23 تیر 1397, 0:0
علم اخلاق با علوم مختلفی ارتباط دارد و با فلسفه اخلاق ارتباطی روشنتر و از آن جمله پیوند محکمی نیز با روانشناسی دارد. اصولا اخلاق خواه به معنی صرف ملکات نفسانی باشد و خواه به معنایی وسیعتر و اعم از ملکات نفسانی تا شامل افعال اختیاری انسان نیز بشود، یعنی، جایگاه تبیین افعال خوب و بد هم در علم اخلاق باشد، در هر حال بستگی شدیدی با نفس دارد، چرا که ملکات و افعال اختیاری هر دو از پدیدههای نفسانی هستند و کیفیت شکل گرفتن آنها در یک فرایند و رابطه واقعی انجام میگیرد که طبعاً یک بحث واقعی و موضوعی و یک کاوش و تلاش علمی حقیقی را طلب خواهد کرد، یعنی صرف نظر از ارزشگذاری که انسان روی کارهای خوب و بد میکند که این کار در محدوده علم اخلاق انجام خواهد شد، خود واقعیتهای نفسانی و جریاناتی که در واقع بر تکون نفسانیات میگذرد نظیر کیفیت شکلگیری ملکات اخلاقی در روح انسان و چگونگی پدیدار شدن افعال اخلاقی از نفس و وضع دیگر جریانات نفسانی نیز به نوبه خود تحقیق و بررسی و کاوشهای علمی را طلب میکنند تا در علم اخلاق بتوانیم با بصیرت کافی و شناختی درست از نفسانیات، به بررسی مسائل اخلاقی بپردازیم و از آنجا که اینگونه مطالب ارزشی نیستند تا در علم اخلاق بررسی شوند بلکه در زمره واقعیتهای خارجی جا دارند که لازماست در تحقیقی علمی به کشف آنها بپردازیم ناگزیر با یکی از رشتههای علوم حقیقی تناسب موضوعی خواهند داشت و مناسبترین رشتهای که باید عهدهدار کاوش در نفس و نفسانیات شود رشته روانشناسی خواهد بود.
موضوع روانشناسی خود به خود اقتضا دارد تا ما آنچه را که در حوزه نفس انسانی تحقق پیدا میکند از آن جهت که پدیدهای است مربوط به نفس، یعنی موضوعی خاص که موجودیتی واقعی دارد در علم مربوط به این موضوع مورد بررسی قرار دهیم و علم مربوط به آن چیزی جز روانشناسی نیست. گرچه روانشناسی امروز از این مسیر منحرف شده و اغلب مکتبهای روانشناسی، از آنجا که علم را منحصر میکنند در آنچه که قابل مشاهده و تجربه حسی باشد، اینگونه مسائل درون نفسی و غیر محسوس را که در بوته آزمایش و تجربه حسی قرار نمیگیرند، جزء مسائل علمی به شمار نمیآورند. تسلط گرایش به تجربه حسی در محافل علمی مغرب زمین موجب شده که روانشناسی در دایره رفتار انسانی محدود بشود و بسیاری از روانشناسان علم روانشناسی را بدین لحاظ که رفتار انسان قابل مشاهده و تجربه حسی است، به علم رفتار انسان تعریف کردهاند.
روانشناسی درباره واقعیات نفس بحث میکند و شأن آن کشف حقایق نفسانی و نفسانیات واقعی موجود در جهان تکوین خواهد بود. نه آنچه که باید باشد یا نباید باشد، زیرا بایدها و نبایدهای مربوط به نفسانیات به علم اخلاق مربوط میشود. آنچه مربوط به واقعیات نفسانی است مربوط میشود به علم روانشناسی که طبعا تقدم دارد بر بایدها و نبایدهای آن و مثل همه جای دیگر در مورد نفسانیات نیز بر ما لازم است نخست چیزهایی که هست بشناسیم تا بدانیم که چه کاری را باید انجام داد. اخلاق، میخواهد کیفیت تدبیر و تربیت نفس را به ما بیاموزد. این وظیفه و کار و شأن علم اخلاق است که در زمینههای تربیتی فوق ما را راهنمایی کند، ولی انجام این وظیفه و اقدام به این راهنمایی تربیتی در علم اخلاق وابسته به این است که قبل از گام نهادن در درون محدوده علم اخلاق، روشن شده باشد که نفس چه هست؟ چه استعدادها و چه مایههایی دارد تا در علم اخلاق که یک علم ارزشی است بتوانیم بحث کنیم درباره اینکه چه باید بشود؟ چه مراحلی از رشد و کمال را باید بپیماید؟ چه ملکاتی را باید کسب کند و کدام صفت رذیله است و باید از صفحه نفس بزداید؟ چه کاری خوب است و باید انجام دهد و کدام کار زشت است و ترک آن لازم.
راز اصلی ارتباط روانشناسی با علم اخلاق در همینجا نهفته است و در همین ارتباط علم اخلاق، یک سلسله اصول موضوعه را پایه و اساس کار خود قرار میدهد که از روانشناسی گرفته خواهد شد و بویژه اتکا و وابستگی بخش مربوط به رابطه انسان با خود، به این اصول بیشتر و ارتباط آن با روانشناسی عمیقتر است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان