نویسنده: آیت الله مصباح یزدی
گفتاری پیرامون آثار و فواید کنترل چشم و گوش
درمقاله حاضر استاد پیرامون اهمیت و ضرورت کنترل چشم و گوش به عنوان دو دروازه ورود به جرگه خوبیها و یا بدیها و آثار و برکات این کنترل و مراقبت سخن گفته است که با هم آن را از نظر میگذرانیم.
در روایت نوف بکالی، در بیان ویژگیهای شیعیان از دیدگاه امیرالمومنین(ع) چنین آمده است: «بخعو الله تعالی بطاعته و خضعوا له بعبادته فمضوا غاضین ابصارهم عما حرم الله علیهم واقفین اسماعهم علی العلم بدینهم.» (بحارالانوار/65/ 192 باب صفاتالشیعه و اصنافهم) در نهج البلاغه عبارتی آمده است که از لحاظ مضمون شبیه به این است (نهج البلاغه، خ193) ولی ما به همان روایت نوف تکیه میکنیم؛ چون کاملتر و پرمحتواتر است.
حضرت میفرمایند: آنان (شیعیان) کسانی هستند که در مقام اطاعت خدا تسلیم کامل هستند. دراین فراز از واژه «بخع» استفاده کرده است. کلمه بخع هم به صورت لازم و هم متعدی استعمال میشود. متعدی آن به معنای خراب کردن و کشتن است: در قرآن میفرماید: «فلعلک باخع نفسک علی آثارهم» (کهف/6) گویا میخواهی خودت را از غصه این که چرا کفار ایمان نمیآورند، بکشی. «باخع نفسک» متعدی و به معنای کشتن و هلاک کردن است ولی همین کلمه وقتی به صورت لازم استعمال میشود، به معنای تسلیم مطلق است. در عربی برای کسی که در مقابل دیگری هیچ نوع مقاومتی نشان ندهد. به طوری که اگر به او امر کند، دقیقا خواستههایش را عمل کند و به طور کامل تسلیم فرمان او باشد از کلمه «بخع» استفاده میشود.
ویژگی شیعیان اهل بیت این گونه است که وقتی به امر و نهی خداوند توجه پیدا میکنند. درمقابل آن تسلیم محض هستند. یعنی، همین که بفهمند خدای متعال چه دوست دارد، آنان سعی میکنند آن را به نیکویی انجام دهند و همین که بفهمند خدا از چه بیزار است، سعی میکنند آن را ترک کنند. شیعیان در برابر اوامر خداوند هیچ مقاومتی از خود نشان نمیدهند.
معنای اطاعت و عبادت
«وخضعوا له بعبادته» آنان در مقام عبادت نیز در خضوع و خشوع عبادت میکنند. عبادت، گاهی به معنای انجام مناسک خاص مثل: نماز، روزه، حج و... به کار میرود و گاهی به یک معنای عام که هم شامل این گونه کارها میشود و هم شامل کارهایی که نشانه اطاعت مطلق و بندگی خداوند در آن باشد. برای اطاعت امر خدا هم اگر قصد قربت باشد، عبادت اطلاق میشود؛ اگرچه مربوط به خوردن، آشامیدن، حرکت یا رفتار دیگری باشد. یعنی اگر کاری باشد که مرضی خداست و به قصد تقرب انجام میگیرد، به معنی عام، عبادت است. بنابراین، عبادت منحصر به نماز و روزه نیست؛ اما در این جا اطاعت و عبادت در کنار هم قرار داده شده است و به این مطلب اشاره دارد که اطاعت معنای خاصی است و عبادت معنای دیگری؛ اطاعت در اوامر توسلی به کار میرود و عبادت در اوامر تعبدی.
در واقع، دراین جا حضرت دو تا وصف را ذکر میفرماید؛ اول این که شیعیان در مقام اطاعت خدا چنان تسلیم هستند که هیچ نوع مقاومتی از خود نشان نمیدهند. وقتی میفرماید: نماز بخوان یا خمس مالت را بده، آنان دیگر تامل نمیکنند و در انجام فرامین خداوند درنگ نمیکنند.
دیگر این که، شیعیان در مقام پرستش، یعنی انجام کارهایی که اصلا آهنگ آن آهنگ پرستش است، مثل نماز، خضوع و خشوع دارند. یعنی، آنان عبادت را صرفا به عنوان مراسم ظاهری انجام نمیدهند.
مراتب ارزشها
به این نکته توجه کنید که در اسلام وقتی ارزشهایی مطرح میشود، به این معنا نیست که یک حد خاصی از این ارزشها ملحوظ باشد وکمتر از آن، قبول نباشد. یا اگر حدی از ارزشها پذیرفته شد، به این معنا نیست که حد آن همین است. به اصطلاح طلبهها، این مفاهیم تشکیکی است و مراتب دارد. وقتی میفرماید: «اقم الصلاه »، معنایش این نیست که فقط نماز واجب را بخوان. نماز، ماهیتا مطلوب است. هرکس بیشتر نماز بخواند نوافل را هم به جا بیاورد البته مطلوبتر است. ولی اگر به همین نماز واجب هم اکتفا کند، از تارکین صلاه و ضایع کننده نماز نیست.
میتوان گفت: تکلیف واجب، یعنی حدنصاب آن، یعنی، این حداقلی است که باید انجام داد تا مشمول این اوصاف و این امتیازات قرار گرفت، ولی مراتب بالاتری هم دارد. باید بگوییم: نمازی که ما میخوانیم با نمازی که سلمان یا امیرالمومنین میخواند فقط شباهتی در ظاهر دارد. نمازی که یک تکبیرش به همه عبادتهای جن و انس میارزد، یک گونه از نماز است و نمازی که به قول بعضی از بزرگان اخلاق چون مرحوم آقا میرزا جواد آقا تبریزی، باید از آنها بیشتر استغفار کنیم، گونهای دیگر از نماز است. ولی به هرحال، معرفت و توان فهم و ایمان ما همین است و دیگر بیشتر از این از ما ساخته نیست. باید سعی کنیم تا فهم، معرفت و محبتمان را بیشتر کنیم. اما هر قدر هم ما پیشرفت کنیم، خاک پای اولیای خدا هم نمیشویم.
توجه داشته باشیم وقتی میگویند: «و خضعوا له بعبادته»: نباید فکر کنیم همین که ما سرمان را در نماز کج بگیریم یا آن را پایین بیندازیم، این دیگر همان خضوعی است که در نماز مطلوب است و بیش از این دیگر چیزی نیست. البته این حالت اگر صادقانه باشد، تصنعی و ریایی نباشد اولین مراحل خضوع است. اما این خضوع مثل یک قطره آب در برابر یک اقیانوس است. آن خضوعی در نماز برای انسان مطلوب است که وقتی تیر از پای نمازگزار کشیدند، متوجه نمیشود.
به هرحال، ارزشهایی که در این خطبه یا در جاهای دیگر مطرح شده است، کما و کیفا تشکیکی است؛ یعنی هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ کیفیت، مراتب دارد. ما همواره باید سعی کنیم از این که هستیم یک قدم جلوتر باشیم. ولی باید بدانیم و درنظر داشته باشیم که هر قدر زیاد نماز بخوانیم، هزار رکعت نماز در شبانه روز از ما ساخته نیست. یا اگر در کیفیت و خضوع و خشوع نمازها بسیار همت کنیم باز در مقابل خضوع و خشوع اولیای خدا چیزی به حساب نمیآید. باید به این امور توجه داشته باشیم تا مبتلا به غرور و عجب نشویم. از آن طرف هم اگر دیدیم نمیتوانیم به آن مراتب برسیم، نباید بگوییم: یا همه یا هیچ؛ یا ما باید مثل علی(ع) شویم، یا اصلا نخواستیم؛ البته این حماقت است. اگر آدم نتوانست به مرتبه عالی چیزی دست یابد، نباید مرتبه نازل تر آن را از دست بدهد.
پس، هم باید سعی کنیم از آنچه هستیم بالاتر برویم و هم نباید فکر کنیم که اگر یک وقت، توفیقی پیدا کردیم و نماز با حالی را خواندیم و مناجاتی داشتیم، دیگر مانند سایر امامان شدهایم. باید بدانیم فاصله بسیار است.
راهکار مطیع خدا شدن
به هر حال، در این عبارت بر روی دو نکته تاکید شده است: شیعیان در مقام تسلیم هستند و اوامر الهی را کاملا اطاعت میکنند و در عبادتشان هم اهل خضوع و خشوع هستند. اما وقتی حضرت این دو وصف را برای شیعیان ذکر میکنند، برای انسان این سوال مطرح میشود که من چه کار کنم که بتوانم مطیع خدا باشم؟ همه اوامر خدا را اطاعت کنم و در مقام عبادت نیز خضوع و خشوع داشته باشم؟ چه کار کنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟
حضرت در ادامه دو راه مهم را ذکر میفرمایند. قابل ذکر است این دو راه با «فاء» تفریع ذکر شده که نشانه این است که این دو راه برای وصول به آن مقام عبادت و اطاعت مطلق، به نوعی مقدمه است. ما هر کاری را که میخواهیم انجام دهیم، باید شناختی نسبت به آن کار داشته باشیم و فوایدی که بر انجام آن مترتب میشود یا ضررهایی را که بر ترک آن مترتب میشود بدانیم. آدمیزاد این طوری است که اول یک تصوری از کاری دارد، بعد فکر میکند که حالا اگر این کار را انجام بدهم چه فایدهای دارد. معمولاما به دنبال کاری میرویم که لذت داشته باشد. به عبارت دیگر آن فایده ای را که برای آن کار تصور میکنیم همان لذتش است. هم چنین، به فواید و زیانهای ترک آن کار نیز میاندیشیم. مثلا اگر رعایت بهداشت نکنیم چه طور میشود؟ بنابراین، تصور این که منفعتی دارد و تصدیق به این منفعت و تصدیق به این که ترک آن ضرر دارد، انگیزه میشود تا آدمی اراده کند کاری را انجام بدهد یا ندهد.
راههای کسب شناخت
توجه داشته باشیم همه افعال اختیاری ما ناشی از اراده ما و اراده ما ناشی از شناخت ما است. شناخت ما از دو طریق عادی حاصل میشود. در آیات زیادی از قرآن کریم ملاحظه میکنید که به خصوص، این دو نعمت را ذکر میکند و روی آنها تاکید میکند که ما به شما چشم و گوش دادیم: «جعل لکم السمع و الابصار»(نحل/87) و سپس میفرماید «والافئده ». گوش و چشم و دل. منظور از دل در این جا آن قوهای است که ادراکات را تحلیل و نتیجه گیری میکند. پیش از این که برای ما ادراک قلبی حاصل شود، معمولا باید از چشم و گوش استفاده کنیم. ابتدا باید یک چیز را ببینیم و با چشممان تجربه حسی داشته باشیم یا از کسانی که آن تجربه را داشتهاند و ما به حرف آنها مطمئن هستیم، بشنویم و از آنها قبول کنیم تا شناختی برای ما پیدا شود و براساس آن باور کنیم که واقعا این کار مفید است یا ضرر دارد. یعنی، یا خودمان تجربه میکنیم و نتیجهاش را میبینیم یا از آن هایی که تجربه کرده اند، مثل انبیاء میشنویم. بنابراین از این دو راه است که ما شناخت پیدا میکنیم تا آن شناخت، منشا اراده ما برای کاری شود. پس، اگر بخواهیم اراده اطاعت در ما پیدا شود یا بخواهیم عبادت را با خضوع و خشوع انجام بدهیم و تمرکز پیدا کنیم، باید بر اراده، فکر و خیال خود تسلط داشته باشیم تا بتوانیم آنها را کنترل کنیم. برای این کار انسان باید آن قدر تمرین کند تا فکرش را متمرکز کند. معمولا ما وقتی نماز را شروع میکنیم گمشده هایمان را مییابیم و کارهایی را که باید انجام دهیم در ذهنمان میآید. همین که نماز تمام میشود تازه متوجه میشویم که نماز میخواندیم. برای این که آدم ذهن خودش را کنترل کند، زحمت و تمرین میخواهد. باید توجه داشته باشیم روح عبادت همان توجه به خدا است. وقتی توجه نداشته باشیم و فقط ظاهر را درست کنیم، عبادت ما، همانند انسان بدون روح است و خدا تفضلا آنها را از ما قبول میکند.
باید بدانیم، تمرین کردن و حضور قلب در نماز و عبادت چه قدر فایده دارد. به راستی این که ارزش دو رکعت نمازی که انسان با توجه میخواند از هزاران رکعت بیشتر است، یعنی چه؟ پس، برای این که بفهمیم خضوع در عبادت چقدر ارزش دارد، یا باید خودمان ببینیم یا باید از کسانی که تجربه دارند، میدانند و اطلاعات صحیح دارند بشنویم و قبول کنیم. در واقع، برای هر کاری که میخواهیم انجام دهیم، باید ببینیم کار خوبی است، خداپسند است، چگونه باید انجام یابد، چقدر فایده دارد و اگر آن را انجام ندهیم چقدر ضرر دارد؟ در این شناخت، معمولا چشم و گوش بیشترین دخالت را دارد. بعد از آن عقل هم باید فکر و نتیجه گیری بکند تا این که شناختی حساب شده و سنجیده و موثر پیدا کند.
چرائی و ضرورت کنترل چشم و گوش
اکنون پرسش این است: ما چشم و گوشمان را در چه راههایی به کار میبریم؟ معمولا چشم ما خیلی آزاد است و هر طرف که بخواهیم نگاه میکنیم. هر چه در خیابان جلوی چشممان آمد میبینیم. ساختمانها، آدمها، رفت و آمدها و ماشینها. هم چنین، هر چه را هم بخواهیم گوش میکنیم. صوت قرآن و اذان، صدای موسیقی و... اما برای این که انسان کنترل کند که چشمش چه چیزهایی را ببیند و گوشش به چه چیزهایی گوش بدهد، قدرت و ملکه ای لازم است که اسم آن تقوا است و دست یافتن به خود این ملکه، خیلی زحمت دارد. به هر حال، باید بدانیم که شایسته است چشممان را کنترل کنیم. اگر چشم آزاد باشد و به هر چیز نگاه کند، اولین ضرر آن این است که در انسان نوعی حالت اضطراب و دلهره پدید میآورد. دیگر آرامش و تمرکزی برای انسان نمی ماند. ممکن است آثار بدتری هم پیدا شود که به صفای خانواده لطمه بزند و انسان را به بعضی از گناهان مبتلا کند. نگاه و سپس گناه، انسان را تا قعر جهنم میکشاند. همه چیز از یک نگاه آغاز میشود.
هم چنین گاهی انسان کلمه ای میشنود که هر چند شوخی است، باعث میشود فکر غلطی به ذهنش بیاید و دنبال این فکر، رفتاری و دنبال آن رفتار به گناهی آلوده شود و دنبال آن گناه به گناهانی دیگر مبتلا شود که مبدا همه آنها شنیدن یک شوخی است.
اگر کسی بخواهد در همه رفتارهایش مطیع خدا باشد و اگر بخواهد در نماز به هیچ چیز جز به خدا نیندیشد، باید بتواند ذهنش را کنترل کند. بسیار ناشایست است که انسان اختیار ذهن خودش را نداشته باشد. ذهن من در درون من است و هیچ کسی نمیتواند در آن تصرفی کند؛ اما اگر خودم هم مالک ذهن خودم نیستم، برای این است که آن ادراکات و کارهای قبلی در ذهن من ذخیره شده و حافظه من را مشغول کرده است و در فرصتهای مختلف، به خصوص در نماز، فعال میشود. گاهی انسان در نماز یادش میافتد که فلان چیز را کجا گذاشته است، برای این که در این وقت مشغول کار دیگری نیست و چیزهای دیگر، ذهنش را مشغول نمی کند. آن گاه آن چیزهایی که در ذهن انسان مخفی شده است، شروع به فعالیت میکنند. یا گاهی هنگام مطالعات میبینیم که ذهن ما تا کجاها که پرواز نمی کند. در صورتی انسان بر ذهن خودش تسلط مییابد، که بتواند بر اراده خودش حاکم باشد. گاهی انسان اراده میکند کاری را انجام دهد، واقعاً هم دلش میخواهد؛ اما هر چه در عمل میخواهد خودش را راضی کند که این کار را انجام بدهد، نمی تواند. مثلا شب بیدار میشود و میخواهد نماز بخواند. به خود میگوید حالا زود است، پنج دقیقه دیگر بخوابم. پنج دقیقه اش میشود یک ساعت و گاهی هم ممکن است نمازش قضا بشود. او برای نماز بیدار شد، اما مسامحه کرد، چون مالک اراده خودش نیست.
برای این که انسان بخواهد مالک اراده و ذهن خودش باشد، باید چشم و گوش خود را کنترل کند. این آسان ترین راه حضرت دراین فراز ابتدا روی چشم تکیه میکنند. عضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم. یا فمضوا غاضین ابصارهم عما حرم الله علیهم. مضمون این دو عبارت (حکایت نوف و نهج البلاغه) یکی است؛ اما عبارتها و کیفیت بیان فرق میکند. یکی از ویژگیهای شیعیان اهل بیت این است که چشمشان را کنترل میکنند. وقتی میخواهند به چیزی نگاه کنند و خیره شوند، ابتدا فکر میکنند که آیا خدا اجازه میدهد یا نه؟ نگاه کردن به آن حلال است یا حرام؟ آن هایی که خالص تر هستند و مراتب تقوایشان بالاتر است به این هم اکتفا نمی کنند؛ بلکه میگویند این نگاه کردن من فایدهای دارد یا ندارد؟ آنان تنها به این که حلال و مباح باشد اکتفا نمیکنند. اگر دیدند فایده ندارند، میگویند: چیزی را نگاه میکنم که فایده داشته باشد، مثل قرآن و حدیث. چرا چیزی را ببینم که مرا دعوت به گناه میکند؟ بنابراین، شیعیان کسانی هستند که به این دو کار همت دارند: اول کنترل چشم؛ دوم کنترل گوش. اگر این دو امر را سعی کردیم کنترل کنیم، آن وقت میتوانیم در مقام عبادت و اطاعت کم نگذاریم و چیزی را که فهمیدیم خدا دوست دارد کوتاهی و مخالفت نکنیم. اما مادامی که چشم و گوش ما، یله و رها هستند و هر جا و به هر چه که بخواهند نگاه یا گوش میکنند، هیچ وقت بر اراده و ذهنمان مسلط نمی شویم. به هنگام مطالعه، دلمان این طرف و آن طرف میرود. یک ساعت به کتاب نگاه میکنیم، اما یک سطر هم مطالعه نکردهایم. یا چون سلام نماز را دادیم یادمان میآید که داشتیم نماز میخواندیم. باید از کلمه، کلمه نماز بهره مند شویم. نمیدانیم نماز چه اکسیری است. اما آن هایی که مزه اش را چشیده اند بسیار نقلها گفته اند. یکی از اساتید که هم اکنون نیز حیات دارند میفرمودند که اگر سلاطینی که دنبال لذتهای دنیا هستند میفهمیدند که نماز چه لذتی دارد، از سلطنت صرف نظر میکردند! ما چه میفهمیم؟: «انها لکبیره الاعلی الخاشعین»(بقره54): گویی یک بار سنگینی است برای ما.
اگر بخواهیم از این نماز استفاده کنیم باید بتوانیم ذهن خودمان را کنترل کنیم و اگر بخواهیم توجه داشته باشیم، باید چشم و گوش را کنترل کنیم. این ساده ترین راه است. فقط تمرین میخواهد. وقتی انسان میبیند که چیزی است که گوش دادن به آن مضر است، یکی موسیقی حرام، غیبت، تهمت یا یک حرف بیهوده است، محل را ترک کند، این خیلی مشکل نیست. اما این که انسان بخواهد هرچه دلش میخواهد به ذهنش بیاید و هرچه نمیخواهد به ذهنش نیاید، این کنترل دشوار است. وقتی انسان آن قدرت را پیدا میکند که از چشم و گوشش مواظبت کند، از گناهان هم چشم میپوشاند: غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم؛ و مصداق کامل این کلام امیر میشود. آن جایی که در اختیارشان است گوششان را در راهی به کار میبرند که دانش سودمندی برایشان حاصل شود. یا اگر میبینند چیزی فایده ندارد، علمی هم به آنها اضافه نمیشود، گوششان را صرف این کار نمیکنند و به دنبال چیزی میروند که فایده داشته باشد. البته همان طور که بیان شد اینها مراتب دارد و معنایش این نیست که اگر کسی جایی رفت و صحبت از علمی نبود، گوشهایش را ببندد که هیچ صدایی نشنود. در واقع، اضطرارا شنیدن و دانستن چیزهایی برای زندگی لازم است. برخی چیزها مقدمه ای برای تحصیل علم نافع هستند. وقتی انسان میخواهد درس بخواند باید مسافرتی کند یا از خانه خارج شود تا سر کلاس درس برود و به حرف استاد گوش دهد. بنابراین، کارها و مقدماتی که لازم است، دیدن و شنیدن دارد. اینها مسلما مطلوب است و جزء مقدمات عبادت میشود و ثواب دارد. اما اگر انسان سراغ آموزشها و کارهای حرام برود، آن قدمی هم که بر میدارد، مقدمه گناه است. پس، بهترین راه برای این که ما بتوانیم صفات شیعیان را در خودمان به وجود بیاوریم، کنترل چشم و گوش است.