستد و نباید به خودش فکر کند. زیرا که او در محضر پروردگار است و جز این نیست که از نماز آنچه که قلبش به او توجه دارد، مورد قبول قرارمی گیرد. (وسایل الشیعه، ج4، ص687)
امام صادق(ع) میفرماید: «وقتی که مشغول نماز میشوی، مثل کسی نماز بخوان که گویی با نماز وداع میکند و میترسد که دیگر به آن نرسد. سپس چشمت را به محل سجودت بدوز. پس اگر بدانی هنگام نماز کسی در راست و چپت هست، نمازت را نیکو به جا میآوری. بدان که تو پیش روی کسی ایستاده ای که او تو را میبیند و تو او را نمیبینی. من آن مومنی را دوست دارم که هنگامی که برای خواندن نماز واجبی میایستد، باتوجه و حضور قلب به سوی خدا روی آورد و قلبش را به کار دنیا مشغول نکند. (همان، ج4، ص685)
امکان ندارد بنده ای در نماز با قلبش به خدا رو آورد، مگر آنکه خداوند نیز با وجهش به او رو میکند. آنگاه پس از حب خدا، محبت قلوب مومنان را نیز از آن خود کرده است.
اکنون ببین این چه بشارتی است که صادق آل محمد(ص) به مومنین میدهد! افسوس که ما بیچارههای محجوب از معرفت، از توجه به حق تعالی بی بهره ایم و از دوستی ذات مقدس او اطاعی نداریم و دوستی حق را قیاس میکنیم به دوستی بندگان. اهل معرفت میگویند حق تعالی برای محبوب خود رفع حجب میکند و خدا میداند که در رفع حجب چه کرامتهایی است! غایت آمال اولیاء و نهایت مقصد آنها همین رفع حجب بوده. جناب امیرالمومنین(ع) و اولاد معصومین آن بزرگوار در مناجات شعبانیه عرض میکنند: «الهی هب لی کمال انقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاءنظرها الیک، حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الی معدن العظمه، و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک.»
خداوند این نورانیت بصیرت قلوب که اولیا از تو خواستند و خواهش نمودند به نورانیت آن واصل به تو شوند چه بصیرتی است؟ بارالها! این حجب نور که در لسان ائمه معصومین ما متداول است چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عز قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا! ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم و جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگراطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هشیار فرما.
حضرت صادق(ع) میفرماید: کسی که دو رکعت نماز بخواند در حالی که بداند چه میگوید، نماز را در حالی ترک میکند که میان او و خداوند گناهی نمی ماند و آمرزیده میشود، نیز از پیامبراکرم(ص) روایت است که فرمود: دورکعت نماز کوتاه با تفکر، بهتر از عبادت یک شب است.(وسایل الشیعه، ج4، صص 688، 686)
مراتب حضور قلب در نماز
حضور قلب به دو قسمت تقسیم میشود: 1- حضور قلب در عبادت 2- حضور قلب در معبود که هرکدام مراتبی دارند.
حضور قلب در عبادت
عبادت اسراری دارد و به طور اجمال انسان باید بداند در تمام عبادات از وضو و غسل گرفته تا نماز و روزه و حج، ثنای معبود را میکند، گرچه نداند چه ثنایی میکند و چه اسمی از اسماء حق را میخواند. کافی است بداند که ثنای کامل مطلق را میکند و امر آن بارگاه است که چنین ثنایش کند. پس نتیجه میگیریم که:
1. انسان باید بداند که اجمالاثنای معبود را میکند.
2- توجه به معانی الفاظ نماز و دعا کند.
3- اسرار عبادات را بفهمد.
4- کیفیت ثنای معبود رابشناسد.
حضور قلب در معبود
1- حضور قلب در تجلیات افعالی
2- حضور قلب در تجلیات اسمایی و صفاتی
3- حضور قلب در تجلیات ذاتی
و هر کدام از اینها 4 مرتبه دارند. 1- مرتبه علمی 2- مرتبه ایمانی 3- مرتبه شهودی 4- مرتبه فنایی
در اینجا دو بعد از این مراتب را بیان میکنیم.
1- حضور قلب در تجلیات افعالی: یعنی اینکه در مرتبه علمی شخص عابد باید بداند که تمام مراتب وجود و مشاهد غیب و شهود، پرتو فیض تجلی ذات اقدسند و از عالم طبیعت گرفته تا ملکوت اعلی، همگی به یک نحو در پیشگاه مقدس الهی حاضرند و همه آنها پرتو جلوه مشیت اویند. پس عابد سالک پس از دانستن این مطلب میفهمد که خود و عبادت و علم و اراده و قلب و حرکات قلب و ظاهر و باطنش همه در پیشگاه مقدس، حاضرند بلکه همه نفس حضورند.
2- در مرتبه ایمانی: پس از مرتبه علمی باید در مرتبه ایمانی نیز برهانات علمی را در لوح قلبش بنگارد. در این مرتبه باید از ریاضتهای علمیه و عملیه شرعیه کمک بگیرد تا «حضور قلب در تجلی افعالی را ایماناً کسب کند و هرگاه بهرهای از این تجلیات افعالی با مجاهدات و تقوای قلب و ریاضات، شهوداً برای قلبش حاصل شود به مرتبه شهودی رسیده است. هرگاه قلبش یکسره آینه تجلیات گردد و برای سالک حالت فنا دست دهد، به مرتبه فنایی رسیده است و اگر قابلیت قلب سالک از پرتو فیض اقدس، بیش از فنا باشد مورد تجلیات اسمائیه قرار میگیرد و همان مراتب چهارگانه را طی میکند تا به فنای صفاتی نایل شود و به اسمی از اسماء الهیه فانی میگردد و بسیاری از اهل سلوک در همین مرتبه باقی میمانند و به خود نمی آیند. اگر همین قابلیت و استعداد قلب سالک بیش از این اندازه باشد مورد تجلیات ذاتیه قرار میگیرد تا پس از طی 4 مرتبه، فنای ذاتی و فنای تام را کسب میکند: «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد و قع اجره علی الله» (نساء آیه 100)
صورتهای باطنی عبادات
آیات بسیاری در قرآن کریم، مبین وجود صورتهای باطنی عبادات است که از آن جمله است: «در روز قیامت هر کس هر عمل نیکی را انجام داده باشد آن را حاضر و مجسم مشاهده میکند و کسانی که به گناهان، آلوده شده اند دوست دارند، میان آنها و گناهانشان مسافت و فاصله بسیار زیادی وجود میداشت.» (آل عمران/ 30)
«در آن روز مردم از قبرها پراکنده، بیرون آیند، تا نتیجه اعمال خود را ببینند.» (زلزال/ 6»
«پس هر کس بقدر ذره ای کار خیر انجام داده، خواهد دید و هر کس ذره ای کار زشت انجام داده باشد آن را میبیند.» (زلزال/ 8) آیات ذکر شده، بیانگر این حقیقت است که هر یک از اعمال و اعتقادات ما در آن دنیا دارای حیات و صورت و باطنی ملکوتیاند.
هرگاه این اعمال، نیکو باشند، به صورتهای نورانی و نیکو منظر ظاهر میشوند که باعث نشاط و آرامش صاحبش میشوند و هرگاه این اعمال، سیئه و همراه با اعتقادات باطله باشند به صورتهای زشت، ظاهر گشته و موجب اندوه صاحبش میشوند.
امام صادق(ع) میفرماید: کسی که نمازهای واجب خود را در اول وقت و با رعایت حدود آنها، به جا آورد، فرشته ای این نماز را در حالی که به صورت سفید و پاکیزه است، بالامی برد. در این حال «صورت نماز» زبان گشوده و میگوید: خداوند حفظت کند، چنان که مرا حفظ کردی آنگاه فرشته کریمی چنین نمازی را به امانت میگیرد و هرگاه کسی نمازش را بدون دلیل، بعد از وقت نماز و بدون رعایت حدود آنها، بخواند فرشته ای آن را که به شکلی سیاه منظر شده، بالامی برد، در حالی که فریاد میکند: خداوند ضایعت کند، چنان که مرا ضایع کردی و مراعات حالت را نکند، چنان که مراعاتم نکردی. (وسایل الشیعه/ 3/ 90)
امام خمینی(ره) میفرمایند: بر هر انسان مومن به عالم غیب و اخبار انبیاء و اولیاء و اهل معرفت و علاقه مند به حیات ابدی و زندگانی جاویدان لازم است که با هر زحمتی و ریاضتی هست، اصلاح اعمال خود را بنماید و پس از آنکه ظاهر و صورت آنها مطابق قواعد اجتهادیه یا رای فقهاء- رضوان الله علیهم- گردید، به اصلاح سیرت و باطن آنها کوشد و هر قدر میتواند جدیت کند که لااقل واجبات را با حضور قلب بیاورد و اصلاح نقایص آنها را نیز با نوافل کند، چنان که در احادیث شریفه است که نوافل، جبران فرائض را میکند و سبب قبول آنها میشود.
حضرت صادق(ع) فرمود: «بالامی رود برای مرد از نماز چهار یک یا هشت یک یا نصفش یا بیشتر به قدری که سهو نموده، ولی خدای تعالی تمام کند آن را به نافله ها.» (وسایل الشیعه، ج 3، ص 54)
و از این قبیل روایات بسیار است و معلوم است ماها خالی از سهو و نسیان و اختلال حواس و دیگر امور منافی با نماز یا کمال آن نیستیم، و خدای تعالی به لطف کامل خود نوافل را قرارداده تا جبران نقایص آن را بنماییم و البته لازم است حتی الامکان غفلت از این امر نکنیم و نوافل را ترک ننماییم.
در هر حال ای عزیز! قدری از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن. بترس از آنکه اعمالی را که به خیال خودت عمل صالح است از قبیل نماز و روزه و حج و غیر آن، خود اینها اسباب گرفتاری و ذلتت شوند در آن عالم، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بکش و خودت میزان اعمالت را برپا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و صحت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت داری، و اگر در اینجا خود را محاسبه نکنی و حساب خودت را درست نکنی در آنجا که به حسابت رسیدگی میشود و میزان اعمال برپا میشود مبتلا به مصیبتهای بزرگ میشوی. بترس از میزان عدل الهی و به هیچ چیز مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده و قدری به صحیفه اعمال اهل بیت پیغمبر- علیهم السلام- که معصوم از گناه و خطا بودند مراجعه کن و تفکر در آنها کن. ببین چقدر کار سخت است و راه تاریک و باریک! اکنون ملاحظه این حدیث شریف بکن وحدیث مفصل را از این مجمل بخوان.
غنای قلب در سایه عبادت با توجه
غنا، یکی از صفات ذاتیه ذات مقدس حق جل و علا- است و از اوصاف کمالیه نفس انسان است و به جز در پیشگاه مقدس باری تعالی غنای حقیقی را نمیتوان یافت.
هیچ گاه، ثروتمندی و مالداری، غنای نفسانی نمیآورد و یا به بیانی دیگر، کسانی که غنای نفسانی ندارند، بیشتر به داشتن مال و منال و ثروت حرص میورزند. هر چه توجه قلب به غیر حق و هر چه توجه باطن به عمران و آبادانی دنیا باشد، نیازمندی اش به غیر بیشتر میشود و صاحبان ثروت هر چند ظاهرا بی نیاز قلمداد میشوند ولی حقیقتا هر چه ثروتشان بیشتر گردد، احتیاج و نیازمندیشان نیز روزافزون شود. پس بنا به فرمایش امام خمینی(ره) «ثروتمندان، فقرایی هستند در صورت اغنیاء و نیازمندانی هستند در لباس بینیازان.»
و هر چه وجهه قلب به تدبیر امور و تعمیر دنیا بیشتر شد و علاقه افزون گردید، غبار ذلت و مسکنت بر او بیشتر ریزد و ظلمت مذلت و احتیاج زیادتر آن را فراگیر و بالعکس اگر کسی پشت پا بر علاقه مندی دنیا زد و روی دل و وجهه قلب را متوجه به غنی علی الاطلاق کرد و ایمان آورد به فقر ذاتی موجودات و فهمید که هیچیک از موجودات از خود چیزی ندارند و هیچ قدرت و عزت و سلطنتی نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتف ملکوتی و لسان غیبی شنید کریمه: «یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید»(6)[را]، آن وقت مستغنی از دو عالم شود و به طوری قلبش بی نیاز شود که ملک سلیمان در نظرش به پشیزی نیاید. اگر کلید خزائن ارض را به او تقدیم کنند اعتنا نکند، چنانچه در حدیث وارد است که جبرئیل کلید خزائن ارض را برای خاتم النبیین(ص) آورد از جانب حق تعالی و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نکرد و فقر را فخر خود دانست و جناب امیرالمومنین(ع) فرمود به ابن عباس که: «این دنیای شما در نظر من [پست]تر است از این کفش پر وصله» و جناب علی بن الحسین(ع) میفرماید: «من تانف میکنم که دنیا را از خالق دنیا بخواهم چه رسد که [از] مخلوق مثل خودم بخواهم».
و در سلسله رعیت نجم الدین کبری میگوید پس از قسمهای غلیظ و شدید که: «اگر مال و منال دنیا و بهشت و حور و قصور آخرت را به من بدهند و مجالست با اغنیاء را منضم به آن کنند و اگر شقاوت دنیا و آخرت را به من دهند و مجالست با فقراء را منضم به آن کنند و مرا مخیر کنند. اختیار مجالست با فقراء میکنم و عار مجالست با اغنیاء را به خود نمی خرم. والنار خیر من العار». آری آنها دانند که توجه به خزائن دنیا و مال و منال آن و مجالست با اهل آن چه کدورت و ظلمتی در قلب ایجاد کند و اراده را چطور ضعیف کند و ناچیز نماید و قلب را نیازمند و فقیر نماید و از توجه به نقطه مرکزیه کامل علی الاطلاق غافل نماید. ولی وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و اعراض از غیر او کردی و خانه را به دست غاصب ندادی، خود صاحب خانه در آن تجلی میکند. البته تجلی غنی مطلق، غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب، مملو از بی نیازی شود. «ولله العزه و لرسوله و للمومنین»، اداره امور را خود صاحب خانه فرماید و انسان را به امر خود واگذار نفرماید و خود، متصرف در جمیع امور عبد شود بلکه خود او سمع و بصر و دست و پای او شود و نتیجه قرب نوافل پیدا شود.
در پایان اشاره ای مجدد به حدیث ابتدای مبحث میکنیم تا بتوانیم نتایج این حدیث را دریابیم. در این حدیث بنا به فرمایش امام صادق(ع) گفته شده بود:«ای پسر آدم، با تمام وجود و توجه و فراغت مرا عبادت کن تا قلبت را از بی نیازی پر کنم... و بر من است که راه فقر و ناداری را بر تو ببندم و دلت را از خوف خویش پر کنم و اگر با تمام وجود و توجه عبادتم نکنی دلت را از گرفتاری دنیا پر کنم و نیازت را برآورده نسازم و تو را در راه رسیدن به خواسته هایت رها کنم.»
آری هرگاه عظمت و حشمت حق، سراسر قلب انسان را فرا گیرد، انسان با خوف از حق تعالی، دیگر از غیر خدا نمی هراسد و برای غیر حق، عظمت و حشمت و تاثیری قائل نمی شود «ولاموثر فی الوجود الاالله» را قلبا مییابد.
و اگر دل گرفتار دنیا شود و از توجه به حق تعالی رویگردان شود، این غفلت، موجب تمامی بدبختی ها و کدورتهای قلبی شده و آن چنان حجاب غلیظی بین قلب و حق ایجاد میشود که دیگر نور هدایت در آن راه نمی یابد و از توفیقات الهی محروم میشود و ذل ذاتی و فقر حقیقی در انسان آشکار میشود.