نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
نماز درهم شکننده تکبر
... والصلاه تنزیها لکم عن الکبر؛ حضرت زهرا سلام الله علیها در بخش دوم این خطبه شریف به اسرار تعدادی از عناوین برجسته ای که در قرآن مطرح شده اشاره میفرمایند. در جلسه گذشته درباره عنوان اول که ایمان بود توضیح مختصری دادیم. بعد از مسئله ایمان به نماز اشاره میکنند و میفرماید: «والصلاه تنزیها لکم عن الکبر؛ خدا نماز را برای پاک کردن شما از کبر و خودبزرگ بینی واجب کرده است.»
حکمتهایی که در این کلام ذکر شده به معنای علت تامه برای تشریع نیست؛ لذا حکمتهایی که در نهج البلاغه برای این عناوین ذکر شده، گاهی مشابه این کلام و گاهی متفاوت با این کلام است. قاعدتاً علت انتخاب یکی از این حکمتها و ذکر آن در این جا یکی از دو چیز است؛ یا حکمت ذکر شده حکمت بسیار برجستهای است و مهم ترین حکمتها به شمار میرود، و یا حکمتی است که متناسب با مقام بحث است.
نکته دیگر این که حکمت های مشترک بین همه عبادات از قبیل تقرب به خدا، کسب رضایت الهی، تثبیت و تمرین بندگی و... هم معلوم اند و هم بلاغت اقتضا نمیکند که یکی یکی برای این عناوین تکرار شود.
تکبر؛ دشمن بندگی
درباره نماز میفرمایند: حکمت این که خدای متعال نماز را بر مردم مقرر فرموده و در قرآن آن را مورد تاکید قرار داده است این است که مردم را از تکبر نجات دهد. سوال این است که علی رغم وجود صفات مذموم فراوان، چرا به صفت کبر این قدر اهمیت داده شده که خدای متعال نماز را برای پاکی از کبر تشریع فرموده است و لااقل برجسته ترین ویژگی نماز این است؟ نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که اصولاراه تقرب به خدا بلکه تنها راه رسیدن به سعادت ابدی، بندگی خداست، و چیزی که با این هدف تضاد دارد احساس بزرگی کردن است. بندگی یعنی من هیچ چیز از خودم ندارم: عبدا مملوکا لایقدر علی شیء ؛1 اما متکبر میگوید: من خیلی بزرگم و در مقابل هیچ کسی سر خم نمی کنم! وقتی این صفت در نفس ملکه شد، شخص حتی در مقابل خدا هم حاضر نیست سر خم کند. در حالی که تنها راه سعادت انسان نهایت خضوع در مقابل خداست. بزرگان قبیلهای از قبایل عرب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیشنهاد کردند که ما حاضریم اسلام بیاوریم و جان و مالمان را در اختیار شما قرار دهیم به شرط این که سجده نماز را از ما بردارید. در شان ما نیست که روی خاک بیفتیم. پیغمبر اکرم فرمودند: «لاخیر فی دین لیس فیه رکوع و سجود؛2 در دینی که رکوع و سجود ندارد خیری نیست»؛ اگر میخواهید اسلام را قبول کنید باید سجده اش را هم قبول کنید. برخی حاضرند از جان و مالشان بگذرند، اما در مقابل خدا سجده نکنند! در نهاد این افراد روح خودبزرگ بینی چه قدر ریشه دار است!
تکبر؛ عامل رانده شدن ابلیس
این همان مرضی است که در جناب ابلیس هم بود و او را بعد از شش هزار سال عبادت، محکوم به رانده شدن از درگاه الهی کرد. چنان غرق در عبادت بود که فرقی با ملائکه نمیکرد؛ لذا وقتی به ملائکه امر به سجده شد، شامل ابلیس هم شد؛ ولی او قبول نکرد و گفت: انا خیر منه؛3 اگر بخواهیم به زبان امروزی کلام ابلیس را ترجمه کنیم باید بگوییم: «این امر شما توجیه عقلایی ندارد! کسی که کوچکتر است باید خضوع کند؛ ولی من از آتش خلق شدهام و آتش شریفتر از خاک است. پس من از آدم شریف ترم!» قیاس تشکیل داد و استدلال کرد؛ ولی غفلت کرد از این که مسئله اطاعت از خدا و خضوع در مقابل عظیمی است که عظیم تر از او نمیتوان فرض کرد. درباره ابلیس در این شش هزار سال هم هیچ جا نقل نشده که عصیانی کرده باشد. بعد از همه اینها یک گناه کرد و آن این که خدا گفت: بر آدم سجده کن! گفت: این کار را نمی کنم. چگونه این یک گناه موجب رانده شدن از درگاه الهی و نادیده گرفته شدن شش هزار سال عبادت میشود؟ باز شبهه را به زبان امروزی اگر بخواهیم عرض کنیم باید بگوییم: این چه عدالتی است که خدا شش هزار سال عبادت ابلیس را به خاطر یک گناه یک لحظه ای نادیده میگیرد؟ در این گونه موارد، فتوا و مقیاس محاسبات ما با خدا متفاوت است. خدای متعال میگوید: این عصیان و این استنکاف از سجده نشانه این است که از روز اول در دل تو این نبود که هر چه من بگویم اطاعت کنی.
ایمان این است که انسان تصمیم بگیرد که هرچه خدا گفت اطاعت کند. ایمانی مقبول است که با آن انسان این حالت را داشته باشد که هرچه خدا امر کرده واجب الاطاعه است و چون و چرا ندارد. اگر کسی بگوید: همه اوامر خدا را قبول دارم به جز یک امر، چنین ایمانی مقبول نیست. در اسلام ایمانی که یک استثناء داشته باشد مقبول نیست. ایمان باید مطلق باشد. نومن ببعض و نکفر ببعض،4 مثل کفر مطلق است. اگر کسی یکی از حقایق اسلام را بداند و انکار کند به منزله انکار همه اسلام است؛ چون اگر کسی به خاطر خدا اسلام را قبول کرده است، باید این یکی را هم قبول کند؛ چون این یکی را هم خدا گفته است. اگر این را قبول نکند معلوم میشود بقیه را هم به خاطر خدا قبول نکرده است؛ بلکه چون ضرری نداشته، کار آسانی بوده، با هوای نفس تضادی نداشته یا... قبول کرده است. چنین شخصی روح ایمان در او وجود ندارد. از این دو حال خارج نیست که یا هرچه خدا میگوید قبول است یا نه؛ در این صورت یک طرف ایمان است و یک طرف کفر. ایمان 99درصد با ایمان صفر درصد مساوی است.
گردن کشی در برابر خدا
ممکن است کسی نماز نخواند یا در طول عمرش یک بار هم حکم خدا را عمل نکند؛ اما با شرمندگی، بگوید: من تنبل ام، شهوت بر من غالب شده، غضب بر من غالب شده است؛ اما حکم خدا هم واجب الاطاعه است. من شرمندهام و امید دارم توفیق توبه نصیبم شود و جبران کنم. این کفر نیست. کفر آن وقتی است که به حکم خدا اعتراض کند و بگوید: این چه حکمی است؟ مثلاچه فرق میکند انسان پیش از آفتاب نماز بخواند یا بعد از آفتاب؟! آنچه که کفرآور است این است که حکم را قبول نداشته باشیم. اما اگر کسی حکم را قبول داشته باشد، ولی میگوید: من شرمنده ام، گرچه عصیان بزرگی است، اما کفرآور نیست.
ابلیس وقتی گفت: لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حمل مسنون،5 این یعنی تو بی خود میگویی که باید سجده کنی! دستور شما باید عاقلانه باشد! این گونه که شد، خداوند فرمود: فاخرج منها فانک رجیم¤ و ان علیک اللعنه الی یوم الدین.6 بعد از این قرآن میفرماید: و کان من الکافرین؛7 یعنی از اول هم در دلش این بود که اطاعت هر دستوری را قبول ندارم! و این جا هم با گردن کلفتی گفت: سجده نمی کنم! تنها بحث عمل نکردن به یک سجده نبود؛ بلکه این سخن او حاکی از کفر او بود. برخی در اشعار و موعظهها میگویند: ابلیس به خاطر ترک یک سجده به این روز افتاد؛ اما واقعیت این است که تنها یک سجده نبود. خیلیها هستند سالها نماز را ترک میکنند؛ ولی توفیق توبه پیدا میکنند و بر میگردند. ابلیس به خاطر ترک ایمان ملعون ابدی شد.
مراتبی از این روحیه ممکن است در ما هم وجود داشته باشد. نشانه آن این است که کوچک ترین بی احترامی برای انسان قابل تحمل نیست و گاهی تکلیف واجب را به خاطر کمی ناراحتی ترک میکند. برخی اندوخته زیادی از تکبر در دل دارند و برخی کم؛ ولی مقدار کمی از این صفت هم خطرناک است؛ مخصوصاً که این صفت مثل بذر، رشد میکند و به تدریج همه دل آدمی را فرا میگیرد و این بسیار خطرناک است. ما پذیرفته ایم که راه سعادت ابدی، بندگی خداست و هدف از خلقت هم همین است (و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون)8 و عبادت نهایت کوچک شدن در برابر خداست. بزرگ ترین دشمن این هدف خودبزرگ بینی است. در عالم خلقت کسی به فضیلت رسول گرامی اسلام نمی رسد، ولی ایشان نیمه شب از جا برمی خیزد و سر و صورت را روی خاک میگذارد و در حالی که اشک از چشمانش جاری میشود، ناله میزند: الهی لاتکلنی الی نفسی. او چه درکی از خدا دارد که این چنین در پیشگاه خدا تذلل میکند؟ باید ما چنین کوچکی و ذلتی را در برابر خدا درک کنیم تا تدریجاً به مقام قرب الهی نزدیک شویم. برای رسیدن به چنین مقامی باید از روز اول سعی کنیم ریشه کبر را از دل بکنیم و دل را متواضع بار بیاوریم. بهترین راهی که خدای متعال برای همه مردم در نظر گرفته است. «نماز» است. باید روزی چند بار روی خاک افتاد و شریف ترین عضو بدن را روی خاک گذاشت و نهایت تضرع را در خود مجسم کرد؛ چرا؟ تنزیها لکم عن الکبر؛ چون میخواهد تو را برای آن مقامی تربیت کند که فقط در سایه تذلل در پیشگاه الهی حاصل میشود. تا اندکی از کبر در دل آدم هست، به آن مقام راه پیدا نمیکند.
ریشههای کفر
در روایات ما کبر، حسد و حرص به عنوان ریشههای کفر معرفی شدهاند؛ یعنی اگر این صفات در قلب انسان باشد، کم کم این ریشه، جوانه میزند، ساقه و شاخ و برگ درمی آورد و میوه میدهد و میوهاش میشود کفر! از نتایج کبر این است که انسان میگوید: «هرچه خدا گفت، لازم نیست انسان قبول کند. انسان عقل دارد. پیغمبر 0041 سال پیش مطابق شرایط و فرهنگ آن زمان چیزی گفته است و برخی از آنان سخنان درست است و برخی هم درست نیست و نیاز به نقد و بررسی دارد!» با چنین روحیه ای است که تحت عنوان نقدپذیری قرآن، علیه قرآن کتاب مینویسند و میگویند: «قرآن را باید نقد کرد؛ آنچه را که علم تایید کند، درست است و آن هایی را که علم تایید نمیکند، باید کنار گذاشت!» این روحیه از کبر ناشی میشود. هیچ بعید نمی دانم که اگر روحیه تمام شخصیت هایی که ائمه الضلال و ائمه الکفر بوده اند بررسی شود، به این نتیجه برسیم که عامل اصلی در انحرافشان همین خودبزرگ بینی و کبر بوده است.
حال که این صفت این قدر اهمیت دارد، آیا جا ندارد که خدا نماز را برای ریشه کن کردن این فساد قرار دهد؟ این ویژگی برجسته ای برای نماز است که سایر عبادات این خاصیت را ندارند. در قرآن هم در مورد سجده تعبیرات خاصی داریم؛ میفرماید: و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلاطویلا؛9 یاد ندارم درباره هیچ عبادت دیگری این طور تعبیری داشته باشیم. اولامی گوید: سجده را در شب انجام دهید؛ برای این که در تاریکی، خلوت و سکوت، ذهن انسان کمتر به چیزی مشغول میشود. ثانیاً میفرماید: لیلا طویلا، نه چند دقیقه. شبی دراز را به سجده و تسبیح بگذران. اویس قرن گاهی میگفت: امشب شب سجده است و اول شب تا آخر شب را به سجده میگذراند. در احوالات مرحوم آقای شیخ حسنعلی نخودکی نقل شده که ایشان گاهی ساعت های طولانی را در یک سجده یا در یک رکوع میگذراند. یکی از خادمان حرم امام رضا علیه السلام نقل میکند که یک شب برفی هنگام سحر برای اذان صبح به حرم رفتم. دیدم ایشان کنار گنبد حضرت، در حال رکوع است و حدود چهار انگشت برف روی کمرش نشسته است. نزدیک اذان که شد نمازش را تمام کرد و خودش را تکاند و رفت. خدا به چنین بنده ای آن کرامات را داد که با دانه ای کشمش و خرما بیماری های دیگران را علاج میکرد. آن کسی که این طور تسلیم خداست وقتی میبیند خدا دوست دارد شب تا صبح برایش رکوع و سجده کند، میگوید: چشم! چون تو دوست داری تا سحر سجده میکنم! و خدا در پاسخ میگوید: حال که تو بنده منی، من اختیار شفای بیماران را به دست تو میدهم. چه معامله ای است! آیا نمی ارزد؟ و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلاطویلا؛ بنده شو! شب تا صبح کوچکی کن! سجده کن! چرا که سجده، بالاترین نماد کوچکی و تذلل در پیشگاه الهی است. حال میفهمیم که حضرت زهرا سلام الله علیها چه کلام حکیمانهای فرمودهاند و چه اسراری در این سخن نهفته است.
امیدواریم به برکت انفاس قدسیه حضرت زهرا سلام الله علیها شمه ای از این حقایق نصیب ما هم بشود و ما هم گاهی توفیق عبادت مقبولی پیدا کنیم، ان شاءالله.