سیدجمال الدین گلپایگانى
(1295 ـ 1377 هـ .ق.)
عنوان مقاله: جمال عارفان
نویسنده: علیمراد کیانى
سعید آباد
سعید آباد روستایى است در 7 کیلومترى شمال شهرستان گلپایگان، در کنار رود خانه خروشان غرقاب، با ارتفاع 1790 متر از سطح دریا و جمعیتى بیش از 2500 نفر که بیش تر مردم این منطقه به کشاورزى، دامدارى، مرغدارى و فرشبافى اشتغال دارند.([1])
ولادت و خاندان
در سال 1295 هـ .ق. کودکى در سعید آباد گلپایگان، در یک خانواده روحانى متولد شد که اسم او را «جمال الدین» گذاشتند. جمال الدین خواندن و نوشتن را در روستاى خود فرا گرفت و دروس حوزوى را در پیش برادران خود آموخت. سپس براى ادامه تحصیل عازم حوزه علمیّه اصفهان شد.
پدرش، آیت الله سید حسین گلپایگانى (متوفا: 1304 هـ .ق.) فرزند فقیه بزرگوار گلپایگان، سید محمّد على گلپایگانى (متوفا: 1280 هـ .ق.) است.
برادران آیت الله سید جمال الدین ـ غیر از یکى ـ از علماى گلپایگان بودند که اسم هاى آن ها عبارت است از:
1 ـ آیت الله سید محمّد على گلپایگانى (متوفا: 1312 هـ .ق.) مؤلف کتابى در اصول فقه و از شاگردان میرزا حبیب الله رشتى بود.
2 ـ آیت الله سید جعفر گلپایگانى.
3 ـ آیت الله سید ابراهیم گلپایگانى.
4 ـ سید میرزا آقا گلپایگانى، که از زاهدان و تقوا پیشگان گلپایگان بود.
5 ـ سید محمّد گلپایگانى.
جسد سالم
پیکر پاک آقا حسین گلپایگانى پس از 110 سال، سالم و تازه از زیر خاک پدیدار گردید.
هنگامى که نوادگان حضرت آیت الله سید حسین گلپایگانى مقبره آن بزرگوار را در سعید آباد گلپایگان تجدید بنا مى نمودند، جسد پاک و شریفش پس از 110 سال سالم و تازه پدیدار گردید.([2])
تحصیلات
سید جمال الدین گلپایگانى دروان کودکى را در سعید آباد سپرى کرد. بیش از 9 سال از عمر پر برکتش نمى گذشت که پدر بزرگوارش دار فانى را وداع گفت. وى چند سالى در سعید آباد به چوپانى مشغول بوده ولى روح بلندى که از پدر خود به ارث برده بود، او را بر آن داشت تا به اجداد بزرگ خود اقتدا کند.
او در دوازده سالگى، در همان سامان نزد برادران بزرگوارش درس را آغاز کرد و مقدارى از دروس مقدماتى را در وطن خود فرا گرفت و براى ادامه تحصیل راهى گلپایگان شد. وى بیش تر علوم عربى، بلاغت و منطق را از علماى گلپایگان آموخت. مى گویند: هر روز مسافت بین سعید آباد و گلپایگان را براى آموختن علم پیاده مى پیمود. او چند سالى را در گلپایگان به تحصیل اشتغال داشت. در سال 1311 هـ .ق. در حالى که 16 سال بیش تر نداشت، براى ادامه تحصیل عازم اصفهان گردید.
در حوزه علمیّه اصفهان
سید جمال الدین که عزم اصفهان نمود، در مدرسه علمیه الماسیه ثبت نام نمود و در همان جا به کسب علم پرداخت. مدتى گذشت تا این که به مدرسه شیخ محمّد على ثقة الاسلام منتقل گردید([3]) و سطوح عالى حوزوى را آغاز نمود و «قوانین» را پیش مرحوم حاجى میرزا بدیع آموخت و سپس «رسائل» و «مکاسب» را نزد بزرگانى همچون شیخ عبدالکریم گزى، سید محمّد خاتون آبادى، شیخ محمّد على ثقة الاسلام، شیخ محمّد تقى مدرسى و آیت الله سید محمّد باقر دُرچه اى فرا گرفت.([4])همچنین علم درایه، رجال و علوم دیگر را از علماى اصفهان آموخت.
وى علم معقول و اخلاق را پیش بزرگانى همچون آخوند ملاّمحمّد کاشى که خود حکیم و عارفى بزرگ و از نوادر عصر خویش بود و جهانگیرخان قشقایى که از بزرگ ترین حکیمان و فلیسوفان اسلامى به شمار مى رفت، آموخت.
او در دورانى که در اصفهان مشغول تحصیل بود، با آیت الله العظمى حاج آقا حسین بروجردى هم درس و هم مباحثه بود. آیت الله بروجردى چه هنگامى که در بروجرد بودند و چه اوقاتى که به قم هجرت نمود، نامه هایى به ایشان مى نوشتند و درباره بعضى از مسائل مشکل و حوادث که واقع مى شد، از او استمداد مى نمود.([5])
در حوزه نجف و سامرّا
سید جمال الدین در جمادى الاخر 1319 هـ .ق. آهنگ نجف اشرف کرد. وى زمانى که در اصفهان بوده احتمالاً به درجه اجتهاد رسیده بود.([6])
او هنگامى که عازم نجف بوده در مسیر خود از گلپایگان گذشت و مورد استقبال علماى آن دیار قرار گرفت و در اوایل ماه مبارک رمضان سال 1319 هـ .ق. وارد نجف اشرف گردید. وى در نخستین روزهاى ورود به نجف، در درس آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى حاضر شد و خارج فقه و اصول را در حوزه درس او فرا گرفت. وى دو دوره خارج اصول را پیش آخوندخراسانى گذراند که یک دوره آن را تقریر نمود و هنگامى که دولت بعث عراق در اوایل انقلاب اسلامى ایرانیان را از عراق بیرون کرد، آن نوشته ها مفقود گردید. ولى هم اکنون بعضى از تقریرات او در دست بستگان نزدیک وى موجود است.
او علاوه بر شرکت در درس آخوند خراسانى، از درس حاج آقا رضا همدانى و سید محمّد کاظم یزدى نیز بهره جست.([7])
همچنین از انفاس ملکوتى آقاى شیخ هادى طهرانى، آخوند ملاّ على نهاوندى، شیخ محمّد بهارى و سید ابوتراب خوانسارى نیز استفاده کرد. مدتى هم در سامرّا، در درس آیت الله محمّد تقى شیرازى شرکت نمود و بخش زیادى از تقریرات او را به رشته تحریر در آورد و سپس به نجف بازگشت.
سرانجام در سال 1329 هـ .ق. آخوند خراسانى دار فانى را وداع گفت و سید جمال الدین که مدت 10 سال در درس او شرکت کرده بود و در درس هیچ کس حاضر نشد تا آن هنگام که متوجه آیت الله میرزا حسین غروى نائینى گردید. شرکت سید جمال الدین در درس آیت الله نائینى، عامل بزرگى براى شرکت علما و فضلاى حوزه علمیّه نجف در درس ایشان شد. شرکت او در درس آیت الله نائینى باعث تعجب خیلى از علماى نجف شد، چون او، خود یکى از استوانه هاى حوزه نجف بود. در واقع، او به عنوان مشاور علمى نائینى بوده است یعنى مرحوم نائینى از وجود ایشان استفاده مى نمود، آنچه مؤید این مطلب است اجازه اجتهادى است که مرحوم نائینى به ایشان داده و از ایشان به عنوان حجت الاسلام یاد کرده و این در حالى است که مرحوم نائینى چنین عنوانى را براى کم تر کسى به کار برده و شاید براى هیچ کدام از شاگردانش به کار نبرده است.
چنانچه در اجازه اى که به آیت الله سید ابوالقاسم خویى داده است و در ابتداى کتاب اجود التقریرات آمده و همچنین اجازه اى که به شیخ محمّد على کاظمى خراسانى داده است که در ابتداى کتاب فوائد الاصول آمده، عنوان ثقة الاسلام را به کار برده است. نائینى در پایان اجازه اى که به سید جمال الدین داده، از او استمداد مى کند که برایش دعا کند.([8])
سید جمال الدین حدود 30 سال در درس میرزاى نائینى شرکت نمود و تقریرات زیادى از درس هاى او را به رشته تحریر در آورد. آقا جمال مى فرمود: «من یک طاقچه تقریرات درس آقاى نائینى را دارم.»([9])
وى هیچ گاه از تهذیب نفس غافل نبود و در این وادى از انفاس قدسیّه آیت الله سید مرتضى کشمیرى و آیة الحق سید احمد کربلایى بهره ها برد و از اشارات عارف کامل، حاج شیخ على محمّد نجف آبادى همواره بهره مند بود تا این که حائز رتبه اى از کرامات گردید.([10])
آشنایى با سیّد احمد کربلایى
سید جمال الدین در دوران جوانى که در اصفهان تحصیل مى کرد در درس اخلاق و عرفان آخوند ملاّ محمّد کاشى و جهانگیرخان قشقایى شرکت کرد. او زمانى که به نجف رفت، در درس آقا سید جواد؟ شرکت کرد. آقا سید جواد؟ مى گفت: «اگر از عالم بالا به من اجازه دهند، در سر چهار راه ها، چهار پایه مى گذارم و بر روى آن مى ایستم و مردم را به توحید و عرفان خداوندى مى خوانم.» دیرى نپایید که او به رحمت الهى پیوست و سید جمال الدین در درس اخلاق شیخ على محمّد نجف آبادى شرکت کرد. مدت ها بود که از تعالیم و دستورهاى آن بزرگوار بهره مى جست، تا یک شب که براى انجام اعمال به مسجد سهله رفته بود، در نیمه هاى شب ناگهان مناجات و گریه و دعاى یک نفر را در مقابل مقام مطهر امام عصر(عج) شنید و شیفته او شد. وقتى که از سر خدمه مسجد پرسید که او چه کسى است، سر خدمه گفت: ایشان سید احمد کربلایى هستند. حاج آقا جمال مى فرماید: وقتى به خدمت استادم، جناب آقاى شیخ على محمّد نجف آبادى رسیدم و آنچه در آن شب در مسجد سهله دیده بودم، براى او بیان کردم، استاد فرمود: با من بیا. با هم رفتیم درب خانه مرحوم سید احمد کربلایى، وقتى که وارد خانه او شدیم، استاد دست مرا در دست او گذاشت و فرمود: از این به بعد، مربى اخلاق و عرفان تو ایشان است. باید از او دستور بگیرى و از او متابعت نمایى. من هم مدت ها در خدمت ایشان بهره بردم.([11])
شاگردان
پس از رحلت آیت الله نائینى، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانى به تدریس دروس خارج فقه و اصول پرداخت. تعداد زیادى از فضلاى ایرانى، نجفى و لبنانى در درس او شرکت مى کردند که اکثر آن ها به درجه اجتهاد رسیدند. اینک به معرفى شمارى از شاگردان او مى پردازیم:
1. آیت الله احمد فیاض: (متولد: 1324 هـ .ق.)
وى که از مدرسین پر صلابت و استوار حوزه علمیّه اصفهان و از معدود باقى مانده هاى دوران شکوه اصفهان است و مدت ها از محضر حاج آقا جمال بهره ها برد، او درباره استادش چنین مى فرماید:
«ایشان (حاج آقا جمال) درس خارج مى گفت، اهل ریاضت نفس و اخلاق بوده لذا تأثیر نفسش فوق العاده بود و شاگردانش از ایشان بهره ها مى بردند. وقتى مى خواستم از نجف برگردم، فرمود: مى روى، ولى پشیمان مى شوى. گفتم: بر مى گردم. فرمود: معلوم نیست. اتفاقاً همین جورى شد و پشیمان شدم، زیرا فقه و اصول نجف قوى تر بود و به درس و بحث بهتر مى رسیدیم، اما چون مادرم با من بود، اصرار داشت که آب و هواى نجف به من نمى سازد، لذا مجبور شدم که برگردم.»([12])
2. آیت الله حاج شیخ حیدر على محقق (1326 ـ 1421 هـ .ق.) که از بزرگان معاصر و از اساتید حوزه اصفهان بودند.
3. آیت الله سید محمّد جمال هاشمى گلپایگانى.
4. آیت الله حاج سید احمد گلپایگانى (1334 ـ 1412 هـ .ق.)
5. علاّمه محمّد حسین حسینى طهرانى(1305 ـ 1374 هـ .ش.)
6. آیت الله شیخ حسن صافى اصفهانى (1298 ـ 1374 هـ .ش.)
7. آیت الله سید على گلپایگانى.
8 . آیت الله العظمى لطف الله صافى گلپایگانى.
9. آیت الله ریحان الله نخعى.
10. شیخ محمّد تقى بن شیخ صالح بن شیخ عبدالحسن بن الشیخ راضى.
11. آیت الله سید مرتضى حسینى فیروزآبادى که اخلاق و عرفان را نزد آیت الله سید جمال گلپایگانى کسب کرد.
12. آیت الله شیخ محمّد حسین کلباسى اصفهانى(1323 ـ 1418 هـ .ق.).
13. آیت الله حاج شیخ محمّد على احمدیان نجف آبادى (متوفا: 1417 هـ .ق.).
14. آیت الله شیخ عباس خالصى خراسانى(1289 ـ 1378 هـ .ش.)
15. آیت الله شیخ عبدالله مجد فقیهى بروجردى (1302 ـ 1379 هـ .ش.)
16. آیت الله شیخ مهدى حائرى تهرانى(1304 ـ 1379 هـ .ش.)([13])
تألیفات
1. کتاب اجتهاد و تقلید.
2. اجتماع امر و نهى.
3. الغیبة و چند مسئله فقهى.
این سه کتاب در یک مجلد، تحت عنوان کتاب رسائل در سال 1370 هـ .ق. توسط المطبعة الحیدریه، در نجف به چاپ رسیده است.
4. الترتب.
5. جواز بقاء تقلید بر میت.
6. دیوان اشعار که حاوى اشعار فارسى و عربى است.
7. رساله عملیّه.
8 . رساله لاضرر و لا ضرار.
9. رساله منجزات المریض.
10. کتاب صلوة که هم اکنون توسط مؤسسّه آل البیت براى چاپ آماده مى شود.
11. حاشیه بر مکاسب که توسط مؤسسّه آل البیت براى چاپ آماده مى شود.
12. یک دوره اصول فقه که یک جلد آن که از اول اصول فقه تا واجب نفسى مى باشد، چاپ شده است. و نسخه اصلى دوره اصول حاج آقا جمال گم شده و نسخه دومى که توسط حاج آقا محمّد جمال هاشمى، فرزند ایشان از آن نوشته شده است، موجود مى باشد.
13. قاعده فراغ و التجاوز.
14. حدیث رفع.
15. جعل طرق.
حاج آقا جمال وصیت کرده که شش کتاب ذیل که از آثارش مى باشد، حتماً به چاپ برسد:
1. قاعده فراغ و التجاوز.
2. حدیث رفع.
3. جعل طرق.
4. حدیث لاضرر و لا ضرار.
5. المکاسب.
6. کتاب الصلاة.
همچنین تقریرات درس خارج آخوند خراسانى، میرزاى نائینى و محمّد تقى شیرازى از دیگر آثار اوست.
در وادى سیر و سلوک
مرحله خودسازى
حاج آقا جمال گلپایگانى در دوران جوانى که در اصفهان مشغول تحصیل علوم دینى بود، از محضر جهانگیرخان و آخوند کاشى درس سیر و سلوک آموخت و از آن ها دستورهاى اخلاقى و تهذیب نفس گرفت.
وى پس از این که به نجف عزیمت نمود، به تحصیل دروس سیر و سلوک و اخلاق نزد اساتیدى همچون سید مرتضى کشمیرى، شیخ محمّد على نجف آبادى و سید احمد کربلایى پرداخت، تا این که از جهت عظمت و مقام و تهذیب نفس از افراد انگشت شمار معاصر به حساب آمد. از وى حالات عجیبى در وادى السلام و مسجد کوفه و مسجد سهله مشاهده شده است.
آیت الله سید محمّد حسین حسینى طهرانى درباره او چنین مى گوید:
«از صداى مناجات و گریه ایشان همسایگان حکایاتى دارند. دائماً صحیفه مبارکه سجادیه در مقابل ایشان در اطاق خلوت بود، و همین که از مطالعه فارغ مى شد، به خواندن آن مشغول مى گشت، آهش سوزان و اشکش روان و سخنش مؤثر و دلى سوخته داشت... . هفته اى یکى ـ دوبار به منزلشان مى رفتم و یک ساعتى مى نشستم، با آن که بسیار اهل تقیه و کتمان بود، ولى از حالات خود مطالبى برایم نقل مى کرد. همین که متوجه مى شد کسى وارد اتاق مى شود ولو این که از اخص خواص او بود، جمله را قطع مى کرد و به بحث علمى و فقهى مشغول مى شد، تا شخص چنین پندارد که ما در این مدت مشغول مباحثه علمى بوده ایم.»([14])
ایشان اهل نماز شب و مناجات و راز و نیاز با پروردگار خویش بود. همسایگان وى از صداى گریه هاى نیمه شب و مناجات او حکایاتى دارند، او در تهذیب به مرتبه اى رسیده بود که نقل شده وقتى از شهر اصفهان به نجف رهسپار شد، مردم را به صورت هاى برزخى آنان مى دید و خودش فرموده است:
«مردم را به صورت وحوش و حیوانات آن قدر دیدم که ملول شدم. وقتى به حرم مطهر على(علیه السلام)مشرف شدم، از حضرت خواستم که این حالت را از من بگیرد. حضرت هم آن حال را از من گرفت. از آن به بعد مردم را به صورت هاى عادى مى دیدم.»([15])
حاج آقا جمال خیلى به خواندن دعاها اهمیت مى داد، به طورى که بیش تر اوقات به مطالعه صحیفه سجادیه، مناجات خمسة عشر و به خواندن «مناجات المریدین» مى پرداخت.([16])
حادثه تخت فولاد اصفهان
حاج آقا جمال گلپایگانى زمانى که در اصفهان بود، به دستور استادان خود جهانگیرخان قشقایى و آخوند کاشى، شب هاى پنج شنبه و جمعه به قبرستان تخت فولاد که در اطراف اصفهان بود، مى رفت و قدرى در عالم مرگ و ارواح در فکر فرو مى رفت و سپس به عبادت مى پرداخت و صبح به اصفهان بر مى گشت.
وى مى فرمود: شبى از شب هاى زمستان که هوا خیلى سرد بود و برف هم مى آمد من براى تفکر درباره ارواح و ساکنان وادى آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به قبرستان تخت فولاد رفتم و در یکى از حجرات آن جا نشستم و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه اى غذا بخورم و بعد بخوابم، تا در حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادت گردم در این حال در مقبره را زدند تا جنازه اى را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود آورده بودند، آن جا بگذارند و شخص قارى قرآن که متصدى مقبره بود، مشغول تلاوت قرآن بود تا آن ها صبح بیایند و جنازه را دفن کنند.
آن جماعت جنازه را داخل مقبره گذاردند و رفتند. قارى قرآن هم مشغول تلاوت قرآن شد. من همین که دستمال را باز کردم و خواستم مشغول خوردن غذا شوم دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن آن میّت شدند.
بقیه ماجرا را مرحوم سید جمال الدین چنین بیان مى کند:
«چنان گرزهاى آتشین بر سر او مى زدند که آتش به آسمان زبانه مى کشید و فریادهایى از آن مرده برمى خاست که گویى تمام آن قبرستان عظیم را متزلزل مى کرد. نمى دانم اهل چه معصیتى بود از حاکمان جائر و ظالم بود که این طور مستحق عذاب بود؟ و ابداً قارى قرآن متوجه این جریان نبود و با خیال آسوده بر سر جنازه نشسته و به تلاوت قرآن مشغول بود. من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم لرزید، رنگم پرید، به صاحب مقبره اشاره کردم که در را باز کن من مى خواهم بروم، اما او نمى فهمید من چه مى گویم. هر چه مى خواستم حرف بزنم، اما زبانم قفل شده و حرکت نمى کرد. بالاخره به او فهماندم: چفت در را باز کن، مى خواهم بروم. گفت: آقا! هوا سرد است، برف روى زمین را پوشانیده و در راه گرگ است، تو را مى درند. هر چه مى خواستم بفهمانم به او که من طاقت ماندن ندارم، اما او ادراک]درک [نمى کرد. به ناچار خود را به در اطاق کشاندم، در را باز کردم و من خارج شدم و تا اصفهان با آن که مسافت زیادى نیست، بسیار با سختى آمدم و چندین بار به زمین خوردم آمدم در حجره، یک هفته مریض بودم و مرحوم آخوند کاشى و جهانگیرخان قشقایى مى آمدند حجره و استمالت مى کردند و به من دوا مى دادند و جهانگیرخان براى من کباب باد مى زد و به زور به حلق من فرو مى برد تا کم کم قدرى قوّت گرفتم.»([17])
کرامات
مغازه اى که وجود خارجى نداشت
حاج آقا جمال فرمود:
«شبى، عده زیادى از بستگان، که براى زیارت به نجف آمده بودند، به منزل ما آمدند. آن ها شام نخورده بودند. ما هم در منزل چیزى نداشتیم.
از منزل خارج شدم براى تهیه غذا، اما مغازه ها بسته بود. عبا را بر سر کشیدم و رفتم به سمت حرم حضرت امیر(علیه السلام). آن جا هم مغازه ها بسته بود. متحیّر بودم که خدایا چه کنم. گفتم:
خدایا! این ها زوار حضرت امیر(علیه السلام) هستند و از بستگان من. در این حال که این حرف ها را با خود زمزمه مى کردم، دیدم مغازه اى در آن طرف باز است، حال آن که من چنین مغازه اى را قبلاً ندیده بودم. چند گام به طرف مغازه رفتم. یک وقت متوجه شدم که مغازه دار سلام کرد، گفت: چه مى خواهى؟ آنچه احتیاج داشتم، به او گفتم. تمامى آنچه را که مى خواستم، به من داد. قرار شد پولش را بعد پرداخت کنم. چند قدمى که آمدم، برگشتم و به عقب نگاه کردم، نه مغازه اى بود و نه کسى!»([18])
وقوف اضطرارى نهارى در مشعر
یکى از فضلا که قصد مشرف شدن به مکه را داشت، خدمت حاج آقا جمال گلپایگانى رسید و وقتى که خواست از محضر او مرخص شود، حاج آقا جمال به او گفت:
من وقوف اضطرارى نهارى مشعر([19]) را کافى مى دانم.
این آقا در دل خود مى گوید: من مقلد ایشان نیستم. براى من چه تفاوتى دارد که ایشان وقوف اضطرارى نهارى مشعر را کافى بدانند یا ندانند. به مکه مشرف مى شود.
روز عید، پس از رمى جمرات، وقتى به داخل چادر بر مى گردد، جوانى سراسیمه وارد مى شود و با ناراحتى مى گوید: همه اعمالم خراب شد، زیرا من، همین الآن وقوف در مشعر را درک کرده ام.
مى پرسد: از چه کسى تقلید مى کنى؟ مى گوید از آیت الله آقا جمال گلپایگانى! مى گوید اشکالى ندارد، اعمالت صحیح است.
جوان تعجب مى کند، مى گوید: من از هر کسى پرسیدم، گفت: اعمالت باطل است. مى گوید: مطمئن باش. از ایشان (حاج آقا جمال) شنیدم که فرمود: من وقوف اضطرارى نهارى مشعر را کافى مى دانم. در این جاست که این آقا متوجه مى شود سخن مرحوم حاج آقا جمال گلپایگانى در هنگام خدا حافظى چه حکمتى داشته است.([20])
مواضع سیاسى
الف: شرکت در جنگ جهانى اول
در سال 1914 م، آتش جنگ جهانى اول توسط کشورهاى قدرتمند اروپایى برافروخته گردید. که نتیجه این جنگ تخریب و کشته شدن چندین میلیون انسان و متلاشى شدن دو امپراتور بزرگ آن زمان یعنى امپراتورى اطریش و امپراتورى عثمانى بود.([21]) در این جنگ وقتى کفار به سرزمین هاى اسلامى هجوم آوردند، علماى بزرگ شیعه در نجف و ایران علیه کفار به مبارزه برخاستند و خودشان هم در جلوى صفوف مسلمانان به جبهه هاى جنگ اعزام شدند. در عراق، وقتى که آیت الله میرزا محمّد تقى شیرازى فتوا به وجوب جهاد علیه کفار داد و همه اقشار مردم و علما را به مبارزه با دشمنان اسلام فرا مى خواند، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانى همگام با سایر علما از بلاد اسلامى دفاع مى نماید.([22])
ب: انقلاب مشروطیت ایران
در عصر قاجار، سلطه مطلقه شاهان قاجار و استبداد آن ها سخت مردم را تحت فشار قرار داده بود بطورى که کسى را توان مخالفت نبود. در دوران سلطنت ناصرالدین شاه یک سرى تحولات سیاسى ـ اجتماعى، از ناحیه شکست از روسیه، جنبش تنباکو و ضعف دولتمردان باعث شد تا اقتدار شاهانه سلاطین قاجار شکسته شود. پس از مرگ ناصرالدین شاه، مظفرالدین میرزا به سلطنت رسید. در این دوره، مردم خواهان آزادى و محدود شدن قدرت شاه به وسیله قانون بودند. سرانجام مبارزات مردم به رهبرى علما باعث پیروزى انقلاب مشروطه شد و در سال 1285 هـ .ش، مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را صادر نمود وپس از چند روز از دنیا رفت و محمّد على شاه حکومت را در دست گرفت که به مخالفت با مشروطه طلبان برخاست و مجلس را به توپ بست، اما قیام مردم، باعث شد تا محمّد على شاه به سفارت روسیه پناهنده شود. سران مشروطه پس از فتح تهران، او را از سلطنت خلع و احمد شاه را به سلطنت منصوب کردند، اما انقلاب مشروطه پس از مدتى به انحراف کشیده شد([23]) و مرحوم آخوند خراسانى که در نجف بود، تصمیم گرفت به ایران عزیمت نماید تا اقدامات لازم را براى جلوگیرى از انحراف مشروطه انجام دهد. قرار شد حدود 15 نفر از علماى نجف، آخوند را همراهى کنند که آیت الله سید جمال الدین گلپایگانى از جمله آن ها بود، اما شب قبل از حرکت علما از نجف، آخوند خراسانى به وسیله ایادى انگلیس مسموم شد و دار فانى را وداع گفت.([24])
ج: مخالفت با ملک فیصل
پس از انقلاب 1920 م. عراق، دولت انگلیس تلاش فراوانى نمود تا ملک فیصل که یک مهره وابسته به انگلیس بود، در عراق حکومت را به دست بگیرد، تا بوسیله او علاوه بر حفظ سلطه خود بر عراق، به ملک حسین شریف، حاکم حجاز فشار بیاورد تا او را وادار به همکارى با انگلیس نماید. قرار شد انتخابات در عراق برقرار گردد و نامزد آن ملک فیصل بود. اِعمال خشونت انگلیس ها در عراق به حمایت از ملک فیصل، باعث شد تا علماى بزرگ شیعه عراق، از جمله محمّد مهدى خالصى، سید ابوالحسن اصفهانى، میرزاى نائینى و سید حسن صدر، فتوا به تحریم انتخابات در عراق را بدهند. ملک فیصل هم در قبال آن، دستور تبعید علماى ایران را صادر کرد.([25])
تبعید علما از عراق
تحریم انتخابات عراق توسط علماى شیعه باعث شد که ملک فیصل پس از مشورت با انگلیسى ها، تصمیم بگیرد تا شمارى از علما را از عراق تبعید نماید. وى با این کار مى خواست عرصه را از مخالفان خالى کند و در نبود علما، حرکات ضد انگلیسى را سرکوب نماید.
دولت عراق در 13 تیرماه 1302 هـ .ش، میرزاى نائینى، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانى، آیت الله حسن بحر العلوم رشتى، آیت الله سید حسن بیرجندى تهامى، آقا میرزا اسدالله زنجانى، سید ابوالحسن اصفهانى، سید حسن حجت و سید عبدالحسین حجت را به ایران تبعید کرد.([26])
بازتاب تبعید علما
خبر تبعید علما موجى از خشم و انزجار علیه استعمار انگلیس در بین مردم آفرید. در تهران و چندین شهر دیگر، بازارها تعطیل شد. تظاهراتى بر ضد انگلیس و به حمایت از علما برپا گردید. کالاهاى انگلیسى تحریم شد و در اطلاعیه اى که از سوى علماى ایران منتشر شد، دولت انگلیس دشمن شماره یک مسلمانان معرفى شد. حکومت انگلیس از رضا خان، نخست وزیر وقت استمداد طلبید تا مراجع مهاجر را از مخالفت با انگلیس باز دارد و تا زمانى که در عراق انتخابات برقرار مى گردد، آن ها را در ایران نگه دارد و مانع فتوا دادن آن ها علیه انتخابات عراق شود.
رضاخان ماموریت خود را پى گیرى نمود و دستور داد تا از علما استقبال شود و خود به دیدار آن ها رفت.([27])
عذرخواهى ملک فیصل
پس از مدتى، از سوى دولت عراق هیأتى مرکب از شیخ جواد جواهرى، سید محمّد على بحرالعلوم، میرزا مهدى خراسانى و سید باقر بلاط به قم آمدند و از آیت الله نائینى و سیّد ابوالحسن اصفهانى و سایر علماى تبعید شده پوزش خواستند و از آن ها درخواست کردند که به عراق برگردند. آنان دعوت را پذیرفتند و به عراق باز گشتند. مردم عراق نیز از آن ها استقبال شایانى نمودند.([28])
مرجعیت و ارادت آیت الله بروجردى
آیت الله بروجردى سال ها در اصفهان با آیت الله سید جمال الدین گلپایگانى هم درس و هم بحث بود و با همدیگر در درس جهانگیرخان قشقایى شرکت مى کردند.
همچنین سال ها با همدیگر در درس مرحوم آخوند خراسانى حاضر مى شدند. بر این اساس، آیت الله بروجردى مدارج علمى و معنوى سید جمال الدین را بیش از دیگران مى شناخت.
پس از وفات آیت الله سیدابوالحسن اصفهانى (1365 هـ .ق.)، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانى به مرجعیت بخشى از عالم تشیع نائل گردید و عدّه زیادى از شیعیان ایران، افغانستان، پاکستان و لبنان از او تقلید کردند.([29])
وقتى که از آیت الله العظمى برجرودى درباره موقوفات اراک و تهران ـ که بایستى با نظارت اعلم علماى نجف، خرج طلاب آن مناطق مى شد ـ سؤال کردند، ایشان بر اساس همان سوابق آشنایى که از حاج آقا جمال داشت، و او را قبلاً اعلم علماى نجف معرفى کرده بودند لذا وى را جهت همین منظور تعیین نمودند و نیز وقتى آیت الله شیخ محمّد کاظم شیرازى در سال 1367 هـ .ق. درگذشت، علماى نجف تلگراف تسلیتى به محضر آیت الله بروجردى ارسال نمودند، ولى ایشان پاسخ تسلیت را مستقیماً به حضور حاج آقا جمال الدین گلپایگانى فرستادند و همین امر مؤید اعلمیت او از دیدگاه آیت الله بروجردى مى باشد.([30])
در دوران مرجعیت آیت الله بروجردى، مکاتباتى بین او و حاج آقا جمال انجام مى شد. هرگاه نامه اى از حاج آقا جمال به دست آیت الله بروجردى مى رسید، به احترام نامه حاج آقاجمال از جا بلند مى شد و آن را مى بوسید و گریه مى کرد و روى چشمانش مى گذاشت. ([31])
فرزندان
آیت الله سید جمال الدین گلپایگانى داراى 7 فرزند بود: 4 پسر و 3 دختر.
هم اکنون دو تن از دخترانش در قید حیات هستند.
پسران او عبارتند از:
1. مرحوم آیت الله سید محمّد جمال هاشمىکه از علما و مدرسین بزرگ معاصر نجف اشرف بود. وى در سال 1332 هـ .ق. در نجف اشرف متولد شد و ادبیات و سطوح حوزه را پیش پدر بزرگوارش فرا گرفت و در درس حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى، آقا ضیاء الدین عراقى و آیت الله محمّد حسین اصفهانى و دیگران حاضر شد تا به اجتهاد رسید. وى داراى تالیفاتى است که عبارتند از:
1 ـ فاطمه زهرا(علیها السلام).
2 ـ الادب الجدید.
3 ـ اصول الدین الاسلامى.
4 ـ الامام المنتظر
5 ـ دیوان شعر کبیر.
وى از یاران نزدیک آیت الله العظمى حکیم بود. سرانجام او در نجف دار فانى را وداع گفت و در قبرستان وادى السلام نجف، در کنار قبر پدر مدفون گردید.([32])
2. مرحوم آیت الله حاج سید احمد گلپایگانى که از علماى تهران بود.
وى در سال 1334 هـ .ق. در نجف اشرف متولد شد و از محضر بزرگانى همچون پدر بزرگوارش و آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى بهره جُست و در سال 1371 هـ .ق. به تهران مهاجرت نمود و در آن جا به تدریس و اقامه جماعت پرداخت. وى مثل مرحوم پدرش، داراى صفاى روحى و معنوى و قداست بالایى بود و از علماى طراز اول تهران به شمار مى رفت. وى در سال 1412. هـ .ق. در تهران دار فانى را وداع گفت و در قم در صحن مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) مدفون شد.([33])
3. آیت الله حاج سید على گلپایگانى که هم اکنون در قید حیات و ساکن تهران است.
4. حاج سید حسین گلپایگانى که در قید حیات است و از بازاریان تهران مى باشد.
وفات و مدفن
سرانجام آیت الله العظمى حاج سید جمال الدین گلپایگانى در عصر روز دوشنبه 29 محرم الحرام 1377 هـ .ق. در 82 سالگى چشم از جهان فانى فرو بست.([34])
وى وصیت کرده بودند که مرا در مقبرة العلما دفن کنید. اگر نشد در وادى السلام. وقتى جنازه را به عللى نتوانستند در مقبرة العلما دفن کنند، آن را به قبرستان وادى السلام آورند، اما جاى مناسبى پیدا نکردند که او را دفن کنند، غیر از مکانى که در زمان حیاتش همیشه مى آمد و در آن جا مى نشست و فاتحه و دعا مى خواند از این رو، ایشان را همان جا دفن کردند.([35])
«یادش گرامى و راهش پُر رهرو باد»
[1] - فرهنگ جغرافیایى گلپایگان،سازمان جغرافیایى نیروهاى مسلح، ج 59، ص 140.
[2] - اجساد جاویدان، على اکبر مهدى پور، حاذق، قم، چاپ اول، 1374، ص 255.
[3] - پیام حوزه، ش8 ص 77.
[4] - اعیان الشیعه، ج 4، سید محسن امین، ص 206.
[5] - زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، مهدى قرقانى، چاپ اول، 1371، گلهاى اصفهان، ص 163 ـ 164.
[6] - به نقل از یکى از بستگان وى.
[7] - میرزا محمّد تقى شیرازى، سروش استقلال، محمّد اصغرى نژاد، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1373، ص43.
[8] - به نقل از یکى از بستگان سید جمال الدین که اسناد آن نزد وى موجود است.
[9] - مجله حوزه، شماره 30، ص 42، سال 1367.
[10] - پیام حوزه، ش 8 ص 81 ,
[11] - توحید علمى و عینى در مکاتیب حکمى و عرفانى، سید محمّد حسین حسینى طهرانى، مشهد، چاپخانه علاّمه طباطبایى، چاپ دوم، 1417 هـ ,,ق. ص 20 ـ 23.
[12] - مجله حوزه، شماره 18، دى 1365، ص 29.
[13] - استفاده از چندین شماره مجله آینه پژوهش.
[14] - معادشناسى، سید محمّد حسین حسینى طهرانى، ج 1، ص 138.
[15] - همان، ج 1، ص 142.
[16] - همان، ج 9، ص 104.
[17] - همان، ج 1، ص 140 ـ 142.
[18] - مجله حوزه، شماره 53، ص 50.
[19] - اگر حاجى در اثر فراموشى یا عذرى دیگر، وقوف در مشعر الحرام را از طلوع فجر تا طلوع آفتاب را به طور کلى ترک کند، کافى است از طلوع آفتاب تا ظهر روز عید، هر چند مدت کمى باشد، در مشعر، وقوف کند و این وقوف اضطرارى نهارى مشعر است و اگر این را عمداً ترک کند، حجش باطل است.
[20] - مجله حوزه، شماره 65، ص 42.
[21] - تحولات روابط بین الملل از کنگره وین تا امروز، احمد نقیب زاده، ص 133.
[22] - پیام حوزه، شماره 8، ص 81.
[23] - اقتباس از تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 1، جلال الدین مدنى، فصل هفتم، ص 109 و مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعى ایران...، جان فوران.
[24] - مجلّه حوزه، شماره 53، ص 51.
[25] - مسائل مرزى ایران و عراق و تأثیر آن در مناسبات دو کشور، دکتر آزر میدخت، مشایخ فریدون، ص 134.
[26] - مجله حوزه، ش 76، ص 75.
[27] - همان، شماره 84، ص 79.
[28] - همان، شماره 76، ص 76.
[29] - پیام حوزه، شماره 8 ,ص 81 و همچنین به نقل از بستگان وى.
[30] - کیهان اندیشه، خرداد و تیر 1365، شماره 6، ص 31.
[31] - به نقل از بستگان او.
[32] - گنجینه دانشمندان، ج 7، محمّد شریف رازى، ص 290.
[33] - همان، ج 3، ص 541.
[34] - پیام حوزه، شماره 8 ص 81
[35] - مجله حوزه، شماره 65، ص 44.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه