دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

روشن‌فکران دینی و عرفی شدن در سپهر دین (قسمت اول)

No image
روشن‌فکران دینی و عرفی شدن در سپهر دین (قسمت اول) خبرگزاری فارس: آن‌چه در این نوشتار مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته، ارتباط میان جریان رایج روشن‌فکری دینی و عرفی شدن سپهر دین است.


آن‌چه در این نوشتار مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته، ارتباط میان جریان رایج روشن‌فکری دینی و عرفی شدن سپهر دین است. این پرسش مطرح است که آیا جریان رایج روشن‌فکر دینی در راستای عرفی شدن دین ایفای نقش نموده است یا خیر؟ پاسخ این پرسش مثبت است. برای اثبات پیوند میان جریان روشن‌فکر دینی و عرفی شدن دین، پس از طرح موضوع بحث در آغاز به مفهوم عرفی شدن و سطوح آن و سپس به مباحثی که به فهم ارتباط میان جریان روشن‌فکر دینی و عرفی شدن کمک می نماید، پرداخته شده است. این مباحث عبارت‌اند از: مفهوم روشن‌فکر دینی، عوامل و زمینه های تاریخی شکل گیری روشن‌فکر دینی، ویژگیها و دستورالعمل‌های آن، قرائت های روشن‌فکران دینی از دین و مکانیسم های عرفی سازی.
مقدمه
عرفی شدن به معنایی که ذکر آن خواهد آمد، پدیده‌ای است که جوامع اسلامی بعد از رحلت پیامبر به نحوی با این مسئله در گیر بوده است. اما مسئله‌ای که باید بدان توجه شود، این است که آهنگ عرفی شدن پس از رویارویی جوامع اسلامی از جمله ایران با فرهنگ و تمدن غربی- ‌ که مهم‌ترین برخورد فرهنگی ایران پس از اسلام است ـ شتاب و سرعت بیشتری به خود گرفته است. گرچه پدیده‌های متعدد همانند مدرنیسم، عقلانیت مدرن، جنبش اصلاح طلبی دینی، تکثر گرایی و نسبیت، تمایز یابی و جهانی شدن ( بیشتر نسبت به جوامع غیر غربی) عوامل اصلی عرفی شدن تلقی شده است.[1] اما آن‌چه در این نوشتار مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است، ارتباط میان روشن‌فکر دینی به مثابه یک جریان فکری رایج و خواهان اصلاحات در دین، و بسط پروژه عرفی شدن در سپهر و ساحت دین می باشد، نه بیش از آن؛ زیرا تحلیل و بررسی تمام عوامل فوق در سطوح مختلف کاری بس دشوار است که خارج از بضاعت علمی نگارنده و ظرفیت یک مقاله است. بنابراین پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا جریانی که امروزه در تلقی رایج از آن به روشن‌فکری دینی تعبیر می‌شود، در راستای عرفی شدن دین نقش ایفا نموده یا نه؟ فرضیه این تحقیق مثبت است؛ یعنی جریان روشن‌فکر دینی مرسوم و رایج علی‌رغم ادعای شان که سودای حراست از دین و دغدغه دین داری را در سر دارند، آگاهانه یا ناآگاهانه به عرفی شدن دین کمک نموده است.
به عبارت دیگر گرچه هدف اصلی این جریان فکری به زعم خودشان تقویت دین و تحکیم بخشی به استوانه‌های دین است، اما کارکرد پنهان و غیر مقصود رفتار آنان چیزی جز تضعیف پایه های دین و عرفی کردن آن نبوده است. بنابر این در روشن سازی نقش روشن‌فکر دینی در عرفی سازی سپهر دین، نیازمند شناسایی کامل این جریان فکری هستیم که در این نوشتار با اهتمام به این امر به روشن نمودن نقش روشن‌فکر دینی در عرفی سازی در ساحت دین پرداخته شده است.
مفهوم‌شناسی
مفاهیم اساسی این نوشتار که نیازمند توضیح هستند عبارت‌اند از:
الف) عرفی شدن
در زبان و ادبیات فارسی در برابر واژه secularization به مثابه یک فرایند اجتماعی از اصطلاحاتی همانند نادینی، دین زدایی، دیانت زدایی، غیردینی کردن، دنیوی سازی، دنیوی کردن، دنیوی شدن، دنیوش، دنیاگرایی، سکولارسازی، عرفی شدن[2] و علمی کردن،[3] استعمال شده است. این فرایند در اصطلاح نیز به جهت وابسته، تبعی، چند چهره، و کثیر الابعاد بودن با اوصافی مانند: زوال دین، هم‌نوایی دین با دنیا، جدایی دین و جامعه،‌ جای‌گزینی صورت‌های مذهبی به جای باورداشت‌ها و نهادهای مذهبی، سلب تقدس از جهان و حرکت از جامعه مقدس به جامعه دنیوی[4] در سطح دین، جامعه، فرد[5] و حکومت توصیف شده است.
در نوشتار حاضر از میان سطوح مختلف، عرفی شدن در سطح دین، مراد است و مقصود، سنخی از تحولات است که در خودِ دین در سطح ذهنیات و یا ساختارها به وقوع می پیوندد و به اجزای دین اعم از جوهر و فحوا، اهداف و آرمان‌ها، تعالیم و آموزه‌ها، حیطه و دامنه و حتی ریشه و منشأ آن ناظرند[6] که پی‌آمد این تحولات گاه در قالب زوال دین به طور کامل و یا از زیست حیاط اجتماعی و گاه در قالب خروج از حریم قدسی و پا نهادن در عرصه عرفی و دنیوی همراه با نوعی فرسایش ارزش‌های قدسی تحقق می یابد.
ب) روشن‌فکر دینی
واژه «روشن‌‌فکر دینی» مفهومی مرکب از دو واژه «روشن‌فکر» و «دین» است. بنابراین ارائه تعریفی از« روشن‌فکر دینی» نیازمند واضح سازی مفهوم «روشن‌فکر» و «دین» است. روشن‌فکر واژه کثیر المعنی است که معانی‌ای همانند نوعی تازه اندیشی، برخورداری از تفکر انتقادی، داشتن درک زمانه و فداکاری در راه مردم به او حمل شده است.[7] برخی دیگر، روشن‌فکر را بر اساس کارکرد و جایگاه‌شان در جامعه به سه دسته تقسیم نموده و برای هر کدام تعریف خاصی ارائه نموده و این تعاریف عبارت‌اند از: روشن‌فکر کسی است که در خلق و حفظ ارزش‌های غایی نقش دارد و یا مبلغان عقاید و اندیشه‌های بنیان‌گذاران ایدئولوژی‌ها و نقادان وضع موجود هستند و یا کسانی‌اند که از نظر جامعه شناسی به عنوان یک قشر اجتماعی که غالباً به کار فکری می‌پردازند تلقی می‌گردد.[8] با توجه به بیش از شصت تعریف از روشن‌فکری،[9] ارائه تعریف واحد جامع و مانع کار آسانی نیست، اما در پشت همه این تکثرها یک اتفاق وجود دارد و آن این‌که گرچه در دل مفهوم روشن‌فکر، غربی بودن نهفته نیست، اما جریان روشن‌فکری به مثابه یک پدیده اجتماعی معاصر ما که در آغاز شکل گیری از آن به منورالفکری تعبیر می‌شد، یک پدیده جدید و محصول تمدن مدرن و یا مدرنیته غربی است.[10] گرچه مدرنیته در غرب محصول همین جریان روشن‌فکری و یا روشن‌گری است؛ بنابراین این جریان همانند سایر پدیده‌های مدرن از اساسی‌ترین خصلت مدرنیته، یعنی «خرد نقاد خود بنیاد» برخوردار است.
«دین» نیز واژه‌ای است که معانی مختلفی در میان اندیشوران حوزه دین پژوهی، برای آن ذکر شده، اما مراد ما از دین، آیین اسلام با همان معنای ارتکازی است که در ذهن هر فرد مسلمان وجود دارد که مهم‌ترین ویژگی دین، بر خلاف روشن‌فکری که یک پدیده جدید است، پدیده کهن و قدیمی است و از ایام پیشین به ما ارث رسیده است.
با توجه به این‌که « روشن‌فکری»مانند سایر محصولات مدرن برای جوامع مسلمان به منزله یک «دیگری» مطرح است، روشن‌فکران در چنین کشورهای اقماری و پیرامونی همواره با علامت سوال همراه‌اند، خصوصاً وقتی که روشن‌فکری، متصف به صفت «دینی» نیز گردد. بزرگ‌ترین بحران «روشن‌فکر دینی»، بحران هویت و ماهیت متناقض‌نمای آن است. این «دیگری» باید درست ترجمه شود. آیا روشن‌فکر دینی، فرزند نو پدیدی است که می‌تواند در زمره خانواده مسلمانان به حساب آید؟ چگونه می‌توان از روشن‌فکری سخن گفت که حامل صفت دینی باشد و چگونه می‌توان از دین‌داری صحبت به میان آورد، که در عین حال با روشن‌فکری هم‌سو و هم‌ساز باشد و آن را در کنار خود جا داده باشد. چه قرائتی از روشن‌فکری با دین داری و چه قرائتی از دین‌داری با روشن‌فکری سازگار است؟
از آن‌جا که روشن‌فکری به مثابه یک پدیده اجتماعی رایج، محصول مدرنیته، و واجد اساسی‌ترین خصوصیت آن، یعنی »خرد انتقادی خود بنیاد« است، در حقیقت صحبت از نحوه ارتباط و پیوند «دین با روشن‌فکری» و متصف شدن روشن‌فکری به صفتی «دینی»، سخن از پیوند و ارتباط دین و مدرنیته است. در واقع، پرسش بنیادی این است که دین با مدرنیته هم‌سو و هم‌ساز است یا نه؟ سنت‌گرایان به معنی الاخص معتقدند مدرنیته محصول غربی است و چون بنیاد مدرنیته بر طرد دین بنا شده است نه خود مدرنیته، به منزله یک کل و نه اجزا و محصولات آن به طور جزء نمی‌توانند صفت دینی بگیرند و اینها متناقض‌اند. در طیف مقابل سنت گرایان تجدد گرایان قرار دارند. اینها نیز معتقدند که روشن‌فکر دینی، متنافی الاجزا و تناقض نماست؛ زیرا محصولات مدرن نمی‌تواند واجد صفت غیر مدرن «دینی» گردد. افرادی هستند با این‌که جمع دین و مدرنیته را امکان پذیر می‌دانند؛ اما از حیث کارکردی این دو را متنافی اجزاء می‌دانند؛ زیرا کارکرد روشن‌فکر را تقلیل مرارت و تقریر حقیقت و کارکرد روشن‌فکر دینی را کشف حقیقت تلقی می‌کند و این دو را با هم‌دیگر در تضاد می‌بیند.[11] علی‌رغم دو قرائت اول، دیدگاه و قرائت سوم نیز مطرح است که در این قرائت چون امکان جمع میان دین و مدرنیته وجود دارد بالتبع«روشن‌فکری دینی » نیز از ماهیت متناقض نما برخوردار نخواهد بود.[12] و بدین سان برای «روشن‌فکری دینی » تعاریف متعدد ارائه شده، اما نقطه مشترک همه آنها این است که به یک جریان اجتماعی اشاره دارد که مهم‌ترین خصوصیت آن درک عصری داشتن از دین است. شریعتی در تعریف روشن‌فکر دینی می‌نویسد: «روشن‌فکر دینی کسی است که از «وضع» یا حیث جمعی خویش درک و آگاهی دارد.»[13] درک عصری از دین و دغدغه دینی داشتن و اعتقاد تحلیلی به کار ساز بودن دین در عصر جدید نیز مهم‌ترین ویژگی‌های روشن‌فکر دینی از دیدگاه سروش است.[14] برخی دیگر معتقدند که روشن‌‌فکر دینی کسی است که سعی دارد دین را برای مردم زمانه خودش قابل فهم و حتی المقدور قابل قبول سازد.[15]
عوامل و زمینه‌های تاریخی شکل گیری روشن‌فکری دینی در ایران
برای فهم درست و دقیق ارتباط میان روشن‌فکر دینی و عرفی شدن دین، توجه به زمینه های شکل گیری این جریان فکری لازم و ضروری می نماید؛ به همین جهت پس از روشن شدن مفهوم روشن‌فکر دینی به زمینه های شکل گیری و تمایز آن از جریانات هم‌سو با آن پرداخته می‌شود.
از سده شانزدهم به بعد تدریجاً جهان نویی در اروپا شکل گرفت که سازندگانش معتقد به اصولی از این نوع بودند:
1. نو اندیشی و آمادگی برای پذیرش راه‌ها و اندیشه‌های نو؛
2. توجه و تعلق خاطر به حال و آینده، نه گذشته و در حال زیستن؛
3. اهتمام به برنامه ریزی، سازمان‌دهی و فعالیت؛
4. جهان را ریاضی گونه دانستن و ارزیابی کردن؛
5. ایمان به علم و تکنولوژی مدرن؛
6. افسون زدایی از هستی و اندیشه‌‌ها.
اصول فوق، رشد فزاینده دانش علمی، تحت سیطره درآوردن طبیعت، تسلط بر جهان، پیدایش نظام سرمایه داری، فروپاشی فئودالیسم و به قدرت رسیدن طبقه بورژوازی ارزش‌های خاص خودش را در پی داشت.
عواملی که در پدید آمدن این تمدن نو نقش داشتند عبارت‌اند از: حرکت‌های اصلاحی، جنبش‌های امانیستی، حرکت اصلاح دینی، اکتشافات علمی جدید، جای‌گزین منطق تجربی بیکن به جای منطق قیاسی ارسطو و بالاخره نهضت روشن‌فکری و اندیشه ترقی خواهی.
تمدن که با تأثیر پذیری از اصول و عوامل فوق پا به عرصه هستی نهاد، سامان اجتماعی حاکم بر جهان غرب را از بن دگرگون ساخت و بر ویرانه‌های آن نظام جدیدی مبتنی بر عقلانیت مدرن بنا نهاد و چون این تمدن تازه متولد از بن با تمدن‌های پیشین تفاوت داشت، اسم مدرنیته را با خود یدک کشید.
دست یابی غرب به تمدن نو بنیاد مدرنیته از یک‌سو و چیرگی او بر بسیاری از مناطق دارای منابع غنی و ثروت فراوان از طرف دیگر، باعث شد که غرب احساس برتری و فزون خواهی خود را تحت لوای تجدد خواهی، توسعه و بسط مدرنیته غربی بر بخش‌های عقب مانده جهان تحمیل نماید. در حقیقت، جهان غرب تحت عنوان بسط مدرنیته غربی به استعمار جهان توسعه نیافته از جمله ایران پرداخت، و تلاش می‌کرد تا با شعارهای زیبا و دل فریب، فرهنگ مردم واپس مانده را دگرگون و غربی سازد و در این پروسه هر گونه اعتراض و مخالفت را از طریق به رخ کشیدن محصولات مدرنیته ساکت و یا در نطفه خفه می‌کرد.
از آن سو هنگامی که غربی‌ها به جهت دست یابی به تمدن جدید در اوج غرور و لذت، دوران را سپری می‌کردند، جوامع پیرامونی از جمله ایران با گرفتاری‌های شدید اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، بهداشتی و در یک کلمه با یک بحران همه جانبه دست به گریبان بود. این وضعیت از درون جامعه، ایرانیان را وادار می‌ساخت که به سوی فرشته نجات، یعنی تمدن جدید غرب روی بیاورند و این انحطاط کامل باعث شد که نمودها و محصولات مدرنیته در جامعه ایران سرازیر گردد، اما واکنش‌ها نسبت به این مهمان تازه وارد یا فرشته نجات یکسان نبود؛ و به طور مشخص سه نوع واکنش از سوی ایرانیان نسبت به مدرنیته و محصولات آن نشان داده شد که این سه نوع واکنش باعث شکل گیری سه جریان فکری نیز گردید که عبارت‌اند از:
1. نوهنجارگرایی/ هم‌گرایی: مقصود از نوهنجاری گرایی یا هم‌گرایی، جریان فکری است که نگاه‌شان نسبت به تمدن غرب به طور کامل مثبت بوده و آن را مورد پذیرش قرار داده بودند. پیش‌گامان این جریان را اکثراً سفر کرده‌های به غرب تشکیل می‌دادند و اینان بدون توجه به بنیان‌های فلسفی و اساسی مدرنیته با آغوش باز از این پدیده نو ظهور و نو بنیاد در ایران استقبال نمودند. این گروه که مسحور تجملات ظاهری مدرنیته شده بودند با تمام توان و نیرو از گسترش آن تبلیغ و حمایت می‌کردند و با هر چیزی که احتمال می‌دادند در مسیر بسط مدرنیته مانع ایجاد می‌کند مخالفت می‌کردند. از جمله آنها دین و سنت بود. آنها به زعم این‌که دین، مانع بسط مدرنیته است با آن به مخالفت بر خواستند و تلاش نمودند تا دین را به حاشیه برانند. از این جریان فکری می‌توان به روشن‌فکران سکولار تعبیر نمود؛ زیرا چنان‌چه ذکر شد اینها با دین عناد داشتند و حداکثر به جهت ریشه‌های عمیقی که دین در جامعه داشت تلقی ابزار انگاری از دین در مسیر بسط مدرنیته داشتند و یا آن را در حوزه خصوصی می‌راند. این جریان، منعکس کننده صدای صاحبان تمدن غرب بود، هر چه آنها در غرب مطرح می‌کردند، اما اینها همان‌ها را بدون کم و کاست در ایران مطرح می‌کردند.
2. هنجارگرایی / واگرایی: هنجارگرایی یا واگرایی به معنای ضدیت با هرنوع تجدد و نوآوری و ابتنای بر سنت ناهم‌ساز با زمان و به عبارت دیگر تحجر واکنش دیگری است که نسبت به تمدن غرب ابراز شد و پیش‌گامان این استراتژی نیز سنت گراها بود. سنت گرایی یا هنجارگرایی نمایان‌گر یک تلقی و واکنش منفی نسبت به هر گونه نوآوری از سنخ تمدن غربی است و موضعی ایستا و اساساً منفعل را که به سختی می‌تواند نسبت به محرکه‌های بیرونی واکنش نشان دهد بازنمایی می‌کند. هنجارگرایی، کاملاً در نقطه مقابل نوهنجارگرایان که مرغوب تجدد قرار گرفته بودند با آن دشمنی و عناد داشتند و به تلقی خودشان از سنت و دین و برگشت به گذشته و یا نوعی سلفی گری تأکید می‌کردند. این نگره بدون این‌که به بیرون توجه نمایند به تفسیر و شرح و بسط دین می‌پرداختند و معتقد بودند که باید به ساختن درون انسان‌ها بدون توجه به بیرون پرداخت. این تلقی به یک نوع جمود اندیشی و واپس‌گرایی گرفتار بود و بدین جهت زیبایی‌های دین را فدای سطحی اندیشی‌های خود کرده بودند. این طیف از سنت گرایان به دور از هر گونه دقت و عقلانیت، مثل تجدد گراها از احکام مرده تغذیه می‌کردند و هر دو بر روی یک خط، گر چه در جهت مقابل یک‌دیگر طی طریق می‌کردند.
3. فرهنگ پذیری / تعامل و گفت‌گو: علی‌رغم دو استراتژی اول که هر دو در دو رأس طیف قرار داشتند و هر دو از نقاط مشترک و خاکستری غفلت ورزیده بودند، اما واکنش سوم به نقاط خاکستری یا نقاط تلاقی دین و مدرنیته توجه نمود؛ لذا تلاش نمود که میان دینداری و مدرنیته جمع نماید. در این رویکرد از یک سو مدرنیته به طور کامل مورد پذیرش قرار نگرفت، بلکه نگاه انتقادی نسبت بدان اتخاذ نمودند. از سوی دیگر بر فهم واحد و واپس گرا از دین نیز جمود نورزیدند، بلکه تلاش نمودند که قرائت هم‌سو و هم‌ساز با زمان از دین ارائه بدهند. جریان سوم که سعی دارند عناصری از مدرنیته را بر گزینند که مفید، سازنده و سازگار با عناصر پویای سنت باشد، فرهنگ پذیری و یا اصلاح طلبی نامیده می‌شود.[16]
عام‌ترین ویژگی این جریان ورود به گفتمان مدرنیته و نقد و بررسی توأمان سنت و مدرنیته است، اما این جریان بر اساس متعلق نقد به دو خرده جریان تقسیم شده، که از یکی به جریان احیاگری دینی یا دین‌داری نو‌اندیشی و از دیگری به روشن‌فکر دینی تعبیر می‌شود. آن‌چه این دو را از هم متمایز می‌سازد چند نکته است:
1. رشد و بالندگی جریان احیا‌گران دینی ریشه در مدارس علوم دینی دارد، حال آن‌که روشن‌فکر دینی اصولاً یک جریان دانشگاهی است.[17]
2. روشن‌فکران دینی به بنیادهای مدرنیته باور دارند و عقل نقاد مدرن را سلاح خود در فهم سنت و دین قرار می‌دهند، اما احیاگران دینی، عقل را در چهارچوب منطق سنتی (هم‌نشین عقل و شرع) فهم می‌کنند و البته دغدغه دینی کردن همه امور از جمله عقل را دارد. عقلانیت، وجه ممیزه مهم این دو گروه است. روشن‌فکران، پروژه عقلانی کردن ساحت‌های زندگی و دین را دنبال می‌کنند و احیاگران پروژه دینی کردن ساحت‌های زندگی مدرن را.
3. روشن‌فکران دینی، از طریق «کوچک سازی دین» و «تضعیف فقه» و تأکید بر اخلاق، به بقای دین در عصر مدرن دل بسته‌اند. احیاگرایان بر عکس به واسطه «فربه سازی فقه» و اصلاحات بنیادی در آن، به بازسازی جامعه مدرن بر اساس دین امید بسته‌اند.
4. احیاگرایان دینی، دغدغه زنده نگه‌داشتن دین و بازسازی جامعه مدرن بر اساس شالوده‌های دینی را در سر می‌پرورانند، اما روشن‌فکران دینی، دغدغه مدرنیته و بازسازی دین را بر اساس شالوده‌های مدرنیته در سر دارند. روشن‌فکران دینی در پی نوسازی دین متناسب با آگاهی‌های ذهنی عصر مدرن هستند.[18]
5. احیاگران دینی در مجموع، قرائت ثابتی از دین دارند و می‌کوشند با مبنا قرار دادن آن به نیازهای زمان پاسخ گویند، اما روشن‌فکران دینی، قرائت‌های مختلفی از دین ارائه می‌دهند و بدان معتقدند.
6. تأثیر پذیری احیاگرایان دینی از دست‌آوردهای مدرنیته بیشتر در حد استفاده از« روش» است، حال آنکه روشن‌فکران دینی به نسبت‌های متغیر از »ذهنیت« جوامع غربی نیز تأثیر می‌پذیرد.[19] از آن‌چه تا کنون بیان شد می‌توان به این نتیجه دست یافت که از تعامل و نحوه ارتباط جریان سنت گرایی، تجدد گرایی و احیاگرایان دینی با مدرنیته، جریان روشن‌فکری دینی سر برآورد که می‌توان این را در قالب نمودار ذیل نشان داد.
هنجار گرایی نو هنجارگرایی
سنت گرایی تجدد گرایی
فرهنگ پذیری
احیاگرایان دینی دینی کردن عصر عصری کردن دین روشن‌فکر دینی
ویژگی‌های روشن‌فکری دینی
روشنفکر دینی همانند هر پدیده اجتماعی دیگر دارای ویژگی و مختصاتی است که آن را از سایر پدیده‌های اجتماعی متمایز می‌سازد. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:
1. نگرش عقلانی و انتقادی
عقل گرایی و اعتقاد به عقلانیت مدرن، یکی از عام‌ترین ویژگی‌های روشن‌فکر دینی است. روشن‌فکران دینی معتقدند که «عقل و تفکر» همه چیز را در بر‌می‌گیرد و هیچ چیزی نیست که از سلطه و سیطره آن بیرون بماند. بر اساس این دیدگاه نه تنها امور معمولی، بلکه حتی امور قدسی هم‌چون «دین» و هر مرجع دیگری حتی خود «عقل و اندیشه» باید مورد آزمون عقل قرار بگیرد و چیزی ارزش‌مند است که آزمون عقل را با موفقیت کامل پشت سر بگذراند.[20]
روشن‌فکران دینی علاوه بر نگرش عقلانی از نگرش انتقادی نیز نسبت به دین برخوردار هستند. روشن‌فکران دینی، نقدهای خود را نسبت به دین متوجه دین به منزله یک نهاد و فرهنگ، تاریخ دینی و رهبران سنتی متمرکز نموده‌اند. از نظر این روشن‌فکران، دین گوهری از شیوه رفتار یا فرهنگ مردم به شدت متأثر گردیده و به شکل خاصی درآمده که با دین گوهری متفاوت است. به سبب این واقعیت، استعداد و توانی که به صورت بالقوه در دین نهفته است جز با کنار زدن سنت‌ها، فرهنگ‌های اسارت‌گر و زدودن خرافه و خارج کردن دین از حیطه نفوذ روحانیون سنتی، امکان ظهور پیدا نمی‌کند و بدون این عملکرد، راه خلاقیت، نوآوری و تجدد و پیشرفت باز نخواهد شد. به نظر این اندیشوران، مفهوم سنتی و رایج دین، قدرت و پتانسیل ایجاد تغییر و تحول در جامعه را ندارد، بنابراین باید به منابع اولیه و صورت‌های خالص آن مراجعه کرد و تفاسیر جدیدی که مقتضای زمان است ارائه داد:
وضع دین‌داران ما قابل تشبیه به یک مصالح است که روی هم ریخته شده، جزء به جزء آنها خوب و مرغوب می‌باشد، ولی ارتباط و التیام ما بین آنها وجود نداشته، طبق نقشه و نظم صحیحی پهلوی هم قرار داده نشده و یک خانه یا ساختمان مرکب و مرتبی تشکیل نداده باشد.[21]
بُعد دیگر انتقاد روشن‌فکران دینی از دین متوجه تاریخ دین است. از نظر آنها تاریخ دین از ذات دین جداست. بازگشت و نقد و تصفیه متون و اصول اولیه دین را، راه احیای آن معرفی می‌کردند، زیرا در این صورت است که می‌توان دین اصیل را جدا از ظرف‌های سنتی جوامع، کالبد تمدن‌ها و شرایط مختلف تاریخی معرفی کرد. شریعتی نقش مهمی در این خصوص داشته است:
از دینی سخن نمی‌گوییم که در گذشته تحقق داشته و در جامعه حاکم بوده است، بلکه از دینی سخن می‌گوییم که پیغمبرانش برای نابودی اشکال گوناگون دین شرک، قیام کردند.[22]
جهت دیگر انتقاد روشن‌فکران دینی نسبت به دین، متوجه روحانیت است. روشن‌فکر دینی، بنیاد روحانیت را به منزله تنها مرجع تفسیر دین، همواره مورد انتقاد قرار داده است. این روشن‌فکران، گاه روحانیت را در ردیف اشراف و طبقه میراث خوار پیامبران قرار می‌ دهند و فقه اسلامی نیز با طبقات زمین دار و حمایت از فئودالیسم متهم به سازش کاری می‌گردد.[23] یا به نظامیان حافظ وضع موجود که نگهبان سنت‌ها بودند تشبیه می‌شوند. و گاه روشن‌فکران دینی، طبقه روحانی را عامل تحجر و عقب ماندگی تلقی می‌کنند.[24] و با آن به شدت مخالفت می‌ورزند. این نوع تفکر که متأثر از تفکر مارکسیسم و نهضت پروتستان است در حقیقت به دنبال پروسه حذف روحانیت است؛ زیرا آن را اصلی‌ترین رقیب خود می‌پندارد.
2. درد دین داشتن
ویژگی دیگر روشن‌فکران دینی این است که علقه و علاقه با دین دارند. به عبارت دیگر درد و دغدغه دینی دارند؛ بدین معنا که اولاً، تعلق خاطر و التزام به دین دارند، البته مطلبی که باید بدان توجه شود این است که دینِ مورد نظر روشن‌فکران دینی، دین عینی و واقعی و جاری میان مردم نیست، بلکه دینی است که گاه از آن به دین یک در برابر دین دو و سه[25] و گاه از آن به گوهر دین در برابر عرض دین تعبیر می‌کنند. ثانیاً، دین را در جامعه و عصر حاضر کارساز می‌دانند؛ یعنی معتقدند که دینِ امروز هم می‌تواند حلال مشکلات بشر باشد، هنوز هم می‌توان از آن دفاع عقلانی کرد و بدان محتاج بود و یک امر اسطوره‌ای و موزه پسند که متعلق به تاریخ باشد نیست.[26] و آن‌چه که روشن‌فکر دینی را از سایرین متمایز می‌سازد همین است که باور تفصیلی به کار ساز بودن دین در هر عصری دارد و این باور تفصیلی آدمی را دین‌دار عصری می‌سازد و دین‌داری او را با زمان و شرایط موجود، هم‌سو و هم‌ساز می‌نماید و این مهم‌ترین رکن روشن‌فکری دینی است. و اگر کسی از این خصوصیت برخوردار نباشد شایستگی نام‌گذاری به روشن‌فکری دینی نشاید.[27] عصری بودن دین از منظر این متفکران در این است که از طریق جدایی میان دین و تاریخ دین، هر گونه خرافه و سنت‌های دست و پا گیری که دین به خود گرفته و با عصر مدرن سازگار نیست باید از دین زدوده شود و معرفتی از دین ارائه شود که با مقتضیات زمان هم‌سو و هم‌ساز باشد، و چنین معرفتی در گرو بازسازی مجدد معرفت دینی در دست روشن‌فکران دینی است:
دین، خانه روشن‌فکران دینی است که وی خود آن را بنا می‌کند نه این‌که خانه ساخته شده را بخرد. خانه ساخته خریدن، تقلید است نه تحقیق. او تا هر یک از آجرهایش را به نوبه خود نشناسد و وارسی نکند و در جایی مناسب نگذارد، نه خانه کامل است و نه دل آرام، به همین سبب، روشن‌فکر پویا است، اهل دوندگی است؛ چون همیشه در کار بنا و تعمیر خانه خویش است. به عکس مقلد که خانه‌ای را می‌خرد و آسوده دل تا آخر عمر در آن زندگی می‌کند.[28]
بازسازی و بنای مجدد دین و چیدن عناصر تشکیل دهنده دین از نو، بیان‌گر این است که معرفت ما از دین تحت تأثیر مقتضیات زمان، متحول و دگرگون می‌شود. در این که معرفت دینی متحول می‌شود. شاید اختلاف چندان زیادی میان متفکران نباشد، اما پرسش اساسی این است که منطق حاکم بر این نوسازی معرفت دینی چیست؟ با توجه به این‌که عقلانیت با خرد انتقادی مدرن در مرکز و کانون تفکر روشن‌فکری دینی نهفته است، نوسازی معرفت دینی نیز لزوماً استفاده از این نوع عقلانیت در فهم دین است. و استفاده از این سنخ عقلانیت و فاصله گرفتن از منطق که خود دین آن را معرفی کرده است باعث تنزل معرفت قدسی ما از دین به معرفت تحصلی و روزمرگی می‌گردد که از هیچ گونه پشتوانه معرفتی محکمی برخوردار نیست و این عمل، یعنی عرفی کردن ساحت دین.
3. درد خلوص و توانایی داشتن (احیای دین)
روشن‌فکران دینی، دین را نهاد اجتماعی می‌دانند که از کار ویژه و نقش اجتماعی مختص به خود برخوردار است. این کارکردها، خدمات و حسنات دین منحصر به امور معنوی و عبادی نیستند، بلکه متوجه جامعه و اجتماع انسانی نیز هستند و نیازهای این جهانی و آن جهانی انسان را در برمی‌گیرد. به نظر روشن‌فکران دینی، کارکرد دین در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، متفاوت است و این بر دین شناسی است که در هر عصری می‌بایست قرائت از دین ارائه بدهد که کارکردهای لازم در آن عصر را داشته باشد و ارائه چنین تفسیری در گرو فهم و درک خالص و توانا از دین است؛ بدین سان است که درک ناب، خالص، پیراسته از هر گونه التقاط، کج فهمی و بد فهمی و توانا، ویژگی دیگری است که روشن‌فکری دینی به آن متصف می‌گردد، یعنی فهم ما از دین باید به گونه‌ای باشد که نه چیزی بر دین از خود تحمیل نماییم و از سوی دیگر پاسخ‌گوی مسائل و حلال مشکلات هم باشد و نه گریزان و فرّار از رویارویی و مواجه شدن با مسائل:
روشن‌فکر دینی دو چیز را با هم می‌خواهد و با هم باید تعریف کند و با هم باید به کار ببرد و باید مراقب هر دو باشد: در عین توانایی، خلوص و در عین خلوص توانایی، یکی از این دو اگر مغفول افتد نتیجه یا بی‌دینی و یا بد دینی است. یا دینی نمی‌ماند یا موجود عاجز و ناتوانی می‌ماند به نام دین.[29]
اما در پاسخ به این پرسش که ملاک خلوص و توانایی دین چیست؟ نویسنده کتاب «رازدانی و روشنفکری و دینداری»ملاک، معیار و تعریف معین از آن ارائه نمی‌دهد، بلکه معتقد است که خلوص و توانایی یک مفهوم، نسبی و عصری است که باید در ارتباط با سایر آرا و در منظومه معرفتی انسان‌های اعصار مختلف تعریف گردد و واجد تعریف و ملاک ثابت و معینی نیست:
جمع نابی و توانایی معرفت دینی در جغرافیای معارف بشری همان چیزی است که روشن‌فکر دینی را به بازسازی و نوفهمی شریعت رهنمون می‌شود که از اهم وظایف او است. در هر عصری قدرت خاصی از دین برای گشودن گره های تازه و زدودن تعارضات تازه، خواسته می‌شود و معرفت دینی با معارف بشری تازه‌ای روبه‌رو می‌شود که یا فهم تازه‌ای از دین را موجب می‌شوند و یا به زدودن تعارض نو دینی دعوت می‌کنند و اینها همه موجب تجدید بنای معرفت دینی می‌گردد. به همین سبب است که قله کار روشن‌فکران دینی، احیای دین و نفوذ فهمیدن آن و بازسازی معرفت دینی است.[30]
با توجه به این عبارت روشن می‌گردد که روشن‌فکران دینی در فهم خالص و توانا از دین به معارف عصر خود رجوع و فهم رایج از دین را با آن مقایسه و مقابله می‌کنند و در صورتی که فهم موجود با دانش عصر هم‌خوانی نداشته باشد به جهت عدم برخورداری از صفت خلوص و نیرومندی کنار گذاشته می‌شود و این، یعنی سلطه و حاکمیت فهم عرفی بر فهم قدسی.
4. خرافه ستیزی و آفت شناسی
اکثر روشن‌فکران دینی، تلویحاً یا صریحاً برای دین دو ساحت یا بعضاً سه ساحت (مثل ملکیان) قائلند که از ساحت نخست با تعابیری همانند ماهیت دین، گوهر دین، دین یک و امثال آن تعبیر می‌کنند و از ساحت دیگر به وجود دین، دین محقق، دین دو و سه تعبیر می‌کنند. آن‌چه که مهم است، این است که از نظر روشن‌فکران دینی، ماهیت دین یا همان دین اصیل و واقعی از هرگونه خرافه و انحراف پیراسته است، اما وقتی که این دین در خارج فعلیت و محقق یافت به مرور زمان به خرافه، انحراف و سنت‌های فرهنگی و دست و پا گیر عجین می‌شود و این امر باعث می‌شود که دین در اعصار بعدی، قدرت، توانایی و جذابیت‌های خود را از دست بدهد. بنابراین یکی از ویژگی‌های روشن‌فکر دینی، خرافه ستیزی و آفت شناسی و رهانیدن دین از قید و بند خرافات و سنت‌های دست و پا‌گیر و هم سو کردن آن با مقتضیات زمان است. بازرگان در این مورد می‌گوید:
اسلام، گوهر بوده است که از نوک کوه به پایین دره‌ها غلطیده است و در راهش گل و لای و سنگ را به خود گرفته است و وقتی آمد پایین دره، واقعاً محصور یک رشته چیزهاست با گل و لای و سنگ و اینها. ما هدف‌مان این است که این گل و لای و این خرافات را بزداییم و به آن گوهر برسیم.[31]
خرافه زدایی و پاک سازی دین از سنت‌های انحرافی و فرهنگی، مفهوم سیالی است که در یک طرفِ آن زدودن غبار جهل و نادانی و مسائل غیر دینی تحمیل شده بر دین و در سوی دیگر آن نادیده انگاشتن بسیاری از مسائل فقهی و تاریخی و حتی زبانی دین قرار دارد. خرافه زدایی و پیراسته سازی دین در ادبیات بسیاری از روشن‌فکران دینی علاوه بر بعد اول به بعد دوم نیز نظارت دارد که از آن، گاه تحت عنوان جدایی گوهر دین از عرضی دین و گاه تحت عنوان بعد محلی دین از بعد جهانی آن تعبیر می‌کنند. به بیان دیگر در ادبیات روشن فکران دینی، هر فهم و درک که با زمان هم‌سو و سازگار نباشد خرافه تلقی می گرد؛ بنابر این باید آنها را از دامن دین زدود. به نظر می‌رسد نتیجه این نحو پاک سازی و پیراسته سازی چیزی جز قدسی زدایی از دین و فرسایش امر قدسی به امر عرفی نیست.
5. استفاده از علم و آموزه‌های مدرن
روشن‌فکران دینی که به دنبال جمع میان مدرنیته و سنت بودند، سعی داشتند که به تمام پی‌آمدهای انسان و علم مدرنیته تن در دهند و آنها را برای نجات جامعه از عقب ماندگی در درون جامعه تعبیه نمایند. اولین تلاش روشن‌فکران دینی دهه بیست برای این کار جمع میان علم و دین بود و سعی نمودند که تفسیر علمی _ طبیعی از دین ارائه دهند و تمام آموزه‌های دین را بر اساس علم طبیعی مدرن تفسیر نمایند. مهندس بازرگان طراح این اندیشه راه انبیا و دانشمندان را یکسان و تمدن، و پیشرفت بشر را در امتداد راه انبیا معرفی کرد.[32] به نظر ایشان پیشرفت و تکامل علوم تجربی تمدن جدید در تقابل با اهداف عالی اسلامی که به دنبال سعادت انسان‌ها هستند قرار نمی‌گیرند و می‌توان بین آنها هم‌آهنگی ایجاد کرد. دکتر شریعتی، روشن‌فکر دینی دهه چهل و پنجاه با تعمیم علم جدید در حوزه‌های علوم انسانی و با تأثیر پذیری از مفاهیم مکتب مارکسیسم، تفسیر دیگری از دین ارائه داد. ایشان، مفاهیمی چون: جهان بینی، ایدئولوژی، فلسفه تاریخ، دیالکتیک، زیر بنا و رو بنا، انقلاب و عدالت اجتماعی را به طور عمده از مکتب مارکسیستی به عاریت گرفته بود و اسلام را در قالب آنها تفسیر نمود. سروش، روشن‌فکر دهه هفتاد نیز علاقه‌مندِ به علم و هنر، و استفاده از دست‌آوردهای علوم جدید در فهم دین را از خصوصیات روشن‌فکر دینی تلقی می‌کند.[33]
6. نگاه امانیستی و سکولاریستی به انسان و اجتماع
ویژگی دیگر روشن‌فکر دینی، انسان مداری و انسان محوری است، بر مبنای این ویژگی، خواست‌ها، نیازها، حقوق، علایق و آرمان‌های انسانی در مرکز علایق و دغدغه روشن‌فکر دینی قرار دارد.[34] ملکیان نیز معتقد است که روشن‌فکران دینی به جهت هم‌سو و هم‌ساز بودن با مدرنیته، امانیست و انسان مدار است؛ زیرا یکی از مهم‌ترین زیر بناهای مدرنیته، انسان مداری و امانیست هست. «از آنجایی که روشن‌فکران دینی با روح زمانه همسو و همساز است به معنی دقیق کلمه امانیست نیز هستند.»[35] به نظر ایشان روشن‌فکران دینی در جهت مسائل و مشکلات امانیست هستند و هم در جهت راه حل و رفع مشکلات. علت این که روشنفکران دینی در ناحیه مسائل و مشکلات امانیست هستند، این است که آنها در پی کاستن از درد و رنج این جهانی انسان‌ها هستند و به همین دلیل می‌بایست قرائتی از دین ارائه دهند که درد و رنج این جهان ما را کاهش بدهد و اگر دین چنین کارکردی نداشته باشد به درد نمی‌خورد. علت امانیست بودن این طیف از متفکران در بُعد رفع مشکلات در این است که روشن‌فکران دینی در جهت حل مشکلات و اداره جامعه و زندگی، به طور تمام و کمال به علوم و معارف بشری ابتنا می‌کنند و دین را کنار می‌گذارند.[36] به نظر ایشان همین مسئله باعث گردیده که روشن‌فکران دینی نیز در صف روشن‌فکران سکولار قرار بگیرند، بلکه به گونه دقیق‌تر روشن‌فکران دینی همان روشن‌فکران سکولار هستند. زیرا هر دو گروه، دین را به ارتباط انسان با خدا و خود محصور و محدود می‌سازد و دین را از قلمرو ارتباط انسان با دیگران و از عرصه مدیریت علمی جامعه کنار می‌زند و آنها را عرفی می‌سازد.[37]
کارکرد و دستور العمل‌های روشن‌فکر دینی
مطلب دیگر که به درک نسبت بین روشن‌فکران دینی و عرفی شدن دین کمک می‌کند. توجه به کار ویژه‌ها و دستورالعمل هایی است که روشن‌فکران دینی باید همواره آنها را مورد توجه خود قرار دهند و همیشه به دنبال آنها باشند. این کارکردها و دستور العمل ها عبارت‌اند از:
1. پرهیز از تعبد گرایی و تاریخ گرایی و روی آوردن به تجربه: یکی از وظایفی که روشن‌فکر دینی می‌بایست انجام دهد، پرهیز از تعبد گرایی و اقبال به سمت استدلال گرایی است. ملکیان در این مورد می‌نویسد:
روشن‌فکر دینی معتقد است در قلمرو دین حتی المقدور باید از تعبد کاست و بر طرف استدلال افزود. ما نباید سخن را از آن رو که شخص خاصی گفته است بپذیریم، بلکه باید از آن رو بپذیریم که می‌بینیم میان همه سخنان بدیل خود، دلیل قوی‌تری به همراه دارد و این به معنی استدلال گرایی و تعبد گریزی است.[38]
ویژگی تعبد گریزی و استدلال گرایی انسان مدرن موجب شده که روشن‌فکران دینی، بخش‌های بسیاری از دین را نادیده بگیرند و از آنها در جهان مدرن عبور نمایند؛ زیرا آنها از عقلانیت و جنبه استدلالی برخوردار نیستند و صرفاً بر بازوهای تعبد استوار است.
از سوی دیگر روشن‌فکر دینی می‌بایست نوعی تجربه نگری را به جای تاریخ نگری و تعبد نگری در دین گسترش بدهد؛ زیرا انسان‌های مدرن به سادگی نمی‌توانند دل در گرو هر چیزی بگذارند. و تجربه گرایی نیز حکایت گر این معنا است که هر چیزی را خود ما بیازماییم و در صورت داشتن کارکرد این جهانی، آن را بپذیریم.[39] چنانچه معلوم است، پی‌آمد این کار ویژه، نادیده انگاشتن آخرت و چشم دوختن به این دنیا و خواستن دین برای این دنیا است و این، نوعی سکولاریستی و گیتی گرایی است که در آن ملاک همه چیز، کارآیی و سود دهی دنیوی است نه چیز دیگر.
2. تقلیل مرارت: به نظر روشن‌فکران دینی یکی از کارکردهای اصلی دین، تقلیل مرارت یا کاهش درد و رنج است؛ بنابر این یکی از وظایف و کارکرد روشن‌فکر دینی، طرح تفسیری از دین است که درد و رنج بشر را کاهش بدهد. روشن‌فکر دینی برای دست یابی به این پیام اصلی دین، به نوعی شالوده شکنی متون دینی نیازمند است تا بتواند پیام پشت سر متون دینی را از ظاهر شان جداکند. اگر روشن‌فکر دینی به چنین عملی دست نیازد، پیام دین برای مردم زمانه او مقبول نخواهد افتاد و درد و رنج مردم را کاهش نخواهد داد.[40] پرسشی که مطرح می گردد این است که پیام دین که برای مردم زمانه، مقبول واقع می شود و درد و رنج مردم راکاهش می دهد از چه خصوصیاتی برخوردار است؟ به عقیده این روشن‌فکران دینی، درد و رنج مردم را کاهش می دهد و با زمانه‌ای هم‌سو است که از وسعت و قلمرو فقهی کمتر و از اخلاق و حقوق بیشتر برخوردار باشد.[41]
3. دگرگونی از درون: نو اندیشی دینی همیشه باید توجه داشته باشد که پیام دین، پیامی است برای این‌که ابتدائاً در درون ما ‌آدم‌ها دگرگونی ایجاد می‌کند و بر اثر دگرگونی در درون، دگرگونی در بیرون ایجاد شود و این نکته، بسیار مهم است، نباید به آن بی التفات بود. بنابراین، روشن‌فکر دینی باید تفسیری به دست دهد که قبل از آن‌که بخواهد مشکلات بیرونی انسان‌ها را مرتفع کند، به مشکلات درونی آنها توجه کند.[42] یعنی روشن‌فکر دینی باید به دنبال این باشد که بهشت درونی برای انسان‌ها بسازد نه بهشت بیرونی و دنیایی؛ زیرا دین برای ساختن این دنیای ما نیامده است و دنیای انسان ها به خودشان واگذار شده است. بنابراین روشن‌فکر دینی باید به سنت دینی، رویکردی کاملاً فرهنگی داشته باشد و مراد از فرهنگ نیز ویژگی‌های درونی انسان‌ها است. «نو اندیشی دینی (روشن‌فکر دینی) باید دین را به گونه‌ای تلقی کند که اولین کاری که دین می‌کند ما را در درون متحول سازد، حال به میزانی که در درون‌مان تحول ایجاد شود، مناسبات بیرونی نیز متحول خواهد شد. بنابراین دین به دنبال تحول فرهنگی در جامعه است نه اجتماعی».[43] و این نوع نگاه به دین، تک بعدی کردن و یا کوچک سازی دین است.
4. پذیرش کثرت‌گرایی: کار دیگری که نو اندیشی دینی باید با سنت دینی انجام دهد این است که یک نو اندیش با سنت دینی جامعه خود، معامله تنها سنت جهان یا یگانه سنت معتبر جهان را نکند. هر نو اندیش دینی که به هر دینی وابسته باشد اگر چنین کند دین خودش را از بسیاری از برکات و نعمات محروم کرده است. بنابراین روشن‌فکردینی می بایست به ادیان دیگر نیز به منزله راهی که انسان را به رهایی می رساند توجه نماید.[44]
5. شناخت از مردم: نکته دیگر این است که نو اندیشی دینی، وقتی که با سنت دینی مواجه می‌شود و می‌خواهد آن را به مردم عرضه کند باید تیپولوژی روانی مردم را هم مورد توجه قرار بدهد و این نکته بسیار مهمی است. بنابراین نباید گمان کند که از دل دین، نظام یکسان برای همه مردم استخراج‌پذیر است، بلکه باید توجه کند انسان‌ها به لحاظ تیپولوژی روانی خیلی با هم متفاوتند و اقتضای این تیپولوژی متفاوت این است که من در واقع برای هر تیپ روانی چیزی متناسب با او عرضه می‌کنم. روشن‌فکر دینی باید از گنجینه سنت دین برای تیپ‌های روانی مختلف، چیزهای مختلف استخراج کند. بر حسب تیپ‌های روانی گوناگونی که انسان‌ها دارند پیام‌های مختلفی را به آنها برساند.[45] به ادعای این روشن‌فکران، انسان مدرن انسانی است که نگرش‌شان نسبت به جهان و دین در مقایسه با انسان های گذشته به طور کامل متفاوت است که یکی از این تفاوت ها نگاه سکولاریستی به دین و دین داری است. بنابراین، تفسیری که از دین ارائه می شود نیز می بایست هم‌سو با این ویژگی، و سکولاریستی باشد.[46]
ادامه دارد/

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS