رابطه درمانى
در توحید درمانى، رابطه درمانى از اهمیت بسزایى برخوردار و بسیار مورد تأکید مى باشد، زیرابه منزله مهم ترین وسیله ایجاد تغییر شناخته شده است. رابطه درمانى حاوى دو جنبه، یکى نگرش درمان گرو دیگر رویکرد درمان گر مى باشد.
نگرش درمان گر
دیدگاه هاى اسلامى و انسان گرایانه، که انسان را ذاتاً خوب، جایزالخطا و در مورد فعالیت به سوى تکامل و رشد مسئول مى دانند، همه در نگرشِ درمان گر منعکس شده اند. نگرشِ درمان گر درتوحید درمانى، شامل سه مؤلفه باور، احترام و پذیرش است.
درمان گر کارآمد در توحید درمانى بر این باور است که انسان سرشتى (فطرتى) پاک دارد، به سوى کمال برانگیخته شده است و مخیّر است که فعالیت در مسیر این انگیزش را انتخاب کرده و یا از این مسئولیت شانه خالى کند. این درمان گر هم چنین باور دارد که توانایى و انگیزش براى تغییر، با این که به وسیله نفس انجام مى پذیرد، ولى در واقع از منبعى متعالى سرچشمه مى گیرد. از نظر مسلمانان، این منبع متعالى با نام مقدس الله سبحانه و تعالى، در نظر دیگران با نام هاى مختلفى که براى پروردگار به کار مى برند و نزد برخى دیگر به روح مطلق، حقیقت مطلق، یا نیروى متعالى دیگرى مشهور است.
توحید درمان گر (integration therapist) بر این باور و اعتقاد است که انسان ذاتاً درصدد تحصیل رشد، شکوفائى و کمال خویش مى باشد و مراجع کسى است که براى به فعلیت رساندن و شکوفائى خود، درمان را انتخاب کرده است، لذا از نظر او بسیار مورد احترام و کرامت است.
علائمى که به عنوان بیمارى هاى روانى شناخته مى شوند به منزله کش مکش عمیق و رنج آور فرد، در نظر گرفته مى شود. مى توان درد و رنج و بحران هایى را که شخص را به سمت درمان سوق مى دهند، موهبت به حساب آورد، زیرا این امور فرد را وادار به استعانت کرده و توجه دقیق تر او را به فرایند رشد مى طلبد.
توحید درمان گر کسى است که در فرایند و جریان رشد خود قرار دارد، با چالش هاى زیادى مواجه شده، ناکامى هایى را چشیده و موفقیت هایى را تجربه کرده است. از آن جایى که درمان گرعلت اصلى تغییر را امرى فراتر از نقش خود در درمان مى داند، دلیلى ندارد که دچار غرور یا احساس برترى نسبت به مراجع شود.
درمان گر، مراجع را چون هم سفرى در امتداد طریق رشد مى پذیرد. او خود را نه به منزله کسى که به سلامت روان رسیده است، مى بیند، بلکه به عنوان فردى مى داند که متعهد به تلاش است براى پیمودن مسیرى که به رشد و تکامل مى انجامد. این تعهد، تعهدى مادام العمر است. توحید درمان گر فرصت همراهى بامراجع را در این سیر و سلوک غنیمت شمرده و در عین تفاوت مشکلات و چالش هاى مراجع با خودش، آنها را به خوبى شناخته و درک کرده و احساس همدلى دارد.
رویکردِ درمان گر
براى درمان گر تنها داشتن نگرش هاى مذکور کافى نخواهد بود، او باید این نگرش ها را در اثناى برخورد درمانى به مراجع ابراز نماید. رویکرد درمان شامل سه قسمت حضور درمانى (therapeutic presence)، همدلى(empathy) و علاقه مندى عمیق شخصى(personal involvement) است.
حضورِ درمانى به معناى این است که درمان گر در طى جلسه درمان به مراجع نشان دهد که زندگى، تلاش و کش مکش ها، و حضور مراجع براى او در درجه اول اهمیت قرار دارد. درمان گر، براى حفظ حضور هر آن چه را که مانع توجه به مراجع است، کنار مى گذارد. این موانع ممکن است مشکلات و دل نگرانى هاى شخصى درمان گر، نظریه ها و تشخیص هاى روان شناختى در مورد مراجع، یا حتى تصویرى از مراجع باشد که براساس پیشینه او و یا جلسات قبلى درمان، شکل گرفته است. هر جلسه در (این جاو اکنون) رخ مى دهد. مقصود از این اصطلاح این است که درمان گر توجه کامل خود را به آن چه که در همان لحظه در اطاق درمان اتفاق مى افتد، معطوف داشته و توجهى به مسائل گذشته، آینده، حوادث خارجى و موارد دیگر ندارد.
همدلى، یعنى درک و شناخت حالات، تفکرات، احساسات و محتوى گزارشات مراجع، و سپس انعکاس آنهابه وسیله درمان گر. در همدلى باید سعى شود آن چه مراجع تجربه مى کند، بدون این که هرگز قضاوتى در مورد آن صورت گیرد، درک شده و این درک به صورت بازخورد ارائه گردد و سپس مُراجع، به تأیید یا اصلاح درک درمان گر بپردازد.
درمان گر با قرار دادن اساس همه تعاملات بر پایه همدلى، مراجع را در جلسه درمان، جهت دهنده ى درمان قرار داده، شریک تجربیات او شده و تا حد امکان سعى مى کند این تجربیات را از دیدگاه و منظر او فهم کند. درمان گر ممکن است ایضاح بیشترى مطالبه کند، اما از جلسه درمان، براى کسب اطلاعات یا بیان نظرات خویش استفاده نمى کند. این برخورد حاوى این پیام است که مراجع تنها کسى است که مستقیماً، به طریق و جریان رشد خود، دست رسى دارد.
این مراجع است که باید این پروسه و جریان رشد را براى درمان گر آشکار کند، نه درمان گر. وانگهى گرچه جریان و پروسه رشد از جهتى، یک پدیده مشترک بین همه انسان ها است، اما موانع آن منحصر به فرداند. این موانع، بستگى به متغیرهایى از قبیل تجربه گذشته، خلق وخو، وراثت، ساختارهاى شناختى، تحصیلات، پیشینه فرهنگى و مانند آن دارد. هدف طریق و جریان رشد، پرده برداشتن از روى عقل است و درمان گر در امتداد این مسیر همراه مراجع بوده و با همدلى به او کمک مى کند که موانع و سد راه هاى رسیدن به هدف را بردارد. در توحید درمانى تجربه شده است که شایع ترین اشتباهى که درمان گر مى تواند مرتکب شود، اشتباهى که مطمئناً درمان را از ثمربخشى دور مى کند، تجزیه و تحلیل، هدایت، عجله و یا هر نوع دخالت دیگردر پروسه و جریان رشد مراجع است. در عوض، توحید درمان گر با تکیه بر همدلى که عبارت است از تلاش مستمر براى درک و شناخت و سپس انعکاس و ابراز، همراه با مراجع در مسیر کاملاً شخصى رشد او قرار مى گیرد.
سومین جنبه از رویکرد درمان علاقه مندى عمیق شخصى است، به این معنى که درمان گر با گفتار و رفتارش، باور خود را مبنى بر توانایى مراجع در ایجاد تغییر، به وى منتقل مى کند. چه بسا در مواقع مناسب، نگاهى اجمالى به تلاش هاى شخصى درمان گر در فرآیند درمان، از جمله شکست ها و موفقیت هایش، این امکان را به مراجع مى دهد که تصویر مشخص ترى از درمان گر داشته باشد. درمان گر هم چنین متعهد است که در جهت ایجاد تغییر در مراجع جد و جهد کند و با حوصله و از روى اعتقاد، توجه و دل نگرانى خود را نسبت به مراجع ابراز کند. مراجع، به وسیله علاقه مندى عمیق شخصى که درمان گر نسبت به او دارد باور، امید و پذیرش جدیدى نسبت به خود پیدا کرده و خود را شخصى مى یابد که مى تواند یک زندگى مبتنى بر فضیلت و شرافت بنا کرده و به ارزش هاى درونیِ حقیقى خود وفادار باشد.
شیوه برخورد توحید درمان گر مى تواند سرمشق و الگویى براى بسیارى ارزش ها باشد که مراجع سرانجام براى خود مى پذیرد. ارزش ها و فضایل باید منبعث از درون فرد باشد، نه این که از بیرون تعلیم داده شود. رفتارهاى فضیلت آمیزى که مراجع در درمان گر مشاهده مى کند، همچون نیروهاى جاذبه، فضایل باطنى خودِ مراجع را شکوفا مى سازد. این شیوه برخورد مستلزم این نیست که درمان گر یک انسان کامل بدون نقص باشد، بلکه اعمال و رفتار او باید آشکارا نشان دهنده این بوده باشد که نسبت به اصول و معیارهاى خاصى متعهد است. درمان گر با مقر اصلى عقل خود در ارتباط بوده و قادر است از آن پایگاه، با عقل درونى مراجع ارتباط برقرار سازد. درمان گر ویژگى هایى همچون شرافت، ایمان، احترام، توجه، خویشتن دارى، مدارا، شکیبایى، صداقت و پذیرش را عینیت و تجسّم مى بخشد (بحرالعلوم، 1967).
پرداختن به محتوا
درمان با توجه به محتواى جلسات سه عامل را دربرمى گیرد: (1)حل مشکل، (2)برملاسازى عقل و فعال سازى فضایل و (3)وحدت بخشى(یک پارچه سازى) معنا. همه این مراحل غالباً به طور هم زمان روى مى دهند، گرچه نسبت هایشان در طول دوره درمان تغییر مى کنند. در جلسات آغازین درمان، حل مشکل اهمیت بیشترى مى یابد، پس از آن بیدارسازى قوه عقلیه و فعال سازى هدایت درونى و فضایل خواهدبود. در مراحل بعدى، یک پارچه سازى و یا وحدت دادن به معنا براى مراجع از درجه اوّل اهمیت برخوردار است.
حل مشکل
مراجعى که براى درمان حضور پیدا مى کند، در حال رنج بردن از فشارهاى روانى است. تجربه این فشارهمراه با درد، اندوه و محنت بوده و تحت عنوان مشکل فعلى، مورد توجه درمان گر قرار مى گیرد. این مشکل، به عنوان محور ارتباط درمانى واقع مى شود.
اولین وظیفه درمان گر این است که بامراجع احساس همدلى کند و براى یافتن راه حلّى که این فشار را برطرف کند، تلاش نماید. احساس همدلى در این جا نه تنها به معناى شناخت و درک حالات و احساسات مراجع است، بلکه دربرگیرنده درک و فهم این مطلب هم هست که مشکل موجود موجب درد و رنج واقعى مراجع شده و لازم است برطرف گردد. براى مثال، اگر مراجعى اظهار کند که نتوانسته کار پیدا کند، خوابش زیاد شده و به خاطر ناتوانى در تأمین مایحتاج خانواده اش احساس عجز و درماندگى مى کند، همدلى درمان گر تنها به این نیست که بگوید (به نظر مى رسد چون نمى توانى کار پیدا کنى، احساس بى ارزشى مى کنى); یعنى این که صرفاً حالات و اوضاع روانى مراجع را منعکس کرده و بروز دهد، بلکه راه هاى دیگرى براى حل مشکل او در خارج از جلسه درمان نیز ترتیب خواهد داد. وى ممکن است مراجع را به یک کارشناس اشتغال براى آشنا شدن با مهارت هاى کاریابى یا دست یابى به فرصت هاى شغلى ارجاع دهد. یا ممکن است از یک مددکاراجتماعى نیز براى سنجش سطح معیشت خانواده و کمک به آنها استمداد جوید. از این رو، ممکن است مُراجع، هم زمان با فرایند جارى درمان، به اقتضاى شرایط، به تحصیلات جبرانى پرداخته، در نشست هاى مهارت هاى حل مشکل و درس هاى گروهى در زمینه تفکرات منطقى و توان بخشى جسمى شرکت کند، و در عین حال از خدمات اجتماعى بهره مند شود. تکالیف مطالعاتى نیز ممکن است مکمّل این برنامه ها باشد.
باید در نظرداشت که در خلال دوره درمان، مراجع مستمراًمشکلات متفاوتى را مطرح مى کند، درمان گر با احترام و همدلى با تمام این مشکلات مواجه شده، وقت صرف مى کند، ولى در امتداد پیش رفت درمان، مراجع احساس فشار کمترى نسبت به مشکلاتش دارد، لذاطبعاًوقت کمترى براى حل مشکل صرف خواهد شد.
بیدار کردن مرکز عقل و فعال ساختن فضایل
وقتى مراجع بر اضطرارى ترین مشکل فائق مى آید، فشار کاهش پیدا مى کند; موانع که در اثر وحشت زدگى، ترس، تنش، گناه و موارد دیگرى از این قبیل، در راه وصول به پایگاه عقل پدید آمده، به تدریج بر طرف مى شوند. مراجع به هدایت درونى دست مى یابد و از این رو قادر مى شود در برخورد با موقعیت هاى مختلف ازعقل خود تبعیت کند. وى با تواناتر شدن درحل مشکلات، باورش به این عقل رفته رفته افزایش مى یابد و احتمال این که به این هدایت درونى اتکاو اعتماد کند، بیشتر مى شود. بنابراین، پرداختن به مشکل مطرح شده، نه تنها به کاهش فشارروانى موجود کمک مى کند، بلکه مرکز عقل را نیز به طور کلى فعال مى سازد.
به موازات فروکش کردن دل مشغولى مراجع نسبت به مشکلات، وى قادر مى شود به مسائل بیرون از خود آگاهى بیشترى یافته ودر نتیجه بهتر مى تواند درمان گر را به عنوان الگو و اسوه، درک کرده و بشناسد. درمان گر با بردبارى و حمایت نسبت به مراجع، از قدردانى و احترام وى برخوردار مى گردد و مراجع به تدریج جذب خصلت ها و فضیلت هایى مى شود که در درمان گر مى یابد و این امر به نوبه خود، این فضایل را در درون نفس مراجع، جذب و فعّال مى سازد.
مُراجع در مواجهه با زندگى به وسیله این مرکز عقل و فضیلت بیدار شده غالباً آرامش و رضایت مندى فوق العاده اى احساس مى کند. این امر بدان معنى است که مراجع صرفاً به آموختن مهارت ها و تغییر رفتارها نمى پردازد، بلکه چه بسا براى اولین بار به گونه اى مى تواند عمل کند که با سرشت درونى اش هماهنگى داشته و عمیقاً احساس رضایت داشته باشد. این گونه اعمال، خود تقویت کننده است و موجب ارتباط هر چه بیشتر و بیشتر با فضیلت و شکوفایى فزاینده عقل مى شود. حالت هاى فضیلت آمیز سرانجام به صفات فضیلت آمیز تبدیل گشته و ملکه نفس مى گردد.
وحدت بخشى معنا
درصورتى که فرد در موقعیت هاى مختلف زندگى با رفتارهاى فضیلت آمیزى که از مرکز اصلى عقل نشأت گرفته باشند، روبرو شود، زندگى براى وى معناى دیگرى خواهد داشت. فردى که با موفقیت، حل مشکلات زندگى را آموخته و به تدریج به مقام عقل باطنى اعتماد پیدا کرده و فضایل درونى را فعال ساخته است، در راه ایجاد درون مایه اى روشن و منسجم براى زندگى گام بزرگى برداشته است. این درون مایه یک نظام ارزشى هدف دارى است که به همه رفتارهاى فرد انسجام داده، معنا و یک پارچگى مى بخشد. این نظام ارزشى مشتمل بر یک معیار اخلاقى که روش یا طریقه زندگى است و کاملاً با هدف هماهنگى دارد، مى باشد. یعنى تعارضى بین هدف و وسیله وجود ندارد. نه رفتارهاى مناسب و فضیلت آمیز قربانى رسیدن به هدف خواهند شد، و نه هدف فداى رفتارها و اعمال خواهد گردید. هدف، که حقیقت فضیلت است، با روش، که رفتارهاى فضیلت آمیزاند، هماهنگ است. همه رویدادهاى زندگى، در بستر این درون مایه زندگى، نگریسته مى شوند و معناى خود را از جایگاهشان در این زمینه فراگیر و کلى به دست مى آورند. در نتیجه این تغییر دیدگاه، یعنى از دیدگاهى کثرت نگر به دیدگاهى توحیدى و یا از مادى به متعالى، فرد از رویدادهاى زندگى دیگر دچار پریشانى و اضطراب و محنت نخواهد گردید.
با وجود این، درون مایه جدید زندگى، وقایع و مشکلات دیگر بدبختى و درماندگى تلقى نمى شوند، بلکه چالش ها فرصت هایى براى رشد و درس هایى براى آموختن قلمداد مى گردند. هر مشکلى به لحاظ این که نشان دهنده مانع بر سر راه شکوفایى قوه عقلیه است، ارزش مند شمرده مى شود. بدین صورت، چالش ها و مشکلات زندگى، فشار و اضطرارشان را از دست مى دهند. مُراجع وقتى در صدد درک معنایى که هر چالشى در خود دارد، بر مى آید، بردبارى بیشترى از خود نشان مى دهد. در نتیجه، حمایت کمترى را براى حل مشکلاتش مطالبه مى کند. در سراسر فرایند درمان، پرداختن به محتواى جلسات درمان (حل مشکلات، بیدار کردن قوه عقلیه و فعال کردن فضیلت، وحدت دادن به معنا) نسبت مستقیم با سطح رشد فرد خواهد داشت. یعنى در توحید درمانى، هرگز تا زمانى که مراجع مهارت هاى عملى براى مواجه شدن با مشکلات را به دست نیاورده، حمایت از او دریغ نمى شود. هیچ گاه به مراجع دستور داده نمى شود که از مرحله اى به مرحله دیگرمنتقل گردد، بلکه این امکان به او داده مى شود که با آهنگى مطابق با توان و سرعت خود پیش رفت کند. با این که نوعاً در مراحل اولیه درمان، مراجع حمایت بیشترى براى حل مشکلاتش درخواست مى کند و در مراحل بعد، به معنادادن و وحدت بخشیدن به زندگى مى پردازد، امّا گه گاه پیش رفت هایى در جهت معنا دادن، در مراحل آغازین رخ مى دهد و بحران هاى مهمى که مقتضى حمایت عملى اند در مراحل بعدى درمان پیش مى آیند.
تداوم
پس ازورود به مرحله معنا، کار اصلى مراجع در زندگى روزمره مراقبت مستمر و دائمى براى معنا بخشیدن و در جهت توحید حرکت کردن است. رشد یافتن در مسیر کمال، هرگز زندگیِ بدون مشکل را نوید نمى دهد. در حقیقت، غالباً چالش ها به موازات پیش رفت هاى فرد، یعنى مطابق توانایى فرد در پرداختن به آنها، ابعاد فزاینده اى به خود مى گیرند. به عبارت دیگر، فرد در فرایند رشد، توان مواجهه با موقعیت هایى که زمانى ویران کننده بوده اند را، به وسیله بردبارى، ایمان و عقل پیدا مى کند.
در این مرحله، افراد غالباً به جست وجوى منابع متعالى عمیق ترى براى معنا بخشیدن، کشیده مى شوند و ممکن است تعهد جدیدى نسبت به دین خود پیدا کنند، یا به دنبال دین جدیدى باشند که آن را بستر و زمینه سفر معنوى خویش قرار دهند. یک بار دیگر خاطر نشان مى گردد که هر چند توحید درمانى به این اصل معتقد است که برترین حکمت ها در تعالیم مقدس اسلام یافت مى شوند، و در صورت تقاضاى مراجع در اختیار او قرار خواهند گرفت، و این امر هرگز به مراجع تحمیل نخواهد شد. منابع شناخت در مورد دین و معنویت، به صورت کتاب، نوار، مشاور و از همه مهم تر فرصت هایى براى تأمل و درون نگرى در اختیارمراجعینى که درخواست کنند، قرار مى گیرد.
تداوم حمایت وضعیت رشدیافتگى فرد مى تواند مادام العمر باشد و افراد مختارند هر زمان که خواستند، مجدداً از توحید درمانى منتفع گردند. مراجعان غالباً با دست یابى به کتاب ها، فعالیت به عنوان مشاوران همتا، یا شرکت در جلسات رشد، حضور در کلاس ها، یا درمان گروهى تماس خود را با مرکزتوحید درمانى شان حفظ مى کنند.
کاربردها
توحید درمانى را مى توان در بسیارى از شرایط بالینى، سازمانى و خصوصى به کار برد (Jalali - Tehrani، 1996a). اما با توجه به مجموعه گسترده خدماتى که از سوى این شیوه درمانى ارائه مى شود براى استفاده در مراکز سلامت روان که معمولاً طیف گسترده اى از خدمات و تأمین کنندگان خدمات در آن وجود دارند، مناسب مى باشد. این شیوه در مراکز سلامت روان دانشگاهى نیز به نحو موفقیت آمیزى استفاده شده است.
توحید درمانى به عنوان برنامه ثمربخشى علیه استفاده سوء از مواد مخدر، کاربرد و موفقیت گسترده اى داشته است. هم چنین به اثبات رسیده که این شیوه موجب تغییرات بسیار گسترده اى در جمعیت هاى سازمانى، همچون زندان ها، (Jalali - Tehrani، 1996b) و مدارس شده است، که از دیرباز به عنوان جمعیت هایى شناخته شده اند که در مقابل تغییر و درمان مقاوم اند.
توحید درمانى، به نحو موفقیت آمیزى، در مورد گروه هاى متفاوت اجتماعى اقتصادى و پیشینه هاى فرهنگى مختلفى استفاده شده است. این امر از طریق ارائه بیشتر(آشناسازى) براى آن دسته از افرادى که از هدف و جریان درمان اطلاعى ندارند، انجام مى پذیرد. موفقیت این روش تا اندازه اى متأثر از درک دینى و معنوى افراد است که منحصر به طبقه خاصى نیست. وجود تیم درمان که در خدمت ارضاى نیازهاى اساسى مراجعین مختلف است، این امکان را براى آن گروه از مراجعینى که قادر به شروع و یا ادامه درمان نیستند، فراهم مى کندکه از توحید درمانى بهره مند گردند. توحید درمانى، در شرایط فردى، گروهى، خانوادگى و درمان ماراتون (marathon tehrapy)، بکار گرفته شده است. این وجوه مختلف را مى توان جداگانه مورداستفاده قرار داد، یا بسته به نیاز مراجع، ترکیبى از آنها را به کار برد. تحقیقات نشان داده است که این روش، در مراجعینى که براساس آزمون ها، به عنوان روان پریش(psychotic)، جامعه ستیز(psychopathic)، افسرده(depressive)، مضطرب(anxious) و وسواسى(obsessive-compulsive) تشخیص داده شده اند، موفقیت آمیزبوده است. افرادى نیز که علائم بیمارى را نشان ندادند، با شرکت در توحید درمانى، افزایش هایى در معنا و هدف زندگى گزارش داده اند (Jalali - Tehrani، 1996b).
برگرفته از: فصلنامه نقد و نظر شماره 35 و 36