4 تیر 1397, 0:0
ذکر این نکته در اینجا بجاست که افراد ترسو، به محض اینکه کمترین احتمال خطر هم داده شود، به بهانه احتمال ضرر، از زیربار مسئولیت شانه خالی میکنند؛ اما برای انسانهای شجاع، چنین احتمالاتی اصلا تاثیری ندارد و با صرف کمترین احتمال خطر، از زیربار این وظیفه شانه خالی نمیکنند. فرد ترسو وقتی با حادثه ای مواجه میشود، خطر یک درصد را نود درصد میبیند، اما برای انسان شجاع، خطر نود درصد هم به اندازه یک درصد ارزش ندارد. این روحیات افراد در تشخیص مصادیق و تشخیص وظایف بسیار میتواند اثر داشته باشد. از همین روست که علما و بزرگان از زمان اهل بیت(ع) تاکنون تاکید میکنند که افراد پیش از تحصیل علم باید حتما اخلاق خود را تهذیب کنند و تحصیل علم بدون خودسازی اثر نمیبخشد و گاهی حتی اثر سوء هم دارد. در اینجا نیز آدمی که روحیه ترس و خودخواهی و راحت طلبی در او قوی باشد، نمی تواند وظایف اجتماعی اش را درست انجام دهد.
زمانی که سیدالشهدا(ع) تصمیم گرفت برای تحقق امر به معروف و نهی از منکر تا سرحد شهادت آماده شود و خانواده و فرزندان خود را در این راه آماده اسیری کند، شهادت را برای خود خسارتی نمی دید، بلکه آن را سبب فوز عظیم میدانست. ریشه نهایی کوتاهی انسان در انجام هروظیفه ای هراس اوست از اینکه خود یا خانواده و نزدیکانش را به زحمت اندازد و سبب فقر، افتادن در زندان، شکنجه، اتهامات ناروا، اهانت، تمسخر و امور دیگری شود. اما آیا بالاتر از کشته شدن هم چیز دیگری وجود دارد؟! هرگاه کسی تصمیم بگیرد که در راه انجام وظیفه تا سرحد شهادت پیش رود و این را برای خود فوز عظیم، و نه ضرر بداند، دیگر از کشته شدن هم هراسی نخواهد داشت. از این روست که امام حسین(ع) تصریح فرمود: انی لااری الموت الاسعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما؛ «من مرگ را چیزی جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملال نمی دانم».این مطلب را امام حسین(ع) شعار نمی داد، بلکه باور داشت که مرگ با عزت بهتر از تحمل زندگی در کنار ستمکاران است.
نمونه دیگری از شجاعت در انجام وظیفه، در حضرت قاسم(ع) نوجوان سیزده ساله کربلابود که او هم به این عقیده عموی خویش باور داشت و از این روی در شب عاشورا، زمانی که عمویش، امام حسین(ع) از او پرسید مرگ در نزد تو چگونه است؟ پاسخ داد:احلی من العسل؛ «از عسل هم شیرین تر است». او بر آن بود که با مرگ در راه خدا، همچون عاشقی که برای همیشه در آغوش معشوقش بیفتد، در قرب الهی جای میگیرد. اینجا دیگر ضرری وجود ندارد. عاشقی که آرزو میکرد یک لحظه معشوقش را ببیند، حال که برای همیشه در آغوش او قرار گرفته است، چه ضرری کرده است؟ این روحیه افزون بر سیدالشهداء(ع) و خانواده اش، در میان اصحاب ایشان نیز موج میزد.
این باور نقطه امتیازی است که در هیچ مکتبی جز مکتب انبیای الهی(ع) یافت نمیشود. منطق تمام کسانی که در راه خدا جهاد میکنند، این است که در هرحال پیروز میدان خواهند بود. از این روی در برابر دشمنان خود بیان میکردند: هل تربصون بنا الااحدی الحسنیین؛ «آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟!» آن کسی که عاشق شهادت است یک حسن برایش وجود دارد و توجهی به پیروزی دنیوی هم ندارد و اگر درپی پیروزی دنیوی است، به این سبب است که مقدمه ای برای رواج دین، نزدیک کردن مردم به خدا و نشان دادن راه سعادت به دیگران باشد؛ والازنده ماندن، به خودی خود، برایشان موضوعیتی ندارد. از این رو، مولای متقیان(ع) فرمود: والله لابن ابی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه؛ «سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابی طالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است».
چنین باوری دراین بزرگواران بود که سبب پیروزی آنها گردید و همین موجب شد که بعداز چهارده قرن، مردم آرزو کنند که در عمرشان برای یک بار هم که شده صورت خود را به خاک قبر آنها بمالند یا در راه زیارت قبور آنها، دستها و پاها را فدا کنند. امروزه هم میلیونها انسان عاشق وجود دارند که حاضرند با هر سختی ای که شده، ولو فروش تمام دارایی خود، ضریح سیدالشهدا(ع) را زیارت کنند. این، اثر همان باور و ایمان است.
چنانچه این روحیه که در میان انبیا و اولیای الهی(ع) وجود داشت، در کسی پیدا شود، میتواند خود را از تابعان آنها بداند. باید فرد به این باور برسد که مرگ در راه خدا ضرر نیست بلکه فوز عظیم است. یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما؛ «ای کاش ما هم با آنها بودیم و به رستگاری بزرگ میرسیدیم.» اگر کسی فقط شعار ندهد و باور داشته باشد که شهادت در راه خدا فوز عظیم است، هیچ مانعی در برابر انجام وظیفه او وجود نخواهد داشت. کسی نمی تواند به زبان بگوید: یا لیتنی کنت معهم، اما در دل خوف این را داشته باشد که کسی به او سیلی بزند، به او اهانت کند یا او را به تمسخر گیرد. اگر ائمه اطهار(ع) از چنین چیزهایی میترسیدند، دیگر دین رواج پیدا نمی کرد. کدام پیامبری است که استهزا نشده باشد؟ در آیات صریح قرآن آمده است که هر پیامبری را که فرستادیم، از طرف مردم استهزا شد: کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الاقالوا ساحر او مجنون¤ اتواصوا به بل هم قوم طاغون؛ «این گونه است که هیچ پیامبری پیش از اینها به سوی قومی فرستاده نشد، مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه»! آیا یکدیگر را به آن سفارش میکردند (که همه چنین تهمتی بزنند)؟! نه، بلکه آنها قومی طغیانگرند».
دراین آیه خداوند، بدون اینکه استثنایی قائل شود میفرماید، هر پیامبری که از سوی خدا فرستاده شد، مردم ایشان را به تمسخر گرفتند. اگر بنا بود که انبیای الهی(ع) از مسخره شدن و اهانت بترسند، هرگز نمی توانستند به وظایف خود عمل کنند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان