نویسنده: حضرت آیتالله جوادی آملی
تکیه بر خدا
امیر مومنان(ع) میفرماید: "وای سبب اوثق من سبب بینک و بینالله ان انت اخذت به"، چه عامل ارتباطی قویتر از عامل ارتباطی خداست؟ به چه کسی میخواهی مرتبط بشوی؟ خودت که در معرض زوال هستی، دیگری نیز دستخوش زوال و نابودی است، به هر موجودی بخواهی تکیه کنی،آن هم در بستر مرگ است و با هر موجودی بخواهی مرتبط باشی، دست خوش تحول و دگرگونی و زوال است، هیچ رابطی قویتر از رابط بین تو و خدا نیست، زیرا هیچ قدرتی مانند قدرت خدا نیست. او با این ربط علوم و معارف را از یک سو و سجایای اخلاقی را از سوی دیگر میبخشد، تو نیز از آن بهره میگیری.
علی(ع) میفرماید: مردان الهی آزادند و چون رادمردند، در همه رویدادها به کسی اعتماد نمیکنند، اگر حادثههای دردناکی رخ بدهد و سانحههای اندوهباری پیش آید، تنها به خدا متکی میشوند و به او پناه میبرند، چون میدانند که زمام کارها به دست او است و منشا همه امور قضای الهی است: "و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بک، علما بان ازمه الامور و مصادرها عن قضائک"و اگر بخواهند از قدرتی استمداد کنند که این حوادث را برطرف سازد، همان قدرت حق است. آنان بنده حق هستند و از هر قیدی آزادند.
زنده کردن دل با موعظه
امیر مومنان(ع)میفرماید: جانت را با پند و اندرز زنده نگهدار و نگذار جانت در اثر غفلت بمیرد، "احی قلبک بالموعظه".
موعظه "جذب الخلق الی الحق" است، کششی است که در انسان پیدا میشود و او را به سمت فضیلتهای الهی سوق میدهد. عاملی که این کشش را ایجاد میکند واعظ، و شخصی که این کشش در او پیدا میشود، متعظ است. امام علی(ع) میفرماید: با کشش به سمت "الله" جانت را زنده نگهدار، نگذار روحت بمیرد، روحی که برای طبیعت کار میکند، روح مادیگرا و مرده است، زیرا طبیعت بیجان نمیتواند هدف بشر باشد، انسانی که طبیعت را رها کند و قبل از آن طبیعت و دنیا او را رها میکند، نباید به طبیعت دل ببندد.
زهد و بیرغبتی
علی(ع) میفرماید: با بیرغبتی به عالم طبیعت، دشمن درونی را از بین ببر، "وامته بالزهاده"، گرایش به طبیعت که گردنت را در غل و پایت را در زنجیر میکند، بمیران و جنبهای که تو را به ابد سوق میدهد، احیا کن.
آن حضرت درباره زاهدان میفرماید: عدهای در آمارگیری جزو مردم دنیا به حساب میآیند، ولی اهل دنیا نیستند که دنیا آنها را خریده باشد، "کانوا قوما من اهل الدنیا و لیسوا من اهلها".
آنان که آزادهاند، نه منزوی و دیرنشین، و به دنیا دل نبسته و در روز جهاد، سبک بار، تلاش و حرکت دارند، مردم را میبینند که قطع حیات ظاهری و مرگ جسمشان را بزرگ میشمارند، ولی این رادمردان مرگ قلب زندهها را بسیار مهمتر میدانند:
"یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم وهم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم".
امیر مومنان در جای دیگر میفرماید: تو خود را به دنیا مفروش و برای این که ببینی اهل راه هستی یا نه، خود را بیازمای. زهد تو و درستی ایمانت در این است که به آن چه در پیش خداست، مطمئنتر از آن باشی که در پیش تو است، "لا یصدق ایمان عبد حتی یکون بما فی یدالله سبحانه اوثق منه بما فی یده"اگر چیزی از کالای دنیا به دستت آمد، مسرورت نکند، زیرا سرور حکیم به چیز دیگر است و از دست دادن چیزی از متاع دنیا غمگینت نسازد، چون حزن حکیم در چیز دیگری است، نه در امر زودگذر، چنان که خدا فرمود: "الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم ولا هم یحزنون" اولیای الهی نه نسبت به آینده هراسناک هستند و نه نسبت به گذشته محزون.
تقویت دل با یقین
امیرمومنان(ع) میفرماید: جانت را با یقین تقویت نما، "وقوه بالیقین". کسی که شک میکند، ضعیف است، در معارف دین شک نکن، بدان که تو مسافر هستی، نبودی و آمدی و سپس خواهی رفت. به همان دلیل که به دلخواه خود نیامدهای، به دلخواه خود نیز نمیروی. در این میان راه را به تو نشان دادهاند و از تو خواستهاند که راه صحیح را برگزینی، تو خود در انتخاب راه مختار هستی.
نورانیت دل با حکمت
علی(ع) میفرماید: جان و شبستان روحت را با چراغ حکمت روشن کن،"و نوره بالحکمه". مراد از حکمت تنها شناخت مبدا و معرفت پایان عالم، شناخت رسولان و شناخت وظیفه نیست، بلکه مقصود از حکمت شناخت امور یاد شده و عمل به آنها است.
حضرت علی(ع) ابتدا انسان را با مسایل آشنا کرده، او را به فراگیری دستورات الهی راهنمایی میکند، سپس میفرماید: اکنون که از احکام الهی آگاه شدید، به آنها عمل کنید، بکوشید عامل باشید نه عالم، چون مهم عقل است نه علم. علم نردبان و وسیله عقل است که اگر به عمل برسد، عقل میشود.
اگر در آدمی نوری پیدا شد که زانوی غرایز سرکش را عقال کرد و تمام امیال و غرایز حیوانی او را مهار نمود، آن عقل است.
علی(ع) در یکی از جملههای بلند نهجالبلاغه میفرماید: چه بسا دانشمندانی که کشته جهل خویش هستند و علمی که همراه دارند، نفعی به حالشان ندارد: "رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه"
علم بدون عمل حجاب است و هر چه دانش بیشتر باشد، پرده حجاب غلیظتر خواهد بود، در کلمات عرفا آمده که علم حجاب اکبر است، چون علم موجود مجرد است و حجب موجود مجرد مهمتر از حجب موجود مادی است.
علم بیعمل همان جهل است، چنان که علی(ع) میفرماید: دانش خویش را جهل قرار ندهید، "لاتجعلوا علمکم جهلا" علم شما را فریب ندهد و باعث غرورتان نشود و به جای تواضع برای شما کبر و غرور نیاورد و به جای اطاعت زمینهساز عصیان و سرکشی نگردد، و به جای راهبری راهزن نشود، چون چنین علمی در حقیقت جهل است.
پس اگر در حکمت عملی به مسایلی حکیمانه علم پیدا کردید، با فراهم کردن عقل عملی آن علم را پیاده کنید، چون علمی که به عمل ننشیند، جهل است و علمی که راهنما نباشد، راهزن است.
سپس آن حضرت میفرماید: "ویقینکم شکا" یقین خود را به شک تبدیل نکنید. عصیان یقین را به شک مبدل میسازد و انسان شاک در شک خود سرگردان است، "بل هم فی شک یلعبون" و "وارتابت قلوبهم فهم فی ریبهم یترددون" دلهایشان به شک افتاده و در شک خود سرگردانند.
شاک راهی را طی نمیکند، بلکه مردد بوده، به بازی سرگرم است، پس باید به یقین عمل شود و یقینی که به عمل ننشیند، از نظر حکیم متاله شک است، شخصی که علم اخلاق را خوب بداند و مسایل اخلاقی را خوب بررسی کرده باشد، ولی در عمل لنگ باشد، شاک است نه متیقن. آن حضرت در ادامه میفرماید: "اذا علمتم فاعملوا و اذا تیفنتم فاقدموا"، هرگاه چیزی را دانستید، به آن عمل کنید و زمانی که یقینی به دست آوردید، براساس آن اقدام کنید.