نویسنده: علی محمدخانی
شرک، به معنای شریک قائل شدن برای خدا در فرمانروایی با ربوبیت و پروردگاری اوست. شرک انسان در دین دوگونه است؛ شرک بزرگ یا اثبات شریک برای خدا و شرک کوچک که ریا، نفاق و در نظرگرفتن غیر خدا با او در امور است. بسیاری از مومنان دچار نوعی شرک کوچک هستند که گاه از آن به شرک خفی یاد میشود. شرک خفی همانند مورچه سیاهی در شب است که بر روی سنگی سیاه در حرکت است. چنین حرکتی به سختی قابل رویت و شناسایی است. لذا مقابله و مبارزه با آن نیز سخت تر و دشوارتر میباشد.
شرک خفی، برخلاف شرکهای دیگر که اختصاص به کافران و مشرکان دارد، گرفتاری مومنان است؛ زیرا انسانهای مومن تنها زمانی از این گونه از شرک رهایی مییابند که از نظر بینش و نگرش به مراتب عالی توحید رسیده و برخوردار از توحید محض و مطلق باشند. از این رو ایمان هرکسی بر پایه مراتب توحیدی وی سنجیده میشود و خداوند بارها از مومنان میخواهد که به خداوند ایمان آورند؛ زیرا درجات ایمانی هر یک از مومنان با یکدیگر متفاوت است و کمتر کسی یافت میشود که در درجه عالی و برتر ایمان قرار گرفته باشد و از توحید محض برخوردار باشد.
نویسنده در این نوشتار بر آن است تا با نگاهی به برخی مصادیق شرک خفی، آثار و پیامدهای آن را در زندگی فردی و اجتماعی مومنان بازنماید و راه مقابله با این بیماری و دوری از توحید محض را براساس آموزههای قرآنی تبیین کند.
بیگمان از اسلام تا ایمان راهی بس طولانی است. چنان که از ایمان ناقص و نا تمام تا ایمان کامل و تمام بسی راه دراز و دشوار در برابر انسان قرار دارد. بسیاری از مردم تنها نسبت به خداوند و توحید از ایمان سطحی و سست بنیادی برخوردارند. از این رو خداوند همواره مومنان را به ایمان و تقویت و افزایش و ازدیاد درجات آن دعوت میکند.
اصولا آیات و آموزههای قرآنی برای آن تکرار میشود تا هر کسی را به واسطه نشانه یا نشانههایی به سوی توحید محض و مطلق دعوت کند؛ زیرا انسانها در مراحل نخست اسلام و ایمان، تنها به وجود خداوند و الوهیت او ایمان میآورند و او را معبود خود قرار میدهند ولی کمترکسی یافت میشود که به مراحل نهایی ایمان دست یابد و خداوند را مالک مطلق هستی و پروردگار آن دانسته و تاثیر مستقیم و بی واسطه او را در همه امور ریز و درشت زندگی و آشکار و نهان آن بپذیرد و باورکند و براساس آن رفتار نماید.
شرکهای چهارگانه
کافران کسانی هستند که ایمانی به خداوند، الوهیت و ربوبیت وی ندارند. از این رو خداوند را منکر بوده و او را نمیپرستند و برای او در جهان هستی نقش و تاثیری قایل نیستند. آنان هستی را بر اساس تصادف میدانند و هدفمندی و فلسفه آفرینش را منکر میشوند. در کنار اینان افرادی یافت میشوند که ما از آنان به نام مشرکان ظاهری یاد میکنیم. آنها کسانی هستند که برای هستی، آفریدگار و پروردگاری قایل میشوند ولی برای آفریدگاری وی شریکی قایل هستند و یا برای پروردگاری دیگران نقش و تاثیری قایل میشوند. از این رو برای مشرکان، امور و اشخاص دیگری نیز به عنوان معبود مطرح میشود و برای جهان، افزون بر خداوندگار آفریدگار جهان، پروردگار و یا پروردگارهای دیگر نیز قائل میشوند.
برخی از مشرکان، فرشتگان را شریک خداوند در الوهیت وی میشمارند و او را همتای او میدانند. (انبیاء آیات 26 و 29) برخی دیگر نیز، به جای فرشتگان، بتانی را معبود خود دانسته و آن را میپرستند و عبادت میکنند. (انعام آیه19 و آیات بسیار دیگر) برخی از مشرکان چون فرعون و درباریان وی قایل به خدایگان متعددی برای هستی بوده و به پرستش و ستایش آنها مشغول هستند که برخی از مسیحیان منحرف و گمراه از این جمله گروههای مشرک به شمار میآیند. (نساء آیه171 و مائده آیه73) خداوند در آیاتی چند شرکورزی مسیحیان را مورد نقد و نکوهش قرار میدهد؛ زیرا آنان حضرت مسیح(ع) و حتی حضرت مریم(س) را شریک خداوند در الوهیت میشمارند و به پرستش و عبادت ایشان میپردازند. از جمله این آیات میتوان به آیات 75 و 116سوره مائده و نیز 171 سوره نساء اشاره کرد.
شرک در الوهیت گاه به شرک در ربوبیت کشیده میشود و همان گونه که برای خداوند همتا و شریک در عبادت و الوهیت قائل میشوند برای وی در پروردگاریاش نیز شریک تصور میکنند. در دوره پیامبر(ص) مشرکان مکه و حجاز و نجد این گونه بودند؛ زیرا آنان برای بتانی که خود از چوب ساخته بودند، ربوبیت و پروردگاری در هستی قایل بودند و بر این باور پا میفشردند که بتان در سرنوشت ایشان و تقدیرات هستی تاثیرگذارند. (زخرف آیات 15و 16) چنین تفکری در اقوام دیگری چون قوم ابراهیم(ع) و دیگر اقوام بشری از ثمود و عاد و مانند آن وجود داشته است که خداوند در آیاتی به نقد و نکوهش این دیدگاه میپردازد که از جمله آنها میتوان به آیه 76 سوره انعام و آیات دیگر این سوره اشاره کرد که به مسئله ربوبیت ستارگان و ماه و خورشید برای هستی در تفکر و اندیشه قوم ابراهیم توجه میدهد.
از نظر قرآن هر گونه شرک در الوهیت و ربوبیت با توحید در تناقض و تضاد است و نمیتوان توحید و یگانه پرستی را با شرک جمع کرد. از این رو آیات بسیاری از قرآن به نقد ربوبیت انبیاء، ربوبیت ستارگان ماه و خورشید، ربوبیت بتان و دیگر اشیای هستی میپردازد و آن را مخالف جدی توحید و ایمان برمی شمارد و ناسازگاری آن را با توحید بیان میکند. (آل عمران آیات79 و 80)
خداوند در آیاتی به این نکته توجه میدهد که اصولا بسیاری از مردم حتی اهل کتاب و ایمان گرفتار شرک ظاهری بودند و دیگرانی چون پیامبران را حتی در عبادت برای خداوند شریک قرار میدادند که این گونه شرک به صراحت با توحید سازگار است. (آل عمران آیه 64) از این رو فرمان حتمی و قطعی میدهد که از شرک در عبادت پرهیز شود (اسراء آیه 22 و جن آیه20 و کافران آیات 2و4) زیرا در بینش توحیدی قرآن، شرک در عبادت مانع اصلی تقرب جویی به خداوند است. (زمر آیه3) و به انسان اجازه نمیدهد تا حقیقت توحید و فلسفه آفرینش را درک و در مسیر تعالی و کمالی آن حرکت کند. بر این اساس آموزههای قرآنی مملو از آیاتی که هرگونه شرک را محکوم و نکوهش میکند و شایستگی هر عملی از جمله عبادات را مشروط و منوط به عدم وجود کمترین شرک در آن بر میشمارد و از مردم میخواهد تا خلوص را در عبادت و عمل خویش مراعات کنند. (کهف آیه110)
آموزههای قرآنی تبیین میکند که انسانها همواره در طول تاریخ گرفتار یکی از چهار گونه شرک بودهاند که عبارتنداز: 1-شرک در افعال؛ 2-شرک در الوهیت؛ 3-شرک در ربوبیت؛ 4- شرک در عبادت.
شرک افعالی مومنان اهل ایمان و توحید با آن که در حوزه هایی چون الوهیت و ربوبیت و عبادت از شرک رستهاند ولی بسیاری از آنان گرفتار شرک خفی و نهانی هستند که در حوزه افعال اتفاق میافتد. به این معنا که آنان حتی اگر توحید راستین را در الوهیت و ربوبیت و عبادت پذیرفته باشند و تنها برای خداوند آفریدگاری و الوهیت و پروردگاری را قایل شوند و تنها او را سزاوار ستایش و پرستش بدانند، با این همه در امری لنگ میزنند و برای خداوند شریک قایل میشوند.
از نظر قرآن، ریشه این شرک را همانند دیگر گونهها و اقسام شرک میبایست در بینش و نگرش نادرست مردم جستجو کرد؛ زیرا شناخت انسان و نگرش وی به هستی است که رفتار و کردارهای او را مدیریت میکند. هر اندازه شناخت آدمی به واقعیتها و حقایق هستی ناتمام و ناقص باشد، این کاستی به همان اندازه در رفتار و کردارهایش بروز و ظهور میکند. از این رو آموزههای قرآنی بر آن است تا تصویر حقیقی و واقعی از هستی به نمایش گذارد و شناخت آدمی را به هستی و خداوند بیش تر و بیش تر کند.
هر یک از آیههای قرآنی همانند آیههای تکوینی، دریچهای به سوی شناخت درست هستی است. لذا موجب افزایش ایمان مومنان میشود؛ زیرا سطح و درجه بینشی مومنان را میافزاید و دریچهای تازه به روی آنان میگشاید تا حقایق تازهای را ببینند و درک کنند. از این جاست که هر آیهای از آیات الهی چه به شکل تکوین و یا تدوین، نوری است که راه مومنان را روشن میسازد و نمایشی کامل از حقیقت خداوندی ارائه میدهد.
با این همه بسیاری از مومنان به سبب شناخت نادرست از حقایق هستی، همواره در گونهای از جهل و جهالت به سر میبرند که به ایشان اجازه نمیدهد تا توحید واقعی و محض را درک کنند. این جاست که خداوند مومنان را دعوت به ایمان میکند و فرمان میدهد که ای اهل ایمان، ایمان بیاورید.
خداوند در آیه 106 سوره یوسف به صراحت بیان میکند: «و ما یومن اکثرهم بالله الاو هم مشرکون» که به معنای آن است که بیشتر مومنان از شرک افعالی پیراسته نیستند و به آن آلودهاند. در حقیقت، مومنانی که به ظاهر از شرکهای دیگر پاک و مبرا و بهرهمند از توحید هستند، در حوزه افعالی از شرک پیراسته نمی باشند.
امام صادق(ع) در تصویر این گونه از شرکها که بسیاری از مومنان بدان گرفتارند در روایتی میفرماید: «هرگاه شخصی بگوید اگر فلانی نبود هلاک میشدم یا بر سر من چنین و چنان میآمد، چنین شخصی گرفتار شرک است.» (تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 476، ح 235)
بارها از مردم شنیدهاید که میگویند: اول خدا بعدا شما! این چنین تعابیری نه تنها شرک خفی و نهان است بلکه شرک جلی و آشکاری است که میبایست از آن پرهیز کرد؛ زیرا همه چیز از آن خداست و خداوند مالک مطلق است. بنابراین همواره اول و آخر خداست.
برخی از مردم همواره چشمشان به دست مردم است تا از کنار ایشان روزی خورند. چنین چشم داشتی نسبت به دیگران، نیز از مصادیق شرک افعالی است که مومنان بدان گرفتارند؛ در حالی که ایمان واقعی بر این تاکید میکند که خداوند مقدر و مدبر است. بنابراین نمیتوان گمان داشت که انسان مدبر و خداوند مقدر است بلکه او، هم مقدر و هم مدبر است؛ از این رو هر تدبیری از سوی انسانها بوسیله تدبیر الهی از میان میرود، زیرا هر کیدی که انسان به کار برد، خداوند کید خود را بر آن مسلط میکند.
عدهای هستند که همواره میکوشند با برخی صاحبان قدرت و مکنت و حرفه و تخصص ارتباط و دوستی داشته باشند و یا در برخی ادارات روابطی با کارمندان و یا عوامل اداری دست و پا کنند، با این نگاه که آنها در مواقع نیاز بتوانند مشکلشان را حل کنند و به اصطلاح خودشان زمانی به دردشان بخورند. به یقین چنین برخوردها و روشها و نگاهها، شرک آلود است و اینگونه افراد بجای توکل، و اعتماد مطلق بر خداوند قادر متعال، برای عدهای شانیت قائل میشوند و فکر میکنند آنان هستند که میتوانند گره از مشکلاتشان بگشایند، در حالی که آنها حداکثر میتوانند وسیلهای باشند از جانب خدا و اگر خداوند نخواهد همه آنها به هیچ کار نخواهند آمد.
اصولاً مشکل اساسی مردم این است که خداوند را در جایگاه توحید محض و کامل ننشاندهاند و تصویری که از خداوند ارائه میدهند، خداوندی دست بسته است که تنها به کلیات توجه دارد و به جزئیات نمیپردازد. در حالی که خداوند همه امور هستی را در اختیار دارد و توانایی و قدرت آن را نیز دارد که مشیت و اراده خود را به اثبات رساند. بر این اساس، هر کسی روزی و قسمت خود را میخورد که خداوند برای او مشخص و مقدر کرده است.
آثار و پیامدهای شرک خفی
شرک خفی آثار و پیامدهای زیانباری برای مومنان به دنبال دارد. مسئله مهم این است که مومنانی که دچار شرک خفی هستند و به توحید محض نگرویدهاند، دچار مشکلاتی میشوند که نمیتوانند علت آن را جست و جو کنند. بارها شده است که مومنی از مشکلات زندگی و گرفتاریهای خود مینالد. ریشه این سختی زندگی را میبایست در شرک خفی وی جست؛ زیرا این شرک است که اجازه نمیدهد تا توسل و توکل واقعی به خداوند یابد امور زندگی خویش را به خداوند تفویض کند. در حالی که مومن واقعی همه امور زندگی خویش را به خداوند تفویض میکند و از او برای زندگیاش خیر میخواهد و خود را فقیر خیر او بر میشمارد.
برخی از رفتارهای استکباری که از برخی مومنان دیده میشود ریشه در همین شرک خفی آنان دارد؛ زیرا شرک، آفات و آسیبهایی را به دنبال دارد که از جمله آنها استکبار ورزی است که در آیاتی از جمله 35 و 36 سوره صافات به آن توجه داده شده است.
مهمترین آثاری که برای شرک از جمله شرک خفی میتوان بیان کرد، اضطراب و تشویشی است که مشرک و یا مومن مشرک به آن گرفتار میآید. اصولا هر گونه شرکی موجب میشود که آدمی از حالت تعادل و آرامش و اطمینان خارج شود و گرفتار اضطراب و تشویش گردد. کسانی که ربوبیت مطلق الهی را در عمل نپذیرفتهاند، همواره دل نگران وضعیت و موقعیت خود هستند. از این رو نسبت به آن چه از دست داده اندوهگین و غمگین هستند و نسبت به آینده خود ترس دارند که برخی از نعمتها را از دست دهند و یا نتوانند به برخی از نعمتها برسند. چنین حالتی پیامد طبیعی شرک است که خداوند در آیه 151 سوره آل عمران به آن توجه داده است.
خداوند در آیه 71 سوره انعام نشان میدهد که چگونه انسانهای مشرک در هر شکل و درجهای گرفتار تحیر و سرگردانی میشوند و نمیتوانند موقعیت خود را شناسایی و تثبیت کنند. آنان همانند کسی میشوند که در آسمانی رها شدهاند و چون از زمینی ثابت و مطمئن برخوردار نیستند، به سادگی در دام شیطان میافتند تا هر جایی که میخواهد ایشان را ببرد. اینان همانند پرکاهی هستند که در تندباد هوی و هوسهای شیطانی گرفتار آمدهاند.
بنابراین ترس از وضعیت کنونی و آینده خود برای ایشان امری طبیعی است، زیرا هیچ جایگاه مطمئن و آرامش بخشی برای خود نمییابند. (آل عمران آیه 151 و کهف آیه 49 و شوری آیات 21 و 22)
شرک ولو شرک خفی، انسان را به سوی گمراهی و انحراف میکشاند. کسی که باور ندارد که خداوند پروردگار مطلق هستی است و مالک همه آنها و قادر به هر کاری میباشد، چشمش به سوی دیگرانی است که وی را یاری رسانند. در این حالت دیگرانی در هر مرتبه و مقامی، خدایگان وی میشوند و شخص، خود را ناگریز از بندگی و بردگی ایشان مییابد و بدین ترتیب دچار خفت و ذلت میشوند. (اعراف آیه 152 و توبه آیه 1 و2)
هم چنین شرک موجب میشود تا شخص دچار انحطاط و سقوط از مقام و جایگاه انسانی شود و همانند چارپایان سر در آخور دیگران کند. لذا شخصیت و هویت انسانی خویش را از دست میدهد و همانند چارپایان میاندیشد و عمل میکند. (فرقان آیات 34 و 35 و نیز حج آیه 31)
به هر حال مومنانی که در مرتبه توحید محض نیستند به سبب قرار گرفتن در مرتبهای از شرک، گرفتار آثار و پیامدهای آن میشوند. کسی که در برخی از مقاطع حیات خویش بر اسباب و علل طبیعی اعتماد میورزد و به گره گشایی استقلالی آنها ایمان دارد، گرفتار شرک خفی است که آثار آن میتواند به شکل اضطراب و تشویش بروز کند. چنان که شخصی که در مقابل طاغوت سر تسلیم فرود میآورد دچار شرک خفی است و خداوند او را به اشکال مختلف تنبیه میکند.
با این که بسیاری از مواقع انسان این اقسام شرک را تشخیص نمیدهد و متوجه آن نیست ولی چنین شرکی به طور طبیعی آثار و پیامدهای خود را در زندگی وی به جا میگذارد که اضطراب و دلهره بخشی از آن است. از این رو بارها به مومنان هشدار داده میشود تا با درنگ و تدبر در آیات قرآنی، بینش و نگرش خود را به صورت درست تغییر دهند تا از گرفتاری شرک خفی رهایی یابند و پیامدهای آن دامن گیر آنها نشود. پیامبر اکرم(ص) درباره این گونه شرک میفرمایند: «نیه الشرک فی امتی اخفی من دبیب النمله السوداء علی الصخره الصماء فی اللیله الظلماء»؛ شرک، پنهانتر است از صدای پای مورچگان کوچک بر روی سنگ صاف در شب ظلمانی و کمترین درجه شرک این است که ظلم (ظالمی) را دوست و عدل (عادلی) را دشمن بدارد. (المیزان، ج 3، ذیل آیه 13 سوره آل عمران- نقل از الدر المنثور، ج 2، ص71)
در این باره روایتی آمده است که آن حضرت (ص) فرمودند:
«ان اخوف ما اخاف علیکم الشرک الاصغر. قالوا: و ما الشرک الاصغر یا رسول الله؟ قال: الریا، یقول الله تعالی یوم القیامه اذا جاء الناس باعمالهم اذهبو الی الذین کنتم ترائون فی الدنیا، فانظروا هل تجدون عندهم من جزاء؟!»
خطرناکترین چیزی که از آن برشما میترسم، شرک اصغر است. اصحاب گفتند: شرک اصغر چیست ای رسول خدا؟ فرمود: ریاکاری، روز قیامت هنگامی که مردم با اعمال خود در پیشگاه خدا حاضر میشوند، پروردگار به آنها که در دنیا ریا کردند میفرماید: به سراغ کسانی که به خاطر آنها ریا کردید بروید، ببینید پاداشی نزد آنها مییابید»؟ کمترین شرک این است که انسان کمی از ظلم را دوست بدارد و از آن راضی باشد و یا کمی از عدل را دشمن بدارد. آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند میفرماید: بگو اگر خدا را دوست میدارید مرا (دستورهای مرا) پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.
از آنچه گفته شد معلوم میشود که شرک خفی هم موارد زیادی دارد و هم تشخیصش بسیار مشکل است خصوصا در جهت عملی و عبادی و از اینجا حکمت و فلسفه این که شبانه روز حداقل ده بار در نمازهای پنجگانه به خود تلقین میکنیم که «ایاک نعبد و ایاک نستعین» روشن میشود.
در بینش اسلامی هر گونه دنیادوستی، جاه و مقام پرستی، متابعت از خواستههای دل و ریاکاری، نوعی شرک و پرستش غیرخدا به شمار میآید. قرآن این حقیقت را به گونهای زیبا بیان میفرماید: «ارایت من اتخذ الهه هواه، آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را معبود خویش گرفته است.» (فرقان، آیه 34- جاثیه، آیه 32) روشن است که این مرتبه از شرک عبادی چندان آشکار نیست و شرک خفی نامیده میشود.