13 مهر 1394, 13:51
کرامات
سال ها پیش از انقلاب اسلامى استاد جعفرى به دعوت یکى از آشنایان به مراغه سفر کرد و در آن جا براى گردش به دامنه کوه سهند رفت. هنگام برگشتن از کوه، کشاورزى، ایشان و همراهش را براى صرف چاى دعوت کرد. استاد پذیرفت. در هنگام صرف چاى، کشاورز دیگرى نیز آمد و نومیدانه و با حسرت شدید گفت: گاوش مُرده است گویى که همه زندگى و هستى اش از دست رفته است! حالت گرفته این کشاورز پاک طینت چنان درون استاد جعفرى را شوراند و قلبش را به تپش وا داشت که اندکى دستش را بالا برد به طورى که دیگران متوجه نشوند و گفت: «اى خدا!» در این هنگام آن کشاورز با شادى فریاد زد: زنده شد! و به طرف گاوش اشاره کرد. همه به طرف گاو نگاه کردند و دیدند که اول سر و بعد تنه اش تکان خورد و بعد از چند لحظه بلند شد.
چون برآمد از میان جان خروش *** اندر آمد بحر بخشایش به جوش
در سال 1352، استاد جعفرى بعد از سخنرانى در دانشگاه تبریز، به دعوت گروهى از جوانان به مسجد دینى در محلّه عمو زین الدین رفت و در آن جا به سخنرانى پرداخت. در حین سخنرانى همهمه عدّه اى بلند شد. استاد پرسید، گفتند: در یک قسمت از مسجد، دیوار شکاف برداشته و نزدیک به فرو ریختن است، ولى مردم به جهت محبت واحترام به شما از مسجد بیرون نمى روند، و اگر دیوار فرو ریزد، سقف نیز فرو خواهد ریخت. استاد صحبتش را قطع کرد و از مردم خواست که به سرعت بیرون روند. وقتى آخرین فرد بیرون رفت، دیوار فرو ریخت و سقف مسجد نیز پایین آمد، بدون آن که کوچک ترین صدمه اى به کسى برسد.
در زمان ریاست جمهورى آقاى هاشمى رفسنجانى که «انجمن مفاخر و آثار فرهنگى» تشکیل شد، نامه اى از سوى رئیس جمهور وقت به استاد جعفرى رسید که در آن در خواست شده بود که ایشان عضویت در هیأت مدیره این انجمن را بپذیرد. استاد نپذیرفت و دلیل این امر را مشغله هاى فراوان علمى ذکر کرد. چند روز بعد دکتر سروش با استاد تماس گرفت و با اصرار گفت: «عضویت در هیأت مدیره انجمن، مانعى از اشتغالات شما نخواهد بود زیرا در هر سال یک بار در هیأت مدیره شرکت مى کنید و امضا مى کنید و مى روید.» علاّمه جعفرى با ناراحتى پاسخ داد:
«کار مدیریّت و اظهار نظر درباره آثار و مفاخر کشورى پهناور با تاریخ فرهنگى گسترده و عمیق و وفور شخصیّت هاى بزرگ و مفاخر ملّى آن خیلى با اهمیّت تر و مشکل تر از آن است که با حضور یک ساعته این جانب و امضاى یک ورقه یا یک دفتر حلّ و فصل شود و من گاهى معاد را مى بینم!»([57])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان