دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شخصیت روحی و اخلاقی پیامبر اسلام

اسلام جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق‌‌العاده، طراز اول و بی‌نظیر است.
شخصیت روحی و اخلاقی پیامبر اسلام
شخصیت روحی و اخلاقی پیامبر اسلام
نویسنده: گفتاری از حضرت‌آیت‌الله خامنه‌ای

اسلام جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق‌‌العاده، طراز اول و بی‌نظیر است. شما درباره امیرالمؤمنین مطالب زیادی شنیده‌اید، همین قدر کافی است عرض شود که هنر بزرگ امیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنباله‌رو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی‌نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی‌نظیر، در صدر سلسله انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده‌ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم، که فرمود:"و لکم فی‌رسول‌الله اسوه حسنه". ما باید به پیامبر اقتدا و تأسی کنیم، نه فقط در چند رکعت نماز خواندن، در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معامله‌مان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم.

دوران کودکی پیامبر اسلام

خدای متعال شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند.یک نگاه اجمالی به زندگی پیامبر اکرم در دوران کودکی بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنابر روایتی قبل از ولادتش، و بنا بر روایتی دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا می‌رود و آن حضرت پدر را نمی‌بیند. به رسم خاندانهای شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاکدامن و دارای اصالت و نجابت می‌سپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایل عربی پرورش بدهند، این کودک عزیز چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه سعدیه - که از قبیله بنی سعد بود - سپردند، او هم پیامبر را در میان قبیله خود برد و در حدود شش سال این کودک عزیز و این در گرانبها را نگهداشت و به او شیر داد و او را تربیت کرد، لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهی این کودک را نزد مادرش - جناب آمنه - می‌آورد و ایشان او را می‌دید وسپس باز برمی‌گرداند. بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمی و روحی پرورش بسیار ممتازی پیدا کرده بود - جسماً قوی، زیبا، چالاک، کارآمد، از لحاظ روحی هم متین، صبور،‌خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه زندگی در همان شرایط است - به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد، برای اینکه قبر جناب عبدالله را - که در آن جا از دنیا رفت و در همانجا هم دفن شد - زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف آوردندو از آن جا که عبور کردند،فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که برای زیارت قبر پدرم، با مادرم به این جا آمدیم. در برگشتن، در محلی به نام ابواء، مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر - هر دو - یتیم شد. به این ترتیب، ظرفیت روحی این کودک که در آینده باید دنیایی را در ظرفیت وجودی و اخلاقی خود تربیت کند وپیش ببرد، روز به روز افزایش پیدا می‌کند.

ام ایمن او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطلب داد. عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایی و پرستاری می‌کرد. در شعری عبدالمطلب می‌گوید که من برای او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله - که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود - آن چنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده کم محبتی در این کودک مطلقاً به وجود نیاید و نیامد. شگفت‌آور این است که این نوجوان، سختیهای دوری از پدر و مادر را تحمل می‌کند، برای این که ظرفیت و آمادگی او افزایش پیدا کند، اما یک سر سوزن حقارتی که احتمالاً ممکن است برای بعضی از کودکان این طوری پیش بیاید، برای او به وجود نمی‌آید. عبدالمطلب آن چنان او را عزیز و گرامی می‌داشت که مایه تعجب همه می‌شد. درکتابهای تاریخ و حدیث آمده است که در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرش و مسندی پهن می‌کردند و او آن جا می‌نشست و پسران او و جوانان بنی‌هاشم با عزت و احترام دور او جمع می‌شدند. وقتی که عبدالمطلب نبود یا در داخل کعبه بود، این کودک می‌رفت روی این مسند می‌نشست، عبدالمطلب که می‌آمد، جوانان بنی‌هاشم به این کودک می‌گفتند که بلند شو، جای پدر است، اما عبدالمطلب می‌گفت نه، جای او همان جاست و باید آن جا بنشیند، خودش کنار می‌نشست و این کودک عزیز و شریف و گرامی را در آن محل نگاه می‌داشت. هشت ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیا رفت. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابی‌طالب - پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش - بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو می‌سپارم، باید مثل من از او حمایت کنی، ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه خودش برد و مثل جان گرامی او را مورد پذیرایی قرار داد. ابوطالب و همسرش - شیرزن عرب، یعنی فاطمه بنت اسد، مادرامیرالمؤمنین - تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبی‌اکرم در چنین شرایطی دوران کودکی و نوجوانی خود را گذراند.

خصال اخلاقی والا، شخصیت انسانی عزیز، صبر و تحمل فراوان، آشنا با دردها و رنجهایی که ممکن است برای یک انسان در کودکی پیش بیاید، شخصیت درهم تنیده عظیم و عمیقی را در این کودک زمینه‌سازی کرد. در همان دوران کودکی، به اختیار و انتخاب خود، شبانی گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانی شد، اینها عوامل مکمل شخصیت است. به انتخاب خود او، در همان دوران کودکی با جناب ابی‌طالب به سفر تجارت رفت. بتدریج این سفرهای تجارت تکرار شد، تا به دوره جوانی و دوره ازدواج با جناب خدیجه و به دوران چهل سالگی - که دوران پیامبری است - رسید.

تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود، که من حالا بخشی از خصوصیات اخلاقی آن بزرگوار را خیلی مختصر عرض می‌کنم،اما واقعاً ساعتها وقت لازم است که انسان درباره خصوصیات اخلاقی پیامبر حرف بزند. من فقط برای عرض ارادت و برای این که به گویندگان و نویسندگان، عملاً عرض کرده باشم که نسبت به شخصیت‌ پیامبر قدری بیشتر کار بشود و ابعاد آن تبیین گردد - چون دریای عمیقی است - این چند دقیقه را به این مطالب صرف می‌کنم. البته در کتابهای فراوانی راجع به نبی‌اکرم و به طور متفرق راجع به اخلاق آن بزرگوار مطالبی هست. آنچه که من در این جا ذکرکردم، از مقاله یکی از علمای جدید - مرحوم آیه‌الله حاج سیدابوالفضل موسوی زنجانی - است که مقاله‌ای در همین خصوص نوشته‌اند و من از نوشته ایشان - که جمع‌بندی شده و مختصر و خوب است - استفاده کردم.

خصوصیات برجسته و زیبای پیامبر اکرم

به طور خلاصه اخلاق پیامبر را به "اخلاق شخصی" و "اخلاق حکومتی" تقسیم می‌کنیم، به عنوان یک انسان، خلقیات او، و به عنوان یک حاکم، خصوصیات و خلقیات و رفتار او. البته اینها گوشه‌ای از آن چیزهایی است که در وجود آن بزرگوار بود، چندین برابر این خصوصیات برجسته و زیبا در او وجود داشت که من حالا بعضی از آنها را عرض می‌کنم. آن بزرگوار، امین، راستگو، صبور و بردبار بود. جوانمرد بود، از ستمدیدگان در همه شرایط دفاع می‌کرد. درستکردار بود، رفتار او با مردم، بر مبنای صدق و صفا و درستی بود. خوش سخن بود، تلخ زبان و گزنده‌گو نبود. پاکدامن بود، در آن محیط فاسد اخلاقی عربستان قبل از اسلام، در دوره جوانی، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاکدامنی او را همه قبول داشتند، آلوده نشد. اهل نظافت و تمیزی ظاهری بود، لباس، نظیف، سر و صورت نظیف،رفتار، رفتار با نظافت، شجاع بود و هیچ جبهه عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی‌کرد. صریح بود، سخن خود را با صراحت و صدق بیان می‌کرد. در زندگی، زهد و پارسایی پیشه او بود. بخشنده بود، هم بخشنده مال، هم بخشنده انتقام، یعنی انتقام نمی‌گرفت، گذشت و اغماض می‌کرد. بسیار با ادب بود، هرگز پای خودرا پیش کسی دراز نکرد، هرگز به کسی اهانت نکرد. بسیار با حیا بود. وقتی کسی او را بر چیزی که او بجا می‌دانست، ملامت می‌کرد - که در تاریخ نمونه‌هایی وجود دارد - از شرم و حیا سرش را به زیر می‌انداخت. بسیار مهربان و پرگذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگی آن بزرگوار، از دوران نوجوانی تا هنگام وفات در شصت و سه سالگی، این خصوصیات را در وجود آن حضرت می‌شد دید.

امین و امانتداری حضرت

من بعضی از این خصوصیات را مقداری باز می‌کنم:

امین بودن و امانتداری او آنچنان بود که در دوران جاهلیت او را به "امین" نامگذاری کرده بودند و مردم هر امانتی که برایش خیلی اهمیت قایل بودند، دست او می‌سپردند و خاطر جمع بودند که این امانت به ‌آنها سالم برخواهد گشت. حتی بعد از آن که دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمنی و نقار با قریش بالا گرفت، در همان احوال هم باز همان دشمنها اگر می‌خواستند چیزی را در جایی امانت بگذارند، می‌آمدند و به پیامبر می‌دادند!‌لذا شما شنیده‌‌اید که وقتی پیامبر اکرم به مدینه هجرت کردند، امیرالمؤمنین را در مکه گذاشتند تا امانتهای مردم را به آنها برگرداند. معلوم می‌شود که در همان اوقات هم مبالغی امانت پیش آن بزرگوار بوده است، نه امانت مسلمانان، بلکه امانت کفار و همان کسانی که با او دشمنی می‌کردند!

بردباری و تحمل حضرت

بردباری او به این اندازه بود که چیزهایی که دیگران از شنیدنش بی‌تاب می‌شدند، در آن بزرگوار بی‌تابی به وجود نمی‌آورد. گاهی دشمنان آن بزرگوار در مکه رفتارهایی با او می‌کردند که وقتی جناب ابی‌طالب در یک مورد شنید، به قدری خشمگین شد که شمشیرش را کشید و با خدمتکار خود به آن جا رفت و آن جسارتی که آنها با پیامبر کرده بودند، همان را با یکایک آنها انجام داد، گفت هر کدام اعتراض کنید، گردنتان را می‌زنم، اما پیامبر همین منظره را با بردباری تحمل کرده بود. در یک مورد دیگر با ابی‌جهل گفتگو شد، ابی‌جهل اهانت سختی به پیامبر کرد، اما آن حضرت سکوت کردو بردباری نشان داد. یک نفر رفت به حمزه خبر داد که ابی‌جهل این طور با برادرزاده تو رفتار کرد، حمزه بی‌تاب شد و رفت با کمان بر سر ابی‌جهل زد و سر او را خونین کرد، بعد هم آمد تحت تأثیر این حادثه، اسلام آورد. بعد از اسلام، گاهی مسلمانان سر قضیه‌یی، از روی غفلت و یا جهالت، جمله اهانت‌آمیزی به پیامبر می‌گفتند، حتی یک وقت یک نفر از همسران پیامبر - جناب زینب بنت جحش که یکی از امهات مؤمنین است - به پیامبر عرض کرد که تو پیامبری، اما عدالت نمی‌کنی! پیامبر لبخندی زدند و سکوت کردند. او توقع زنانه‌ای داشت که پیامبر آن را برآورده نکرده بود، که بعداً ممکن است به آن اشاره کنم.

گاهی بعضیها به مسجد می‌آمدند و پاهای خودشان را دراز می‌کردند و به پیامبر می‌گفتند که ناخنهای ما را بگیر! - چون ناخن گرفتن وارد شده بود - پیامبر هم با بردباری تمام، این جسارت و بی‌ادبی را تحمل می‌کرد.

جوانمردی و بزرگواری حضرت

جوانمردی او طوری بود که دشمنان شخصی خود را مورد عفو و اغماض قرار می‌داد. اگر در جایی ستمدیده‌ای بود، تا وقتی به کمک او نمی‌شتافت، دست برنمی‌داشت.

در جاهلیت، پیمانی به نام "حلف‌الفضول" - پیمان زیادی، غیر از پیمانهایی که مردم مکه بین خودشان داشتند- وجود داشت که پیامبر در آن شریک بود. یک نفر غریب وارد مکه شد و جنسش را فروخت. کسی که جنس را خریده بود، "عاص‌بن وائل" بود، او مرد گردن کلفت قلدری از اشراف مکه بود. جنس را که خرید، پولش را نداد. آن مرد غریب به هر کس هم که مراجعه کرد، نتوانست کمکی دریافت کند، لذا بالای کوه ابوقبیس رفت و فریاد زد:‌ای اولاد فهر! به من ظلم شده است. پیامبر و عمویش زبیر بن عبدالمطلب آن فریاد را شنیدند؛ لذا دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که از حق او دفاع کنند، بلند شدند پیش "عاص بن وائل" رفتند و گفتند پولش را بده، او هم ترسید و مجبور شد پولش را بدهد. این پیمان بین اینها برقرار ماند و تصمیم گرفتند که هر بیگانه‌ای که وارد مکه شد که مکی‌ها به او ظلم کردند - که غالباً هم به بیگانه‌ها و غیر مکی‌ها ظلم می‌کردند - اینها از او دفاع کنند. بعد از اسلام سالها گذشته بود، پیامبر می‌فرمود که من هنوز هم خود را به آن پیمان متعهد می‌دانم. بارها با دشمنان مغلوب خود رفتاری کرد که برای آنها قابل فهم نبود. در سال هشتم هجری، وقتی که پیامبر مکه را با آن عظمت و شکوه فتح کرد، گفت: "الیوم یوم‌المرحمه"، امروز، روز گذشت و بخشش است، لذا انتقام نگرفت، این،‌جوانمردی آن بزرگوار بود.

درست‌کرداری حضرت

او درستکردار بود. در دوران جاهلیت - همان طور که گفتیم - تجارت می‌کرد، به شام و یمن می‌رفت، در کاروانهای تجارتی سهیم می‌شد و شرکایی داشت. یکی از شرکای دوران جاهلیت او بعدها می‌گفت که او بهترین شریکان بود، نه لجاجت می‌کرد نه جدال می‌کرد، نه بار خود را بر دوش شریک می‌گذاشت، نه با مشتری بدرفتاری می‌کرد، نه به او زیادی می‌فروخت، نه به او دروغ می‌گفت، درستکردار بود. همین درستکرداری او بود که جناب خدیجه را شیفته‌ی او کرد. خود خدیجه هم بانوی اول مکه و از لحاظ حسب و نسب و ثروت، شخصیت برجسته‌یی بود.

نظیف و مرتب بودن حضرت

از دوران کودکی، موجود نظیفی بود. برخلاف بچه‌های مکه، برخلاف بچه‌های قبایل عرب، نظیف و تمیز و مرتب بود. در دوران نوجوانی،سر شانه کرده، بعد در دوران جوانی، محاسن و سر شانه کرده، بعد از اسلام، در دورانی که از جوانی هم گذشته بود و مرد مسنی بود - پنجاه، شصت سال سن او بود - کاملاً مقید به نظافت بود. گیسوان عزیزش که تا بنا گوشش می‌رسید، تمیز، محاسن زیبایش تمیز و معطر، در روایتی دیدم که درخانه‌ی خود خم آبی داشت - آن وقت چون آینه خیلی مرسوم و رایج نبود - "کان یسوی عمامته و لحیته اذا اراد ان یخرج الی اصحابه"، وقتی می‌ خواست نزد مسلمانان و رفقا و و دوستانش بیاید، حتماً عمامه و محاسن را مرتب و تمیز می‌کرد، بعد بیرون می‌آمد...

خوشرفتاری حضرت با مردم

رفتارش با مردم، رفتار خوش بود، در جمع مردم، همیشه بشاش بود، تنها که می‌شد، آن وقت غمها و حزنها و همومی که داشت، آن جا ظاهر می‌شد. هموم و غمهای خودش را در چهره‌ی خودش جلوی مردم آشکار نمی‌کرد، بشاش بود. به همه سلام می‌کرد. اگر کسی او را آزرده می‌کرد، در چهره‌ی او آزردگی دیده می‌شد، اما زبان به شکوه باز نمی‌کرد. اجازه نمی‌داد در حضور او کسی دشنام بدهند و از کسی بدگویی کنند، خود او هم به هیچ کس دشنام نمی‌داد و از کسی بدگویی نمی‌کرد. کودکان را مورد ملاطفت قرار می‌داد، با زنان مهربانی می‌کرد، با ضعفا کمال خوشرفتاری را داشت، با اصحاب خود شوخی می‌کرد و با آنها مسابقه‌ی اسب سواری می‌گذاشت. زیراندازش یک حصیر بود، بالش او از چرمی بود که از لیف خرما پر شده بود، قوت غالب او نان جو و خرما بود. نوشته‌اند که هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم - نه غذاهای رنگارنگ - شکم خود را سیر نکرد. ام‌المؤمنین عایشه می‌گوید که گاهی یک ماه از مطبخ خانه‌ی ما دود بلند نمی‌شد. سوار مرکب بی‌زین و برگ می‌شد. آن روزی که اسبهای قیمتی را با زین وبرگهای مجهز سوار می‌شدند و تفاخر می‌کردند، آن بزرگوار در بسیاری از جاها سوار بر درازگوش می‌شد. حالت تواضع به خود می‌گرفت. با دست خود، کفش خود را وصله می‌زد، این همان چیزی است که شاگرد برجسته‌ی این مکتب - امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)- بارها انجام داد و در روایات راجع به او، این را خیلی شنیده‌اید. در حالی که تحصیل مال از راه حلال را جایز می‌دانست و می‌فرمود:"نعم‌العون علی تقوی‌الله الغنا"، بروید از طریق حلال - نه از راه حرام، نه با تقلب، با دروغ و کلک - کسب مال بکنید، اما در عین حال خود او اگر مالی هم از طریقی به دستش می‌رسید، صرف فقرا می‌کرد. عبادت او آن چنان عبادتی بود که پاهای او از ایستادن در محراب عبادت ورم می‌کرد. بخش عمده‌یی از شبها را به بیداری و عبادت و تضرع و گریه و استغفار و دعا می‌گذرانید. با خدای متعال راز و نیاز و استغفار می‌کرد. غیر از ماه رمضان، در ماه شعبان و ماه رجب و در بقیه‌ی اوقات سال هم - آن طوری که شنیدم - در آن هوای گرم یک روز در میان روزه می‌گرفت. اصحاب او به او عرض کردند:‌یا رسول‌الله تو که گناهی نداری، "غفرالله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر" - که در سوره‌ی فتح هم آمده: "لیغفر لک‌الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر" - این همه دعا و عبادت و استغفار چرا؟! می‌فرمود:"افلا اکون عبدا شکورا"، آیا بنده‌ی سپاسگزار خدا نباشم که این همه به من نعمت داده است؟!

استقامت حضرت

استقامت او استقامتی بود که در تاریخ بشری نظیر او را نمی‌شود نشان داد. آن چنان استقامتی بخرج داد که توانست این بنای مستحکم خدایی را که ابدی است، پایه‌گذاری کند. مگر بدون استقامت، ممکن بود؟ با استقامت او ممکن شد. بااستقامت او، یاران آنچنانی تربیت شد. با استقامت او، در آن جایی که هیچ ذهنی گمان نمی‌برد، خیمه‌ی مدنیت ماندگار بشری در وسط صحراهای بی‌آب و علف عربستان برافراشته شد،"فلذلک فادع و استقم کما امرت". اینها اخلاق شخصی پیامبر است.

اخلاق حکومتی پیامبر اینها بود: عادل و با تدبیر بود. کسی که تاریخ ورود پیامبر به مدینه را بخواند - آن جنگهای قبیله‌یی ، آن حمله کردنها، آن کشاندن دشمن از مکه به وسط بیابانها، آن ضربات متوالی، آن برخورد با دشمن عنود - انسان آن چنان تدبیری قوی و حکمت‌آمیز و همه‌جانبه‌یی در خلال این تاریخ مشاهده می‌کند که حیرت‌آور است و مجال نیست که من حال بخواهم آن را بیان کنم. (سیمای معصومین (ع) در آئینه نگاه رهبری ، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت)

* پیامبر اکرم (ص)، امین، راستگو،‌صبور و بردبار بود . جوانمرد بود، از ستمدیدگان در همة شرایط دفاع می‌کرد، درست‌کردار، رفتار او با مردم بر مبنای صدق و صفا و درستی بود

*حضرت رسول (ص) خوش سخن بود، تلخ زبان و گزنده‌گو نبود. پاکدامن بود، معروف به عفت و حیا بود. شجاع بود و هیچ جبهة عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی‌کرد

*آشنایی با دردها و رنج‌هایی که برای پیامبر اکرم(ص) در کودکی پیش آمد، شخصیت درهم تنیده و عظیم و عمیقی را برای او زمینه‌سازی کرد

مقاله

نویسنده گفتاری از حضرت‌آیت‌الله خامنه‌ای

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب فرهنگنامه تاريخ زندگی پيامبر اعظم(ص)

کتاب فرهنگنامه تاريخ زندگی پيامبر اعظم(ص)

کتاب فرهنگ‎ نامه جامع تاریخی زندگی و سیره ی آخرین فرستاده‎ی الهی در قالبی جدید راستای آشنایی عموم افراد جامعه با مباحث تاریخی توسط بخش تاریخ فرهنگ نامه علوم انسانی و اسلامی پژوهه تهیه شده است.
کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

دین‌داری و معنویت خواهی چگونه سلامت روانی ما را تأمین می‌کند؟ سازوکار و نحوه اثر آن چگونه است؟ آیا اثر مذهب صرفاً به نیروهای متافیزیکی آن وابسته است؟...

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS