دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ازدواج موقت در کتاب و سنت (قسمت دوم)

No image
ازدواج موقت در کتاب و سنت (قسمت دوم) نویسنده: جعفر سبحانى

هنگامى که ازدواج دائم براى همگان میسر نیست و زمینه فحشا و هرزگى در جامعه روبه فزونى است، ازدواج موقت راهکارى مناسب براى حل مشکلات جنسى جوانان و پیشگیرى از فساد و مبارزه با آن است.


خداوند مى فرماید:
لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فریضة،((102)) اگر زنان را قبل از آمیزش یا تعیین مهر، طلاق دهید، گناهى بر شما نیست.
از این رو گفته اند که ذکر مهریه در ازدواج، مستحب است، زیرا هنگامى که پیامبر(ص)ازدواج مى کرد یا دختران خود و دیگران را تزویج مى نمود، در عقدشان از مهریه نام مى برد و عقد را بدون ذکر مهریه جارى نمى کرد.((103)) در جمله دوم، خداوند قبل از امر به عقد متعه تاکید مى کند که طرفین ازدواج بایستى پاک دامن باشند و نیت زنا نداشته باشند و از آنجا که عقد متعه گاهى از مسیرصحیحش خارج شده و رنگ زنا مى گیرد، خداوند دستور داده است که بایستى هدف از این کار، ازدواج باشد نه زنا.
ازدواج با کنیزان هم در معرض این است که رنگ ابتذال بگیرد، زیرا در مورد کنیزان روح ابتذال غالب است، از این رو خداوند سبحان ازدواج با کنیزان را نیز مقید به قیدمزبور کرده و فرموده است:
محصنات غیر مسافحات و لامتخذات اخدان،((104)) درحالى که پاک دامن باشند، نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهانى بگیرند.
بنابر این آغاز کردن سخن با دو جمله اى که مشتمل بر مفهوم متعه و ازدواج موقت هستند، قرینه اى است بر این که مراد از عبارت "فما استمتعتم"، عقد ازدواج است.
همچنانکه این دو جمله به سبب اشتمال بر مفهوم ازدواج متعه، وجود فاء تفریع برجمله "فمااستمتعتم به منهن" را توجیه مى کنند، زیرا "فاء" تفریع تنها در مواردى استعمال مى شود که کلام - هر چند به طور اجمال - مسبوق به آن مطلب باشد.
قرینه چهارم: تفسیر آیه به ازدواج موقت توسط صحابه گروهى از صحابه و تابعین، جمله "فما استمتعتم به منهن" را به ازدواج موقت تفسیرکرده اند که برخى از آنها را نقل مى کنیم:
1. حاکم روایتى را که خود از چند طریق، آن را صحیح مى داند از ابو نضره نقل کرده است:
ابن عباس به دنبال جمله "فما استمتعتم به منهن" عبارت "الى اجل مسمى" را آورد.راوى مى گوید: به او گفتم: ما آیه را چنین نمى خوانیم! ابن عباس گفت: "واللّه لانزلها اللّهکذلک"، یعنى: "سوگند به خدا که خداوند آیه را چنین نازل کرده است". ((105)) 2. عبد بن حمید و ابن جریر از قتاده روایتى نقل کرده است که:
ابى بن کعب آیه را چنین قرائت کرد: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى".((106))
3. ابن ابى داوود در "المصاحف" از سعید بن جبیر روایت کرده است که:
قرائت ابى بن کعب، چنین است: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى".((107)) بایستى این روایات را که نشان مى دهند عبارت "الى اجل مسمى" جزئى از آیه است، بر تاویل آیه و بیان معناى حقیقى آن حمل کرد، زیرا بدیهى است که قرآن ازهرگونه تحریف و زیاده و نقص، مصون است.
4. عبد بن حمید و ابن جریر از مجاهد نقل کرده اند که:
مراد از عبارت "فما استمتعتم به منهن"، ازدواج متعه است.
((108))
5. طبرى از سدى روایت کرده است:
تقدیر آیه چنین است: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى ف آتوهن اجورهن فریضة" و این، همان ازدواج متعه است. متعه یعنى اینکه مرد، زنى را باشرط ى تا وقت معین عقد کند و دو شاهد هم براى این کار قرار دهد و از ولى زن اجازه گیرد.
هنگامى هم که مدت عقد تمام شد، هیچ حقى نسبت به زن ندارد و زن هم هیچ حقى بر مرد ندارد. زن نیز بایستى رحم خود را استبراء کند(یعنى مطمئن شود حامله نیست. استبراء با دیدن خون حیض محقق مى شود و عده کنیز و همسرموقت بنا به نظر برخى) و بین آنها میراثى نیست و از یکدیگر ارث نمى برند.((109))
6. امام احمد حنبل با اسناد رجالش که همگى صحیحند، از عمران بن حصین نقل کرده است که:
نزلت آیة المتعة فی کتاب اللّه و عملنا بها مع رسول اللّه فلم تنزل آیة تنسخها و لم ینه عنها النبی حتى مات، ((110)) آیه متعه نازل شد و ما در زمان رسول خدا(ص) به آن عمل مى کردیم. آیه اى هم درنسخ آن نازل نشد و تا زمانى که پیامبر(ص) زنده بود از متعه منع نکرد.
7. طبرى در تفسیرش با اسنادى صحیح از شعبه از حکم روایت کرده است:
از او، از این آیه سؤال کردم که آیا نسخ شده یا نه؟ گفت:
نه.((111))
8. بیهقى از ابو نضره از جابر نقل کرده است:
قلت: ان ابن الزبیر ینهى عن المتعة و ان ابن عباس یامر بها، قال: على یدی جرى الحدیث تمتعنا مع رسول اللّه(ص) و مع ابی بکر فلما ولى عمر خطب الناس: ان رسول الل ه هذا الرسول، و ان القرآن هذا القرآن، و انهما کانتا متعتان على عهد رسول اللّه وانا انهى عنهما و اعاقب علیهما: احداهما متعة النساء ولا اقدر على رجل تزوج امراة الى اجل الا غیبته بالحجارة، و الاخرى متعة الحج،((112)) گفتم: چگونه است که ابن زبیر از متعه نهى و ابن عباس به آن امر مى کرد؟ گفت:جریان حدیث به دست من است. ما، در عهد رسول خدا(ص) متعه مى کردیم. اماچون عمربن خطاب به خلافت رسید خطابه اى ایراد کرد و در ط ى آن گفت:
رسول خدا(ص) در جاى خود و قرآن هم در جاى خود. در عهد رسول خدا(ص) دو متعه وجود داشته است که من آنها را منع و کسى را که به جاى آورد مجازات مى کنم، یکى متعه زنان، که من تحمل نمى کنم مردى با زنى ازدواج موقت کند مگر آنکه او را به شدت سنگسار مى کنم و دیگرى متعه حج.
روایات دیگرى هم در تفسیر آیه یاد شده وارد شده است که نشان مى دهند حلیت متعه استمرار دارد و یا نسخ شده است، زیرا نسخ، فرع براین است که آیه در موردازدواج موقت نازل شده باشد. این روایات از طرف صحابه و تابعین و در راس آنها ازامام امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت او نقل شده و آنها آیه یاد شده را به ازدواج موقت تفسیر کرده اند.
قرینه پنجم: اتفاق ائمه اهل بیت(ع) بر نزول آیه در مورد ازدواج موقت امامان اهل بیت(ع) اتفاق نظر دارند که آیه یاد شده، در مورد ازدواج موقت نازل شده و روایات وارد شده از طرف آنها در این زمینه به حد تضافر یا تواتر رسیده است که به ذکر دو روایت بسنده مى کنیم:
1. کلینى از ابوبصیر روایت کرده است:
از ابو جعفر در مورد متعه پرسیدم. فرمود:
نزلت فی القرآن "فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن فریضة"،((113)) در قرآن این آیه نازل شده که: "و زنانى را که متعه مى کنید، واجب است مهر آنها رابپردازید".
2. کلینى از عبدالرحمن بن ابی عبداللّه نقل کرده است:
سمعت ابا حنیفة یسال ابا عبداللّه عن المتعة، فقال: عن ای المتعتین تسال؟" فقال:سالتک عن متعة الحج فانبئنی عن متعة النساء احق هی؟ فقال: "سبحان اللّه اما تقراکتاب اللّه: فما استمتعتم به منهن ف آتوهن اجورهن فریضة، فقال ابوحنیفة، واللّه کانهاآیة لم اقراهاقط، ((114)) شنیدم ابوحنیفه از امام صادق(ع) در مورد متعه سؤال کرد.
ایشان در جواب فرمود:"عن ای المتعتین تسال؟"، یعنى: "از کدام متعه سؤال مى کنى؟" گفت: پیشتر از متعه حج سؤال کردم. اینک در مورد متعه زنان برایم بگو که آیا حق است ؟ امام فرمود:"منزه است خدا، آیا قرآن را نخوانده اى که فرموده است:
و زنانى را که متعه مى کنید،واجب است مهر آنها را بپردازید؟" ابو حنیفه گفت: گویى این آیه را تا به حال نخوانده بودم! قرینه ششم: تصریح صحابه به حلیت متعه بدون شک بررسى تاریخ این مساله در دوره بروز اختلاف نظر میان فقها، روشن مى سازد که هیچ کس منکر حلیت متعه نبوده است. تنها برخى قائل بوده اند که این حلیت استمرار داشته و برخى دیگر قائل بوده اند که این حلیت استمرار نداشته، بلکه منسوخ شده است. بهترین منبع اعتقاد آنها آیه یاد شده و تایید پیامبر(ص) بوده است.
پیشتر اسامى تعدادى از صحابه را که آیه فوق را به متعه تفسیر مى کردند ذکر کردیم.اینک اسامى صحابه اى را که به حلیت متعه قائل بوده اند - هر چند به منبع فتوایشان تصریح نکرده اند - مى آوریم. این اسامى را ابن حزم در "المحلى" آورده است.
وى مى گوید:
ازدواج متعه یعنى ازدواج موقت، جایز نیست. البته این ازدواج در عهد رسول خدا(ص) حلال بوده اما خداوند با زبان رسولش آن را قاطعانه تا روز قیامت نسخ کرده است. برخى از صحابه سلف "رضى اللّه عنهم" بعد از رحلت رسول خدا(ص) هنوزاعتقاد داشته اند که حلیت متعه ادامه دارد که عبارتند از:
اسماء دختر ابوبکر صدیق،جابر بن عبداللّه، ابن مسعود، ابن عباس، معاویة بن ابى سفیان، عمروبن حریث،ابوسعید خدرى، سلمة و معبد پسران امیة بن خلف. جابر بن عبداللّه نیز آن را ازتمامى صحابه در زمان حیات پیامبر(ص) و خلافت ابوبکر و تا اواخر خلافت عمر نقل کرده است و در این که آیا ابن زبیر نیز قائل به اباحه آن بوده یا نه، اختلاف نظر وجوددارد و از على روایت شده که در این زمینه توقف نموده و از عمر نقل شده که این ازدواج تنها در صورتى ممنوع است که دو شاهد عادل گواه بر آن نباشند و گرنه، حلال است.
از تابعین نیز، طاووس و عطاء و سعید بن جبیر و دیگر فقهاى مکه به استمرار حلیت متعه اعتقاد داشته اند. ((115)) سید مرتضى نیز در پاسخ به شاعرى که شیعیان را در این زمینه استهزاء کرده، به قول افراد فوق الذکر تکیه کرده است.
شاعر یاد شده چنین گفته است:
قول الروافض نحن اطیب مولد قول ات -ى ب خلاف ق ول محمد نکحوا النساء تمتعا فولدن من ذاک النکاح فاین طیب المولد سخن رافضى ها که مى گویند، پاک ترین فرزندانیم، سخنى است بر خلاف سخن پیامبر(ص). آنها با زنان، ازدواج موقت مى کنند و نتیجه چنین ازدواجهایى هستند. پس چگونه مى گویند ما پاک ترین فرزندانیم.
البته اینکه شیعه بگوید بهترین فرزندان هستند، به امر دیگرى برمى گردد و ربط ى به اینکه فرزندان ازدواج موقت باشند، ندارد، زیرا على رغم اتفاق نظر شیعه بر حلیت ازدواج موقت، این عمل بین آنها نادر است و کسى که با آنها معاشرت داشته باشد این مطلب را آشکارا در مى یابد. اما به پاسخ سید مرتضى توجه کنید:
ان التمتع سنة مفروضة ورد الکتاب بها و سنة احمد و روى الرواة بان ذلک قدجرى من غیر شک فی زمان محمد ثم استمر الحال فی تحلیلها قد صح ذلک فی الحدیث المسند عن جابر و عن ابن مسعود التقى و عن ابن عباس کریم المولد حتى نهى عمر بغیر دلالة عنها فکدر صفوذاک المولد لابل موالید النواصب جددت دین المجوس فاین دین محمد یعنى: متعه، سنتى قطعى است که در کتاب و سنت پیامبر(ص) وارد شده است. راویان روایت کرده اند که بدون شک این گونه ازدواج در زمان پیامبر(ص) جریان داشته است.
مطابق احادیث صحیح از جابر، ابن مسعود وارسته و ابن عباس خوش نسب،این حلیت پس از پیامبر(ص) هم استمرار داشته است، تا اینکه عمر بدون دلیل آن رامنع و شفافیت آن را از بین برد. نه، بلکه فرزندان ناصبى ها، دین مجوس را تجدیدکردند، پس کجاست دین محمد(ص).
پیشتر روایت ابن عباس و ابن مسعود را که حاکى از استمرار حلیت متعه بود، نقل کردیم، اینک روایت جابر که از صحیح مسلم نقل شده است:
مسلم در صحیحش از ابو نضره روایت کرده است:
کان ابن عباس یامر بالمتعة و کان ابن الزبیر ینهى عنها، قال:
فذکرت ذلک لجابر بن عبداللّه، فقال: على یدی دارالحدیث تمتعنا مع رسول اللّه(ص) فلما قام عمر، قال:ان الل ه کان یحل لرسوله ماشاء بما شاء و ان القرآن قد نزل منازله، فاتموالحج والعمرة للّه کما امرکم اللّه و ابتوا نکاح هذه النساء فلئن اوتى برجل نکح امراة الى اجل الا رجمته بالحجارة، ((116)) ابن عباس متعه را حلال مى دانست و ابن زبیر از آن نهى مى کرد. نزد جابر بن عبداللّهرفتم و مساله را جویا شدم. جابر گفت: جریان حدیث به دست من است. ما، در عهدرسول خدا(ص)، متعه مى کردیم. اما چون وقت خلافت عمر فرارسید، عمر گفت:خداوند آنچه را خواست بر رسولش حلال کرد و قرآن نیز جاى خود را دارد. حج وعمره را آن گونه که خدا دستور داده است انجام دهید و ازدواج با این زنان را قطعى کنید. اگر مردى را نزد من بیاورند که زنى را ازدواج موقت کرده باشد، او را سنگسارمى کنم.
عمر با تمسک به آیه شریفه: "فاتموا الحج و العمرة للّه"، خارج شدن از احرام را بین عمره و حج، نهى و در نتیجه حج تمتع را انکار کرد و با این سخن که: "ازدواج با این زنان را قطعى کنید"، ازدواج موقت را محکوم و منع کرد، اما اینکه عمر اولین کسى بود که دست به چنین کارى زد، چیزى است که به زودى به طور مفصل از آن سخن خواهیم گفت.
4. متعه در سنت پیامبر(ص) دلالت قرآن را بر حلیت متعه و استمرار آن تا به امروز، بیان کردیم. اینک وقت آن رسیده که در این زمینه در پرتو سنت نبوى به بحث بنشینیم که البته بخشى از آنها راهنگام تفسیر آیه متعه از طرف صحابه و تابعین ذکر کردیم. در اینجا به ذکر روایاتى ازصحاح و مسانید که بر حلیت متعه و استمرار آن دلالت دارند مى پردازیم:
1. حفاظ از عبداللّه بن مسعود نقل کرده است:
کنا نغزومع رسول اللّه و لیس لنا نساء، فقلنا: یا رسول اللّه الا نستخصی؟ فنهانا عن ذلک ثم رخص لنا ان ننکح بالثوب الى اجل ثم قراعلینا: یا ایها الذین امنوا لا تحرموا طیبات مااحل اللّه لکم، ((117)) با رسول خدا(ص) در غزوه اى شرکت داشتیم و زنان، با ما نبودند. عرض کردیم: اى رسول خدا(ص) آیا اجازه مى دهید خود را اخته کنیم؟ پیامبر(ص) ما را از این کار منع فرمود و اجازه داد تا توسط مهریه قرار دادن لباسى، ازدواج موقت کنیم. آنگاه این آیه را قرائت کرد: "اى کسانى که ایمان آورده اید، طیباتى را که خدا براى شما حلال کرده حرام نکنید".
غرض ابن عباس از تلاوت این آیه، محکوم کردن سخن کسى بوده است که بدون دلیل، این گونه ازدواج را حرام کرده بود.
بنابراین، ازدواج موقت از نظر ابن عباس، ازطیباتى بوده است که خداوند آن را حلال کرده است و کسى حق ندارد آنها را حرام کند.
2. مسلم از جابر بن عبداللّه و سلمة بن اکوع روایت کرده است:
خرج علینا منادی رسول اللّه(ص)، فقال: ان رسول اللّه(ص) قد اذن لکم ان تستمتعوا(یعنی: متعة النساء) وفی لفظ: ان رسول اللّه اتانا فاذن لنا فی المتعة،((118)) منادى رسول خدا(ص) نزد ما آمد و گفت: رسول خدا(ص) به شما اجازه داده که متعه کنید(یعنى متعه زنان)، و در نسخه اى دیگر آمده است: رسول خدا(ص) نزد ما آمد وبه ما دستور داد تا متعه کنیم.
3. مسلم از ابن جریج نقل کرده است:
اخبرنی ابوالزبیر، قال: سمعت جابربن عبداللّه یقول: کنا نستمتع بالقبضة من التمروالدقیق الایام على عهد رسول اللّه(ص) و ابی بکر حتى نهى عنه عمر فی شان عمروبن حریث، ((119)) ابو زبیر به من خبر داد: از جابربن عبداللّه شنیدم که: روزهایى در عهد رسول خداوابوبکر، با یک مشت آرد و خرما، متعه مى کردیم، تا اینکه عمر در مورد عمروبن حریث، از این کار نهى کرد.
4. مسلم در صحیح خود از ابو نضره نقل کرده است:
کنت عند جابربن عبداللّه، فاتاه آت، فقال ابن عباس و ابن الزبیر اختلفا فی المتعتین،فقال جابر: فعلنا هما مع رسول اللّه ثم نهانا عنهما عمر فلم نعدلهما،((120)) نزد جابربن عبداللّه بودیم که فردى نزد او آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبیر در موردمتعه حج و متعه زنان اختلاف نظر پیدا کرده اند. جابر گفت: این دو را در عهد رسول خدا(ص) انجام مى دادیم اما عمر آن را منع کرد و ما دیگر آنها را انجام ندادیم.
5. ترمذى روایت کرده است:
ان رجلا من اهل الشام سال ابن عمر عن المتعة، فقال: هی حلال، فقال الشامی: ان اباک قد نهى عنهما؟ فقال ابن عمر:
ارایت ان کان ابی قد نهى عنها و قد صنعها رسول اللّه(ص) امر ابی نتبع ام امر رسول اللّه(ص)،((121)) مردى از اهل شام از ابن عمر در باره متعه سؤال کرد و او در پاسخ گفت: حلال است.مرد شامى گفت: پدرت آن را منع کرد. ابن عمر گفت: آیا با وجود دستور رسول خدا(ص) به انجام دادن آن و نهى پدرم از انجام آن، از امر پدرم پیروى کنیم یا از امررسول خدا(ص).
6. مسلم در صحیحش از عروة بن زبیر روایت کرده است:
ان عبداللّه بن الزبیر قام بمکة، فقال: ان ناسا اعمى اللّه قلوبهم کما اعمى ابصارهم یفتون بالمتعة یعرض برجل(ابن عباس) فناداه، فقال: انک لجلف جاف فلعمری لقد کانت المتعة تفعل على عهد امام المتقین[یرید رسول اللّه(ص)] فقال له ابن الزبیر: فجرب بنفسک، فواللّه لئن فعلتها لارجمنک باحجارک، ((122)) عبداللّه بن زبیر در مکه قیام کرد و گفت: "افرادى که خدا قلوبشان را همچون چشمانشان کور کرده است، به حلیت متعه فتوا داده اند". مرادش، ابن عباس بود که اوهم، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: "تو انسان بسیار خشکى هستى! سوگند یادمى کنم که این کار در عهد رهبر پرهیزگاران(یعنى رسول خدا(ص)، انجام مى شد". ابن زبیر به او گفت: "این کار را انجام بده. سوگند به خداوند اگر آن را انجام دهى، باسنگهاى خودت سنگسارت مى کنم".
شگفت از ابن زبیر که(به پیروى از سلفش) کسى را که ازدواج موقت کند، سنگسارمى کند درحالى که در موارد شبهه، اجراى حدود منتفى مى شود. به عبارت دیگرکسى که اعتقاد دارد کارى که انجام مى دهد، ازدواج حلال است، نه زنا و براى خوددلایلى از کتاب و سنت هم دارد - با توجه به این شبهه - به چه دلیل باید سنگسارشود مگر اینکه هدف ابن زبیر تهدید و ترساندن باشد؟
7. مسلم از ابن شهاب روایت کرده است:
فاخبرنی خالد بن المهاجربن سیف اللّه انه بینا هو جالس عندرجل جاءه رجل فاستفتاه فی المتعة فامره بها، فقال له ابن ابی عمرة الانصاری: مهلا ماهی واللّه لقد فعلت فی عهدامام المتقین، ((123)) خالد بن مهاجر بن سیف اللّه نقل کرد: وقتى وى نزد شخصى نشسته بوده است،مردى نزد او مى آید و فتواى او را راجع به متعه جویا مى شود. او مى گوید که انجام دهد. ابن ابى عمره انصارى به او مى گوید: شتاب مکن، به خدا قسم، متعه چیزى است که آن را در زمان رهبر پرهیزگاران، انجام مى دادیم.
8. احمد در مسندش از عبدالرحمن بن نعیم اعرجى نقل کرده است:
سال رجل ابن عمر فی المتعة - و انا عنده - متعة النساء، فقال:
واللّه ما کنا على عهدرسول اللّه زانین و لامسافحین، ((124)) مردى از ابن عمر در باره متعه زنان سؤال کرد(و من در آنجا حضور داشتم) ، ابن عمردر پاسخ گفت: به خدا سوگند ما در عهد رسول خدا(ص) زناکار نبودیم.
9. احمد در مسندش از ابن حصین روایت کرده است:
نزلت آیة المتعة فی کتاب اللّه تبارک و تعالى و عملنابها مع رسول اللّه(ص) فلم تنزل آیة تنسخها ولم ینه عنها النبی(ص) حتى مات، ((125)) آیه متعه نازل شد و ما در زمان رسول خدا(ص) به آن عمل مى کردیم و آیه اى هم درنسخ آن نازل نشد. پیامبر نیز تا وقتى زنده بود از آن منع نکرد.
10. ابن حجر از سمیر(شاید سمرة بن جندب باشد) روایت کرده است:
کنا نتمتع على عهد رسول اللّه، ((126)) ما در عهد رسول خدا(ص) متعه مى کردیم.
در اینجا به همین مقدار بسنده مى کنیم. پیشتر نیز اسامى صحابه و تابعینى را که متعه راحلال مى دانستند، در ضمن نقل کلام ابن حزم در "المحلى"، ذکر کردیم. ((127)) ابو عمر(صاحب کتاب الاستیعاب) گفته است:
تمامى اصحاب ابن عباس، آنها که اهل مکه و یمن بودند، بر طبق فتواى او متعه راحلال و دیگران آن را حرام مى دانستند.((128)) قرطبى در تفسیرش گفته است:
متعه در میان مردم مکه بسیار معمول بود. ((129)) فخر رازى در تفسیر خود گفته است:
گروه بزرگى از امت - که اکثریت هستند - معتقدند که این حکم منسوخ شده است و گروه بزرگ دیگرى معتقدند که این حکم به حال اول خود باقى است.
این سخنان و نظایر آن که در کتابها، زیاد دیده مى شود، اثبات مى کنند که متعه در عهدرسول خدا(ص) حلال بوده و تا برهه اى از خلافت عمر، ادامه داشته است. بنابراین کسانى که تلاش مى کنند تا ثابت کنند متعه نسخ شده است، بایستى دلیل قاطعى ارائه دهند که صلاحیت نسخ قرآن کریم را داشته باشد، زیرا خبر واحد صلاحیت نسخ قرآن را ندارد و قرآن دلیلى است قطعى و تنها با دلیلى قطعى نسخ مى شود.
آنچه نشان مى دهد ناسخى در این زمینه وجود ندارد، این است که تحریم متعه به عمرنسبت داده شده و همچنان که عبارات آن را بیان خواهیم کرد، عمر تحریم کننده متعه بوده است، بنابراین چنانچه از طرف رسول خدا(ص) تحریم صورت گرفته باشد،عمر آن را به خودش نسبت نمى داد.
امام فخر رازى گفته است:
امت اسلامى اتفاق دارند که ازدواج متعه در اسلام جایز بوده است و در این مساله مخالفى وجود ندارد. اختلاف، تنها در این است که آیا این حکم نسخ شده؟ به نظر مااین ناسخ - در صورت وجود داشتن - یا به وسیله خبر واحد به دست امت رسیده است و یا به وسیله خبر متواتر. اگر به وسیله خبر متواتر به دست امت رسیده باشدبایستى ملتزم شویم که على بن ابى طالب و عبداللّه بن عباس و عمران بن حصین،منکر حکمى از شریعت محمد(ص) هستند که با تواتر ثابت شده است و این مستلزم تکفیر آنان و قطعا باطل است و اگر به واسطه خبر واحد باشد، این نیز باطل است،زیرا اگر اباحه متعه به واسطه اجماع و تواتر ثابت شده باشد حکمى است قطعى واگر بخواهیم آن را با خبر واحد منسوخ بدانیم، لازمه اش این است که خبر ظنى راناسخ حکمى قطعى بدانیم و این باطل است.
برخى گفته اند: یکى از دلایل بطلان قول به نسخ حلیت متعه، این است که هر چند دربسیارى از روایات آمده که پیامبر(ص) در روز جنگ خیبر از متعه و خوردن گوشت الاغ نهى فرموده است، اما در بسیارى از روایات هم آمده که پیامبر(ص) در حجة الوداع و روز فتح مکه، متعه را حلال کرده است و این دو روز، بعد از جریان جنگ خیبر اتفاق افتاده است. این نشان مى دهد، روایتى که حاکى از نسخ متعه در روز جنگ خیبر است، نادرست مى باشد، زیرا محال است، دلیل ناسخ قبل از دلیل منسوخ باشد. همچنین این دیدگاه که جریان حلال کردن متعه و نسخ آن، چند بار اتفاق افتاده،ضعیف است و کسى از صاحب نظران، به جز کسانى که خواسته اند تناقض این روایات را بر طرف کنند، آن را مطرح نکرده است. ((130)) به زودى اضطراب سخنان کسانى که متعه را حرام دانسته اند(که بالغ بر شش قول است) و کلام آنها را در اینکه چند بار تحلیل و تحریم متعه صورت گرفته و مکان آنهاکجا بوده، بیان خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که این گونه اضطراب موجب شک دراصل تحریم متعه است.
5. متعه در تفاسیر غیر روایى پیشتر موضع تفاسیر روایى را در تفسیر آیه متعه به ازدواج موقت بیان کردیم و گفتیم که طبرى، سیوط ى و ثعلبى در تفسیرشان نقل کرده بودند که آیه یاد شده در مورد ازدواج موقت نازل شده است. اینک اقوال دیگر مفسران که برخى، آیه یاد شده را به ازدواج موقت تفسیر کرده اند و برخى دیگر تفسیر به ازدواج موقت را یکى از دو قول دانسته اند، بررسى خواهیم کرد.
1. زمخشرى مى گوید:
گفته شده که آیه، در باره ازدواج موقت نازل شده که مدت حل یت آن سه روز وهنگامى بوده که خدا، مکه را براى رسول خود فتح کرد.((131))
2. قرطبى گفته است:
جمهور گفته اند: آیه در باره ازدواج موقتى که در صدر اسلام متداول بوده، نازل شده است.((132))
3. بیضاوى گفته است:
آیه "فما استمتعتم..."، در مورد متعه و ازدواج موقت که هنگام فتح مکه، سه روز بوده،نازل شده است.((133)) 4. ابن کثیر گفته است:
به عموم آیه "فما استمتعتم..."، براى ازدواج موقت، استدلال شده است. بدون شک این کار در آغاز ظهور اسلام مشروع بوده اما بعدها نسخ شده است. قولى هم مبنى برحلیت این کار در مواقع ضرورت وجود دارد. این قول، تنها بر یک روایت از احمد بن حنبل، مبتنى است.((134))
5. ابو سعود گفته است:
آیه "فما استمتعتم..."، در مورد متعه، یعنى ازدواج موقت نازل شده است.((135)) پیشتر سخن امام فخر رازى را در این زمینه، مفصلا نقل کردیم.
6. شوکانى گفته است:
جمهور معتقدند: مراد از آیه "فما استمتعتم..."، ازدواج موقت است که در صدر اسلام متداول بوده است. دلیل این مطلب، قرائت ابى بن کعب و ابن عباس و سعید بن جبیراست که آیه را چنین قرائت کرده اند: "فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى ف آتوهن اجورهن". ((136))
7. علاء الدین بغدادى در تفسیرش، معروف به تفسیر "خازن" گفته است:
مراد از آیه "فما استمتعتم..."، ازدواج متعه است و آن ازدواجى است که مرد، زنى رابراى مدتى معین و به مهرى معلوم، به ازدواج خود در مى آورد وهرگاه این مدت به پایان رسید، بدون طلاق، بین آن دو جدایى مى افتد. چنین ازدواجى در صدر اسلام وجود داشته است.((137))
8. آلوسى گفته است:
ابن عباس و عبداللّه بن مسعود آیه را چنین قرائت کرده اند:
"فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى".
او سپس اضافه مى کند:
از نظر ما بدون شک متعه حلال بوده اما بعدها تحریم شده است.((138)) آنچه نقل کردیم کافى است. مطلبى که باقى مى ماند این است که از میان بزرگان(که خدا از ما و آنان درگذرد) برخى همچون قرطبى، ابن کثیر و خازن، حلیت متعه را به صدر اسلام و برخى دیگر همچون زمخشرى و بیضاوى به سال فتح مکه نسبت داده اند. ما پیشتر بیان کردیم که نکاح متعه، هنگام طلوع خورشیداسلام امرى رایج بوده است و شریعت اسلام آن را تایید و تکمیل و حد و حدود الهى براى آن معین نموده است تا این ازدواج، ازدواجى صحیح باشد و در مواقع بحرانى، مشکلات امت اسلامى را حل کند.
6. حل چند شبهه پیشتر گفتیم که قرآن و سنت پیامبر(ص) دلالت دارند که متعه حلال است و این حلیت پس از رحلت پیامبر(ص) هم ادامه داشته است، بنابراین هیچ مسلمانى نمى تواند جوازآن را نفى کند و هر کس آن را تحریم نماید، حلال خدا را حرام کرده است.
اما گروهى از کسانى که نه از حدود متعه خبر دارند و نه از حقیقت آن، در مورد حلیت آن، به طرح شبهاتى بى اساس اقدام نموده اند که اینک، آنها را یکى پس از دیگرى مطرح مى کنیم تا روشن شود که قوانین الهى از محکمترین و بهترین قوانین است و باشبهاتى که از خانه عنکبوت هم سست تر است، متزلزل نمى شود.
شبهه اول: متعه و شکل گیرى خانواده هدف از تشریع نکاح، شکل گیرى خانواده و ایجاد نسل است و این هدف به ازدواج دایم اختصاص دارد، نه به ازدواج موقتى که هدف از تشریع آن صرفا ارضاى قوه شهویه است.
دکتر درینى مى گوید:
ازدواج در اسلام براى اهدافى اساسى تشریع شده که قرآن کریم به آنها تصریح کرده است، روح تمامى این اهداف، شکل گیرى خانواده متعالى، یعنى هسته اولیه جامعه اسلامى با تمامى ویژگیهاى ذاتى آن از قبیل عفت، پاکى، دوستى، همیارى و همبستگى اجتماعى مى باشد که به صراحت در قرآن کریم آمده است. هدف خداوند از تشریع ازدواج - به سبب ارتباط ى که با ارضاى شهوت دارد - این نبوده که صرفا شهوات انسانها ارضاء شود، بلکه هدف خداوند این بوده که ارضاى شهوات به گونه اى باشد تامقصد یاد شده با ویژگیهایش، یعنى تشکیل خانواده که تمامى احکام آن در قرآن آمده است، محقق شود.
بنابراین متعه و ارضاى غریزه جنسى بدون ایجاد نسل و تشکیل خانواده، موجب نقض غرض شارع از اصل تشریع ازدواج مى شود. ((139)) پاسخ شبهه فوق:
این سخن به چند دلیل مردود است:
دلیل اول: این استاد، بین علت تشریع و حکمت آن خلط کرده است، زیرا علت، برخلاف حکمت عبارت است از چیزى که حکم برمدار آن مى چرخد و حکم شرعى با آن ایجاد شده و با از بین رفتن آن، از بین مى رود ، زیرا چه بسا دایره حکم وسیعتراز حکمت باشد. توضیح این که اگر شارع بگوید: از هر چیزى که مست کننده است،اجتناب کن. در اینجا به دلیل تعلیق حکم وجوب اجتناب بر مست کنندگى، مست کنندگى علت وجوب اجتناب است، بنابراین تا وقتى که یک مایع، مست کننده است،بایستى از آن اجتناب کرد و هنگامى که مایع به سرکه تبدیل شد، حکم وجوب اجتناب هم برداشته مى شود. اما وقتى خداوند مى فرماید:
والمطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثة قروء ولا یحل لهن ان یکتمن ما خلق اللّه فی ارحامهن ان کن یؤمن باللّه و الیوم ال آخر... ،((140)) زنهایى که طلاق داده شدند، از شوهر نمودن خوددارى کنند تا سه پاکى بر آنها بگذرد.آنچه را خدا در رحم آنها آفریده، کتمان نکنند اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند...، خوددارى از شوهر کردن(براى روشن شدن وضعیت رحم که آیا حامله است یا نه)حکمت حکم است نه علت حکم. به همین دلیل ملاحظه مى کنیم که حکم خوددارى از شوهر کردن، وسیعتر از آن است، زیرا حتى کسى که مى داند حامله نیست نیز بایداین چند ماه را از شوهر کردن اجتناب کند، مانند موارد زیر:
1. زنى که عقیم است و هرگز حامله نمى شود.
2. مردى که عقیم است.
3. زنى که شوهرش براى مدتى، مثل شش ماه یا بیشتر، از او دور بوده و علم دارد که حامله نیست.
4. اگر با وسایل پزشکى معلوم شود که زن حامله نیست.
با این که در موارد فوق، حکمت یاد شده وجود ندارد، یعنى مى دانیم که زن حامله نیست، اما حکم آیه فوق، یعنى وجوب خوددارى از شوهر کردن، جارى است. و این منافاتى با قاعده تبعیت احکام از مصالح ندارد، زیرا مراد از این قاعده این است که دراکثر موارد، ملاکاتى براى صدور احکام وجود دارد، نه در تمامى موارد.
اینک با توجه به وجود تفاوت بین حکمت و علت حکم، روشن شد که استاد درینى بین علت حکم و حکمت آن خلط کرده است، زیرا شکل گیرى خانواده، تولید نسل وهمبستگى اجتماعى، همگى از قبیل حکمت هستند. شاهدش این است که شارع درموارد متعددى که این حکمت ها وجود ندارد، به صحت ازدواج حکم کرده است،مثل موارد زیر:
1. ازدواج مرد عقیم با زنى که عقیم نیست، 2. ازدواج زن عقیم با مردى که عقیم نیست، 3. ازدواج زن یائسه، 4. ازدواج دخترى که به سن بلوغ نرسیده، 5. ازدواج پسر و دختر جوانى که تصمیم دارند تا آخر عمر، بچه دار نشوند.
آیا استاد درینى مى تواند بر این ازدواج ها به بهانه اینکه موجب شکل گیرى خانواده نمى شوند، خط بطلان بکشد؟ علاوه بر این، بدیهى است که هدف اغلب زن وشوهرهاى جوان، از ازدواج دایم چیزى جز ارضاى شهوت خود از راه مشروع نیست و به فکر ایجاد نسل نمى باشند، هر چند به طور قهرى داراى فرزندى هم بشوند.
دلیل دوم: بایستى استاد درینى بین کسى که به علت تولید نسل و تشکیل خانواده باویژگیهایش از قبیل عفت، پاکى، دوستى و همبستگى اجتماعى، ازدواج موقت مى کندو کسى که به سبب بر آوردن نیاز و ارضاى شهوت خود از این طریق، ازدواج مى کندتفاوت قائل شده، دومى را تحریم کند نه اولى را. اما علت اینکه فرد براى تشکیل خانواده و ایجاد نسل، دست به ازدواج موقت(و نه دایم) مى زند، این است که ازدواج موقت آسانتر از ازدواج دایم است.
درینى مانند بسیارى از نویسندگان اهل سنت که در باره متعه قلم فرسایى کرده اند، بازنانى که متعه مى شوند به دید زنان آواز خوانى نگاه کرده است که درهاى خود را بازنگاه داشته اند و هر روز مردى را به درگاه خود راه مى دهند و آن روز را با او بوده وفردا با مرد دیگرى هستند. اگر معناى متعه و ازدواج موقت این باشد، بایستى بگوئیم که شیعه بیزارى خود را از چنین تشریعى که با زنا - جز در نام - تفاوتى ندارد، اعلام مى کند. اما متعه و ازدواج موقتى که شیعه به آن معتقد است، صد درصد با چنین چیزى فرق دارد. ما مى گوییم ممکن است در جامعه زنانى داراى جمال و کمال وجودداشته باشند که شوهرانشان مرده باشند و مرد به دلیل مشکلات اجتماعى، قادر به ازدواج دایم با چنین زنانى نباشد، اما در عین حال دوست دارد به سبب ارضاى شهوت و تشکیل خانواده با ویژگیهایى که دارد، با آنها ازدواج کند.
حقیقت این است که آنچه در ذهن این نویسنده از متعه و ازدواج موقت نقش بسته،بیشتر شبیه زنان هرزه اى است که در فاحشه خانه ها زندگى مى کنند. بدیهى است که چنین چیزى نمى تواند مشروع باشد و متعه و ازدواج موقت هم غیر از آن است. چه بسا ازدواج با آنها بر ط ى موانعى متوقف باشد و از این رو در چنین حالتى شروط ازدواج دایم، در چنین ازدواجى هم هست. این ازدواج با ازدواج دایم در مواردى ازجمله در مساله طلاق و نفقه فرق دارد. اما در مورد ارث بردن از هم، بایستى بگوییم اقوى این است که در ازدواج موقت هم به شرط ى که در عقد ذکر شود، زن و مرد ازهم ارث مى برند و چنین چیزى غالبا با اهداف مورد نظر ازدواج ملازمه دارد.
واقعیت این است که هدف نهایى در هر موردى که شارع، روابط جنسى را با تمامى اقسام آن - حتى مثل کنیزان مملوک و تحلیل کنیزان در برخى مذاهب فقهى -تجویز کرده، جلوگیرى مردم از زنا و فحشا بوده است. اما دیگر اهداف، نظیر تشکیل خانواده و همبستگى اجتماعى، اهداف ثانوى هستند که خواه نا خواه، حاصل مى شود.این هدف نهایى در ازدواج موقت نیز وجود دارد و هدف از تشریع این ازدواج، حفظ نفس از ارتکاب حرام براى کسى است که توانایى ازدواج دایم را ندارد. به همین دلیل روایات مستفیضه اى از ابن عباس نقل شده است که:
خدا رحمت کند عمر را! متعه چیزى جز رحمت خدا بر امت محمد نبود و اگر عمراز آن نهى نمى کرد، هیچ فردى جز شقى، به زنا روى نمى آورد.((141)) این روایت با اختلاف کمى از حضرت على(ع) نیز نقل شده است.((142)) این آیه هم که مى فرماید:
ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتى یغنیهم اللّه من فضله...،((143)) و آنانکه امکان ازدواج ندارند باید عفت نفس پیشه کنند تا خدا آنها را به لطف خود بى نیاز کند.
دلیل است بر اینکه هدف از تشریع ازدواج و نهى از رهبانیت، حفظ نفس از فحشا وحفظ عفت و پاکدامنى نفوس بوده است و این هدف - همچنان که گفتیم - درتمامى ازدواج ها و روابط جنسى، از ازدواج دایم و موقت گرفته تا کنیزان مملوک وتحلیل کنیزان، با شرایط ى که در فقه معین شده، موجود است.
شبهه دوم: خارج بودن متعه از محدوده اى که حلال شده است خداوند دستور داده که فروج و اندامهاى انسان، مگر در دو مورد در معرض دیددیگران قرار نگیرد و فرموده است:
والذین هم لفروجهم حافظون الا على ازدواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون،((144)) و آنان که دامان خود را حفظ مى کنند، تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند که در بهره گیرى از آنان ملامت نمى شوند و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوز گرند.
بنابراین زنى که متعه شده، همسر محسوب نمى شود تا با مرد، حقوق متقابل ومتعارف داشته باشد.((145)) این شبهه مردود است، زیرا:
فردى که این اشکال را مطرح کرده، از حقیقت متعه به جز آنچه بر سر زبانهاست یعنى تشبیه متعه به زنان بدکاره در فاحشه خانه ها، چیزى نمى داند. بدیهى است که چنین زنانى داخل در مستثناى موجود در آیه، یعنى "الاعلى ازواجهم"، نیستند، ولى زنى که متعه شده، واقعا همسرى است که بدون عقد، حلال نمى شود و بدون سپرى شدن مدتى که معین شده، حرام نمى گردد. از طرفى همانگونه که پیشتر هنگام بازگوکردن پاره اى از احکام متعه گذشت، بایستى پس از جدایى، عده نگه دارد و... بنابراین چنین زنانى داخل در این آیه هستند که مى فرماید: "الا على ازواجهم".
ما از این مستشکل سؤال مى کنیم: اگر آنچه شما مى گویید که چنین زنانى، همسرمحسوب نمى شوند، صحیح باشد، چرا قرآن و پیامبر خدا(ص) در بسیارى از مواضع این کار را حلال کرده اند؟ آیا مى توان تصور کرد که خداوند سبحان، فحشا را حلال کرده یا پیامبر(ص)، اصحابش را به آن دعوت نموده است؟ این خداست که فرموده:
ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتى یغنیهم اللّه من فضله،((146)) و آنانکه امکان ازدواج ندارند باید عفت نفس پیشه کنند تا خدا آنها را به لطف خود بى نیاز کند.تمامى این حقایق نشان مى دهد که بدون تردید زنى که متعه شده، همسر محسوب مى شود.
ادامه دارد/

منبع : فصلنامه فقه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

راه درمان فحش و ناسزاگویی

راه درمان فحش و ناسزاگویی

از جمله عادات رایج در میان برخی از افراد جامعه، بر زبان آوردن الفاظ نادرست و رکیک است که از آن تعبیر به «فحش» می‌شود.
No image

روان شناسی در عصر عبور از تجدد

در دوره پست مدرن، عوامل اجتماعی اهمیت بیشتری نسبت به ویژگی‌های بیولوژیک دارند
نقش عوامل فردی و اجتماعی در امیدواری

نقش عوامل فردی و اجتماعی در امیدواری

آیا امید و انگیزه افراد برای فعالیت و پیشبرد امور خود و جامعه شان امری است فردی که تنها در ویژگی‌های روانی و شخصیتی افراد ریشه دارد یا فرهنگ و شرایط اجتماعی هم بر آن موثر است؟
نماز و کارآمدی چرخش خون در مغز

نماز و کارآمدی چرخش خون در مغز

عبادت‌های اسلامی فواید جسمی روشنی برای بدن انسان دارد. این پژوهش به دنبال بیان تاثیرات مثبت حرکات نماز در چرخش خون در مغز و مقارنه‌ی تاثیرات نماز با تاثیر جایگزین‌های آن در اثر انجام ورزش است.
فقر و بهداشت روانی از دیدگاه دین و روان شناسی

فقر و بهداشت روانی از دیدگاه دین و روان شناسی

این مقاله، به پیامدهای گوناگون جسمی، فرهنگی ـ اجتماعی و روانی فقر بر بهداشت روانی می‌پردازد. فقر فرهنگی، انزوا، پرخاشگری، ضعف اخلاقی و دینی، کاهش عزت نفس، اضطراب و اختلالات روانی از جملة این آثار مخربند.

پر بازدیدترین ها

No image

رابطه ایمان و عمل صالح

در آموزه های قرآنی ایمان و عمل صالح از چنان ارتباطی برخوردارند که فقدان هر یک، کارآیی و تأثیرگذاری دیگری را کم اهمیت و یا بی ارزش می کند. ایمان و عمل صالح دو بال پرواز بشر به مقام انسانیت و درک خلیفه اللهی و وصول به سرمنزل مقصود است. در آموزه های قرآنی، عمل صالح، بازتاب بیرونی ایمان واقعی است. هر کس به ایمان واقعی دست یافته باشد در منش و کنش خویش نیک کردار خواهد بود. این نوشتار تلاشی برای تبیین این همبستگی استوار میان ایمان و عمل صالح است...
No image

نگاهى به آفرینش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن

خبرگزاری فارس: مسأله آفریده شدن حوا از پهلوى آدم، چیزى است که قرآن درباره آن صراحتى ندارد؛ و عبارت<و خلق منها زوجها» را نیز نباید بر آن معنى حمل کرد، به گونه‌اى که گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتى که در دست مردم است و آفرینش آدم را یکسان یک داستان تاریخى نقل...
No image

«جاهلیت» در قرآن‌

از کلمه «جاهلیت» در چهار سوره مدنى قرآن کریم یاد شده است: آل عمران، مائده، احزاب و فتح. جاهلیت در اصطلاح قرآنى از ریشه جهل به معنى سفاهت، دشمنى، غضب و سبک مغزى مشتق است نه از جهل به معناى نادانى و تباهى و سرگردانى...
No image

فاطمه زهرا (س) همتای قرآن کریم

قرآن صورت کتیبۀ انسان کامل و انسان کامل تجسم عینی و خارجی آن است. هر دو « کلمة الله »‌اند؛ یکی کلام تدوینی و دیگری کلام تکوینی خدای سبحان است. عترت طاهره، قرآن ناطق‌اند و در هیچ مرحله از مراحل علمی از قرآن جدا نیستند. چنان‌که همۀ کمالاتی را که قرآن فرموده است، دارند. چرا که در غیر این‌ صورت محذور انفکاک قرآن از عترت یا انفکاک عترت از قرآن لازم می‌آمد. قرآن و عترت دو تجلی از یک حقیقت واحدند که از هم انفکاک و جدایی ندارند. چنان‌که در حدیث ثقلین وجود مبارک نبی مکرم اسلام (ص) بر این حقیقت تأکید فرمودند.
Powered by TayaCMS